عبدی: امام با بستن دانشگاهها مخالف بود / معادیخواه: روش کار انقلاب فرهنگی غلط بود
واژه «انقلاب فرهنگی» برای هدف دیگری ساخته شد
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی و پژوهشگر در آغاز با تاکید بر اینکه اتفاقات و وقایع سیاسی به ویژه وقایع نزدیک به زمان امروز را با توجه به منافع امروز تحلیل میکنیم، گفت: شاید من هم از این موضوع بیتاثیر نباشم، با این همه میکوشم منصفانه قضیه را نگاه کنم. نکته نخستی که میخواهم بر آن تاکید کنم این است که باید کلمه انقلاب فرهنگی را کنار بگذاریم، چیزی به این نام آن موقع وجود نداشت و این کلمه برای اتفاق دیگری ساخته شد.
عبدی در ادامه کوشید شرایط دانشگاهها در آن زمان را ترسیم کند و گفت: بعد از انقلاب با اتفاقاتی که در دانشگاه رخ داده بود، تداوم وضعیت دانشگاهها با سوال مواجه بود. در انقلاب گروههای مختلف مذهبی و غیرمذهبی و چپ و چپتر حضور داشتند. گروههای مذهبی در سطح جامعه و مساجد پایگاه اجتماعی داشتند، اما نیروهای چپ عمدتا در دانشگاهها پایگاه داشتند؛ بنابراین پایگاه اصلی نیروهای چپ، دانشگاه بود و در نتیجه عدم توازنی میان وضعیت دانشگاه و وضعیت جامعه پدید آمده بود و دانشگاه به جزیرهای مستقل بدل شده بود، مثلا در دانشگاه تهران ۴۰ درصد را چپیها و ۶۰ درصد را نیروهای مذهبی تشکیل میدادند. همچنین بعد از انقلاب تعدادی از نیروهای مذهبی دانشگاهی به جهاد سازندگی رفتند و وزنشان در دانشگاه کمتر شد.
مخالفان مذهبی اشغال سفارت آمریکا
عبدی موضوع اشغال سفارت آمریکا را علت دیگری از کم شدن نقش نیروهای مذهبی در دانشگاهها خواند و گفت: نیروهای مذهبی دو گروه بودند: عدهای که در اشغال سفارت نقش داشتند و عدهای از مذهبیها مثل گروهی که آقای احمدینژاد هم از آنها بود، با اشغال سفارت مخالف بودند. اینکه میبینید که بچههای اشغال سفارت اصلاحطلبهای امروزی هستند، ریشه در همانجا داشت. در نتیجه این وضعیت چپیها در دانشگاه بود اما وزن مذهبیها کم بود و دانشگاه با این وضعیت نمیتوانست ادامه دهد.
دانشگاه یا ستاد سیاسی؟
عبدی در ادامه ترسیم وضعیت دانشگاهها در آغاز انقلاب گفت: پیش از انقلاب فرهنگی چیزی به نام دانشگاه نداشتیم و دانشگاهها ستادهای سیاسی بودند. دانشگاهها پر از اعلامیه بود، نه اعلامیههایی مشابه اعلامیههای امروزی بلکه اعلامیههای بسیار تند و رادیکال، مثلا یک بار یکی از گروههای افراطی مارکسیست اعلامیه زده بود که چند تا از جاشهای رژیم را در کردستان کشته است. در نتیجه دانشگاه به عرصه جنگ و درگیری بدل شده بود و به همین خاطر ادامه دانشگاه قابل تصور نبود.
عبدی اتفاق مهم دیگر را حرکت نیروهای مذهبی و دانشگاهی به سمت مردم و جامعه خواند و گفت: بسیاری از دانشگاهیها به خصوص مذهبیها میگفتند ما نباید همهاش درس بخوانیم و باید به میان مردم برویم. خیلی از ایشان به خصوص مذهبیها به کردستان و بلوچستان رفتند. به هر حال این دو گرایش با هم ترکیب شد و منجر به این شد که دانشگاه بسته شود. البته لازم به ذکر است که دانشجویانی که در سفارت آمریکا بودند و تا آنجا که میدانم امام با بسته شدن دانشگاه مخالف بودند، مثلا آقای میردامادی از امام نقلقول میکرد که امام البته به دلایل دیگری با بسته شدن دانشگاهها مخالف بودند، اما واقعیت این است که این فرآیند رخ داد.
هدف انقلاب فرهنگی کارآموزی انقلابی بود
عبدی میان بسته شدن دانشگاهها و آنچه بعدا انقلاب فرهنگی خوانده شد، تمایز قائل شد و گفت: بعد از اینکه دانشگاهها بسته شد، بحث انقلاب فرهنگی مطرح شد و انقلاب فرهنگی ریشه جدی نداشت و عمدتا هم در حوزه رشتههای مهندسی و پایه مطرح بود و هدف نوعی کارآموزی انقلابی بود؛ اما اصلا در حوزه علوم انسانی بحث اسلامی کردن مطرح نبود. به خصوص که هر کس در دانشگاه میخواست علوم اسلامی بگوید، کسی جلویش را نمیگرفت. این بحث اسلامی کردن هم به برخی دانشجویان ربط داشت؛ بنابراین مسئله بسته شدن دانشگاهها ربطی به انقلاب فرهنگی نداشت و یک مسئله سیاسی بود و این سیاسی بودن به معنای تخطئه آن نیست، بلکه در آن شرایط سیاسی امکان نداشت که دانشگاهها ادامه دهند، اما بعد از اینکه دانشگاه بسته شد، انقلاب فرهنگی به آن بار شد.
امام محور وفاق
عبدالمجید معادیخواه، رئیس بنیاد تاریخ ایران دیگر سخنران این نشست بود که بحث خود را با تاکید بر ضرورت و در عین حال دشواری بازسازی وقایع تاریخی برای مطالعه علمی آنها از حیث روششناختی آغاز کرد و گفت: حتی جایی که نسبت به یک قضیه مثل داستان انقلاب فرهنگی اطلاعات داریم، باید به مولفههای تاثیرگذار بر آن مثل جهاد سازندگی اشاره کنیم. بحث جهاد سازندگی امروز قطعا کمرنگ شده است، یعنی حالوهوایی که در آن بخشی از نیروها شیفته انقلاب بودند و در روستایی یا شهری فعالیت میکردند، مثلا در کردستان یک آقا و خانم را میشناختم که چیزی نمانده بود مدرک پزشکیشان را بگیرند، اما به دلیل عشق و علاقه به انقلاب و کمک به مردم درسشان را رها کرده بودند و به مردم کمک میکردند.
معادیخواه با فراگیر خواندن فضای آرمانی روزهای اول انقلاب گفت: حالوهوای آن زمان را به دشواری میتوان ترسیم کرد، حتی خودم که در آن زمان حضور داشتم، بسیار سخت میتوانم دوباره آن فضا را بازسازی کنم. در تمام کشور جوانان همین حالوهوا را داشتند؛ اما در ادامه نوعی صفبندی غمانگیزی رخ داد که باز باید در بازسازی گذشته در نظر گرفته شود، یعنی بحث این نیست که چه کسی مقصر است، اما در هر صورت انقلاب پیروز شده بود و واقعیتهایی انکارناپذیر بود، یکی از این واقعیتها این بود که یک شخصیت یعنی امام (ره) توانسته بود محور وفاق باشد. اگر این واقعیت را نتوانیم به یاد آوریم، بحث کردن از مسائل دیگر ممکن نیست. ممکن است هر کس هر نگاهی به امام داشته باشد، اما به هر حال این موقعیت در تاریخ ایران برای او به وجود آمد که همه قشرهای جامعه به استثنای یک گروه اقلیت یعنی گروه رجوی در رهبری او وفاق داشتند. افرادی که به این گروه اقلیت تعلق دارند، نمیتوانند این واقعیت را ببینند. در حالی که برای مردم ایران یک همدلی و اتحادی در برههای از تاریخ ایران پدید آمد و محور این همدلی شخصیتی به نام امام خمینی(ره) است.
چه کسی میتواند مقصر را تعیین کند؟
معادیخواه در ادامه با تاکید دوباره بر آسمان آبی تاریخ کوتاهمدت در ایام انقلاب و دشواری بازسازی آن گفت: کدام دادگاه میتواند قضاوت کند که چه کسی مقصر است که این فضا خراب شد؟ یکی بحث کسانی است که اولین رخنه را به این فضا وارد کردند و برای اولین بار آنچه برای جامعه به عنوان یک فضای همدلی پدید آمده بود را شکستند. هیچ گروهی نمیتواند، بگوید در این مرحله در برهم خوردن آن موثر نبودم. تلخیاش با همین باور میشود کاسته شود که انسان بپذیرد تجربهها میتوانند مانع از تکرار شوند. اگر سعی کنیم آن فضا را بشناسیم و پردازش کنیم، زیرا به هر حال روزی جامعه ما به فضایی رسید که بعد از آن هم سابقه ندارد. البته در انتخابات ۷۶ تا حدودی و دستکم برای بخشی از جامعه تا حدودی آن حالت پدید آمد، اما به هر حال این سرمایه بزرگ تاریخی از ملت ما گرفته شد و همه کسانی که در از دست دادن آن نقش داشتند باید پاسخگو باشند.
آغاز تحرکات غرب از فردای انقلاب
عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران دیگر سخنران این جلسه بود که با تاکید بر اینکه در ایام انقلاب فرهنگی در ایران حضور نداشته و برای تحصیل در دوره دکترا در انگلستان به سر میبرده، گفت: آنچه میگویم مبتنی بر مطالعات است و اگر میخواهید تا حدی به واقعیتهای آن دوران دست یابید بهتر است کتاب «پیدایش نظام جدید» را که توسط مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ منتشر شده بخوانید. باید این نکته را در تحلیل واقعیت انقلاب فرهنگی به آنچه آقایان عبدی و معادیخواه گفتند بیفزایم که جریان غرب بلافاصله بعد از انقلاب دست به تحرکاتی زد و این تحرکات یک روز بعد از انقلاب در کردستان شروع شد؛ یعنی شایعه شد که سیلوهای کردستان را خالی میکنند. این اقدامات باعث تنشی در کردستان شد و مسائل متعددی پدید آورد. مسئله بعدی گروههای قارچگونه مسلحی بودند که بدترین جنایات را مرتکب میشدند. از جمله اینکه جوانانی را که در قالب جهاد سازندگی به مناطق مختلف کشور میرفتند، به بدترین شکل ترور میکردند.
فرقانیها تحت هدایت مجاهدین خلق بودند
سلیمینمین تاکید کرد: تنها گروهی که مسلح بود اما به حسب ظاهر با این اقدامات مخالف میکرد، مجاهدین خلق بودند. ایشان میگفتند ما با این اقدامها مخالف هستیم؛ اما چریکهای فدایی و سایرین رسما اعلام میکردند که ما در این اقدامات نقش داریم. همزمان ستادهایی در دانشگاههای تهران داشتند و در اعلامیههایی که منتشر میکردند، این اقدامات زشت خود را توجیه میکردند. همزمان دو روزنامه پرتیراژ کشور این تحلیلها را منعکس میکردند. کیهان هر روز بیانیههای این گروهها را که واقعیتها را جعل میکرد، منعکس میکرد؛ یعنی هم جنایت میکردند و هم ستاد سیاسی داشتند و رخدادها را به شکلی که خود میخواستند منعکس میکردند. این امر برای مردم تحملناپذیر بود. البته من در این زمینه با آقای معادیخواه مخالف هستم که ایشان میگوید مجاهدین ربطی به فرقان نداشتند. من با برخی گروهای فرقان همراهی داشتم و میدانستم که فرقانیها توسط مجاهدین خلق هدایت میشوند. از طریق ارتباطها از قبل از انقلاب در جریان بودم و معتقدم مجاهدین خلق ترورهایشان را خیلی زود در قالب پوششی دیگر شروع کرده بودند.
سلیمینمین در ادامه با اشاره به مستنداتی در این باره افزود: در روزهای اول انقلاب هنوز نیروهای انقلابی کاری نکرده بودند که مجاهدین یا سایر گروهها مدعی شوند حق ما خورده شده است. حقی هنوز توزیع نشده بود که ایشان چنین ادعایی بکنند. ایشان چه چیزی در شهید مطهری دیدند که او را مستحق ترور کند؟ مگر اینکه کاملا بر اساس یک برنامه مدونی برای زمینگیر کردن انقلاب کار کنند. نمیشود گفت یک گروه کلیه عملکردهای انقلاب را در آن فاصله کوتاه ارزیابی کرده و به این نتیجه رسیده که حقش خورده شده است. ایشان گروههایی را با عناوین مختلف پدید آوردند تا انقلاب را زمینگیر کنند.
انقلاب فرهنگی، واکنش ملت بود
سلیمینمین در ادامه انقلاب فرهنگی را واکنش ملت به این اقدامات ارزیابی کرد و گفت: ملت نمیتوانست این شرایط را تحمل کند و ببیند که جوانانش که به روستاها رفتهاند، توسط عوامل بیگانه به قتل میرسند. همزمان با این گروهها تجمعی از نیروهای ساواکی و امرای ارتش در ترکیه صورت گرفته بود که به داخل خاک ایران میآمدند و جنایت میکردند و برمیگشتند، مثلا گروهی به رهبری آریانا با ۲۰۰۰ نفر فعالیت میکردند و در خاطرات شعبان جعفری به ارتباط ایشان با اسرائیلیها اشاره شده است یا گروهی در کردستان عراق که آنها هم همین اقدامها را میکردند.
وی در پایان گفت: من همچنین با مهندس عبدی مخالف هستم که میگوید بسته شدن دانشگاهها ربطی به انقلاب فرهنگی بعدی نداشت. به هر حال در جامعه و دستکم در میان نخبگان مطالبهای در جهت تغییر دانشگاه بود. این البته مطالبه تودهها نبود و تودهها بیشتر مطالبهشان ناظر به فعالیتهای گروههایی بود که در اقصینقاط کشور جنایت میکردند و در تهران و در دانشگاهها ستاد سیاسی داشتند و جعل واقعیت میکردند؛ اما برخی تحلیلگران معتقدند که انقلاب فرهنگی نیز مطالبهای جدی بود. دانشگاه مدتی بعد از انقلاب کار کرد، اما ساختار دانشگاه به گونهای نبود که تولید فکر کند. در نتیجه بسیاری خواستند فرصتی ایجاد کنند برای تولید آثاری که دستکم در علوم انسانی تحول ایجاد کند و دانشجویانی که وارد دانشگاه میشوند در پیوند با نیازهای جامعه خودمان تولید علم داشته باشند.
روش کار انقلاب فرهنگی غلط بود
بخش دیگری از این نشست به تحولات دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی اختصاص داشت. عبدالمجید معادیخواه در پاسخ به این پرسش که ارزیابیاش از این اقدامات چیست، گفت: در اینکه روش کار غلط بود شکی نیست. به هیچ وجه سازوکار مناسبی برای آن تحول مطلوبی که انقلاب خوانده میشد، وجود نداشت و کادری هم برای این کار تدارک دیده نشد و یک موقعیت قوز بالا قوزی وجود داشت که هم طبیعی و هم غیرطبیعی بود.
وی برای تشریح این وضعیت خاطرهای از روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ در مدرسه علوی بیان کرد و گفت: در این روز دو حادثه همزمان رخ داد: یکی مانوری بود که از سوی چریکهای فدایی خلق برای نشان دادن طرفدارانشان به امام صورت گرفت و دیگری این بود که گروهی از نیروهای انقلابی شمار زیادی از نیروهای گارد را اسیر کرده بودند و با دستبند خدمت امام آورده بودند. امام وقتی قضیه دستبند را متوجه شد، به شدت با آن مخالفت کرد و گفت دستبندها را باز کنید. شهید مهدی عراقی که مسئول این کار بود، در ابتدا چندان جدی نگرفت، اما امام دستکم ۱۰ بار پیگیری کرد که دست اینها را باید باز کنید.
معادیخواه با تاکید بر اینکه حالوهوای آن زمان را نمیتوانیم به نمایش بگذاریم، گفت: تجربه من میگوید این فاجعه را به جامعه ایران تحمیل کردند. اگر سری به آرشیوهای مطبوعات آن زمان بزنید، میبینید که برای نخستین بار خشونتی که رخ داد، همه قلمداران کشور برایش کف زدند. همه شعار قاطعیت و انقلابی عمل کردن میدادند. یکی از ایشان شهید مهدی عراقی بود. البته ایشان تقصیری نداشت اما قبل از انقلاب که در زندان بود با اعضای گروه مجاهدین خلق (منافقین) دوست شده بود و تصور داشت که اگر این گروه انقلاب را بپذیرند، همه مشکلات حل میشود و این گروه نیز تشنه خون است و اگر این کار را نکند، از دست میرود و اگر اینها (منافقین) از دست بروند، انقلاب از دست میرود؛ اما اینکه چرا این گروه میخواستند انقلاب را به خشونت بکشانند یا چرا چنین تصوری در شهید عراقی از نقش اینها پدید آمده بود، بحث دیگری است؛ اما در یک مطلب همه شورای انقلاب توافق داشتند و آن این بود که اگر قرار است کسی محاکمه شود، باید محاکمه قانونی شود و شرایط محاکمه قانونی باید فراهم شود. قانونی که آن زمان هرگز عملی نشد. در آن قانون به متهم اجازه ۱۵ ساعت زمان برای دفاع میدادند. آنچه نگذاشت این قانون عملی شود شعار قاطعیت و اعدام انقلابی بود که بر در و دیوار کشور تاکید میشد و همه جا شعارهایی میدیدیم که ساواکی را بگیرید و بکشید.
بسیاری از ما متاثر از گفتمان مارکسیستی بودیم
معادیخواه تاکید کرد: آنچه طلسم و زمینه عمل به سیره پیغمبر را شکست، این بود که بسیاری از ما متاثر از گفتمان مارکسیستی بودیم. البته برخی آن را با چاشنی اسلام قبول میکردند. در آن شرایط افرادی که سابقه رفاقت در زندان با شهید عراقی داشتند، به ایشان میگفتند چرا انقلابی عمل نمیشود؟ در هر روز یا هر ساعت شهید عراقی مکرر نزد امام میآمد و میگفت جوانها دارند از دست میروند و مایوس میشوند. طبیعتا ایشان انتظار داشتند که شورای انقلاب این کار را بکند. معادیخواه در پایان گفت: من نمیدانم که آقای سلیمینمین چطور میگوید که فرقانیها را میتوان به مجاهدین مرتبط کرد؟ البته این برداشت در آن زمان به طور عمومی وجود داشت؛ اما ایشان طوری عمل کردند که هیچ سرنخی در این زمینه به وجود نیامده که بتوان اینها را به هم مرتبط کرد.
انقلاب فرهنگی مسئله اصلی نبود
عباس سلیمینمین نیز در ادامه بحث در پاسخ به مسئله پاکسازی دانشگاه از اساتید و دانشجویان با تاکید بر اینکه نباید قضاوتهای احساسی داشت، گفت: درست است که بسیاری از این افراد از نظر علمی در مراتب بالایی قرار داشتند، اما در وابستگی ایشان نمیتوان تردید کرد، مثلا امروز یک برداشت تبلیغاتی درباره فروغی هست که میگوید اگر فروغی نبود کشور تجزیه میشد. در حالی که فروغی یک عالم وابسته بود. اینکه کسی عالم باشد، باعث نمیشود که او را پاک بدانیم. خود دکتر مصدق در کتاب خاطرات و تالمات به اقدامات انگلیسیها در فارس زمانی که ایشان (مصدق) والی فارس بوده اشاره میکند و نشان میدهد که چطور انگلیسیها تلاش میکردند در مقدسات جامعه مشکل ایجاد کنند. فروغی این هزینهها را تامین میکرد و این خیانت فروغی بود. اما اینکه استادانی که از دانشگاهها اخراج شدند، در انقلاب فرهنگی، بر چه اساسی بود را امثال سروش و شمس آلاحمد که در ستاد انقلاب فرهنگی بودند، باید پاسخ بدهند.
سلیمینمین با تاکید بر اینکه بسیاری از شخصیتهای فرهنگی کشور فراماسونر بودند، گفت: به هر حال ما در فراماسونری اساتید بزرگی داشتیم. این افرادی هم که در دانشگاهها بودند، لطماتی زدند مثلا فردی نقاش بود اما دانشگاه را به لجن کشید. البته من درباره این افرادی که شما نام بردید (ناصر کاتوزیان، آیدین آغداشلو، شفیعی کدکنی و...) قضاوت نمیکنم، اما میخواهم تصویری واقعی از آن فضا ترسیم کنم.
عباس عبدی نیز در پاسخ به مسئله پاکسازی دانشگاهها گفت: مسئله اصلی و اولیه، انقلاب فرهنگی نبود بلکه خود انقلاب بود. اینکه خیال کنیم حالا که انقلاب شده میتوانیم حسابشده کار کنیم، توهم است. وقتی شما انقلاب کنید، دیگر شمایی وجود ندارد، بلکه موجی پدید میآید که شما را با خود میبرد، مثلا ما در دانشگاه پلیتکنیک ۶۰ نیروی مذهبی بودیم که فعالیت میکردیم. آقای میردامادی هم در راس نیروهای مذهبی بود. رئیس دانشگاه در آن زمان دکتر شفیقی استاد باسواد معدن بود که در سیستم دفتر فرح بود، اما انسان خوشفکر و خوشتیپی بود که فضای دانشگاه را به شدت باز کرده بود. برای مثال در عید ۵۷ برای دانشجویان ۷-۶ اتوبوس تدارک دید که به سوریه و ترکیه و افغانستان و مکه بروند و اصولا نظرش این بود که مملکت را با سیستم بسته نمیشود اداره کرد؛ اما وقتی انقلاب شد، همین آدم را چپیها تحمل نکردند و با وجود اصرار ما دانشجویان مذهبی گفتند باید اخراج شود و در نهایت نیز اخراج شد و به سوئیس رفت و همانجا درگذشت.
عبدی در ادامه به اسامیای که مجری از آنها به عنوان چهرههای حذفشده از دانشگاه یاد کرد، اشاره کرد و گفت: تمام این اسامی اول انقلاب یا چپی بودند یا مجاهد. به هر حال استاد دانشگاه نباید از گروههای سیاسی حمایت کند. فردی که استاد حقوق بود، نباید از مجاهدین خلق حمایت میکرد؛ بنابراین مسئله اول و اصلی انقلاب بود. یا باید در فرآیندی وارد نشویم یا اگر شدیم بپذیریم که کنترل خودمان را از دست میدهیم. اگر اینطور به قضیه نگاه کنیم همه به شکلی قربانی میشوند، مثلا کانون نویسندگان که بخش اصلیاش عضو حزب توده بود. بنابراین اگر کسی پیروز شد و کسی شکست خورد، این را به منزله حق و باطل نگیرید.
عبدی گفت: باید شرایط را در نظر گرفت. در آن زمان اگر ۲ ساعت دیرتر هویدا را اعدام میکردند، میگفتند که با امپریالیسم سازش شده است. من البته توجیه نمیکنم؛ اما وقتی تیتر روزنامهها را نگاه میکنیم، میبینیم که عکس جسد نصیری و رحیمی و... را منتشر میکردند و مردم هم روزنامهها را به همین خاطر میخریدند؛ بنابراین بحث بازسازی آن فضا اهمیت دارد. اگر اشتباه شده همه قربانی هستیم. به شکل ظالم و مظلوم نگاه نکنیم.
وی گفت: اما اینکه چرا انقلاب شد، بحث دیگری است. بحث تاثیر نظام بینالملل و ضعف مدیریت شاه است. وقتی آدم سخنرانیهای شاه را نگاه میکند از نخوت و غرور او اعصابش خرد میشود. او حتی برای اروپاییها هم نسخه میپیچید. در چنین فضایی است که این اتفاقات میافتد. اما باز تاکید میکنم که انقلاب فرهنگی ربطی به آنچه بعدا رخ داد، نداشت.
عبدی همچنین در پاسخ به این نقد که عدهای انقلاب فرهنگی را واکنش برخی دانشجویان به اشغال سفارت میخوانند، گفت: این تحلیل تاریخ نیست، بلکه بازی کردن با تاریخ است. تاریخ تکرار نمیشود. حوادث تاریخی نیز به شکل زنجیرهای نمیافتد و هر اتفاقی را باید در بطن خودش بررسی کرد. اتفاقات را روی نتایجش تحلیل نمیکنند. سیاست و تاریخ را از جای دیگری میسنجند. اینکه آیا اتفاقی عقلانی بوده یا خیر، به این صورت قابل ارزیابی نیست. بنیاد سیاست مشارکت است نه عقلانیت به معنای پزشکی و مهندسی.
وی در ادامه افزود: البته قبول دارم که آن بچههایی که به خصوص در دانشگاههای تهران بودند، وقتی به سفارت رفتند، در دانشگاه خلائی ایجاد شد و شاید برخی فکر کردند که باید کاری بکنند؛ اما این را از این زاویه نمیگویم که کار ایشان بد است یا خوب است.
عبدی در پایان با اشاره به نقش مهم امام در ایجاد وحدت میان نیروها بر فضای به وجود آمده بعد از سقوط شاه تاکید کرد و گفت: وقتی شاه کنار رفت، تمام نیروها خودشان را نشان دادند. انقلاب که تمام بر اساس وحدت بود، خیلی زود دچار شکاف شد و شکافها خود را نشان داد. آن شکافها البته در جامعه وجود داشت و فضا باعث شد خودشان را نشان دهند. بنابراین باید با جامعه طوری برخورد کنیم که شکافها به این شکل خود را نشان ندهد.
مواجهه معادیخواه و سلیمینمین
معادیخواه با تاکید بر اینکه بدون تلاش برای بازسازی گذشته بحث ما مشکل دارد، به بحث فراماسونری که سلیمینمین مطرح کرد، اشاره کرد و گفت: تراز ما برای ارزیابی تاریخی باید سیره پیامبر(ص) باشد، پیامبری که حتی ابوسفیان را کنار نمیگذارد و بر این اساس باید پرسید که آیا هر فراماسونری را باید کنار گذاشت؟
سلیمینمین نیز در پاسخ به این پرسش که چرا بعد از گذشت ۳۷ سال از انقلاب فرهنگی هنوز آرمان اسلامی کردن دانشگاهها محقق نشده است، گفت: ابتدا باید بگویم که در پاسخ به آقای معادیخواه قبول دارم که در آن زمان این بحث مطرح نبود که آیا باید فراماسونرها را کنار گذاشت یا خیر، اما در اینکه یکسری فراماسونر بودند، شکی نیست. البته برخی هم بودند که مدتی به این گروه وابسته بودند اما بعدا بیرون آمدند و از اقداماتشان در زمانی که فراماسونر بودند، اظهار پشیمانی کردند، مثلا مرحوم زرینکوب از این افراد بود که بعدا نسبت به آثاری که مربوط به دوران فراماسونری بودنش بود، مثل «دو قرن سکوت» در کتاب «ایران بعد از اسلام» اظهار پشیمانی و آن را نقد کرد.
سلیمینمین تاکید کرد: فراماسونرها قصد درگیر کردن دیانت با ملیت را داشتند و این قطعا خیانت است. ۹۹ درصد مجلسین زمان شاه فراماسونر بودند و با افکار جهانوطنی رای به جدایی ایران از بحرین را دادند. بنابراین فراماسونرها حضور داشتند، اما اینکه چطور باید با ایشان مقابله کرد، بحث دیگری است.
وی در پایان به بحث انقلاب فرهنگی بازگشت و گفت: گاهی برخی با تحقیر از اسلامی شدن دانشگاهها سخن میگویند، در حالی که اسلامی شدن دانشگاهها امری صوری نیست بلکه به این معناست که ما در تولید علم متناسب با جامعه اسلامی به استقلال برسیم. دانشگاه باید در تولید علم کمک کند. امروز در تولید علم به چنین اسلامی شدنی نرسیدهایم؛ زیرا عدهای نمیخواهند دانشگاه در خدمت تولید علم درآید، مثلا در مجله «صدا» در بررسی کتابهای آقای زیباکلام مطالب قابل تاملی در این زمینه هست. زیباکلام هیچ منبعی در کتابهایش ذکر نمیکند و تاکید میکند که عمدا چنین میکند. بنابراین بعضی نمیخواهند ما در حوزه و دانشگاه تولید داشته باشیم و به همین خاطر مثلا به حوزویان میگویند که اگر به دولت نزدیک شوید، وابسته شدهاید و افتخار حوزه به این است که مستقل باشد. بنابراین همانطور که استقلال ایران و تولید علم برای شکوفایی ایران یکسری طالبانی دارد، یکسری بدخواهانی نیز دارد. فکر نکنید جاده رفتن به سوی تولید علم در دانشگاه و حوزه بدخواه ندارد.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما :