کاسترو به روایت ایرانیها؛ انقلابی جذاب چپها و مذهبیها
عکسی از کاسترو بر دیوارهای هاوانا نبود
حجتالاسلاموالمسلمین سید حسن خمینی: کاسترو درگذشت. سال ١٣٨٠ بود که کاسترو سفری به تهران داشت و برای ادای احترام به امام، به حرم ایشان آمد. بعد از حضور در حرم به ساختمان کناری آمد و یک ساعتی صحبت کردیم. موقع رفتن از او دعوت کردم که به دیدن بیت امام در جماران بیاید. بلافاصله پذیرفت و بسیار استقبال کرد. هنگام رفتن، من را به کوبا دعوت کرد و برخلاف عرف رایج خیلی هم اصرار کرد. قالیچهای را در کاغذ کادو به رسم هدیه به او تقدیم کردیم، کاغذ کادو، نقش یک ببر را در خود داشت. بلافاصله گفت: «هوشی مینه، رهبر ویتنام میگفت آمریکا ببر کاغذی است، مثل همین ببر کاغذی.» فردا عصر به جماران آمد. برخلاف روز قبل که کتوشلوار سورمهای پوشیده بود، لباس نظامی به تن داشت. یک ساعت هم در جماران بود. نسبت به امام احترام و ارادت بسیاری داشت. موقع رفتن به من گفت من پیرم و دارم میمیرم قبل از اینکه بمیرم به کوبا بیا. اواخر همان سال به کوبا رفتم. دو روز آنجا بودم. در این مدت پنج بار ایشان را دیدم. یک راهپیمایی ملی داشتند که علیه آمریکا بود و همراه او در آن شرکت کردیم و بعد از راهپیمایی به دفترش رفتم و تا یکی دو ساعتی از طریق تلویزیون تصاویر راهپیمایی را تماشا کردیم. خوشسخن بود و از هر دری حرف میزد و معلوم بود که پر مطالعه است. آخرالامر هم برخلاف سنت خودش که به هیچ سفارتخانهای نمیرفت، شام را به سفارت ایران در کوبا آمد. احترام به امام در همه حرکات و سکناتش مشهود بود. کاسترو را بسیار آدم باشخصیتی یافتم. کمبود شخصیت نداشت. در راه رفتن به راهپیمایی سوار بر یک ماشین جیپ روباز شدیم. از کنار مغازهها و مردم بیتفاوت عبور میکردیم. به قدرت خود و مردمش باور داشت. اصلا احساس نمیکردم از آمریکا و تهدیدهایش میترسد. به باورهایش اعتقاد داشت. در صحبت طولانی از اسلام پرسید و بعد از اینکه ما به کلیسای شهر هاوانا رفتیم و من در آنجا از خدا و نیاز انسانها به خدا سخن گفتم، در نخستین دیدارمان گفت ما با کاتولیکها مخالفیم چون آنها طرفدار سرمایهداراناند و با دین مشکل نداریم. در سراسر کوبا عکسی از او بر دیوارها نبود. در آشفته بازار فروپاشی بلوک شرق، کاسترو بود که با استراتژی خود، از جمله توجه به توریزم و با اتکا به تواناییهای ملی، کوبا را از فروپاشی مصون داشت. بیشک کاسترو از نمادهای روزگار تلخ جهان دوقطبی است. کاسترو را باید در اتمسفر خاص خود تفسیر کرد و با هویت به جای مانده از روزگارش شناخت.
(صفحه اینستاگرام)
کاسترو را یک رهبر سیاسی موفق میدانم
صادق زیباکلام: فیدل کاسترو اگرچه در دهه ١٩٥٠ میلادی در صحنه تاریخ ظاهر شد و نامش با مارکسیسم گره خورده است، اما یک مارکسیست لنینیست به معنای دقیق کلمه نبود. او و سایر رهبران کوبا، آشنایی عمیقی با اندیشههای مارکس نداشتند. اینکه مارکسیسم را به عنوان ایدئولوژی مبارزه انتخاب کردند، دلیلش احترام و وجاهت مارکسیسم نزد روشنفکران و مبارزان جهان سومی از اوایل قرن بیستم بود. کاسترو بیشتر مجذوب تلألو انقلابی و ضدامپریالیستی مارکسیسم بود. با این حال، کاراکتر کاسترو و چهگوارا در دهههای ٦٠ و ٧٠ میلادی تاثیر عمیقی بر رهبران انقلابی در سرتاسر جهان به ویژه در جهان سوم بر جای نهاد.
شخصیت کاسترو بر انقلابیون ایران هم، چه چپها چه مذهبیها، تاثیر قابل توجهی داشت. در آن دوران، کاسترو و چهگوارا جزو بتهای روشنفکران انقلابی جهان و ایران بودند. کاراکتر کاسترو حتی برای رهبران جمهوری اسلامی و نیروهای انقلابی حزباللهی هم جذاب بود. این جذابیت دلایل متعددی داشت. در کوبای کاسترو، برخلاف کره شمالی، دینستیزی چندانی وجود نداشت. ضدیت با آمریکا، دلیل دیگر این جذابیت بود. کاسترو از آغاز تا پایان دوران رهبری سیاسیاش، آمریکاستیز بود. این ویژگی در رهبران جمهوری اسلامی هم دیده میشود. کاسترو جزو معدود رهبران انقلابی بود که هیچ وقت مواضع انقلابیاش را تعدیل نکرد. فیدل کاسترو در مقام یک رهبر سیاسی، در مجموع موفق بود. در کوبای کاسترو، اگرچه دموکراسی حاکم نبود اما عدالت و برابری و آموزش و خدمات پزشکی در حد بسیار مطلوبی محقق شده بود. کوبای کاسترو یک سر و گردن بالاتر از سایر کشورهای آمریکای جنوبی بود. امروز البته برزیل و آرژانتین و شیلی و مکزیک هم از حیث توسعه، سوادآموزی، عدالت و دموکراسی به پیشرفتهای چشمگیری رسیدهاند ولی ٣٠ سال قبل در هیچ یک از کشورهای آمریکای لاتین، حداقلی از دموکراسی وجود نداشت و همه آنها گرفتار رژیمهای خشن نظامی بودند. در آن دوران، نه در کوبا و نه در این کشورها دموکراسی برقرار نشده بود؛ ولی کوبا از حیث سوادآموزی و بهداشت، پزشکی، اشتغال و عدالت اجتماعی، واقعا بالاتر از سایر کشورهای آمریکای جنوبی و باعث افتخار بود. علاوه بر این، کوبای کاسترو به بسیاری از کشورهای آفریقایی در زمینه پزشکی و ارتقای سطح بهداشت و درمان کمک میکرد. اینکه کشور کوچک کوبا از جهات مذکور به مراتب بالاتر از کشورهای بزرگ برزیل و آرژانتین بود و به داد کشورهای آفریقایی هم میرسید، واقعیتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. برزیل یا آرژانتین نظامیان و کوبای کاسترو، هیچ یک دموکراتیک نبودند؛ اما از حیث تحقق عدالت و برابری، کوبا نه تنها در آن دوران برتر از کشورهای همجوارش بود، بلکه هنوز هم یک کشور بینظیر یا حداقل کمنظیر است.
کافی است به یاد بیاوریم که کره شمالی هم مثل کوبا یک رژیم کمونیستی بود و از سوی شوروی حمایت میشد؛ اما کره شمالی به معنای واقعی کلمه، یک زندان بزرگ بود و هنوز هم چنین وضعی دارد. علاوه بر این، کره شمالی غرق در فلاکت و بدبختی است ولی کوبا بههیچوجه چنین وضعی ندارد. اگر درهای کره شمالی را باز کنند، اکثریت مردم این کشور از آنجا فرار میکنند اما کوبا، اگرچه گاه فراریانی داشته، اما اکثریت مردمش به دلیل خدمات عینی رژیم تحت رهبری فیدل کاسترو، با میل و رغبت در وطن خودشان زندگی میکنند و به کوبایی بودن خودشان مفتخرند. به همین دلیل است که من در کل فیدل کاسترو را یک رهبر سیاسی موفق میدانم؛ اگرچه خطاهای سیاسی و بیاعتنایی او به معیارهای دموکراتیک را هم نادیده نمیگیرم.
(روزنامه اعتماد)
کاسترو میوه هیجانات پس از جنگ بود
فریدون مجلسی: روز گذشته کتاب زندگی «مردی با سیگار برگ» برای همیشه بسته شد. فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا در سن ۹۰ سالگی به خواب ابدی فرو رفت و برای نخستین بار در زندگیاش از هیجانات دنیای سیاست رهانیده شد و به آرامش رسید. کاسترو را میتوان میوه هیجانات پس از جنگ جهانی دوم دانست. جنگی که جهانی شدن سیاست را به دنبال داشت. جنگی که سربازانش از گوشه و کنار دنیا یا به رزم با یکدیگر میپرداختند یا آنکه به هم میپیوستند و به یکدیگر فرهنگها را انتقال میدادند. این جابهجایی نگاهها و فرهنگها به گونهای بود که شرایط فرهنگی و روانی بعد از جنگ با شرایط قبل از آن به کل تفاوت میکرد. در این برهه تاریخی، استقلالخواهیها و آرمانخواهیها آغاز شد. در این زمان بود که ایدئولوژی سوسیالیستی با توهمات و تصورات عدالتخواهی و برابریخواهی در دنیا پدیدار شد و جوانان در اقصینقاط جهان نیز دنبالهرو آن بودند. در این مقطع، جنگ سرد بین شوروی و آمریکا آغاز شد و به اوج رسید. اغلب روشنفکران چه در کشورهای تحت سلطه و چه در کشورهای غربی پیرو آرمانهای سوسیالیستی شدند و آن را ناجی بشر دانستند. در این بزنگاه شرایط برای تولد فردی چون فیدل کاسترو در دنیای سیاست مهیا بود. فیدلِ آرمانخواه و برادرش و چهگوارا به نهضتی پیوستند که به عنوان «حکومت نسل جوان» کنترل کشور کوبا را به دست گرفت. از همین روی همواره بر حکومتهای نسل جوان این ایراد وارد میشود که قدرتمندان نوپا تا ابد جوان نخواهند ماند و یک روز پا به سن خواهند گذاشت. حکومت نسل جوان به «حکومت پیران علیل» تبدیل میشود؛ چراکه آن قدرتمندان جوان پس از گذشت ۵۰ سال از عمرشان باز هم به در اختیار داشتن قدرت اشتیاق دارند. در واقع این فساد قدرت است که بر آنها مستولی مییابد و موجب میشود تا آنها خود را تافته جداگانهای بپندارند، از طرف ملتها حرف بزنند، تصمیم بگیرند و از آن سالهای اولیه هیجانات انقلابی دور بمانند و جامه «انزوا» بر «استقلال» بپوشانند.
فیدل کاسترو مترصد آن بود تا کوبا را از دست حاکم این کشور، باتیستا و همینطور مملکت را از اقتصادی که فقط متکی به تولید شکر و سیگار بود، برهاند. کشوری که در آن زمان به عشرتکده جهانی تبدیل شده بود؛ اما در نهایت کاسترو تا آخر هم تنها توانست در همگانی کردن فقر، عدالت ایجاد کند. البته انقلاب کاسترو توانست اندک سواد و بهداشت عمومی برای کوبا به همراه داشته باشد اما باید در نظر داشت که آیا کشورهای دیگری که همزمان با کوبا شروع به ترقی کردند بیسواد و... ماندند؟!
مرد انقلابی کوبا با منزوی کردن کشورش در جهان توانست تنها گردشگری را در معیار بسیار پایینتری حفظ کند. نتیجه آنکه ایشان با آن آرمانخواهیها روی کار آمد و مطابق همه قدرتگرایان دچار فساد بقا در قدرت شد به گونهای که در کوبا یک نفر پیدا نمیشود که در ۴۸ سالگی قابلیت حکمفرمایی بر ملتی را داشته باشد اما فیدل در ۲۸ سالگی دارای این توانایی بود و این خود نوعی فساد ناشی از قدرت است. چند سال پیش او به علت بیماری، درست به مثابه یک کشور سلطنتی حکومت را به برادرش واگذار کرد که رائول نیز در هفتاد و چند سالگی معتقد است که جامعه باید آماده شود تا نسل جدید به روی کار آید. امیدوارم در این خواسته موفق نشود؛ زیرا در این صورت این کشور صد سال دیگر به عقب برخواهد گشت. قدرت باید به صورت طبیعی به اشخاص لایق داده شود نه به خاطر سن آنها قدرت را به آنها بدهیم. اینها مسائلی بود که در دوران حکومت دراز فیدل کاسترو محقق نشد و او به تنهایی مسئول تمام عقبماندگیهای کوبا است.
(روزنامه آفتاب یزد)
کاسترو گفت چرا باعث روی کار آمدن ریگان شدید؟
مرتضی الویری: دیدار من با فیدل کاسترو به اوایل انقلاب بازمیگردد. مهرماه سال ۱۳۶۰ بود که با توجه به اینکه نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی بودم، با تعدادی از نمایندگان مجلس در کنفرانس بینالمجالس در هاوانا شرکت کردیم. یک هیات ١٥ نفره از مجلس شورای اسلامی، در آن کنفرانس شرکت کرده بودیم. از افراد سرشناس و معروفی که در آن کنفرانس حضور داشتند میتوان از آقایان امامی کاشانی، سید محمد خاتمی، فخرالدین حجازی، علیاکبر ولایتی، علیاکبر ناطق نوری، محمدعلی بشارتی، عطاءالله مهاجرانی و آقای سید محمود دعایی به عنوان مسئول این هیات ١٥ نفره که در کنفرانس بینالمجالس شرکت داشتند، نام برد. در حاشیه آن کنفرانس، دیداری با فیدل کاسترو داشتیم. این نخستین و آخرین دیداری بود که با او داشتم. در آنجا او را بسیار فرد گرم و بامحبتی یافتیم. رفتار او بسیار خودمانی و دوستانه بود. در یک اتاق نسبتا بزرگ دایرهوار نشستیم و او مقداری شوخی و مزاح کرد و با هم گپ زدیم. در آنجا فیدل کاسترو از امام خمینی، بنیانگذار انقلاب به نیکی یاد کرد. او شخصیت امام را چهرهای برجسته و انقلابی و انقلاب ایران را گامی به پیش دانست. در این جلسه کوتاه فیدل کاسترو اشاره کرد که همه شما را افرادی انقلابی و وطندوست میدانم؛ لیکن یکی از کارهایتان برایم قابل هضم نیست؛ برایم بسیار سؤالبرانگیز است و آن این است که چرا در آمریکا موجب روی کار آمدن ریگان شدید. طبیعتا این مسئلهای که از سوی آقای کاسترو مطرح شد برای دوستان تعجببرانگیز بود. فیدل کاسترو آنجا اینطور توضیح داد که اگر گروگانهای آمریکایی را زودتر آزاد کرده بودید، جمهوریخواهان در آمریکا روی کار نمیآمدند. این کار شما به ضرر کشورهای جهان سوم و توسعهنیافته تمام شد. به خاطر دارم که چندین بار بر این مسئله تاکید داشت. حتی یادم هست که عبای مرحوم سید ابوالفضل موسوی تبریزی را که پهلویش نشسته بود نگه داشت و گفت این چه کار عجیبی بود که انجام دادید؟ تا جایی که به خاطر دارم فیدل کاسترو به اصل گروگانگیری انتقاد نداشت و معتقد بود که زمان آزادی گروگانهای آمریکایی درست نبوده و ایران باید با تدبیر بیشتری در این راستا عمل میکرده است. فیدل کاسترو آنجا اشاره کرد که اگر به جای دیماه که گروگانها را آزاد کردید قبل از آبانماه یعنی نوامبر آزاد میکردید معادلات اینگونه به نفع جمهوریخواهان تغییر نمیکرد. در این صورت مجددا کارتر رای میآورد و این برای کشورهای جهانسومی همچون ما بهتر بود تا رای آوردن ریگان در آمریکا. این شرح مختصری از تنها دیداری بود که با فیدل کاسترو، رهبر انقلاب کوبا داشتیم.
(روزنامه اعتماد)
فیدل، نه صدام حسین بود و نه ماندلا
احمد پورنجاتی: ۲۰ سال پیش، «فیدل» را از نزدیک دیدم. در اتاق کارش در هاوانا که دو ساعتی برایمان حرف زد. در میدان «خوزه مارتی» که دو ساعتی برای مردم هاوانا حرف زد. کوبای فیدل را باید دقیق و بیپیشداوری و مستند به اطلاعات و آگاهیهای مستقل خواند. روایتهای گزافهگویانه از بهشت و جهنم کوبای فیدل، هر دو گمراهکنندهاند. برداشت من این است که کوبای کمونیست وابسته به بلوک شرق سابق، محصول سیاست احمقانه دولتمردان آن زمان آمریکاست که به جای فهم انزجار مردم از رژیم فاسد «باتیستا»، انقلاب کوبا را نوعی دستاندازی شوروی به حیاط خلوت خود تعریف کردند و راهبردشان را بر آن بنا کردند و دستیدستی، آن را از یک انقلاب ملی و ضداستبدادی به یک رژیم اقماری شوروی مبدل ساختند. فیدل، نه صدام حسین بود و نه ماندلا، نه احمد بن بلا بود و نه رابرت موگابه. من در کشتزارهای نیشکر، در ساحل و بندر هاوانا و در دکانها و خانههای ۲۰ متری و مراکز خدمات بهداشتی و درمانی پایتخت کوبا، همنشینی دو دنیای متفاوت «رضایت» و «آرزو» را در نگاه و زبان مردم دیدم. کوبای پس از فیدل، بیتردید کوبای دیگری شده و خواهد شد.
درگذشت فیدل کاسترو در قاب مطبوعات ایران
نظر شما :