تاریخ را باید شنید
افسانه نجمآبادی از شیوههای تازه تاریخنگاری میگوید
فرزانه ابراهیمزاده
تاریخ ایرانی: افسانه نجمآبادی معتقد است که نقد نوشتهمداری تاریخ و استناد صرف به مکتوبات باعث شده است تا پژوهشگران وارد حیطههای تازهای در زمینههای تحقیق شوند و منابع تازه دیداری و شنیداری را برای نوشتن درباره تاریخ و بویژه تاریخ اجتماعی به کار گیرند.
به گزارش «تاریخ ایرانی»، پژوهشگر تاریخ قاجار و استاد دانشگاه هاروارد در رشتهٔ مطالعات زنان، جنسیت و تاریخ که این روزها به ایران آمده است عصر روز سهشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۵ مهمان انجمن جامعهشناسی ایران بود و از شیوههای جدید تاریخنگاری و سندسازی در حوزه تاریخی با عنوان «خواندنیها، نوشتنیها و شنیدنیها در نگارش تاریخ» گفت.
او پیش از ورود به بحث درباره منابع تاریخی برپایی چنین جلساتی را برای آشنایی و گفتوگو با پژوهشگران تاریخ و جامعهشناسی داخل ایران و رد و بدل کردن تجریباتشان در زمینه پژوهشهای تازه دانست و افزود: «برای ما که آن طرف اقیانوس هستیم و دغدغهمان تاریخ ایران است این سؤال همیشه وجود دارد که اینجا در ایران چه کارهایی در زمینه تاریخ و جامعهشناسی انجام شده است. تازهترین مطالعات تاریخی در ایران چیست و ما چگونه میتوانیم گفتوگو و مبادلهای بین تاریخنگاری و جامعهشناسی چه دانشگاهی و چه غیردانشگاهی برقرار کنیم.»
نجمآبادی انتخاب عنوان «خواندنیها، نوشتنیها و شنیدنیها در نگارش تاریخ» را اشاره به اسنادی دانست که پژوهشگران در حوزه تاریخ و جامعهشناسی استفاده میکنند. به گفته این پژوهشگر تاریخ قاجاریه، تاریخنگاران عموماً و متناسب رشته خودشان یاد میگیرند از یکی از سه نوع برداشت از منابع استفاده کنند: «مورخانی که در زمینه هنر مثل نقاشی و عکس و معماری کار میکنند یاد میگیرند چطوری ببینند و چطور با بینش و دانش بصری منتقدانه آن را تفسیر کنند. همینطور تاریخدانان موسیقی و آنهایی که با تاریخ شفاهی سروکار دارند یاد میگیرند که چطور با اسناد شنیداری کار کنند. در این میان تنبلترین تاریخنگاران آنهایی هستند که با مکتوبات سروکار دارند. کسانی که برای تاریخنگاری از آثار بصری و صوتی استفاده میکنند در عین حال از اسناد مکتوب نیز استفاده میکنند که حال و هوای روزگار تولید آن ساختمان یا نقاشی را هم تحلیل کنند تا بر مبنای استناد به مکتوبات آنچه چشم ما دیده است را بررسی کنند. اشیا نیز چنین کاربردی دارند. باستانشناسان به همین شیوه آنچه انسانها در گذشته لمس کردند را تاریخنگاری میکنند. اما به صورت عمومی تاریخنگارانی که از مکتوبات استفاده میکنند این توجه را نمیکنند و نمیکنیم که انسانها در گذشته تنها نمینوشتند. فهم آنچه مینوشتند بدون توجه به دریافتهای دیدنی و شنیدنی ممکن نیست. حتی بیش از این تاریخنگارانی که یاد گرفتند و اعتماد میکنند به مکتوبات به هیچ سند دیگری اعتماد استنادی ندارند و اغلب مقاومت میکنند که مثلاً ببیند نقاشیهایی که در آن دوره کار شده چه ویژگیهایی دارد. نه صرفاً به خاطر تزیینی که به عنوان تحلیل چه کمکی به فهم ما میکنند. استفاده از اسناد غیرمکتوب را به دیده شک و تردید نگاه میکنند و به عبارت دیگر تاریخنگاری غالب عموماً نوشتهمدار بوده است.»
به گفته نجمآبادی اعتماد مطلق به منابع مکتوب مختص به ایران نبوده و بیشتر تاریخپژوهان دنیا نیز از آن استفاده میکنند: «اعتماد مورخین به مکتوبات و شک و تردید آنها به غیرمکتوبات ناشی از همین نوع تاریخنگاری بوده است که عموماً تاریخ سیاسی بوده است و تاریخ اجتماعی نیز تا حدودی تحتالشعاع تاریخ سیاسی قرار گرفته است، با همان زمانبندیها و روایتهای تاریخ سیاسی. به عبارت دیگر تاریخ دولتمدار و نخبه حصار بوده است.»
او ورود منابع تازه دیداری و شنیداری در عرصه تاریخپژوهی را از آنجایی دانست که نوشتهمداری در داخل و خارج از ایران مورد نقد قرار گرفت: «اولین حیطهای که نوشتهمدار بودن تاریخ نقد شد در پیدایش تاریخ شفاهی بوده است. به ویژه در جوامعی که نوشتهمدار نبودند مثل آفریقا و آمریکای لاتین و حتی ایران که حافظه تاریخی گروهها و ملیتها از راه سینه به سینه نقل شده است. این بهخصوص در گروههای حاشیه وجود داشته است؛ مثلاً در آمریکا اهالی بومی و بردگان و در سایر کشورها دهقانها و کارگران و در اکثر کشورها اکثر اقشار زنان که در تاریخنگاری این جوامع ضبط اصلی از طریق نوشته نبود. این باعث شد تا این موضوع مورد سؤال واقع شود. این بازبینی انتقادی نسبت به تاریخنگاری غالب، توجه مورخین را نسبت به استفاده از منابع دیگر از جمله منابع تصویری از جمله عکس و کاریکاتور و منابع صوتی نظیر موسیقی و تصنیف و تاریخ شفاهی و همانگونه که گفتم منابع ملموس مانند ابزار کار و اشیای روزمره زندگی جلب کرده است. همه اینها به تدریج جزیی شدند از منابع استنادی تاریخنگاران؛ منابعی که بهخصوص برای کسانی که در حیطه تاریخ فرهنگی کار میکنند و کسانی که به نوشتن تاریخ از پایین به بالا روی آوردهاند و علاقه به تاریخ روزمره زندگی دارند و به جای تاریخ نخبگان در سطح کلان به دنبال تاریخ مردم عادی هستند.»
استاد دانشگاه هاروارد در بخش دیگری از سخنرانی خود به تاریخنگاری اجتماعی و تاریخ مردم عادی اشاره کرد و با اشاره به در دسترس نبودن منابع مربوط به این شیوه تاریخنگاری گفت: «در تاریخنگاری اقشار عادی جامعه سندهای رایجی که ما به آنها عادت کردیم و یاد گرفتیم کمتر به درد میخورد و دسترسیپذیر است. یکی از اهداف ما در پروژه «دنیای زنان در عصر قاجار» این بود که اسنادی که دسترسیپذیر نیست را در سطح کلان به دست کسانی که در زمینههای مختلف پژوهش دارند قرار دهیم و خوشبختانه استفاده میشود. این سخت بودن دسترسی به این اسناد مکتوب باعث شده تا اقشار حاشیهای کمتر مورد توجه قرار بگیرند. این اقشار رد پایی که ما به دنبال آن بودیم را از خود به جای نمیگذارند و در نتیجه تأثیر این است که ما مورخان نیز آنها را حاشیهنشین میکنیم. البته راندن این گروه اجتماعی به حاشیه به این معنی نیست که این اقشار هیچ رد پایی در اسناد ندارند و اینکه ما باید بیاموزیم که چطور آنها را پیدا کنیم و بتونیم اسنادشان را بخوانیم و تاریخشان را بنویسیم.»
او شیوههای یافتن اسناد متعلق به مردم عادی را با اشاره به تجربه خود در پروژه دنیای زنان عصر قاجار با مثال اسناد متعلق به زرتشتیان ملموستر کرد: «وقتی پروژه دنیای زنان در عصر قاجار را شروع کردیم به دنبال این بودیم که چندگونگیهایی که جامعه قاجار داشت، در این مرکز سندی خودش را نشان دهد. فقط محدود به اقشار طبقات بالا و اکثریت مسلمان و تهران و شهرهای بزرگ نباشد. در این جریان یکی از جوامعی که برایمان دسترسی مشکل بود جامعه زرتشتیان بود. وقتی با خانوادهها تماس میگرفتیم میگفتند که سند نداریم. سالها طول کشید تا توانستیم از طریق معرفی سایت توسط فردی که به او اعتماد داشتند و خانواده زرتشتی شروع به همکاری کنند. با این وضع میرفتیم به خانههایشان که ببینیم گاهنامه و وصیتنامه یا نوشتهای دارند. خانوادههای زرتشتی پارچه و دستدوزی داشتند. اما وقتی میخواستیم اطلاعات راجع به تولد و فوت افراد که برای ما سند میشود را نشان دهند، مثال میآوردیم که مسلمانها پشت قرآن ثبت میکنند ولی آنها چنین اسنادی نداشتند. معتقد بودند خیلی وقتها به خاطر آزارهایی که در دورههای مختلف میدیدند اسنادشان را نگهداری نکردند. ما هم دنباله این ماجرا را نگرفتیم. تا اینکه به خانواده ایدون رسیدیم. داشتیم با یکی از اعضای خانواده درباره اشیایی که آورده بودند صحبت میکردیم که خانم خانه به آشپزخانه رفت و یک سری ملاقههای بزرگ و کاسه و کفگیر آورد و گفت علاقه دارید از اینها عکسبرداری کنید؟ به لحاظ اینکه اشیای روزمرهشان بود جالب بود. بعد خودشان نشان دادند ته دسته ملاقهها و درون کاسهها نوشته است. اینها وقتی میگفتند سند نداریم یعنی کاغذ جمع نمیکنیم. آن کسی هم که میخواست به خانهشان بریزد ملاقه را سند نمیدانست. ما هم آن را سند نمیدانستیم.»
به گفته نجمآبادی، بدون یاد گرفتن و دنبال کردن این رد پاهایی که وجود دارد ما دچار تکرار یک سری موضوعات شدیم: «این قدر هم که تکرار شده است به صرف تکرار انگار اعتبار واقعیت تاریخ دارد. البته بخشی از اینها بخصوص در حوزه تاریخ زنان توسط پژوهشگران مورد سؤال قرار گرفتند و بازنگری شده است. یک زمانی این رایج بود که زنان در عصر قاجار بیسواد بودند و در ظلمت نگاه داشته میشدند. بر مبنای هیچ دلیل مستندی نمیشد چنین نظری را ثابت کرد. آن قدر تکرار شده بود که دیگر دنبال اسناد نبودیم. اگر سواد را خواندن و نوشتن بدانیم یک تعداد زیادی از زنان بیسواد بودند. اما به این معنا بیشتر مردان هم بیسواد بودند. خواندن در آن زمان بر مبنای دیدن بود. نمیخواهم انکار کنم که بین دانش زن و مرد فاصله زیادی نبود اما دانستن و دانش فقط محدود به خواندن و نوشتن نیست. دانشهایی که زنان در تجربه زندگی به دست آورده بودند سینه به سینه نقل میکردند. این دانش نقل شده را قبول نمیکنیم و با شک و تردید به آن نگاه میکنیم. به طور مثال قابلگی یکی از حرفههایی بود که از مادر به دختر میرسید. تا روزی که رشته قابلگی در دانشگاه راه افتاد کمتر کسی میرفت دنبال یاد گرفتن این حرفه. الان اگر بخواهیم تاریخ قابلگی را در پیش از تأسیس رشته دانشگاهی بنویسیم تنها راهش نشستن پای صحبت خانمهایی است که نسل در نسل قابله بودند. تاریخ شفاهی منظمی در مرکز اسناد آستان قدس رضوی است. این بخش را من جایی ندیدم. یکی از موضوعاتی که حول و حوش تاریخ شفاهی ایجاد کردند زنان قابله است.»
این پژوهشگر تاریخ قاجاریه در بخش دیگری از صحبت خود درباره منابع تازه تاریخی به اشکالات این منابع اشاره کرد و شیوههای متفاوت سندخوانی را به عنوان مهمترین دلیل مقاومت پژوهشگران در پرداختن به اسناد تازه دانست: «آنچه ما یاد میگیریم درباره روشهای سندخوانی متفاوت است. اینها قواعد خوانش خودشان را دارند. در مورد مکتوبات هم هست. همه مکتوبات یک شیوه خواندن ندارد، مثلاً استفاده از روزنامهها و اسناد دولتی و خاطرات قواعد خودشان را دارند.»
نجمآبادی همچنین بخشی از صحبتهای خود را به موضوع تاریخ شفاهی اختصاص داد: «در سالهای اخیر هم در مراکز دانشگاهی داخل ایران و هم خارج از ایران روی موضوع تاریخ شفاهی متمرکز شدند و با افراد زیادی گفتوگو کردند و در بسیاری از موارد این اسناد را پیاده و مکتوب کردهاند.»
نجمآبادی با انتقاد از واژه تاریخ شفاهی گفت: «این اسم دقیقی نیست چرا که مصاحبهای که انجام میشود تاریخ نیست بلکه ماده خام برای تاریخنگاری است. اینها را اگر به عنوان روایاتی قبول کنیم که گفته شده بیشتر کاربرد دارند. من به تاریخ شفاهی، شفاهیات میگویم. برای اینکه کلمه تاریخ را کنار میگذارید شفافتر میشود. این شفاهیات گاهی پژوهشگران را دچار تردید میکند. این همان تردیدی است که زمانی که مثلاً ایرج افشار شروع به انتشار خاطرات اعتمادالسلطنه کرد نیز وجود داشت. تا سالها خاطرات به عنوان منابع مورد اعتماد تاریخ استفاده نمیشد. اما الان استفاده از خاطرات با روشهایی که یاد گرفتیم برای استفاده از آنها بدیهی است. سؤالاتی که حالا درباره شفاهیات مطرح میشود در آن زمان برای خاطرات و حدیث نفسها وجود داشت. شاید اگر بپرسیم از خودمان که این مکتوباتی که به ما رسیده چطور مکتوب شد میتوانیم همان سؤالها را به شرایط ضبط و نگارش شفاهیات ببریم و مشکلاتمان را حل کنیم.»
استاد دانشگاه هاروارد این نظر را مطرح کرد که بیشتر منابع مکتوب تاریخی که به ما رسیده بر اساس شفاهیات تاریخی بوده است. شیوه تاریخنگاری صدر اسلام یکی از مستنداتی بود که او به آن اشاره کرد و گفت: «این روایت تاریخهایی هستند که نقل کتبی شده و به ما رسیدهاند. در آن نقطه اولیه کتبی نبوده است. دویست، سیصد سال بعد بر اساس استناد به زنجیرهای از استناد کتبی شدند. به همین دلیل تا همین اواخر بحثها همیشه این بود که این روایات مثل تاریخ طبری ارزش استناد تاریخی ندارند. اما به تدریج یاد گرفتیم چطور میشود از این تاریخها استفاده کرد.»
دوره بعدی که نجمآبادی به آن اشاره کرد دوران مشروطه و تاریخنگاری آن بود که به اعتقاد او بر اساس روایتهای شفاهی نوشته شده است: «تاریخنگاریهای مشروطه را در نظر بگیریم که منابع اساسی ما هستند مثلاً تاریخ مشروطه کسروی و ناظمالاسلام کرمانی به میزان بالایی بر مبنای دیدهها و شنیدههای نویسندگان بود. برخی کمتر و برخی بیشتر از منابعی چون شبنامهها و روزنامهها استفاده کردند اما بخش مهمی از آنها مربوط به دیدهها و شنیدههای افراد بوده است، دیدهها و شنیدههایی که از غربال ذهن نویسنده گذشته و تبدیل به مواد مستند تاریخ مشروطه شده است، یا گزارشهایی که در روزنامه منتشر شده، شفاهی بوده است. گزارشگری اینها را دیده و شنیده و نوشته است. حتی آنچه به صورت مکتوب رسیده از یک روایت خاصی بوده است.» او از کتاب تاریخ مطبوعات ایران نوشته ادوارد بروان به عنوان یکی از تاریخنگاریهای موفق بر مبنای شفاهیات نام برد.
نویسنده کتاب «زنان سبیلدار و مردان بدون ریش» مهمترین مشکل استناد به شفاهیات را در مکتوب کردن آن دانست؛ موضوعی که از دید او باعث میشود حس گوینده را در زمان صحبت درباره یک اتفاق یا موضوع به درستی نشان ندهد و بدفهمی از گفتار او شود.
او در بخش دوم این نشست که به پرسش و پاسخ گذشت از نقش منابعی چون داستانها و حدیث نفسها و فیلمهای سینمایی برای فهم تاریخ و مناسبات تاریخی نام برد. نجمآبادی همچنین با اشاره به اقبالی که این روزها به موضوع خوانش تاریخی از دریچه تصاویر میشود، از شیوههای مرسومی که برای خواندن عکسهای تاریخی در دنیا وجود دارد صحبت کرد و گفت: «در حال حاضر کارگاه مجازی در برخی از مراکز پژوهشی وجود دارد که به فتوگرامر معروف هستند و در آنجا یاد میگیرید گرامر و قواعد خواندن یک عکس چگونه است.»
او همچنین از پژوهشهای پژوهشگرانی چون کارمن پرز گونزالز درباره پرترههای محلی ایران یاد و تاکید کرد که این یکی از شیوههای تاریخنگاری است که در حال تکمیل شیوههای خود است.
نظر شما :