روز تسلیم آلمان؛ وقتی که آزادی آمد
در ساعات پایانی جنگ جهانی دوم چه گذشت؟
تاریخ ایرانی: آنجا در رایمس یعنی همان جایی که روزگاری پادشاه فرانسه تاجگذاری کرد، اکنون ستاد فرماندهی نیروهای متفقین به رهبری ژنرال آمریکایی «دوایت دی. آیزنهاور» مستقر شده است و در همین مکان ژنرال آلمانی یعنی آلفرد یودی با قلمی طلایی امضای خود را بر پای سند تسلیم آلمان میگذارد.
در آن صبحگاه روز هفتم مه ۱۹۴۵ در عرض فقط دو دقیقه یعنی از ساعت ۲:۳۹ تا ۲:۴۱ صبح همه امضاها بر پای آن سند گذاشته میشود. در این سند که خطوط آن به پاکیزگی تایپ شده، تاریخی دستنویس و آمریکایی زمان آغاز تسلیم بیقید و شرط آلمان را نشان میدهد: ۸ مه ساعت ۲۳:۰۱ به وقت اروپای مرکزی.
پایان نظم کهنه
مقامهای نظامی آمریکا در آغاز کار قصد دارند که خبر تسلیم آلمان را مخفی نگه دارند اما ادوارد کندی، گزارشگر خبرگزاری آسوشیتدپرس سانسور را دور زده و نادیده میگیرد. از ظهر همان روز این خبر از طریق ایستگاههای رادیو منتشر میشود و روزنامه نیویورکتایمز صبح روز هشتم مه تیتر میزند: «جنگ در اروپا به پایان رسید! تسلیم بیقید و شرط.»
از آنجایی که شهر آخن آلمان چندین ماه قبل یعنی در پاییز ۱۹۴۴ آزاد شده است، روزنامه «آخنر ناخریشتن» با مجوز نیروهای متفقین امکان فعالیت و خبررسانی آزاد دارد و به همین خاطر بر روی صفحه نخست شماره روز هشتم ماه مه این روزنامه این عبارت به چشم میخورد: «جنگ به پایان رسید».
در آن صبح بهاری در شهر بادناوهایم آلمان یک سرجوخه ارتش آمریکا به نشانه جشن پیروزی خشاب تپانچه خود را خالی میکند. این سرجوخه که «اشتفان هایم» نام دارد در واقع یک یهودی آلمانی است که زمانی از چنگ نازیها گریخته و سپس با اونیفورم ارتش ایالات متحده به کشورش بازگشته و بعدها در آلمان شرقی به نویسندهای منتقد و مشهور بدل خواهد شد. دو پسر کوچک بر روی محوطه چمن پارک بازی میکنند و نگهبان پارک به آنها تشر میزند. در همین حال سرجوخه ّ«هایم» بر سر نگهبان فریاد میکشد و میگوید: «آن نظم کهنه به پایان رسیده و زمان آن سپری شده است. از این به بعد آزادی بر آلمان حاکم است.»
در برلین هنوز هم جنازهها در خیابانها دیده میشود و همچنان برای کنترل پایتخت رایش نبردهایی وجود دارد. سربازان و غیرنظامیان اعم از زن و مرد در این درگیریها حضور دارند. یک نویسنده و روزنامهنگار به نام فریتز جی. راداتز بعدها به یاد میآورد: «از درخت یاس خبری نبود اما در آن روزهای بهاری همچنان رایحه سنبل شامهها را نوازش میداد.»
مرز نامشخص گناه و بیگناهی
آن دختر ۲۱ ساله به نام «اینگه پاسولت» در میان ویرانههای شهر درسدن شاهد ورود نیروهای ارتش سرخ است. در این میان یک نفر فریاد میکشد: «شلیک نکنید! روسها اینجا هستند!»
اینگه تنها چند ساعت بعد شاهد غارتگریها و ورود سربازان روس به خانهای است که او همراه با خانوادهاش در آن بسر میبرند. اینگه بعدها برای آرشیو تاریخ معاصر درسدن رویدادهای آن روز را به رشته تحریر درمیآورد: «پدرم در همان حالی که یک سرباز روس زن صاحبخانه را مورد تجاوز قرار میداد با روسها در همان اتاق ودکا میخورد.» البته سرنوشتی مشابه در انتظار اینگه نیز بود و او از جمله نخستین زنانی به شمار میآید که چند دهه بعد آشکارا در مورد این مساله لب به سخن گشود.
هاینریش هیملر، فرمانده اس اس که طی چند ماه گذشته دستور اعدام همه سربازان فراری و حتی شهرداران روستاهایی را که قصد داشتند در برابر متفقین پرچم سفید بالا ببرند صادر کرده و کماندوهای مرگش این دستور را بیچون و چرا اجرا کرده بودند، فرار را بر قرار ترجیح داده و ناپدید شده است. البته هیملر روز هشتم ماه مه هنوز آزاد بود و با یک گذرنامه تقلبی و هویتی جعلی به نام هاینریش هیتزینگر، خود را عضوی از دستگاه پلیس مخفی غیرنظامی معرفی میکند. اما چند روز بعد به دام نیروهای بریتانیایی میافتد و در نهایت روز ۲۳ مه با یک کپسول سیانور به زندگی خود پایان میدهد.
اریش کستن، نویسنده مشهور با احساسی چندگانه به روز تسلیم آلمان مینگرد. او فاتحان را متهم میکند که پیش از جنگ و از مدتها قبل از آن با نازیها هماهنگ بودهاند و مینویسد: «چه کسی به جای آنکه دست قربانیان را بفشارد با جنایتکاران دست میدهد؟» و سپس پیشبینی میکند که در آینده نزدیک آلمانیها حاضر به همکاری با نیروهای خارجی نخواهند شد و در پایان مینویسد: «بیگناهی مانند طاعون سرایت میکند.»
سراسر این لانه باید آتش بگیرد
در محوطههای باز و خیابانهای پراگ منظره وحشتناک اجساد آلمانیهایی به چشم میخورد که از پا دار زده شده و سوزانده شدهاند. یان اسکلنار، جوان اهل چک در میان ویرانههای ساختمان رادیو از روی اجساد آلمانیها میگذرد: «همه جا پوشیده از جسد بود. اما من فقط میخواستم که خودم را نجات دهم و به هر قیمت از آن ساختمان خارج شوم.»
نیروهای شورشی در پایتخت چکسلواکی پس از سه روز نبرد به پیروزی رسیدهاند. پیش از این کارل فریدریش گراف فون پوکلر-بورگهاوس، فرمانده اس اس در منطقه بومان و مرن دستور داده بود که بخش قدیمی پراگ که یکی از زیباترین شهرهای اروپا است با بمبهای آتشزا نابود و ویران شود: «سراسر این لانه باید آتش بگیرد.»
اکنون بخشی از نیروهای آلمانی تسلیم و بخشی عقبنشینی میکنند. بسیاری از بازماندگان گرفتار آتش فروخفته انتقامی میشوند که از مدتها قبل در زیر خاکستر پنهان مانده است. پاول کوهوت، نمایشنامهنویس چک بعدها از «ستاره اقبال قاتلان» میگوید و عنوان میکند که نیروهای آلمانی در واقع پیش از ورود روسها از پراگ رفته بودند و نیروهای ارتش سرخ روز ۹ ماه مه به پایتخت چکسلواکی وارد میشوند.
سرمستیهای حاصل از پایان جنگ
اریش هارتمان، خلبان هواپیماهای جنگنده آلمانی میداند که جنگ تا چند ساعت دیگر به پایان خواهد رسید، اما در ذهن او همچنان جنگ ادامه دارد. به همین خاطر پشت فرمان هواپیمای جنگیاش مینشیند و در ارتفاع بالا خود را به پشت یک جنگنده یاک روسی میرساند و آن را ساقط میکند و این ۳۵۲ مین پیروزی هوایی این خلبان آلمانی به شمار میآید و هیچ خلبان دیگری در طول جنگ دوم جهانی این تعداد هواپیمای دشمن را ساقط نکرده است.
هارتمان پس از فرود در خاک چکسلواکی، خود را به نیروهای پیاده آمریکا تسلیم میکند و آنها نیز بر اساس توافق به عمل آمده در کنفرانس یالتا وی را به نیروهای ارتش سرخ تحویل میدهند. تشکیلات قضایی شوروی هارتمان را به ۲۵ سال کار اجباری محکوم میکند و در نهایت هارتمان در سال ۱۹۵۵ به عنوان آخرین اسیر آلمانی در شوروی آزاد و به خانه بازمیگردد.
مکان: هتشتد آم هرتز. این یهودی لهستانی یعنی آرنو لوستیگر از طریق یکی از دوستان آمریکاییاش از رویدادهای روز خبردار میشود. این دوست آمریکایی به صورت سرزده به خانه وی آمده و میگوید: «آرنو همین الآن از رادیوی ارتش شنیدم که جنگ تمام شده است.» لوستیگر شخصاً تجربه حضور در آشویتس و بوخنوالد را دارد و دو بار تا آستانه مرگ رفته است. اوایل آوریل آن سال بود که به جنگل فرار کرد و توسط سرنشینان یک تانک آمریکایی نجات یافت.
سرود انترناسیونال به نشانه پیروزی
آرنو لوستیگر در واقع به عنوان مترجم برای نیروهای آمریکایی کار میکند اما در هفتههای آخر جنگ یک مسلسل تحویل گرفته و به نفع متفقین میجنگد. لوستیگر بعدها یعنی زمانی که به یکی از مهمترین وقایعنگاران مقاومت یهودیان بدل میشود در مورد این تغییر نقش خود از یک مترجم به یک عنصر عملیاتی علیه ناسیونال سوسیالیستها میگوید: «شب هشتم ماه مه نوعی سرمستی فراگیر و عمومی از بابت پایان جنگ جریان داشت و تقریباً مصادف با سالروز تولد من نیز بود. البته من یک روز قبل یعنی روز هفتم ماه مه ۲۱ ساله شده بودم.» آرنو لوستیگر در سال ۲۰۱۱ درگذشت.
در نقطهای دیگر در اروپا یعنی در آبهای گوتبورگ سوئد، فرمانده زیردریایی U-۳۵۰۳ آلمان زیردریایی خود را رأس ساعت ۱۹:۲۹ به قعر آبها میفرستد و در واقع آن را به نوعی نابود میکند. این زیردریایی تایپ XXI میتواند برای مدت نامحدود در زیر آب بماند و یکی از مدرنترین زیردریاییهای نیروی دریایی آلمان نازی به شمار میآید. فرماندهان ارتش آلمان امید داشتند که بتوانند به کمک این وسیله فوق مدرن، جنگ از مدتها پیش باخته در آتلانتیک را به یک پیروزی بدل کنند و یک بار دیگر شرایط را به نفع آلمان تغییر دهند. اما در این لحظه سرنشینان آن زیردریایی درون یک قایق لاستیکی نشسته و در نهایت توسط یکی از هواپیماهای جنگی سوئد شناسایی و نجات داده میشوند. اما فرمانده این زیردریایی یعنی ناوبان یکم هوگو دایرینگ در سال ۱۹۷۰ به سردبیری روزنامه زود دویچه میرسد.
اکثر زیردریاییهای باقیمانده آلمانی چند روز پیش از این و در جریان «عملیات رنگین کمان» توسط سرنشینان خود غرق شده بودند. در تاریخ هشتم ماه مه سال ۱۹۴۵ این فرمان از سوی سرویس اطلاعات و امنیت نیروی دریایی آلمان به ناوگانهای تابعه مخابره میشود: «فوراً و بدون هر گونه مسامحهای از غرق شدن کشتیها و تخریب تاسیسات نظامی و غیرنظامی جلوگیری به عمل آید.» دیگر واحدهای ارتش نیز دستورالعملی دال بر خودداری از سلام هیتلری دریافت میکنند و به آنها فرمان داده میشود که از این پس برای سلام نظامی به مانند سالهای دور «دست راست را به لبه کلاه» بچسبانند.
در نخستین شب تسلیم آلمان، نیروهای ارتش سرخ شوروی به ترزین اشتادت واقع در منطقه بومن وارد میشوند. روسها در این شهر کوچک با انبوه جنازهها روبرو میشوند. از قرار معلوم افراد اس اس کوتاه زمانی پیش از آزادی شهر و به هنگام عقبنشینی کشتاری بزرگ به راه انداخته و به سوی هر جنبندهای شلیک کرده و نارنجکهای خود را مورد استفاده قرار داده بودند.
یک اسیر آلمانی به نام «آلیسا شک» در خاطرات خود مینویسد: «روسها هر شب حوالی ساعت نه و نیم نعره میکشیدند و شادی میکردند.» اریش کسلر نیز تجربه مشابهی از آخرین شب اقامت خود در زندان نازیها دارد: «ناگهان غرش تانکهای در حال حرکت و فریاد شادی شنیدیم. آنها نیروهای روس بودند! ما هم متقابلاً فریاد شادی کشیدیم و هر کس میتوانست سرود انترناسیونال میخواند.»
پزشکی به نام هانس گراف نیز از تجربیات خود در روز هشتم ماه مه در یکی از اردوگاههای روسها در نزدیکی کونیگزبرگ میگوید: «ناگهان همه از صلح و پایان جنگ گفتند. اما در آن محل کسی به پیروزی قطعی و نهایی فکر نمیکرد زیرا افراد باقی مانده بیشتر از آنکه به سیاست توجه کنند با گرسنگی و سرما دست به گریبان بودند.»
در شهر لیباو اما هرج و مرج بر همه جا حاکم است. یک سرباز آلمانی در مورد وضعیت این شهر ساحلی واقع در خاک لیتوانی و در مورد بندر آن یعنی همان محلی که هنوز هزاران سرباز آلمانی از آن برای فرار از چنگ نیروهای روس تلاش میکنند، میگوید: «این مسابقهای برای زنده ماندن بود. گزارش رسیده بود که یک کشتی برای نجات افراد در راه است اما تا ساعت ده شب خبری نبود. لیباو از نور آتش به مانند روز بود.»
روز نهم مه ۱۹۴۵، ویلهلم کایتل، رئیس ستاد ارتش آلمان نازی در کازینوی افسران مدرسه ضدجاسوسی در کارلس هورست برلین یک سند تسلیم دیگر را امضا میکند. امضای این سند برای رسمیت بخشیدن به سند رایمس ضرورت دارد. به این ترتیب همه امضاهای لازم گرفته شده است و جنگ به صورت رسمی پایان یافته تلقی میشود. به هنگام ورود نیروهای پیروز ارتش سرخ شوروی به برلین بسیاری از مردم به علامت همبستگی و شادی تیر هوایی شلیک کرده و بطریهای ودکا یکی پس از دیگری باز میشود.
یک پزشک لهستانی آزاد شده از اردوگاه کار اجباری داخائو به مارتا گلهورن گزارشگر آمریکایی میگوید: «جنگ تمام شد. آلمان شکست خورد.» این گزارشگر آمریکایی که از زمان جنگ داخلی اسپانیا در اواسط دهه سی از بسیاری از جبههها گزارش تهیه میکند این بار نیز نبرد آردن در پایان سال ۱۹۴۴ و آغاز ۱۹۴۵ را گزارش کرد و اینک در یک جنگنده بمبافکن نیروی هوایی آمریکا نشسته است و بر فراز آلمان پرواز میکند. گلهورن به شدت احساس خستگی دارد و مشاهده آن مناظر وحشتناک در اردوگاه داخائو زبانش را بند آورده است.
خانم گلهورن در گزارش خود مینویسد: «اتاقی را دیدیم که به گور شبیه بود و تا آن زمان کسی در مورد آن صحبت نکرده بود. با این حال داخائو از نظر من مناسبترین محل برای شنیدن اخبار پیروزیها بود. زیرا این جنگ به این دلیل صورت گرفت که داخائو و دیگر مکانهای مشابه آن در سراسر جهان برای همیشه برچیده شود.»
منبع: زود دویچه تسایتونگ
نظر شما :