آتاتورک؛ از انقلاب فرهنگی تا کشف حجاب
ترکیه مدرن چگونه پیریزی شد؟
تاریخ ایرانی: «در ۲۹ اکتبر ۱۹۲۳، ساعاتی قبل از اعلان جمهوری، مصطفی کمال ایدههای خود را برای یک نویسنده همفکر فرانسوی به نام موریس پرنو بازگفت. او گفت، فرانسه مبارزه برای آزادی را در سراسر جهان الهام بخشیده است و او خودش، مدت کوتاهی در یک مدرسه فرانسوی درس خوانده است. ملیون ترک، بیگانهستیز نیستند: آنها دوستدار همه ملتهای متمدن هستند و در عین حال از استقلال خویش مراقبت میکنند. در طول تاریخ، ترکها از شرق به غرب نقل مکان نمودهاند. حکومت مدرن یعنی حکومت غربی...»
این سخنان را آندرو مانگو، نویسنده ترکتبار بریتانیایی در کتابی تحت عنوان «آتاتورک» از وی نقل میکند؛ کتابی مفصل در شرح زندگانی مصطفی کمال پاشا پیشتاز ترکیه مدرن که با ابداعات متهورانهاش، آغازگر فصلی جدید در تاریخ این کشور شد. مانگو برای شرح اصلاحات آتاتورک، ترجیح میدهد از هنگام شلیک ۱۰۱ توپ اعلام آغاز رژیم جمهوری چند گام به عقب برگردد و تاریخ این فصل را از سخنان وی با دوست فرانسویاش آغاز کند؛ سخنانی که به روشنی بازتاب آرمانهای تجددخواهانه آتاتورک و نقطه عطفی برای اقدامات بعدیاش در ساختار اجتماعی و سیاسی ترکیه شد.
انقلاب فرهنگی
نجات ملت ترکیه، آرمان اصلی مصطفی کمال در خلال صحبتهای تجددخواهانهاش با موریس پرنو بود؛ این آرمان به زعم وی تنها زمانی حاصل میشد که مردم «جاهل و فلکزده» ترکیه از بند خرافاتی که وی آن را مذهب دومشان میخواند رهایی یابند. بنابراین خیلی دور از ذهن نبود که بلافاصله پس از تکیه زدن بر مسند ریاست جمهوری، به دنبال تحقق بخشیدن به آن باشد. ایجاد یک نظام آموزشی یکپارچه به جای مدارس مذهبی و برچیدن مقام شیخالاسلامی که تا پیش از آن به امور مذهبی و اوقاف رسیدگی میکرد، دو گام اساسی و به تعبیر مانگو برابر با یک انقلاب فرهنگی در این راه بود. بنابراین مصطفی کمال پیش از هر اقدامی باید ابتدا از حمایت ارتش خاطرجمع میشد؛ چراکه به خوبی میدانست ایجاد چنین تغییراتی بدون حمایت ارتش، در جامعه سنتزده ترکیه چه عواقبی را ممکن بود در پی داشته باشد.
برچیده شدن مدارس مذهبی که به علما آیات، احادیث و فقه به زبان عربی یاد میداد و جایگزین کردن آنها با مدارس جدید ترکیزبان به منزله پایان دادن به انتقال میراث مذهبی و فرهنگی اسلام بود. از سوی دیگر جایگزینی سازمان امور مذهبی زیر نظر نخستوزیر با وزارت احکام شرع و اوقاف، عملاً روحانیون را در زیر چتر حکومت سکولار قرار میداد؛ درست بر خلاف حکومت سلف آن، یعنی خلافت عثمانی که خودمختاری معینی را در اختیار مؤسسات مذهبی میگذاشت. بنابراین انجام مانورهایی در ازمیر و ارسال دو پیام از جانب مصطفی کمال به فرماندهان ارتش که اصول نظامی او را تشریح میکرد و قدرت نظامی حزب خلق را به رخ مخالفان احتمالی میکشاند، در حکم اقدامات پیشگیرانهای بود که به وی امکان میداد با خاطری آسوده، اصلاحات مد نظر خویش را در جامعه پیاده کند.
برچیدن دستگاه خلافت
از نگاه مانگو، برچیده شدن دستگاه خلافت، سومین تصمیم زیربنایی مصطفی کمال در راه رسیدن به ترکیهای متمدن بود؛ تصمیمی که اگرچه همراه با آن دو دیگر اتخاذ شد، اما هرگز به طور مستقیم از زبان وی جاری نشد. مصطفی کمال در همان صحبتهای اولیهاش با پرنو، گفته بود: «نمیتواند هیچ توجیه تاریخی یا عملی برای نهاد خلافت بیابد، آنقدر که اگر فرضاً خودش به خلافت منصوب شود، بلادرنگ استعفا خواهد داد...» او ترکها را تنها ملتی میدانست که متحمل هزینه این نهاد شده و تحت نفوذش قرار گرفته بودند و این از نظر وی گناهی بود نابخشودنی. برچیدن نهاد خلافت اما آنقدرها هم ساده نبود که بتوان به وضوح درباره آن اظهار نظر کرد، پس لازم بود که توپ را در زمین هموارتری به نام پارلمان بیندازد.
در اول مارس ۱۹۲۴ در آغاز جلسه جدید پارلمان، مصطفی کمال ضمن برشماری رئوس فعالیت دولت خویش اعم از اسکان مهاجران از یونان، توسعه خط آهن آنکارا تا سیواس و تقلیل خدمت سربازی به هجده ماه، خواستار آن شد که نظام واحد آموزشی بدون فوت وقت ایجاد شود. وی در ادامه پس از تأکید بر لزوم در نظر گرفتن منافع ملی توسط مطبوعات و اصل دور نگه داشتن ارتش از سیاست، با گفتن این جمله که «دیانت اسلام، با کنار ماندن از اینکه ابزاری سیاسی باشد، متعالی خواهد بود...» با زیرکی و بدون ذکر نام خلافت نسخه آن را برای همیشه پیچید. «مجلس نکته را گرفت» و نمایندگانی که در طول این سخنان با ابراز احساسات ممتد خود پیشوای خویش را تشویق میکردند، در جلسه ۲ مارس پارلمان، هر سه لایحه برچیدن وزارت احکام شرع و اوقاف، برقراری نظام واحد آموزش عمومی و عزل خلیفه و برچیدن نهاد خلافت را تصویب کردند. اسلام همچنان مذهب رسمی جمهوری ترکیه باقی ماند «ولی تحت اشراف حکومت قرار گرفت. بدین ترتیب سکولاریسم، با کمترین زمزمه مخالف در مجلسی فرمانبردار، پایهگذاری شد.»
سفرهای استراتژیک و خطابههای آتشین
سفرهای ایالتی مصطفی کمال، اقدام بعدی مورد اشاره مانگو پس از رهایی وی از نهاد خلافت است؛ سفرهایی به سرزمینهای مصیبتزده شرقی از دوملوپینار تا ارزروم، با خطابههای آتشین و به قصد تفهیم و تحکیم مبانی فکری سیاستهای تجددطلبانهاش.
دوملوپینار، جایی که ارتش یونان دو سال قبل در آن از پای درآمده بود نخستین توقفگاه وی و همسرش لطیفه بود. رهاورد او برای مردمان جنگزده این دیار، خطابهای تهییجآمیز با مقدمهای از شرح پیروزیهایش در مقابل یونان بود؛ مقدمهای که سرانجام به متن اصلی تجددخواهیاش رسید و با نگاهی معطوف به آینده خطاب به مخاطبان گفت: «... حیات هر ملتی به قابلیت آن ملت برای ایجاد امور مدنی وابسته است و توفیق در زمینه مدنیت، مستلزم نوسازی است. شیوههای تفکر چندصدساله و تقدیس گذشته باید متروک شود...»
تقبیح سنتهای گردگرفته گذشته، گویی بخشی از رسالت مصطفی کمال در راه رسیدن به کشوری مدرن بود؛ رسالتی که بر دوشش میکشید و شهر به شهر اندکی از آن را بر زمین مینهاد. بورسا، شهر سنتی با مساجد بنا نهاده شده توسط سلاطین عثمانی، مقصد بعدی بود؛ مقصدی که از دیدگاه مانگو به جهت تاختن بر سلاطین عثمانی انتخاب شده بود. او در خطابهاش برای مردم این شهر، با اشاره به شواهد به زعم مانگو اندک تاریخی استناد کرد و اظهار داشت: «این شهر، در نزاع میان شاهزادگان عثمانی، مکرراً ویران و چپاول شده است؛ امیرزادگانی که آخرین اخلافشان، با برپا کردن شورش در پشت خطوط ملیون، به قوای یونان اجازه ورود داده بودند. اکنون در این شهر هیچ نشانهای از رفاه و رونق وجود ندارد.» با همه اینها اما در نهایت به اهالی امید داد که با وجود منابع شهر میتوان آن را به مرکزی متمدن برای جمهوری جدید تبدیل کرد.
پس از بورسا، مهمترین خطابه مصطفی کمال در جهت اهداف تجددخواهانهاش در جمع معلمان شهر سامسون ایراد شد؛ خطابهای که آب پاکی را روی دست روحانیون ریخت و تکلیف امری به نام دین را یکسره کرد: «برای هر امری در دنیا ـ برای تمدن، برای زندگی، برای موفقیت ـ بهترین راهنما دانش و علم است. به دنبال راهنمایی غیر از دانش و علم گشتن، (نشانهای از) بیخردی، جهالت و انحراف است.» و با لحنی تندتر ادامه داد: «۳۰۰ میلیون مسلمان در عالم وجود دارد و همه این چند میلیون نفر تحت اراده و تحقیر دیگران هستند. چرا؟» وی به صراحت تعلیمات آنها را موجب این تحقیر دانست؛ تعلیماتی که به زعم وی به آنها قابلیت انسانی برای رها شدن از زنجیر خود را نمیداد و نشانگر ضرورت احتراز از بار کردن ذهن جوانان با «زوائد پوسیده، رخوتآور و موهوم» بود. آنگاه برای روشنتر کردن منظور خود به ملایی اشاره کرد که پیش از سخنرانی وی در تفسیر آیهای از قرآن، زیتون را نمادی از وحدت و انجیر را سمبل کثرت خوانده بود. سپس خطاب به معلمان گفت: «فایده این چیستانها چیست که ذهن جوانان را با آن خسته میکنید؟ اصل مطلب را ساده بگویید.» جملهای که از نظر مانگو کاملاً آشکارا این پیام را میرساند که دانش قدیمی و مذهبی به درد دوران جدید نمیخورد.
دور دوم سفرهای مصطفی کمال حدود یک سال بعد و در سال ۱۹۲۵ آغاز شد؛ این بار اما برای معرفی «نمایانترین، شخصیترین و بحثبرانگیزترین» اقدامش و به دو شهر کاستامونو و اینهبولو. او این بار آنکارا را ترک کرد تا به مردمش بگوید که لباس بینالمللی بر تن کنند و کلاه اروپایی بر سر بگذارند؛ چراکه فکر میکرد مردمان متمدن باید به به شیوهای مشابه زندگی کنند. در همین سفرها بود که بحث حجاب زنان را پیش کشید و خطاب به اهالی اینهبولو گفت: «ولی رفقا، زنان ما هم عقل دارند... به آنها اجازه دهید روی خود را به عالم نشان دهند و آن را با چشمان خویش بنگرند... هراس به دل راه ندهید. تحول ضروری است، آنقدر که اگر لازم باشد، آمادهایم تا جانهای خود را فدایش کنیم.» سفرهای این مرحله، در واقع مقدمهای بود برای اجرای قانون جدیدی که نه تنها پوشش مردمان که پوشش ظاهری کل کشور را از فرق سر تا نوک پا غربی میساخت.
در دوم سپتامبر، یک روز پس از بازگشت مصطفی کمال به آنکارا، دولت اعلامیهای مبنی بر تعطیلی همه تکیههای دراویش صادر و به موجب آن پوشیدن دستار و ردا را برای مقامات اسلامی محدود کرد، لباس مستخدمین دولت را تنظیم و استفاده از کلاه برای کارمندان را اجباری کرد. حکومت جمهوری همچنین گذاشتن روسری در اماکن دولتی را برای زنان قدغن کرد.
آزادی زنان
آنگونه که از کتاب برمیآید، در مبحث زنان، میتوان از دو وجه بیرونی و درونی شخصیت مصطفی کمال را مورد بررسی قرار داد. بخش بیرونی تلاشهای عمدتاً موفق وی را در جهت اعطای آزادی به زنان مد نظر قرار میدهد و بخش درونی درست در مقابل آن، به روابط ناموفق زناشویی او و دو ازدواج ناموفقش میپردازد.
در بخش اول، اعطای آزادیهای فردی و اجتماعی به زنان، از جمله مباحث جدی مد نظر مصطفی کمال بود؛ در پی تلاشهای او در این زمینه، در ۱۷ فوریه ۱۹۲۶، مجلس قانون مدنی جدیدی را مبتنی بر قانون سوئیس تصویب کرد که به موجب آن به طلاق با حق تصمیمگیری مرد پایان میداد و زنان از حقوق مساوی در ارث برخوردار میشدند و باز در نتیجه اصلاحات او بود که معلمین زن در مدارس مختلط مشغول به کار شدند و به مشاغلی چون وکالت، طبابت و خدمات عمومی دست یافتند.
دیدگاههای مصطفی کمال درباره حجاب و به چالش کشیدن مداوم آن در خطابههایش نیز یکی دیگر اقدامات او در مبحث مربوط به زنان بود. او در خلال سفرهای مرحله دومش، در جمع مردم اینهبولو با اشاره به زنانی که روی و چشمان خود را از مردان میپوشاندند، این عادت را نتیجه خودخواهی مردان و وسواس در پاکدامنی قلمداد کرده بود و سرانجام موفق به تصویب قانونی در همین زمینه شد؛ قانونی که اگرچه مدام در سطح جامعه تبلیغ و تشویق میشد، الزام به آن اما ـ نداشتن حجاب ـ تنها در اماکن دولتی اجباری بود.
با وجود موفقیتهای پیاپی آتاتورک در پیگیری امور مربوط به زنان و تصویب قوانینی در جهت احقاق حقوق آنها، احقاق این حقوق اما در اندرونی زندگی وی جای چندانی نداشت. او زمانی با همسر دوم خود لطیفه ازدواج کرد که همسر اولش فکریه را برای درمان بیماریاش به اروپا فرستاده بود. فکریه به محض اطلاع از این موضوع به ترکیه بازگشت، اما هرگز اجازه دیدار با همسر خویش را پیدا نکرد و سرانجام در اثر این بیمحلی با شلیک تپانچهای به زندگیاش پایان داد.
لطیفه همسر دوم آتاتورک نیز که در اکثر سفرها او را همراهی میکرد، عاقبت چندان بهتری پیدا نکرد. مراقبتهای بیش از اندازه او از مصطفی کمال در مقابل رفیقبازی و مشروبخواری سرانجام کار دستش داد. مصطفی کمال یک روز پس از یکی از همان بگومگوهای همیشگی، برای همیشه وی را ترک و با ارسال نامهای، او را از تصمیمش برای طلاق آگاه کرد. لطیفه درست شش ماه پیش از تصویب قانون تساوی حقوق زن و مرد، بالاجبار و با نارضایتی تمام از آتاتورک جدا شد و تا پایان عمر دیگر هرگز ازدواج نکرد.
***
آتاتورک
نویسنده: آندرو مانگو
مترجم: هوشمند دهقان
ناشر: پیام امروز
چاپ اول: پاییز ۱۳۹۴
۹۸۸ صفحه
قیمت: ۶۲ هزار تومان
نظر شما :