طرح مجاهدین خلق برای ترور بهشتی قبل از انقلاب
او در پاسخ به این سؤال خبرنگار ایسنا که «چندی پیش مصاحبهای از سوی فردی منتشر شد که ادعا میکرد از افراد جدا شده از منافقین است و عملیات انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری با شعار اللهاکبر انجام شده»، گفت: «نه این درست نیست. البته علیالقاعده در آن انفجار بیش از یک نفر دست داشتهاند. آن کسی که شناخته شد، فقط یکی از آنها بوده است. جوانی بود که جعبهای را در محلی که کنار میز مرحوم بهشتی سخنرانی میکرد، قرار داد و آن جعبه باعث شهادت ایشان شد. درحالیکه در بلندگو و ستونها هم مواد منفجره جاسازی شده بود و اینطور نیست که فقط با یک بمب این کار انجام شده باشد. من ایشان را دیده بودم. او دانشجوی سال دوم دانشگاه بود و معلوم شد در خانه تیمی بوده و پیوستگی با مجاهدین داشته و بعد معلوم شد برادرش در کودتای نوژه دستگیر شده بود. ایشان در تشکیلات تهران حزب جمهوری فعال بود و برخی میگویند که رئیس دفتر یا مشاور نزدیک آقای بهشتی بوده، درحالیکه اینها دست نیست. رابط بین تشکیلات تهران و دفتر سیاسی بود. تحلیلهای دفتر سیاسی را همراه بمبی در آن جعبه گذاشته و کنار میز قرار داده بود.»
اعتراف وحید افراخته درباره طرح تقی شهرام
همزمان با این گفتههای محمدرضا بهشتی، سایت خبرآنلاین به سندی اشاره کرده که در کتاب «مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام» منتشر شده است: «به اعتراف[وحید] افراخته، تقی شهرام گفته بود: باید بهشتی را از بین ببریم... ولی چون از نظر تبلیغاتی، صلاح نیست این جریان رو شود بهتر است از روشهای خاصی بهره گیریم مثلاً او را [با خودرو] زیر بگیریم...» به نوشته خبرآنلاین، «در سال ۵۳ دکتر بهشتی جلسات هفتگی به نام مکتب قرآن داشت، جالب اینجاست که سازمان مجاهدین در آن مقطع زمانی هنوز لایه زیرین خود (اندیشه مارکسیسم) را رو نکرده است که ایشان خطر التقاط را گوشزد میکند. همین اسناد ساواک کافی است تا به دلیل عصبانیت سازمان مجاهدین خلق از دکتر بهشتی پی برد. این کینه و دشمنی سازمان مجاهدین با دکتر بهشتی تا ۷ تیرماه ۱۳۶۰ ادامه پیدا میکند تا کار ناتمام وحید افراخته و تقی شهرام در سال ۱۳۵۳ را از طریق عامل نفوذی خود به نام محمدرضا کلاهی به اتمام برساند. شاید بعضیها بگویند که چقدر میشود به اسناد ساواک و بازجویی وحید افراخته اعتماد کرد؟ تحقیق را ادامه دادم تا به فیلم آرشیوی دادگاه علنی محمدتقی شهرام در تیرماه سال ۱۳۵۹ دست پیدا کردم. او چندین اتهام داشت از جمله قتل مجید شریف واقفی و دیگر افراد تصفیه شده سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴. از دیگر موارد اتهامی او که در دادگاه انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۹ توسط دادستان ضمن قرائت کیفرخواست ذکر میشود «اقدام به ترور دکتر بهشتی» در سال ۱۳۵۳ میباشد. دریغا که در هیاهوی روزهای پیروزی انقلاب اسلامی کمترین توجهی به آن نمیشود.»
ترور قابل انتظار
محمدرضا بهشتی همچنین به تبلیغاتی که در سالهای نخست پیروزی انقلاب علیه پدرش میشد، اشاره کرد و گفت: «نمیتوانید تصورش را بکنید که الحمدلله اسم ما بر در و دیوار شهر با چه اوصافی نوشته میشد تا جایی که بیشرمانه مینوشتند «بهشتی بهشتی، طالقانی را تو کشتی». عکسهایش را ما داریم. خیلی عجیب بود. بهرغم آن روحیههایی که عرض کردم در مورد ایشان، این مشخصاً حرکت سیاسی - اجتماعی بود که روی ایشان متمرکز شد. خردبینی و کوچکبینی بود که تاب دیدن افراد تواناتر از خود را نداشتند. متهم به انحصارطلبی شد، درحالیکه چنین چیزی را در روحیه ایشان واقعاً سراغ نداشتیم. میخواست همه با هم همراه شوند و حاضر بود تاوان این همراهی را هم بدهد. من را سراغ دو نفر فرستاد که بیایند و عضو شورای مرکزی حزب شوند که اگر بگویم برای شما باورنکردنی است. اما ایشان دعوت کرد که به حزب ملحق شوند. نیامدند. آمادگی همکاری را داشت و دعوت کرد، اما آنها نیامدند. اینها باعث شد که مرحوم بهشتی هرچه به حوادث سال ۶۰ نزدیک شدیم، بهخصوص وقتی فضای ترور در کشور ایجاد شد، بهطور طبیعی ایشان در معرض ترور بودند و ماهها بود که فکر میکردیم ممکن است چنین اتفاقی بیفتد. در مواردی هم پیش آمده بود که هدف حذف فیزیکی قرار گرفتند که نباشند. وقتی کسانی در عرصه اجتماعی و فکری نمیتوانند فردی را برتابند آخرین چیزی که به دهنشان میرسد، حذف فیزیکی است.»
او افزود: «با مسائلی که وجود داشت، مسأله شهادت ایشان امر غیرمنتظرهای نبود؛ کما اینکه امام(ره) در سخنرانیای که بعد از شهادت مرحوم بهشتی انجام دادند، عبارت واقعه منتظره را بیان کردند. مرحوم بهشتی در یک سال و نیم آخر به شدت در معرض هجمهها و فشارها و ترور شخصیتی قرار گرفته بود و عجیب بود که تا این اندازه حملات تیز متوجه ایشان بود، آن هم از جوانب مختلف و ترور فیزیکی ایشان هم در امتداد آن بود. قبل از آن خیلی زمینهسازی شده و شبهههایی درباره چهرهای مانند مرحوم بهشتی در جامعه بود و با شهادت ایشان یکباره چنان پردههایی فروریخت. آن هم در زمانی چنان کوتاه که در هنگام دفن یا روزها و ماههای بعد خیلی از افراد آمدند و از ما حلالیت میخواستند. پاسخ ما به همه آنها این بود که ایشان گفتهاند اگر کسی نسبت به شخص من مسألهای را مطرح کرده باشد، من گذشت کردهام ولی مگذارید بار دیگر ناآگاهی ما را به عرصه برخوردهای غیرمنصفانه بکشاند.»
حزب؛ معبد بهشتی
محمدرضا بهشتی در گفتوگوی دیگری که در سالگرد شهادت پدرش در روزنامه «جمهوری اسلامی» منتشر شده، از «کشف دوباره بهشتی» گفت. به عقیده او «طی سالهای اخیر با پدیده جالبی درباره شهید بهشتی مواجه هستیم و آن کشف دوباره بهشتی است. یعنی نسل جوان ما با پرسشهای خود دوباره به سراغ اندیشههای شهید بهشتی رفته و احساس میکند با یک بهشتی جدید روبروست.» وی با اشاره به اعتقاد آیتالله بهشتی به فعالیت حزبی افزود: «مرحوم بهشتی حزب را یک ابزار موقتی برای رسیدن به کانونهای قدرت نمیدید که وقتی ما به آن کانون قدرت رسیدیم، دیگر حزب یک چیز زائد و مزاحمی باشد که دائم مثل یک وزنه بر پاهای ما بسته شده باشد. حزب برای شهید بهشتی فقط طریقیت نداشت بلکه موضوعیت داشت. چون در آنجا افراد یاد میگرفتند که از دایره فردی تنگ خودشان خارج بشوند و وارد یک (ما)یی بشوند که این ما تلاش میکند که در فضایی که با ارزشهای دینی هم بخواهد شکل بگیرد همفکری و همکاری را یاد بگیریم. بنابراین، هم یک آموزشگاه بود برای وی و هم یک پرستشگاه بود. کما اینکه جمله معروف دارند که حزب برای من یک معبد است. خیلی به نظر عجیب میآید. عدهای تحزب را یک سیاستبازی میبینند و میگویند این چه معبدی است. ولی در نگاه شهید بهشتی اینگونه تلقیها از تحزب جایی ندارد.»
سید علیرضا بهشتی، دیگر فرزند آیتالله بهشتی نیز در گفتوگو با روزنامه «اعتماد»، درباره نگاه پدرش به ساختار تشکیلاتی میگوید که او «حزب را تبلور امامت جمعی میداند.». به باور وی، «ایشان به یک نظام تکحزبی قائل نیستند. حتی ایشان به یک حزب اسلامی واحد نیز قائل نیستند و طیفهای متنوعی از احزاب متکثر را برمیشمرد. ایشان حتی از یک حزب غیراسلامی که نظام را قبول ندارد اما برای براندازی آن اقدامی نمیکند، یاد میکند. این نشان میدهد که ایشان قصد یکدستسازی را ندارند و از نوعی پلورالیسم (تکثرگرایی) سیاسی دفاع میکنند. اما جایی که بحث حزب را مطرح میکند، باید باز به بافتار تاریخی توجه شود. بخش بزرگی از نیروهای مسلمان در آن زمان به دلایل مختلف معتقد بودند که اساسا به حزب نیاز نداریم. یکی از علل، حضور شخصیت کاریزماتیک امام است، دلیل دیگر سابقه بد احزاب در حافظه تاریخی مردم ایران از مشروطه و کودتای ٢٨ مرداد تا حزب توده و مجاهدین خلق است. حتی برخی میگفتند این حزببازیها و تفرقهها یعنی چه و ما یک حزب داریم و بس و آن هم حزبالله در مقابل حزب شیطان که البته منظور این تشکیلاتی که الان به این نام درست شده نیست! بسیاری از افرادی که امروز موافق تحزب هستند، آن روز مخالف تحزب بودند، زیرا فلسفه و کارکرد تحزب را نمیفهمیدند. مرحوم شهید بهشتی چون در طول مبارزات هم یک ناظر دقیق است و هم مشارکت اساسی در جریانها دارد و به مثابه یک مصلح زمانه خودش را نقد میکند و هم نظامهای حزبی در اروپا را از نزدیک دیده است، میفهمد که وجود احزاب لازم است. یعنی همه مردم فرصت و امکان آن را ندارند که در همه امور مطالعه کنند یا مشارکت داشته باشند و در نتیجه، نخبگان سیاسی باید در قالب احزاب، مشارکتی سازمان یافته و در عین حال شفاف داشته باشند. ایشان با نظام پوپولیستی مخالف است و معتقد است که احزاب نوعی واسطه بین مردم و آنچه در تصمیمات حکومت شکل میگیرد، هستند. شهید بهشتی حتی فراتر از این میرود و بحث امامت جمعی را مطرح میکند، این شبیه همان چیزی است که امروز ما از آن با عنوان خرد جمعی یاد میکنیم. ایشان بارها به صراحت هم در مشروح مذاکرات و هم جاهای دیگر میگوید که شما طوری راجع به رهبری صحبت میکنید که گویی رهبری معصوم است. این نشانگر آن است که ایشان به سیستمی اعتقاد دارد که در آن یک عقل جمعی شکل گرفته است و میتواند برای برنامهریزی بهتر و پیشبرد اهداف کشور عمل کند. یکی از نمودهای این عقل جمعی حزب است که هم از نظر تئوریک از آن دفاع میکند و هم به لحاظ عملی خودش تشکیل حزب میدهد. تشکیل حزب همچنان که پیشتر گفتهام، از همان سالهای ١٣٥٥ و ١٣٥٦ در برنامه ایشان بوده است.»
بهشتی دیدار با آمریکاییها را نفی نکرد
این دو فرزند آیتالله بهشتی تاکید دارند که «ما دنبال اسطورهسازی از بهشتی نیستیم.» علیرضا بهشتی در میزگردی که با برادرش در روزنامه «شرق» داشت، یادآوری کرد که بنیاد نشر آثار شهید بهشتی اولین بار سال ٨٠، خودش سلسله جلسات نقد آثار بهشتی را برگزار کرد که خیلی هم استقبال شد. محمدرضا بهشتی در این میزگرد درباره اتهام طرفداری از آمریکا به پدرش گفت: «ایشان دو، سه بار در معرض این اتهام قرار گرفت که افرادی آمریکایی با او ملاقات کردند. ایشان معتقد بود اصل ملاقات پذیرفته شده است. تابو شدن ملاقات معنا ندارد. مهم این است که شما در ملاقاتها چه میگویید و چه میکنید. ولی اینکه سالهایی سایه نگرانی و دغدغه و تابو شمردن اصل نشستن کنار هم و حرف زدن بخواهد بر مقدرات یک کشور چیره شود خیلی چیز عجیبی است. این اتهام درباره ملاقات ایشان با هایزر بهویژه خیلی شایع شد. مرحوم بهشتی چون اصل دیدار را منفی نمیشمرد آن را نفی نکرد و گفت من نمیدانم در آن جمعی که من ملاقاتشان کردم هایزر هم بود یا نه. بعدا که خاطرات هایزر منتشر شد معلوم شد که او اصلا کسان دیگری را ملاقات کرده است و ملاقات با آقایان طالقانی و موسوی اردبیلی بوده است.»
علیرضا بهشتی هم گفت: «همزمان دو اتهام متضاد به ایشان زده میشود. از یک سو ایشان به آمریکایی بودن متهم میشود، از سوی دیگر آن جمله معروف ایشان علیه آمریکا مدام نقل میشود. من ابتدا یک نکته بگویم و اینکه شورای انقلاب و دولت موقت از طرف نیروهای چپگرا متهم به یک نوع محافظهکاری و انقلابی نبودن و وابستگی به آمریکا بودند. در آن شرایطی که مذاکرات الجزایر هم در جریان بود از آقای بهشتی در این خصوص سؤال میکنند و ایشان صراحتا اظهارنظر میکند. آقای بهشتی میگوید که ما تنها نقدی که در شورای انقلاب به دولت داریم این است که چرا گزارش مذاکرات هنوز به شورای انقلاب ارائه نشده است. میگوید که ما به تدین و درستی این افراد ایمان داریم. شاید اختلاف سلیقههایی در شیوه اداره کشور داشته باشیم، اما این به معنای نفی عملکرد آنها نیست. نکته بعد اینکه شما ایرانی را تصور کنید که تازه انقلاب شده و استقلال پیدا کرده است، درحالی که بیشترین رابطه را قبل از انقلاب با آمریکا داشته است، اما حالا در مواجهه سیاسی بین دو کشور، رابطهای تنشزا حاکم است. در این شرایط به نظر من آن جمله آقای بهشتی اصلا یک دشنام نیست، بلکه درشتگویی دیپلماتیک است. آقای بهشتی بهخاطر انس زیادی که با قرآن دارد، از قرآن اثر گرفته است. ایشان میگوید به آمریکا بگویید که از دست ما عصبانی باش و از عصبانیت هم بمیر. این یک اصطلاح قرآنی است. نکته دیگر اینکه باید همه قطعات پازل را در کنار هم گذاشت تا تصویر کاملی دیده شود. نمیشود فقط این جمله را از آقای بهشتی گرفت و آن را بزرگ کرد. نه تنها درباره ایشان، هر کسی دیگر هم همینطور است. اینکه شما یک جمله را از متن و بافتار گفتمانی مقید به زمان و مکان آن جدا کنید و به کار ببرید به نظر من درست نیست. مثلا فکر کنید آن جمله امام خمینی(ره) را که گفتند من توی دهن این دولت میزنم، الان بردارند و طرح کنند. مشخص است این جمله مربوط به یک زمان و مکان مشخص و خطاب ایشان هم فرد مشخصی است. اینکه آن جمله را از بافتار خود جدا کنید و آن را به کار ببرید نه تمجید از آقای بهشتی است و نه تخریب ایشان. نه ایشان را بالا میبرد و نه پایین. آقای بهشتی از معدود افرادی است که در زمان حیاتش مصاحبههای آزاد با خبرنگاران ایرانی و خارجی بهطور مرتب هر چهارشنبه انجام میدهد. نیاز به واسطه و مترجم هم نداشت. ما شبیه ایشان را دیگر نداشتیم.»
نظر شما :