محمد توسلی: طالقانی سوسیالیست نبود
***
نظری وجود دارد که میگوید نهضت آزادی ایران به آیتالله طالقانی به چشم یک همکار سیاسی نگاه میکرد نه یک عالم دینی که آن جمع خود را ملزم بداند حجت شرعی اقدامات و موضعگیریهای سیاسیاش را از او بگیرد. حتی از سوی برخی افراد اینطور مطرح شده که بسیاری از مذهبیها به دلیل تایید نهضت آزادی از سوی طالقانی در بدو تاسیس آن جذب این گروه شدند اما نگرش مسلط به لحاظ ایدئولوژیک و عملی، نگرش مهندس بازرگان بود که با دیدگاه آیتالله طالقانی در موارد بسیاری تفاوت داشت. این تصویر درباره رابطه آیتالله طالقانی با نهضت آزادی چقدر به واقعیت نزدیک است؟
آیتالله طالقانی از شهریور ۱۳۲۰ که فعالیت اجتماعی خود را شروع میکند عملاً در کنار مهندس بازرگان قرار میگیرد و در اردیبهشت سال ۱۳۴۰ هم نهضت آزادی ایران را تاسیس میکنند که در آن مرحوم طالقانی هیچ حق ویژهای نداشت، حقوق ایشان در شورای مرکزی نهضت آزادی طبق اساسنامه نهضت مشابه یک عضو دانشجو در شورای مرکزی بود. در یک فرآیند مشورتی و دموکراتیک در همه مسائل تصمیمگیری میکردند و آنچه طبق رای اکثریت بود همه به عنوان تصمیم مجموعه تلقی میکردند. چه بسا مرحوم مهندس بازرگان پیشنهادی مطرح میکرد که بر آن خیلی هم تاکید داشت یا حتی مرحوم طالقانی مسالهای را پیشنهاد میکرد، اما پیشنهاد آنها تصویب نمیشد و وقتی جمع شورای مرکزی تصمیمی اخذ میکردند همه خودشان را مقید میدانستند که به عنوان تصمیم جمعی آن را اجرا کنند. مرحوم طالقانی این دیدگاه را نداشت که به عنوان یک مجتهد در شورای مرکزی نهضت آزادی حضور داشته باشد و صحت رای اعضای شورا را به لحاظ شرعی کنترل کند! اصولاً موضوع فعالیت احزاب در ارتباط با مسائل عمومی و عرفی جامعه است که میتواند به صورت شورایی تصمیمگیری شود. از نظر تاریخی عملکرد مرحوم طالقانی در طول چهار دهه همکاری با مهندس بازرگان، دکتر سحابی و بقیه اعضای نهضت آزادی کاملاً مشهود است و ابهامی در این زمینه وجود ندارد. حال اگر دیدگاه ایشان در موارد بسیاری با نگاه مهندس بازرگان تفاوت اساسی داشت چگونه چهار دهه در کنار هم فعالیت منسجم و تاثیرگذاری در تحولات سیاسی- اجتماعی داشتند؟ این یکی از توهمات کسانی است که در واقع از بیرون به مجموعه سوابق نهضت آزادی ایران نگاه میکنند. من به عنوان کسی که از سال ۱۳۴۰ عضو نهضت آزادی ایران بودهام و همکاری داشتم این اظهارنظر را خلاف واقع میدانم. بینش و گفتمان آنها به لحاظ محورهای مهم سیاسی- اجتماعی در مرامنامه نهضت آزادی ایران کاملاً منعکس است، آنچه که تفاوت دارد در روشهاست. روش مهندس بازرگان با روش مرحوم طالقانی طبیعتاً متفاوت بوده است. مثلاً مهندس بازرگان در «سیر تحول قرآن» و «بازگشت به قرآن» نوعی نگاه علمی به قرآن دارد که با تفسیر طالقانی در «پرتوی از قرآن» متفاوت است. یا برخوردی که بازرگان در ارتباط با بقیه گروههای اجتماعی داشت با روش طالقانی متفاوت بود. مثلاً طالقانی با گروههای چپ و فداییان اسلام ارتباط نزدیکتری داشت اگرچه با گفتمان آنان موافق نبود. حتی در آخرین روزهای حیاتش هم کوشش میکرد موضع اعضای مجاهدین اولیه را اصلاح کند. من در هفتههای آخر عمر آیتالله طالقانی برای مشورت خدمتشان رفته بودم. ایشان به شدت عصبانی بود و من تا به حال مرحوم طالقانی را اینگونه ندیده بودم. گفتم آقا چرا اینقدر عصبانی هستید، گفتند این بچهها نمیفهمند. طالقانی نگاه خاصی درباره فطرت پاک همه انسآنها داشت و معتقد بود ما باید با همه ارتباط انسانی داشته باشیم با این اطمینان که همه به فطرت پاک خودشان برمیگردند.
گویا یکی از مشکلات سیستم امنیتی شاه با آیتالله طالقانی درباره نوع تفاسیر ایشان از آیات قرآن بود که برخی آن را دارای رگههایی سوسیالیستی میدانند. بعضی نیز نحوه تعامل مثبت آیتالله طالقانی با غیرهمفکران خود همچون تودهایها را برخاسته از منش سیاسی او میدانند. برخی هم طالقانی را «آیتالله کمونیست» یا «آیتالله سرخ» مینامیدند. شما منش سیاسی ایشان را چگونه میدانید آیا تفکر اقتصادیشان واقعاً همینگونه بود؟
این یکی از سوالات کلیدی در مورد آیتالله طالقانی است که حتی برخی دوستان خیلی خوب ما که سال ۵۸ از نهضت آزادی جدا شدند معتقد بودند طالقانی نگاه چپ اقتصادی داشت و مهندس بازرگان نگاه راست اقتصادی؛ بنابراین علت جدایی مهندس سحابی و دوستانشان نیز در واقع تفاوت دیدگاه اقتصادی بازرگان و طالقانی بود که چون آنها نگاه اقتصادی سوسیالیستی داشتند از نهضت جدا شدند. به نظر من این برداشت ناصوابی است که دیگران و حتی دوستان خیلی خوب ما داشتند. آیتالله طالقانی در دهه ۱۳۳۰ کتاب «اسلام و مالکیت» را نوشت که چاپ دهم آن در سال ۱۳۴۴ منتشر شد. این کتاب در سالهایی نوشته شد که حزب توده و تفکر مارکسیسم علاوه بر دانشگاهها، در عرصه عمومی هم سلطه فکری داشت. همزمان نهضت خداپرستان سوسیالیست در این شرایط شکل گرفت که اصول فکری سوسیالیسم را پذیرفته بودند اما میگفتند سوسیالیسم با تفکر الحادی مارکسیسم امکانپذیر نیست. آنها معتقد بودند این عدالتی که در ادبیات مارکسیستی به خورد روشنفکران داده میشد، فقط در چارچوب یک نگاه خداپرستانه و معنوی و آخرتنگر امکانپذیر است که انسان بتواند نتیجه دسترنج مازاد خودش را به دیگران منتقل کند. این ادبیات اسلامی است که زکات، صدقات، انفاق و خیرات و مبرات را سفارش میکند. این ادبیات است که به انسان این انگیزه را میدهد که حداکثر تولید را داشته باشد و به اندازه نیازش مصرف کند و مازاد درآمدش را در اختیار دیگران بگذارد. طالقانی در چنین فضایی «اسلام و مالکیت» را نوشت که سیر تحول اندیشههای اقتصادی را جمعآوری کرده اما در جمعبندی تفکر سوسیالیستی را نه تنها تایید نکرده بلکه آن را غیرعملی دانسته است. ایشان به استناد آیات قرآن و نقل جملاتی از نهجالبلاغه اصل مالکیت را به عنوان یک ضرورت فطری و نفسانی انسان، میپذیرد.
در بسیاری از آثار طالقانی به آیه ۲۵ سوره حدید «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ وَالمیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسط» استناد شده است که فرموده ما پیامبران را با نشانههایی همراه با کتاب و راهنما فرستادیم تا انسآنها قیام به قسط کنند. طالقانی نمیگوید که حاکمان قسط را برپا کنند، یا نمیگوید احزاب پیشتاز قیام به قسط کنند. این پیامبران و مصلحان هستند که رسالتشان آگاهی بخشیدن به مردم و آشنا کردن انسان با فطرت خویش است تا عدالت را به عنوان یک فضیلت و ارزش بپذیرد و اقامه کند. طالقانی بحث مفصلی در این زمینه دارد. اصولاً رشد و کمال انسان از این فرآیند میگذرد که انسان آزاد و مختار باشد، کار و تلاش کند، به اندازه نیاز خودش استفاده کند و بقیه درآمد مازاد خود را در اختیار جامعه قرار دهد. سوال اصلی این است که در یک نگاه سوسیالیستی که بایست تمرکز قدرت در دولت باشد و انسانها در اختیار قدرت متمرکز باشند، اصلاً با این نگاه طالقانی همخوانی دارد که بگوییم طالقانی سوسیالیست است و افکار سوسیالیستی دارد؟ طالقانی میگوید «اصل آزادی است، مکتبهایی که در دنیا پیش آمده، انقلابها، بیش از مساله اقتصاد و مساله توزیع ثروت، مساله آزادی است» (قیام به قسط، ص۸۵). طالقانی در اسلام و مالکیت تصریح میکند: «این دو نظر، آزادی مطلق مالکیت (سرمایهداری) و مقابل آن سلب مطلق مالکیت شخصی (اشتراکی، سوسیالیسم) محصول قرن تحولات ناگهانی صنعتی و همان محیط است» (ص۱۴۹). یعنی این نوع فرهنگ مربوط به دورانی است که ارتباطی با مبانی اسلامی و شرایط امروز ما ندارد. در نوشته دیگری تاکید میکنند: «این ملت آزادی میخواهد، مکتب چپ تکیهاش بر اقتصاد است.» سپس طالقانی ادامه میدهد: «هدف اصلی آزادی است، هدف همه شما آزادی مردم باشد» (قیام به قسط،ص۹۰). بهطور خلاصه طالقانی آزادی، حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و کرامت انسان را عین آرمان فضیلت عدالت میدانست، زیرا در چنین شرایطی است که توزیع عادلانه قدرت که مقدمه توزیع عادلانه ثروت و عدالت اقتصادی و اجتماعی است، امکانپذیر میشود.
به نظرم کسانی که میخواهند بین بازرگان و طالقانی جدایی ایجاد کنند، راه خطایی میروند. به لحاظ گفتمانی طالقانی و بازرگان، گفتمان واحدی دارند. آنها در بررسی تاریخی از انقلاب مشروطه، به این جمعبندی رسیدند که مشکل راهبردی ما استبداد ۲۵۰۰ ساله بوده است و تا این مشکل حل نشود، بقیه مشکلات جامعه ما حل نمیشود. اولویت با آزادی است. طبیعی است این آزادی، به معنای بیبندوباری نیست. آزادی به معنای اختیار، کرامت و حرمت انسان است. راهبردها و راهکارهای مدیریتی که بازرگان و طالقانی برای تامین عدالت در جامعه مطرح میکنند، سوسیالیستی نیست. به واقع نه طالقانی سوسیالیست بود و نه بازرگان، لیبرال. گفتمان اجتماعی طالقانی و بازرگان یکی است، ولی روشهایشان متفاوت بود. مهندس بازرگان با دیگر گروهها یک مرزبندی داشت، با مشغلهای که داشت وقت نمیکرد با اعضای دیگر گروهها زیاد وارد گفتوگو شود. ولی طالقانی فرصت داشت و با دیگر گروهها تعامل میکرد. طالقانی روابط اجتماعی خیلی قوی و گستردهای داشت، کوشش میکرد که تاثیر بگذارد، اما این به این معنی نیست که تاثیر بپذیرد. بالاخره طالقانی با تاسی به روش تاریخی روحانیت شیعه همیشه ملجا و پناهگاه مردم بوده و از این طریق میتوانستند تاثیر اجتماعی داشته باشند.
مرحوم عزتالله سحابی اندیشه اقتصادی طالقانی را برگرفته از قرآن میدانست و گفته بود که «طالقانی شیفته اقتصاد برنامهریزی متمرکز سوسیالیستی نبود، در عین حال عاشق دل خسته اقتصاد بازار هم نبود. در اقتصاد بازار به نوعی تعدیل به شرط آنکه حقوق عموم مردم را تامین کند قائل بود» اما سید محمدمهدی جعفری از چهرههای نزدیک به ایشان معتقد است طالقانی از نظر اقتصادی سوسیالیست است و از کتاب «اسلام و مالکیت» آیتالله طالقانی هم اینگونه برداشت میکند که باید با نظارت و نه دخالت دولت اموال عمومی بین مردم تقسیم شود. آیتالله طالقانی اگر چنین دیدگاهی داشت چگونه عضو شورای موسس نهضت آزادی ایران بود و دیدگاههای اقتصادی این حزب چقدر با نظرات ایشان اشتراک دارد؟
راهکار طالقانی و بازرگان برای تحقق عدالت تمرکز قدرت در دولت نیست که راهکار سوسیالیستی است. البته مهندس سحابی هم چنانکه نقل کردید نظرشان بر این نبود که طالقانی سوسیالیست است. آثار کتابهای طالقانی و عملکردشان، لااقل مرامنامه نهضت آزادی که امضا و قبول کردند گویای مشی سوسیالیستی ایشان نیست. آیتالله طالقانی موافق تجارت آزاد و نامحدود نیست، چرا که معتقد است: «زندگی گذشته بشری و کشورهای سرمایهداری نشان میدهد مالکیت نامحدود پدیدآورنده طبقات متضاد و موجب محرومیت اکثریت و تجاوزات و سرمایهداری بیحد میشود.» اما صراحتاً میپرسد: «با همه تبعات و آثار شومی که مالکیت و تجارت آزاد دربردارد آیا انحصار وسایل تولید و توزیع به دست دولت راهحل نهایی مشکلات و موجب پیشرفت اقتصاد عمومی و توزیع صحیح و آسایش و رضایت عمومی است؟ همین که توزیع مانند تولید منحصر به دولت شود باید دستگاه دولت هر چه بیشتر توسعه یابد و برای نگهداری و اداره آن بودجههای سنگین و ماموران و مراقبانی لازم است که باید زندگی و رفاه همه اینها تامین شود و با این شکل که همه دستگاههای تولید و توزیع در انحصار دولت درآید، اکثریت بلکه همه مردمی که قدرت عمل دارند عضو دستگاه دولت میشوند و در این صورت دیگر طبقه و ملتی نمیماند که دولت برای آنها باشد. چنین دولتی تشکیل میشود از طبقات اداری، نظامی، کارگران و مدیران تولید و کارمندان توزیع که مجموع اینها بهصورت یک طبقه به نام دولت درمیآید که باید زندگی و رفاه همه آنها تامین شود و چون حقوق و مزد دستگاهها و ادارات توزیع تامین شده است، هیچ محرکی برای یافتن مشتری و بازارهای داخلی و خارجی وجود ندارد.» چنین نگاهی بهطور مشخص با دولتسالاری کمونیستی یا سوسیالیستی در تضاد است. ایشان صراحتاً گفته فقه اسلامی با الغای مالکیت خصوصی منابع عمومی و طبیعی و تحریم ربا و منع از گنجینه (به نص قرآن) و شرایط و حدودی که برای بایع و مشتری و ثمن و مثمن مقرر داشته، تجارت را در مرز محدود حقوقی، آزاد گذاشته و انحصار تولید و توزیع را به طبقه خاص یا دولت «جز در موارد خاصی که مصلحت عامه اقتضا کند ممنوع کرده» است.
شما خط ممیزه تفکر آیتالله طالقانی با سوسیالیسم را در تمرکزشان بر مساله آزادی میدانید و دیگری نبود نگاه تمرکزگرای دولتی (سانترالیستی) که در تاکید ایشان بر تشکیل شوراها مشهود است. اما از قیام به قسط مردم، میشود اینطور برداشت کرد که منظورشان نوعی انقلاب پرولتاریایی بود؟
ایشان پرولتاریا را قبول ندارد. این را از کتابهای طالقانی به وضوح میتوان دریافت. حتی در آخرین سخنرانی در بهشت زهرا بر شوراها تاکید داشتند که امور را دست مردم بسپارید که با نگاه دولتگرایانه سوسیالیستی اختلاف اساسی دارد. تاکید ایشان بر اداره اقتصاد توسط مردم است که باید با نظارت دولت باشد. ایشان هیچ جا نگفته که از مردم باید به زور کار کشید، همان رفتاری که با پرولتاریا شد. هر کسی باید به اندازه توانش کار و به اندازه نیازش مصرف کند. اینها باید داوطلبانه باشد. مهندس بازرگان هم در زندگی شخصی چنین بوده، بیشترین تلاش اقتصادی را انجام داد و فقط به قدر نیازش حفظ کرد و بقیه را در اختیار جامعه قرار داد. ثروتی از بازرگان باقی نماند. پس خود مهندس بازرگان اینگونه عمل کرده است. پس او نیز چنین باوری داشته است. بازرگان در سال ۵۸ در حسینیه ارشاد درباره خیرات و مبرات در اسلام سخنرانی کرد. چون در آن دوره ادبیات مارکسیستی در روزنامهها و رسانهها کاملاً سلطه پیدا کرده بود، بازرگان کوشش کرد این مفهوم را بیان کند که ما به آزادی معتقدیم، چرا که آزادی مفهومی قرآنی است. بعد راهکار دستیابی به عدالت را مطرح کرد که در واقع باید از خود انسان بجوشد و جایگاه آیاتی را که در قرآن مربوط به خیرات و مبرات از جمله «زکات»، «انفاق»، «خمس» و سایر صدقات است، تبیین کرد. از نظر ایشان اگر قرار بود که اقتصاد اسلامی شبیه اقتصاد چپ با تفکر مارکسیستی باشد ضرورتی برای این آیات در قرآن نبود. در حالی که این آیات همانگونه که در واژه زکات مفهوم است فرآیندی برای رشد و تعالی وجود انسان است و از سوی دیگر زمینه را برای گردش درآمدهای اضافی در جامعه و تحقق عدالت اقتصادی فراهم میکند. بنابراین آنچه بعد از انقلاب اسلامی به عنوان اقتصاد مارکسیستی مطرح میشد، با آیات روشن قرآنی، در تضاد کامل است. کسانی که ابهام دارند یک بار باید متن کامل این سخنرانی را در مجموعه آثار مهندس بازرگان مطالعه کنند که با منطق طالقانی کاملاً هماهنگ است. طالقانی و بازرگان، هر دو به آزادی و عدالت باور دارند. منتها باورشان این است که تا آزادی نباشد، نمیتوان به عدالت رسید.
البته آیتالله طالقانی در «اسلام و مالکیت» از سرمایهداران مسلمانی گفته که منشاء خیرات بزرگی بودند. از این تفکر، تکریم ثروت و سرمایه مستفاد میشود.
بله، چنانکه ایشان در «اسلام و مالکیت» (ص۱۲۷) نوشته تجاوز و تعدی و سلب حقوق در میان مسلمانان کمتر از دیگر مردم دنیا به چشم میآید. در قرون طولانی که از اول اسلام تا ظهور استعمار و غربزدگی گذشته در سرزمینهای اسلامی نه مالکداری مالکان مانند ملکداران کشورهای دیگر بوده و نه سرمایهداری سرمایهداران؛ ملکداران مسلمان هیچ وقت مانند ملکداران (فئودالها) مغرب زمین و دیگر کشورها مالک مطلق زمین و زارع نبودند و آنها را دستهجمعی اخراج یا کشتار نمیکردند و خود قانونگذار و متولی و قاضی و مجری نبودند و همیشه کم و بیش ایمان و احکام حقوقی اسلام بر آنها حاکم بوده و همچنین بر حسب اصول و احکام اسلامی سرمایهداران مسلمان افسارگسیخته نبودند و علنی و بیپرده نمیتوانستند رباخواری و احتکار نمایند و کارگر و دهقان را مسلوبالاختیار گردانند. بلکه برعکس بیشتر مالکان و سرمایهداران مسلمان منشاء خیرات و خدمات بزرگی بودند. تاسیسات خیریه و بهداری و موقوفات و ساختن راهها و پلها و سراها و کمکهای بیدریغ و دستگیری از بینوایان در زمان حیات و بعد از مرگ از کارهای عادی و معمولی ثروتمندان مسلمان بوده. به نوشته طالقانی، در کشورهای اسلامی پیش از جنگهای صلیبی و ظهور صنعت و استعمار غرب و نفوذ همهجانبه آن فاصله و تضاد طبقاتی آنچنان که در اروپا پیش آمد و پیشبینی شده پیش نیامده؛ طبقه حاکم در کشورهای اسلامی عموماً نه از مالکان بزرگ و نه از سرمایهداران به مفهوم خاص بودند. طالقانی در بخش دیگری از کتاب «اسلام و مالکیت» (ص۱۶۶) صراحتاً اشاره کرده: «بر حسب موازین حقوقی اسلام کشاورزان مجبور و محکوم به کار نبودهاند و میتوانستند با اختیار و حقوق بین بین (معین) کار کنند و میتوانستند کار نکنند و هجرت نمایند. قضاوت و حکومت در اختیار مالکان نبوده، تجاوزات بعضی از مالکان همیشه بر حسب وضع خاص بعضی از نقاط و دوری از محیط قانونی اسلامی و با پشتیبانی بعضی از حکومتها یا ماموران بوده و مسلم این اوضاع استثنایی و برخلاف احکام اسلام را نمیتوان مستند به نظام و احکام اسلامی دانست.»
منبع: هفتهنامه تجارت فردا
نظر شما :