نقدی بر روایت کتب درسی تاریخ از انقلاب مشروطیت ایران- لطفالله آجدانی
با انقلاب مشروطیت، برای نخستین بار در تاریخ ایران است که به طور هرچه گستردهتر، مفاهیم و نهادهای جدیدی چون دموکراسی، پارلمان، قانون، آزادی، عدالت و برابریهای اجتماعی، مفهوم جدید ملت، جامعه مدنی و حقوق شهروندی به عنوان اصلیترین مطالبات سیاسی و اجتماعی در میان بسیاری از گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی پدیدار و پیگیری شد.
ایران با انقلاب مشروطیت به دنیای جدیدی قدم نهاد و بر آن شد تا در میراث مدرنیته سهیم شود. استبداد سنتی به مدد قانون و قانونخواهی تا حدودی مهار شد و در بستر جامعه سنتی ایران، نهادها و سازمانهای مردمسالارانهای با هدف حاکمیت قانون و آزادیها و برابریهای اجتماعی پدیدار گشت. فرایند چرخه قدرت سیاسی و شکل و بنیاد حکومت و دولت و محتوای آن دستخوش تحول و دگرگونی نسبی اما مهمی شد. چالشها میان سنت و تجدد و پارهای تقابلها میان گروههایی از سنتگرایان و تجددگرایان، روحانیان و روشنفکران و تأویلهای دینمدارانه و تأویلهای سکولاریستی و لیبرالیستی و سوسیالیستی و روشنفکرانه و دموکراتیک از مفاهیم و نهادهای سنتی و جدید و نسبت میان آنها با یکدیگر در ادوار بعدی تاریخ معاصر ایران، از جمله مهمترین پیامدهای انقلاب مشروطیت در ایران است.
مشروطه، معرکه آراء
انقلاب مشروطیت ایران، ماهیت، علل و عوامل پیدایش آن، ویژگیها و مؤلفههای آن، نقشها و کنشها و واکنشهای متعدد و متفاوت و متضاد گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی و رهبران ملی، مذهبی و روشنفکری عصر مشروطیت ایران و دستاوردها و ناکامیهای انقلاب مشروطه را میتوان از زوایای متعدد و متفاوت و حتی متضادی بررسی کرد. فارغ از هرگونه تعلقات و جهتگیریهای سیاسی، مذهبی و ایدئولوژیکی که هر شخص با درجات متفاوتی میتواند از هر یک از آن تعلقات و جهتگیریها برخوردار باشد، نمیتوان از این واقعیت روی برتافت که در جایگاه تاریخنگر و تاریخپژوه و تاریخنگار، اعتبار علمی و تحقیقی هر اثر تاریخی تا حدود زیادی وابسته به میزان دخالت ندادن تعلقات و جهتگیریهای شخصی یا گروهی و سیاسی یا ایدئولوژیک در نگرش به تاریخ و نگارش آن است. بسیاری از بدخوانیها و بدفهمیها و بدنماییهای تاریخی درباره انقلاب مشروطیت ایران، جدای از بیدانشی یا کم دانشی حاکم بر ذهن و زبان و قلم بسیاری از مورخان و پژوهشگران تاریخ مشروطیت، ریشه در جزماندیشیها و مطلقانگاریهای برآمده از سیاستزدگی یا ایدئولوژیزدگی دارد.
افراط و تفریطهای ناشی از سیاستزدگی و ایدئولوژیزدگی را با درجات متفاوتی میتوان در میان بسیاری از تاریخنگاران و انبوه آثاری که از در و دیوار به نام مشروطهشناسی منتشر میشود و در قالبها و اشکال مختلفی چون اسلامگرایی افراطی، اسلامستیزی افراطی، غربگرایی افراطی، غربستیزی افراطی، سنتگرایی افراطی، سنتستیزی افراطی، تجددگرایی افراطی و تجددستیزی افراطی باز جست و به دست داد.
از جمله آثاری که در حوزه شناخت تاریخ انقلاب مشروطیت ایران پدید آمده است، کتب درسی تاریخ است که از سوی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش تدوین و تألیف و منتشر شده است. نیاز به تأکید نیست که هدف آموزشهای رسمی در حوزههای مختلف علوم انسانی از جمله آموزش تاریخ، تبیین نگرشها، ارزشها و مبانی فکری و سیاسی و ایدئولوژیکی متولیان و نهادهای آموزشی وابسته به نظام رسمی آموزشی در یک جامعه است. حق هیچ حکومت برای ترویج آموزههای مطلوب و مورد نظر خود از طریق آموزشهای رسمی را نمیتوان انکار کرد. اما میتوان در چگونگی استفاده هر حکومت از این حق و میزان پایبندی نهادها و متون آموزشهای رسمی در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، جامعهشناختی و تاریخ به ضرورت اجتناب از مطلقنگریها و جزمیتاندیشیها، تشکیک و تردید و آن را نقد کرد.
مهمان کتابهای درسی
آیا محتوای کتب درسی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش توانسته است برای افزایش آگاهیهای سالم تاریخی مخاطبان خود و درسآموزی آنان از تجربیات تاریخی انقلاب مشروطیت ایران موفق باشد و دستاوردها و سرمایههای درخشانی را در این راه برجای نهد و به دست دهد؟!
بدون تردید وجود پارهای آگاهیهای روشنگرانه درباره زوایایی از بعضی حوادث و شخصیتهای تاریخی انقلاب مشروطه در کتب درسی تاریخ را نمیتوان انکار کرد. اما آیا نگرش و نگارش درسنامههای کتب آموزشی تاریخ درباره انقلاب مشروطیت ایران توانسته است خود را از آفات سطحیاندیشی، یکسونگری، مطلقانگاری، کمرنگ و پررنگ کردن حوادث و شخصیتهای تاریخی و مصادره به مطلوب کردن آنها با استفاده از رویکردهای ضد تاریخی سانسور و تحریف دور نگاه دارد؟!
در متن درسنامههای کتب تاریخ مدارس درباره انقلاب مشروطیت ایران، وجه غالب رویکرد نویسندگان محترم آن کتب به طور عمده بر ارزیابی نقش و عملکرد دو جریان روحانیان و روشنفکران عصر مشروطه قرار دارد. شاید تمرکز و توجه اصلی کتب درسی تاریخ در حوزه تاریخ انقلاب مشروطه به نقش و عملکرد دو جریان روحانیت و روشنفکری، ناشی از تأثیرپذیری نگرش به انقلاب مشروطیت بر اساس دوگانههای سنت و تجدد، دین و دموکراسی و اسلام و غرب باشد. در کتب درسی تاریخ، تلاش شده است تا نشان داده شود که علما و روحانیان عصر مشروطیت از نقش ضد استبدادی و ضد استعماری برخوردار بوده و آنان بودند که رهبری مردم و انقلاب مشروطه را برعهده داشتند و نیز پیروزی انقلاب مشروطه مدیون رهبری و تلاش آنان است و از سوی دیگر نیز از تصور نویسندگان کتب درسی تاریخ و تصویری که درسنامههای آن کتب درباره روشنفکران عصر مشروطه به دست میدهد، چنین برمیآید که نویسندگان و پدیدآورندگان کتب درسی تاریخ برآنند تا به مخاطبان خود بیاموزند که روشنفکران عصر مشروطه جملگی از سرسپردگان به بیگانگان و از عوامل خیانت به ایران و خودباختگان در برابر غرب و مروجان تقلید کامل از غرب و موجب انحراف مشروطیت در ایران بودند.
در اینکه گروه زیادی از علما و روحانیان - و برخلاف ادعای نویسندگان کتب درسی تاریخ، نه همه آنان - در پیدایش و رهبری و پیروزی انقلاب مشروطیت ایران مشارکت و نقش داشتند هیچ تردیدی وجود ندارد. در اینکه عدهای از روشنفکران عصر مشروطه - و برخلاف ادعای نویسندگان کتب درسی تاریخ، نه همه آنان - نیز با درجات متفاوتی دچار خودباختگی در برابر غرب و مؤثر در ایجاد پارهای انحرافات در روند تحولات و آرمانهای مشروطهخواهی در ایران بودند، هیچ تردیدی وجود ندارد. اما آیا آنچه در کتب درسی تاریخ درباره انقلاب مشروطه و نقش روحانیان و روشنفکران در آن تأکید و ترویج شده است، تصور و تصویری درست از زوایای متعدد واقعیتهای تاریخی را به دست میدهد؟!
آیا به راستی همه علما و روحانیان عصر مشروطه، آنگونه که متن کتب درسی تاریخ به ذهن متبادر میکند، از نقش ضد استبدادی و ضد استعماری برخوردار بودند که موجب شده است تا نویسندگان آن کتب به استثنای امام جمعه درباری تهران، هیچ اشارهای حتی یک اشاره کوچک به واقعیت بزرگ وجود تعدادی از روحانیان همکار و حامی حکومت استبدادی قاجار نکردهاند؟! برخلاف سکوت نویسندگان کتب درسی تاریخ در برابر واقعیت آشکار وجود برخی از روحانیان مدافع حکومت استبدادی در عصر قاجار و مشروطه، آنگاه و آنجایی که زبان اسناد و مدارک و متون تاریخی را فارغ از افراط و تفریطهای ناشی از سیاستزدگی و ایدئولوژیزدگی به حرف درآوریم، نخواهیم توانست وجود عدهای از روحانیان واپسگرا و حتی طرفدار استبداد در عصر قاجار و مشروطه را انکار کنیم.
حاج شیخ ابوالحسن نجفی مرندی مؤلف رساله «دلائل براهین الفرقان فی بطلان قوانین نواسخ محکمات القرآن» و محمدحسین بن علیاکبر تبریزی، مؤلف رساله «کشف المراد من المشروطه و الاستبداد»، تنها نمونههایی از وجود گروهی از روحانیان استبدادگرا در عصر قاجار و مشروطه(۱) به شمار میآیند که سخت به دفاع از حکومت استبدادی برخاسته و مردم را به مخالفت با مشروطیت و مقدم دانستن سلطنت استبدادی مطلقه بر سلطنت مشروطه و اعانت و یاری حکومت استبدادی تحریک و تشویق و دعوت کردند.(۲)
افزون بر آن، استبدادزدگی بعضی از علما و روحانیان عصر قاجار و مشروطه، محدود به استبداد سیاسی نبود و همانگونه که در تقسیمبندی علامه محمدحسین نائینی، مشروطهطلب درباره شعب استبداد اشاره شده است، گروهی از عالمان دینی و روحانیان با درجات متفاوتی در چنبرهای از استبداد دینی که به تعبیر نائینی و در دیدگاه او از استبداد سیاسی خطرناکتر و زیانبارتر به نظر آمده است،(۳) در غلتیده بودند.
شایسته و بایسته بود نویسندگان محترم کتب درسی تاریخ، اگر حتی به سبب اختصار و ایجاز یا به هر دلیل دیگر نمیخواستند یا نمیتوانستند اشارهای به گروهی از علما و روحانیان دارای افکار و تمایلات استبدادی و ارتجاعی در عصر قاجار و مشروطه میکردند، حداقل در مقام رعایت جامعنگری علمی و جلوگیری از شائبه پنهانکاری، اشارهای هر چند کوتاه به تقسیمبندی علما و روحانیان عصر مشروطه به دو دسته اصلی استبدادگرایان و استبدادستیزان میکردند. اشارهای که از آن در کتب درسی تاریخ، نشان و خبری نیست!
تمایزها رنگ میبازند
نویسندگان کتب درسی تاریخ، آنجایی نیز که نقش علما و روحانیان مشروطهخواه را مورد ستایش قرار میدهند، از نظر دور داشتند که با وجود نقش ارزشمند علما و روحانیان مشروطهطلب، بسیاری از آنان از نائینی گرفته تا محلاتی و کاشانی و بهبهانی و طباطبایی و آخوند خراسانی با درجات متفاوتی، از پارهای اشتباهات و انتقادات در افکار و مواضع سیاسی خود دور نمانده بودند. اما در کتب درسی تاریخ هیچ اشارهای حتی در حد یک اشاره یک سطری به این واقعیت برای جلوگیری از شائبه مطلقانگاری نویسندگان کتب درسی تاریخ و تفکر حاکم بر متن درسنامههای آموزشی، نشده است. آیا به راستی در نگرش راویان تاریخ مشروطه در کتب درسی، علما و روحانیان عصر مشروطه از آن دست قهرمانانی هستند که هیچ اشتباهی در افکار و مواضع آنان راه نداشت که بتوان با اشاره به آن، تصویری هر چه واقعیتر و باورپذیرتر از این قهرمانان کتب درسی به مخاطبان ارائه شود؟!
با وجود نقش مهم شیخ فضلالله نوری در انقلاب مشروطه، کوشش نویسندگان کتاب برای مبرا دانستن شیخ فضلالله از هرگونه اشتباه، نمونه دیگری از کوشش سادهانگارانه و البته یکسونگرانه نویسندگان کتب درسی تاریخ است.
نویسندگان محترم کتب درسی تاریخ، در نگرش خود به علل جدایی شیخ فضلالله نوری از صف مشروطهخواهان، تلاش فراوانی کردهاند تا نشان داده و اثبات کنند که علت جدایی شیخ فضلالله از مشروطهخواهان صرفاً و منحصراً ناشی از انحراف مشروطیت از مسیر اسلامی و نفوذ و سیطره غربگرایان در نهضت مشروطیت بود. بر اساس همین شیوه از نگرش است که در کتب درسی تاریخ ادعا شده است: «شیخ فضلالله نوری به دلیل اعمال نفوذ غربگرایان در نهضت مشروطه و انحراف از مسیر اسلامی و ملی اولیه از صف طرفداران مشروطه جدا شد.»(۴) اما این یک واقعیت است، به مخاطبان توضیح داده نمیشود که اگر جدایی شیخ فضلالله از مشروطهخواهان و مخالفت او با مشروطیت به سبب سیطره غربگرایان بر مشروطیت و انحراف آن از مسیر اسلامی و ملی قابل دفاع و توجیه باشد، پس اقدام علما و روحانیانی که به همکاری خود با مشروطهخواهان و حمایت خود از مشروطیت ادامه دادند را چگونه باید ارزیابی کرد؟
اگر جدایی شیخ فضلالله از مشروطهخواهان و مخالفت او با مشروطیت را باید به دفاع او از اسلام و ایستادگیاش در برابر غرب و غربزدگی تلقی و تعبیر کرد و مورد ستایش قرار داد، آیا به همین شیوه از استدلال باید ادامه همکاری علما و روحانیان مشروطهطلب با مشروطهخواهان و حمایت آنان از مشروطیت را به تزلزل آنان در دفاع از اسلام و انفعال آنان در برابر غرب و غربزدگی تعبیر کرد و مورد نکوهش قرار داد؟ به راستی این شیوه از نگرش و استدلال و نتیجهگیری تا چه اندازهای با عقلانیت و واقعیتهای تاریخی راست میآید؟!
اتفاقا من نیز همانند نویسندگان محترم کتب درسی تاریخ معتقدم که در نتیجه پارهای افراطیگریهای ریشهدار در تفکر و تمایلات روحانی ستیزی، در مواردی نسبت به گروهی از روحانیان عصر مشروطه و به ویژه شیخ فضلالله نوری غرضورزی شده است، که به پارهای از آنها به تفصیل و به زبان اسناد و مدارک و شواهد و دلایل تاریخی در کتاب «علما و انقلاب مشروطیت ایران» پرداخته و پاسخ دادهام. اما نکته ظریف و دقیق و مهم اینجاست که آیا نویسندگان محترم کتب درسی تاریخ با همه علاقهای که از خود برای دفاع از نقش روحانیان در انقلاب مشروطه نشان دادهاند، توانستهاند به شیوهای علمی و مستند و محققانه به آن غرضورزیها پاسخی درخور دهند؟ به استناد نگرش و نگارش نویسندگان محترم در کتب درسی تاریخ، اگر نخواهیم از جاده انصاف خارج شویم به نظر میرسد میتوان ادعا کرد که دفاع نویسندگان کتب درسی تاریخ از آن جهت که گاه و در مواردی که به بعضی از آنها در این مقال به اختصار و اجمال اشارتی رفت، از مسیر یک تحقیق و تحلیل عالمانه و منصفانه تاریخی منحرف شده است. نویسندگان کتب درسی تاریخ گاه با اتخاذ رویکرد افراطی در دفاع از این و ستیز با آن، در دام یک دفاع بد از روحانیان عصر مشروطه افتادهاند. دفاعی که چندان قابل دفاع نیست. از این رو ضرورت دارد با تجدید نظر در پارهای از موارد کتب درسی تاریخ در چارچوب تحلیلها و نقدهای منصفانه و محققانه، کوشید تا تصویری هرچه واقعیتر و باورپذیرتر درباره افکار و عملکرد شخصیتهای تاریخی و گروههای مختلف مشارکتکننده در انقلاب مشروطه و از جمله روحانیان و روشنفکران و اشتباهات و نقاط ضعف و دستاوردها و نقاط قوت هر یک از آنان را به مخاطبان و خوانندگان ارائه داد.
نقش کمرنگ روشنفکران!
وجود پارهای یکسونگریهای جانبدارانه و مطلقاندیشیهای ضد تاریخی در کتب درسی تاریخ، محدود به نگرش و نگارش نویسندگان آن کتب درباره علما و روحانیان عصر مشروطه نیست. آنجایی که در درسنامههای کتب درسی تاریخ ذیل «ورود اندیشههای جدید» به «آثار روشنفکران» و «نوشتههای میرزا ملکمخان، میرزا یوسفخان مستشارالدوله، عبدالرحیم خان طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده» اشاره میشود، بلافاصله ادعا شده است که: «شیفتگی و خودباختگی بیچون و چرا در برابر فرهنگ بیگانه، از ویژگیهای بارز افکار این افراد بود.»(۵)
اما به صراحت میتوان گفت تلقی و ادعای نویسندگان محترم کتب درسی تاریخ درباره خودباختگی بیچون و چرای همه روشنفکران عصر مشروطه در برابر غرب، از مقوله ادعاهای پرشور اما بیوجه است که نمونه بیاحترامی به واقعیتهای تاریخی و شعور مخاطبان است. تردیدی نیست که به هر یک از روشنفکرانی چون ملکمخان و مستشارالدوله و طالبوف و آخوندزاده، با درجات متفاوتی پارهای انتقادات اساسی و جدی وارد است.(۶) اما در اینکه بتوان وجود پارهای اشتباهات موجود در میان گروهی از روشنفکران را به همه افکار و عملکرد همه آنان تسری و تعمیم داد و مطلقاندیشانه همه آنان را به «شیفتگی و خودباختگی بیچون و چرا در برابر فرهنگ بیگانه» متهم و محکوم کرد، تردید وجود دارد. درست است که ملکمخان در آثار اولیه خود دلبستگیهای فراوان و افراطی به لزوم اقتباس از غرب نشان داد و درست است که دلبستگی او به اقتباس از غرب سرشار از غلطاندیشی و کژتابی بود، اما او در برخی موارد، تقلید محض و مطلق از غرب را در نظر نداشت.
ملکمخان به ویژه در دوره دوم حیات فکری و سیاسی خود و در آثاری چون روزنامه «قانون» و رساله «ندای عدالت» خود که در اواخر عمر نوشته و در بردارنده و منعکسکننده آخرین دیدگاههای اوست، هر چند مصلحتاندیشانه، در مقام نظر نسبت به دیدگاههای اولیه خود تجدیدنظر کرد. البته برخی پژوهشگران این تغییر نگرش ملکمخان را صادقانه ندانسته و منشأ آن را نوعی ابزارانگاری به شمار آوردهاند.
ملکمخان خواه صادقانه و خواه ریاکارانه در رساله «ندای عدالت» به صراحت تأکید کرد: «کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسوم و عادات خارجه را اخذ کنیم؟»(۷) سخن بر سر این نیست که آیا چهره مشهور مشروطه، از سر اعتقاد این سخنان را گفته یا از روی فرصتطلبی. نکته آنجاست که در کتابهای درسی تاریخی به این تنوع دیدگاهی ملکم اصلاً اشارهای نشده است.
طالبوف نیز با وجود دلبستگی فراوان و حتی افراطی به اندیشه ترقی و تجدد غربی و لزوم بهرهمندی از نوآوریهای غرب، در برخی موارد تقلید کامل از غرب را توصیه و ترویج نکرد و بلکه در برخی از آثارش به نقد فرنگیمآبی و غربزدگی در ایران پرداخت. وی در کتاب «مسالکالمحسنین» خود با اشاره به اهداف استعماری انگلستان و روسیه در ایران،(۹) ضمن تأکید بر ضعف ایران و ضرورت برخورداری ایران از دانش و تکنولوژیهای نوین و سودمند غرب و از آن جمله تلگراف و تلفن و راهآهن، بر ضرورت استقلال و خودکفایی اقتصادی و وابستگی نداشتن ایران به غرب تأکید و تصریح کرده است: «باید در ایران کارخانه بسازیم. از فرنگیان استاد چیتساز و ماهوتساز و مکانیک بیاوریم. وقتی که خودمان یاد گرفتیم، باید آنها را یعنی خارجه را بیرون بکنیم.»(۱۰) تذکر مجدد این نکته ضروری است که تمایلات غربگرایانه در آثار طالبوف کاملاً مشهود است اما معالاسف در گزارشی که کتابهای درسی از روشنفکران مشروطه عرضه میکنند اشارهای به نظرات ولو معدود او در نقد غرب نمیکنند.
کوتاه سخن، بدون آنکه بخواهیم وجود پارهای درستاندیشیها و روشنگریهای کتب درسی تاریخ درباره تاریخ و از جمله تاریخ انقلاب مشروطیت ایران را انکار کنیم، از این واقعیت نمیتوان گریخت که این کتب نیازمند پارهای بازنگریها و اصلاحات در نگرش و نگارش خود درباره تاریخ - از جمله تاریخ انقلاب مشروطیت - هستند تا برداشتی روشن و صحیح از تاریخ مشروطه به دانشآموزان ارائه دهد و آنان را در برابر القائاتی که از آن سو برای تحریف واقعیتهای مشروطه صورت میگیرد مصون سازد.
پینوشتها:
۱. برای آگاهی بیشتر درباره افکار و نقش گروههای مختلف علما و روحانیان در عصر قاجار و مشروطه، نگاه شود به: لطفالله آجدانی. علما و انقلاب مشروطیت ایران. انتشارات اختران و نیز انتشارات آمه.
۲. حاج شیخ ابوالحسن نجفی مرندی. دلائل براهین الفرقان فی بطلان قوانین نواسخ المحکمات القرآن. نسخه خطی، ۱۳۳۰ ش، صص۳، ۵ و ۵۶ و نیز: محمدحسین بن علیاکبر تبریزی. کشف المراد من المشروطه و الاستبداد. نسخه خطی، ۱۳۲۵ ق، صص۴۴، ۴۶، ۴۷ و ۵۶.
۳. محمدحسین نائینی. تنبیه الامه و تنزیه المله. با مقدمه سید محمود طالقانی، چاپ سوم، تهران: [بینا]، ۱۳۳۴، صص۱۲۵ تا ۱۲۷.
۴. تاریخ معاصر ایران. سال سوم آموزش متوسطه، سال ۱۳۹۲، سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش. ص۵۴.
۵. همان. ص۴۱.
۶. برای آگاهی بیشتر از بررسی انتقادی از افکار و نقش روشنفکران عصر مشروطه نگاه شود به: لطفالله آجدانی. روشنفکران ایران در عصر مشروطیت. انتشارات اختران.
۷. میرزا ملکمخان ناظمالدوله. روزنامه قانون. به کوشش و با مقدمه هما ناطق، چاپ اول، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۵ شاهنشاهی، [مقدمه رساله ندای عدالت، ص ۸]
۸. عبدالرحیم طالبوف. مسالک المحسنین. به همت محمد رمضانی، تهران: چاپخانه کلاله خاور، [بیتا]، صص ۲۳۷ تا ۲۳۸.
۹. پیشین. ص۴۹.
۱۰. همان. ص۱۴۲.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما :