خاطرات گلریز از اجرای اولین ارکستر بعد از انقلاب
در سالهای جنگ تحمیلی تصمیم گرفت به جبهه برود و به صورت حضوری به اجرای برنامه بپردازد. برای این کار از طریق جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد و به فرموده امام راحل که گفتند: «هر کس به هر شکل که میتواند در دفاع مقدس حضور داشته باشد»، وی نیز برای قوت و روحیه رزمندگان به صورت زنده به اجرای برنامه میپرداخت و این را یکی از بهترین خاطرات خود میداند.
آنچه در پی میآید، بخشهایی از گفتوگوی مفصل سایت «مشرق» با این خواننده سرودهای انقلابی است که چندی قبل عهدهدار برگزاری یک جشنواره بزرگ و سراسری در تمام رشتههای موسیقی تحت عنوان «موسیقی مقاومت» شده بود:
* بنده در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پدرم از خوانندههای قدیم تهران بود که در حدود ۸۰ سال پیش ایشان را سمبل مداحی، مرثیهخوانی و تعزیهخوانی در تهران و ایران میدانستند. بنده به غیر از سبک ابوعطا خیلی از گوشههای موسیقی را از تعزیه گرفتم. صدای پدرم جذابیت خاصی داشت. برادرانم نیز همه خواننده بودند. یکی از برادرانم به نظرم سلطان آواز ایران است و ۵۰ سال هم دیگر چنین صدایی نخواهد آمد. دلیلش هم این است که هم قدیمیها صدایش را دوست دارند و هم امروزیها. خوشبختانه خدا یک موهبتی به خانواده ما عطا کرد که صدای خوش در خانواده ما موروثی است. در روضههای پدرم همیشه شعر مذهبی میخواندم. روضههای ایشان تماماً با شعر بود چرا که به نثر روضه علاقه نداشت و معتقد بود که این خواندان مقامش آنقدر والاست که باید با شعر عرض ارادت کنیم.
* بعد از آموزشهایی که پیش پدر و برادرانم فرا گرفتم همواره تمرین را ادامه دادم و در مدرسه، دبستان و دبیرستان کنسرت میدادیم. در سال ۱۳۵۳ وارد رادیو شدم و اولین آهنگم را به نام «وزن دریا» آنجا خواندم. آن موقع آقای اتحاد رئیس واحد موسیقی بودند. در رادیو با آقای لطفی مسوول گروه شیدا آشنا شدیم. اولین خواننده گروه شیدا من بودم که در برنامهای به نام «گلچین هفته» که خوانندههای ایرانی آنجا معرفی میشدند کارم را شروع کردم.
خدمتی که آقای اتحاد به موسیقی ایرانی کرد واقعا بینظیر بود. برنامه صبح جمعه ایشان که از ۹ تا ۱۲ پخش میشد آنقدر قدرتمند بود که هیچ کس نمیتوانست با آن رقابت کند. چیزی شبیه برنامه نود! واقعا پرشنوندهترین برنامه رادیویی بود که حتی از تلویزیون که آن موقع بیشتر مخاطب داشت. یک ساعت از این برنامه مختص موسیقی ایرانی بود و الان گنجینههای موسیقی آنجاست. واقعا ایشان خدمت شایانی را به موسیقی ایران کرد.
* من با گروه عارف چند سال کار میکردم. تا انقلاب شود حدود ۱۰ یا ۱۵ کار با گروههای عارف و شیدا کار کردیم. من آن اولش هم که شروع کردم اصلا دوست نداشتم کارهای پیشپاافتاده بخوانم و اتفاقا همان موقع هم گرایشم به سمت انقلاب بود.
* در سال ۵۵ یک شرکتی به نام CBS کار میکرد که برای آمریکا بود. تمام خوانندههای سن و سال داری که الان خارج از کشور هستند از این شرکت سر درآوردند. این شرکت چکار میکرد؟ شکار هنرمند! آن موقع در این مهمانیهای شبانه و کابارهها میآمدند جوانانی که صدای خوبی داشتند را نشان میکردند. مثلا به آقایی که یک تیپ و صدای خوبی داشت میگفتند: ما میخواهیم با شما قرارداد ببندیم و تو را معرفی میکنیم به جامعه. ۹۵ یا ۹۸ درصد درآمدت برای ما، ۲ درصد هم برای خودت. طرف هم قبول میکرد. وقتی طرف قبول میکرد، آهنگساز شرکت CBS میآمد برایش چند آهنگ میساخت، شاعر برایش شعر میگفت و مجلات مشهور هم آماده بودند تا او را در ابعاد وسیع معرفی کنند. بعد آقای فلانی میآمد در تلویزیون میگفت در آینده نزدیک میخواهیم یک هنرمند جدید را به شما معرفی کنیم. بعد از ۳ ماه یک دفعه طرف را در تلویزیون، رادیو و مجله چنان مطرحش میکردند که در کمترین زمان ممکن تبدیل میشد به یک فوق ستاره! که برای خودش مدیر برنامه دارد و شبی ۱۰۰ هزار تومان در میآورد. آن موقع با ۱۰۰ هزار تومان میشد خانه خرید.
* سرود «خجسته باد» را آقای راغب ساخت و مرحوم مجتبی میرزایی تنظیم کرد. شعر هم برای آقای سبزواری بود. البته آنچه اهمیت دارد این است که امام خمینی(ره) آن را تایید کرد که خودش نقطه عطفی بود.
* [در روزهای نخست انقلاب] هم مرا تهدید کردند و هم کلی بد و بیراه گفتند. نمیخواهم از کسی اسم ببرم ولی حرف و حدیثها زیاد بود و میگفتند چه کار میکنی؟ برای چه کسی میخوانی؟ همیشه ما را تحقیر میکردند و فعالیت هنری مرا نوعی چاپلوسی میدانستند. بعضی از آنها امروز دارند فعالیت میکنند در همین شرایط. همانهایی که میگفتند فلانی منتظر است نعوذبالله یکی بمیرد (شهدا)، برود برایش بخواند امروز دارند کار میکنند و یادشان رفته چه حرفهایی به من میزدند.
* به رغم تصور اشتباه عامه مردم من فقط از شهدا نخواندهام. ۱۵۰۰ آرشیو آوازی از من موجود است. من اصلا تحصیلاتم در مورد آواز است و الان هم این سبک را درس میدهم ولی هیچ کس من را در مورد آواز مطرح نمیکنند و همه فکر میکنند فقط سرود کار کردهام.
* اولین ارکستر را بعد از انقلاب بنده حقیر به روی صحنه بردم. اگر یادتان باشد بعد از انقلاب نوار کاست جرم داشت. حالا فکر کنید ما در این شرایط میخواستیم ارکستر روی صحنه ببریم. آمدیم از سازهای بادی استفاده مثل طبل و سنج و سانترال و ترومپت کردیم که هم در تعزیه است و هم در صبحگاههای ارتش خودمان. منتهی از ارکستر سمفونیک بچههای تحصیلکرده یک ارکستری را انتخاب کردیم و اسمش را هم «ارکستر گلریز» گذاشتیم. باور کنید قبل از اجرا روی صحنه آمدند و میخواستند ما را بکشند. ولی سریع توضیح دادیم برایشان تا آرام شوند ببینند جریان چیست. شروع کردیم و من دو تا آواز خواندم بعد سرود «اللهاکبر» و «بانک آزادی» و به ترتیب چند سرود زیبای دیگر را اجرا کردیم. خدا شاهد است همان آقای روحانی که بلند شد میخواست به ما حمله کند با حالت تشویق گفت: آفرین! این درست است.
* سال ۵۸ در دانشکده علامه طباطبایی به دعوت رئیس این دانشگاه آقای شیخالاسلام برای اجرای برنامه دعوت شدیم. میخواستیم سازها را به داخل مجموعه ببریم ولی میترسیدیم. من ساز عود را انتخاب کرده بودم و قرار بر این شد سازها روی صحنه استتار کنیم. حالا شما تصور کنید عده زیادی روحانی و آدمهای حزباللهی روبروی ما نشسته بودند و ما میخواستیم برنامه اجرا کنیم. به بچهها گفتم شما یک گل پایه بلند بگیرید جلوی سازتان که معلوم نباشد پشت آن چه خبر است. دل تو دلمان نبود که نکند این روحانیها که همه در دو ردیف جلو نشستهاند ناگهان واکنش نشان بدهند. با ترس و لرز ۲۰ دقیقه برنامه اجرا کردیم. خدا شاهد است همان روحانیها بلند شدند و برای ما دست زدند. به هر حال انقلاب شده بود و تحولاتی در همه زمینهها شکل گرفت. در موسیقی هم ما این مراحل را ما گذراندهایم تا به اینجا رسیدیم.
* من موضعام عوض نشده است. اوایل انقلاب برای شهید مطهری میخواندم و امروز هم باز میخوانم. تغییر رویه ندادهام. اگر من برای انقلاب میخوانم باید همیشه همین طور باشد. اگر سرم هم رفت نباید رویهام را تغییر بدهم. غیر از این باشد میشود دورویی. حالا جالب اینجاست که مدتی قبل در یک برنامه تلویزیونی همین آدمها را به عنوان افراد انقلابی معرفی کردند و مجری نام آنها را به عنوان بنیانگذاران سرودهای انقلابی معرفی کرد. ناراحت شدم که با سازمان صدا و سیما تماس گرفتم تا به آن خانم گلایه کنم. زنگ زدم به پخش گفتم میخواهم از مجری فلان برنامه شکایت کنم. خلاصه این خانم را پیدا کردم و با عصبانیت تلفن کردم گفتم خانم فلانی شما این اخبار را از کجا به دست آوردهاید؟ شما چرا تحریف تاریخ میکنید، این اخبار شما منشأش کجاست؟ گفت: من وارد اینترنت شدم و این اخبار را به دست آوردم. گفتم: مگر آرشیو را از دست شما گرفتند؟ سرود در این مملکت برای خودش تاریخ دارد. آن هم ثبت شده است. خلاصه کلی دعوا کردیم اما نتیجهای نداشت. امروز خیلی از این خوانندهها این اصول را رعایت نمیکنند. از ارزشهایشان حرف نمیزنند چون میترسند نکند یک وقت برای برگزار کردن کنسرت در خارج از کشور دچار مشکل بشوند. آن طرف مرزها اگر بدانند به نفع جمهوری اسلامی ایران خواندی هرگز بلیتت را نمیخرند.
* من در سوئیس و آلمان یکی دو اجرا داشتم و در طول سفر مدام تهدید میشدم اما گوشم بدهکار این حرفها نبود. این ماجرا برای چند سال قبل است. ضد انقلابها آمدند برنامههای ما را به هم زدند. میگفتند اینها مزدور رژیم هستند.
* من اولین و آخرین خوانندهای بودم که در رابطه با موسیقی خدمت حضرت امام خمینی(ره) رفتم. این بزرگترین خاطره ذهن من است. علمای دیگر هم نظر مثبتی دارند. من به بهانه قطعه شهید مطهری با جمعی از همکاران و گروه نوازندهام رفتم خدمت حضرت امام. البته امام کسالت داشتند و در ابتدا ندیدمشان. مرحوم حاج احمد آقا (خدا رحمتشان کند)، شهید مجید حدادعادل، آقای سبزواری و آقای شعبانی آنجا بودند. شما حساب کنید آن موقع یعنی سال ۵۹ که اصلا اسم موسیقی را کسی میآورد همه عقبنشینی میکردند امام بر روی آهنگ ما مهر تایید زدند.
حاج احمد آقا گفتند امام چون کسالت دارند نمیتوانند بیایند صحبت کنند. ولی من صحبتهای امام را در مورد موسیقی برای شما میگویم. نیم ساعت الی سه ربع با ما صحبت کردند آخرین حرفش این بود که گفت: شما باید موسیقیای بسازید که آن کسی که متعصب و خشک است هم خوشش بیاید، آن کس دیگری هم که در یک راه دیگر است و خوانندههای دیگر را میپسندد (که ایشان اسم بردند) خوشش بیاید. مثلا کسانی که اعتقادی به انقلاب ندارند، آنها هم خوششان بیاید.
بعد از آن رفتیم ملاقات امام. تا قبل از آن ایشان را فقط در رسانهها دیده بودم. ایشان یک کلاه گذاشته بودند و پشت یک میز کوچک نشسته بودند و یک رادیوی کوچک هم روی میز بود. همه گروه مات حضرت امام شده بودند. مرحوم حاج احمد آقا رو به امام گفت: آقا ایشان خواننده هستند، ایشان آهنگساز هستند، ایشان نوازنده هستند، ایشان شاعرند، تمام اجزای موسیقی را میدانند. علاوه بر سرود شهید مطهری هم فلان کارها را و سرودها را هم ساختهاند. امام تایید کردند و منتظر بودند که ما صحبت کنیم اما هیچکدام از ما نمیتوانستیم صحبت کنیم. نه اینکه بترسیم، تحت تاثیر این فضا و نورانیت و ابهت امام گرفته بودیم.
مرحوم حاج احمد آقا گفتند: حرفی، سخنی، چیزی دارید بفرمایید. خلاصه ما رفتیم یکییکی دست امام را بوسیدم. من نفر آخر بودم آمدم و دست امام را گرفتم بوسیدم و برخاستم که بروم، این جمله را هیچ وقت یادم نمیرود امام ما را دعا کردند گفت: خدا در پناه اسلام حفظتان کند. دو مرتبه تکرار کردند. باور کنید از آن به بعد تحولی در کار ما ایجاد شد. کارهایی که در جنگ تولید شد به جرأت میتوانم بگویم بینظیر بوده است، چه تشویقی بزرگتر از این؟ کلا نوازندهها ترسشان ریخت و با قدرت حرکت کردیم.
* سرود «دریغا» را در عرض هفت، هشت ساعت آماده کردیم. همه هاج و واج مانده بودند. میگفتند مگر میشود یکی در عرض هفت، هشت ساعت سرودی به این عظمت را بخواند؟ من و آقای شکوهی (سازنده سرود دریغا) سال ۶۴ به ژاپن رفتیم و از آنجا یک دستگاه کامپیوتری تنظیم موسیقی خریدیم. آن موقع کسی در ایران از آنها نداشت. سرود را با این دستگاه در استودیو صبا واقع در خیابان فلسطین ضبط کردیم و در واقع تمام سازهای ما رایانهای بود. هیچ کس هم نمیدانست دلیل سرعت عمل ما به خاطر این دستگاه است. آهنگهای این را با این ضبط کردیم، بعد تنظیم کردیم و رفتیم استودیو، دیدیم استودیو بسته بود و حالت مبهوتی در بین همه بود... اصلا همه یک حالت عجیبی داشتند. ما رفتیم خیابان فلسطین در استودیو صبا در آنجا این سرود را ضبط کردیم و شب همان روز ساعت ۱۱ در تلویزیون پخش شد. صبح که امام رحلت کردند ما دست به کار شدیم. یادم هست آن روز صبح میخواستم بروم اداره، آن موقع بانک صادرات کار میکردم. محل کارم در برج سپهر بود. در روابط عمومی آنجا بودم. ساعت ۷ صبح دیدم یک عده دانشجو جمع شدهاند و همه با چهره ناراحت رادیو گوش میدهند که آقای حیاتی گفتند: روح ملکوتی حضرت امام به ملکوت اعلا پیوست. آمدم اداره دیدم اداره کلا تعطیل است. برگشتیم. ماشینی نبود. با خودم گفتم خدایا! یعنی میشود ما کاری انجام بدهیم؟ همیشه در مقاطع حساس خدا به ما لطف کرده و ما هم آن روز یک کاری را خواندیم که مورد توجه قرار گرفت. وقتی رسیدم خانه از ارشاد زنگ زدند. آقا شکوهی بود که گفتند: هر چه زودتر خودت را برسان به تالار وحدت. رسیدم آنجا دیدم آقای شکوهی دارد با تلفن صحبت میکند. اشک میریخت و یک شعری را از آقای سبزواری روی کاغذ مینوشت. من ملودی را سریع آماده کردم و با همان کامپیوتر ژاپنی ضبط کردیم و بردیم استودیو صبا. ساعت ۲ ظهر شروع کردیم و آخر شب هم تمام شد. خلاصه اینکه شب کار را تحویل شبکه دو دادیم و گفتیم این کار برای امام است. مسوولش تعجب کرد! چون خود آقای شکوهی آنجا بودند و مجوز هم صادر کرده بودند دیگر رفت برای پخش.
* من کلا با آکادمی گوگوش مخالف هستم. حضرت امام حرف خوبی زدند، این حرف امام خیلی زیباست و اصلا باید تیترش کنید. حضرت امام فرمودند: سرود مطهری که از اینجا پخش میشود گوش میدهم؛ اما اگر همین سرود از رادیو آمریکا پخش شود من دیگر گوش نمیدهم. امام این حرف را با توجه به تفاوت ارزشها زدند. آکادمی گوگوش اصلا اهدافش مطلوب نیست. آنها دنبال کارهای شیطانی هستند و هر کس با آنها همراه شود در این سیلاب غرق خواهد شد.
نظر شما :