بادامچیان: امام نخست‌وزیر نداشت/ طبق مصلحت امام به موسوی رای دادیم

۰۳ شهریور ۱۳۹۲ | ۱۷:۳۷ کد : ۳۴۹۲ از دیگر رسانه‌ها
تاریخ ایرانی: اسدالله بادامچیان از سرشناس‌ترین اعضای گروه ۹۹ نفره‌ای است که در مجلس دوم با نخست‌وزیری میرحسین موسوی مخالفت کردند. این عضو ارشد حزب موتلفه اسلامی، در گفت‌وگویی با ضمیمه «پرس‌وجو» روزنامه اعتماد، به نامه آیات مهدوی کنی، جنتی، یزدی و علی‌اکبر ناطق نوری به امام اشاره کرده که در آن درباره رای به میرحسین موسوی کسب تکلیف کردند.

 

بخش‌هایی از این گفت‌وگو را به انتخاب «تاریخ ایرانی» می‌خوانید:

 

* آقای موسوی از نوجوانی در خدمت دکتر پیمان بود و افکار ایشان‌‌ همان فکر دکتر پیمان است. ایشان با شهید باهنر در ساختن مسجد کانون توحید آشنا شده بود و وقتی دیدیم مستعد است به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد. چهره او با عضویت در این حزب آشکار شد، او قرار نبود نخست‌وزیر شود ولی شرایطی پیش آمد که به نخست‌وزیری انتخاب شد.

 

* بعد از شهادت رجایی و باهنر، در شورای مرکزی حزب جمهوری بحث شد چه کسی نخست‌وزیر شود که در آنجا سه نفر آقای دکتر ولایتی، آقای پرورش و آقای عسگراولادی مطرح شدند. در‌‌ همان مقطع از طرف جوانان حزب کارگر کره شمالی دعوت شده بود که من، آقای محجوب و آقای فرشاد مومنی، به اتفاق یک نفر از وزارت خارجه و یک خبرنگار از روزنامه جمهوری اسلامی به کره شمالی رفتیم. قضیه تمام شده بود که من به کره شمالی رفته بودم. مطمئن بودم آقای ولایتی نخست‌وزیر بود. مقام معظم رهبری به عنوان رئیس‌جمهور، آقای دکتر ولایتی را به مجلس معرفی کردند. یک مقاله در تایید آقای دکتر ولایتی به عنوان نخست‌وزیر در سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی نوشتند. چون خیالم راحت شده بود به این سفر رفتم. در حالی که اگر می‌دانستم حوادث دیگری رخ می‌دهد به این سفر نمی‌رفتم. قطعا شناختی که ما از آقای موسوی داشتیم می‌توانست به نخست‌وزیری دکتر ولایتی کمک کند.

 

* مخالفت دوستان سازمان مجاهدین انقلاب و اعضای نهضت آزادی به همراه تعداد دیگری از نمایندگان با نخست‌وزیری دکتر ولایتی باعث شد تا ایشان رای نیاورد البته بعضی از دوستان مجمع روحانیون هم مخالفت کردند که در رای نیاوردن دکتر ولایتی موثر بود.

 

* قرار بود [برای نخست‌وزیری] آقای پرورش معرفی شود که نشد. جریانی که در مجلس بود یقینا نمی‌توانست امثال پرورش و عسگراولادی را تحمل کند.

 

* ما حس کردیم که مقام معظم رهبری با رضایت کامل میرحسین موسوی را معرفی نکرده، با مصلحت این کار را کرده‌اند. آقای موسوی وقتی رای آورد باید راه رجایی را ادامه می‌داد اما از‌‌ همان ابتدا که پایش به نخست‌وزیری رسید معلوم شد که قصد ندارد تا راه رجایی را ادامه دهد بلکه راه دیگری دارد. به همین دلیل یاران امام و رجایی با او برخورد کردند.

 

* مقام معظم رهبری در دور دوم نمی‌خواستند کاندیدای ریاست جمهوری شوند و امام نامزدی را به ایشان تعیین کردند. یعنی اینکه شخص شما باید رئیس‌جمهور بشوید. وقتی امام چنین حرفی را به آیت‌الله خامنه‌ای می‌فرماید، اگر آقای موسوی در خط امام بود باید تابع کسی که امام درباره‌اش فرمود، ریاست‌جمهوری بر شما متعین است و به تکلیف شرعی و نظر مبارک حضرت امام کاندیدای ریاست‌جمهوری شدند، می‌شد یا نه؟ آیا می‌شود شخص نخست‌وزیر امام باشد و آیت‌الله خامنه‌ای از او ناراضی باشد؟ این ادعا که او را نخست‌وزیر امام می‌دانند نادرست است، امام نخست‌وزیر نداشت. در قانون اساسی رئیس‌جمهور نخست‌وزیر دارد. کسانی که این حرف را می‌زنند می‌خواهند بگویند او نخست‌وزیر امام بود چون مقام معظم رهبری او را قبول نداشت پس آقا در خط امام نبود. این بار آقا می‌خواستند نخست‌وزیر را بگذارند. بحث آیت‌الله مهدوی کنی و دیگران مطرح بود که این‌ها شروع به فعالیت کردند که امضاهای این دار و دسته در مجلس هست و مشخص است چه کسانی امضا کرده‌اند. آن را برای امام فرستادند. از آن طرف فضاسازی کردند. آقای رضایی هم در این بین نزد امام می‌رود و می‌گوید اگر موسوی نخست‌وزیر نشود، انگشت رزمندگان از روی ماشه‌ها شل می‌شود، جسارت است بگویم که این نوعی تهدید به امام بود. آقای رضایی با حفظ احترام اگر می‌خواستند بروند از امام می‌پرسیدند نظر شما چیست. رزمندگانی که به عشق امام به آنجا آمده بودند، همه سرباز خمینی بودند و در وصیت‌نامه‌هایشان نام خمینی بود، آیا انگشت‌های این‌ها شل می‌شد؟ نه. این حرف‌ها چیست؟ کسی که در موقعیت جنگ باشد و متوجه شود فرمانده سپاه نزد امام آمده است و این‌گونه صحبت می‌کند، کاملا متوجه می‌شود که این حرف رزمندگان نبود. آن‌ها عاشق امام بودند. با موسوی چه کار داشتند. روشن است قضیه از چه قرار است.

 

* آقای فخرالدین حجازی به آنجا رفته بودند تا آقا پسر یا دخترشان را عقد کنند. بعد به مجلس آمد. می‌گفتند آقای حجازی آمده و می‌گوید امام فرموده‌اند من مصلحت نمی‌دانم که آقای موسوی نخست‌وزیر نشود، ولی ما نمایندگان مجلس باید به وظیفه خود عمل کنیم. به آقای حجازی گفتم که از قول شما چنین چیزی می‌گویند. گفت بله. خدمت امام بودم و به ایشان گفتم، نظر تعدادی از نمایندگان این است که مصلحت نیست آقای موسوی... امام فرمودند چیزی نوشتند؟ گفتم نه، ولی می‌خواستند بنویسند. اگر خواستند آن نامه را بنویسند امضا کردند. امام خواست مشخص کند چه کسانی آن نامه را امضا کرده‌اند. من کپی آن نامه را دارم. البته بعضی از آن‌ها مخلص بودند. پرسیدم امام چه فرمودند؟ گفت امام فرمودند که من مصلحت نمی‌دانم که آقای موسوی نخست‌وزیر نشود، اما نظرم این است که نمایندگان بایستی به وظیفه‌شان عمل کنند. پرسیدم: همین را فرمودند؟ چیز دیگری نگفتند؟ گفت نه، پرسیدم تو چه می‌گویی؟ گفت من هم همین را می‌گویم. از امام پرسیدم این را به همه بگویم؟ فرمودند بله بگو. هر کس هم خواست زنگ بزند و از دفتر ما بپرسد همین را می‌گویم. وقتی زنگ می‌زدیم دفتر امام همین را می‌گفت.

 

* آیت‌الله مهدوی کنی، آیت‌الله جنتی، آیت‌الله یزدی که نایب رئیس مجلس بود و آقای ناطق نوری که جزو نمایندگان بودند نامه‌ای را خدمت امام فرستادند. گفتیم تکلیف ما را روشن کنید. چون شما دارید دو تکلیف متضاد می‌دهید. یکی اینکه می‌فرمایید مصلحت نیست و ما می‌خواهیم به مصلحت شما عمل کنیم و به موسوی رای بدهیم. دوم می‌فرمایید بلافاصله به تکلیف عمل کنید. این یعنی رای ندهیم. بالاخره رای بدهیم یا ندهیم؟ امام فرمودند من همین را می‌گویم هر چه آقایان گفتند. هر چه آقایان گفتند، آیت‌الله مهدوی به ایشان گفت آقایان آمدند تعیین تکلیف شوند و تعیین تکلیف یا این یا آن چگونه میسر است؟ که امام فرمودند من همین را می‌گویم و همین را هم گفتند. در جلسه خصوصی نمایندگان، آیت‌الله یزدی هم بودند. اختلاف شد. بعضی‌ها گفتند نظر امام این است که موسوی رای نیاورد، منتها نمی‌خواهند بگویند من حمایت نکردم. به همین علت می‌فرمایند شما به وظیفه عمل کنید و رای ندهید. عده‌ای گفتند نه، امام می‌خواهند موسوی بماند. نمی‌خواهند پای خودشان تمام شود. می‌فرمایند باید ماندگار شود و وظیفه رای دادن است. دیدم که بعضی‌ها گریه کردند و رای مثبت دادند. گفتند ما می‌دانیم او برای مملکت مضر است، اما در عین حال چون آقایمان مصلحت می‌دانند رای می‌دهیم.

 

البته در آن مجلس درباره قضیه ۹۹ نفر و اینکه آن‌ها خلاف نظر امام رای داده‌اند، هیاهو کردند حتی آقای هادی غفاری به کاشان رفت و مردم را در سخنرانی‌هایش تحریک کرد و گفت که آن‌ها خلاف نظر امام رای داده‌اند و گفت که بازار را ببندید. بعد مردم را جمع کرد که به دفتر حزب جمهوری اسلامی کاشان حمله کنید. آقای عظیمی دبیر ما هنوز هست. در این میان به دفتر آیت‌الله یثربی زنگ زدند. ایشان از دفتر امام گفتند چه کسی چنین حرفی زد؟ چه کسی گفت چنین کاری کنید؟ این حرف‌ها نیست. مجلس به وظیفه خودش عمل کرده است. کسی این کار‌ها را نکند. امام طی سخنانی جلوی این تندروی‌ها را گرفتند و گفتند که رای مخالف و موافق نمایندگان، عمل به وظیفه شرعی‌شان بوده و کسی حق اهانت به نمایندگان را ندارد.

کلید واژه ها: بادامچیان میرحسین موسوی


نظر شما :