افسانه نجم‌آبادی: زنان خواست‌های عمومی مشروطه را بیان کردند

۱۴ مرداد ۱۳۹۲ | ۱۹:۳۲ کد : ۳۴۳۵ از دیگر رسانه‌ها
محسن آزموده: با وجود بیش از صد سال گذر زمان از وقوع مشروطه ایرانی و ادعای نگارش آثار و نوشته‌های متعدد درباره آن هنوز سویه‌های نپرداخته و وجوه کمتر دیده شده کم نیست. این امر بیش از آنکه به ضعف منابع و کمبود اسناد مرتبط باشد، به مفروضات ناگفته و پیش‌داوری‌های نیندیشیده‌ای مرتبط است که عمدتا ناآگاهانه در ذهن و ضمیر مورخان و محققان رسوب کرده و مانع از دیدن جنبه‌های نو می‌شود. افسانه نجم‌آبادی، در آثار خود کوشیده بر نقش زنان در جنبش مشروطه تاکید کند و به این جنبه از تاریخ مشروطه نه با محوریت دولت که با تمرکز بر نقش گروه‌های اجتماعی و نه تنها بر پایه اسناد مکتوب که با استفاده از کلیه اشیایی که نشانگر زیست جهان آن زمانه بوده‌اند، بپردازد.

 

افسانه نجم‌آبادی از نوادگان آقا شیخ هادی نجم‌آبادی به سال ۱۳۲۵ ش. در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی تا متوسطه را در مدرسه عفاف، مدرسه فیروزکوهی و دبیرستان هدف گذراند. تحصیلات عالی را با رشته فیزیک در دانشکده علوم دانشگاه تهران آغاز کرد و دو سال آخر دوره لیسانس را راهی آمریکا شد و تحصیل در‌‌ همان رشته را تا مقطع فوق‌لیسانس در دانشگاه هاروارد ادامه داد. دوره دکترا را در رشته جامعه‌شناسی دانشگاه منچستر انگلیس سپری کرد و از پایان‌نامه خود با عنوان: «اصلاحات ارضی و تحولات اجتماعی در ایران» با راهنمایی پروفسور تئودور شنین دفاع کرد. از دغدغه‌های اصلی او نقش زن ایرانی در تحولات تاریخ معاصر به ویژه در دوره قاجار و انقلاب مشروطه است. پس از ۹ سال تدریس در رشته مطالعات زنان در دانشگاه بارنارد از سال ۱۳۸۰ ش تاکنون به عنوان استاد تاریخ در دانشگاه هاروارد مشغول به تدریس است و علاوه بر دروس تاریخ، مطالعات زنان و تاریخ جنسیت را نیز درس می‌دهد و رییس کمیته برنامه مطالعات زنان و جنسیت این دانشگاه است. از ایشان در فارسی دو کتاب «حکایت دختران قوچان - از یاد رفته‌های انقلاب مشروطیت» (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان) و «نهضت نسوان شرق» (با همکاری غلامرضا سلامی، نشر شیرازه، ۱۳۸۴) منتشر شده است. دکتر نجم‌آبادی هم‌اکنون مشغول سایت «دنیای زنان در عصر قاجار» است، وبگاهی که می‌کوشد پنجره‌ای باشد به جهان ناشناخته زنان در قرن‌های هجدهم و نوزدهم میلادی.

 

***

 

شما در کتاب «حکایت دختران قوچان (از یاد رفته‌های انقلاب مشروطیت)» نشان می‌دهید که ماجرای فروش دختران قوچان به خان‌های ترکمن در عصر مشروطه موجب تحریک شور سیاسی مردم و تظاهرات ایشان علیه بی‌عدالتی گشت، واقعه‌ای که معمولا از دید تاریخ‌نگاران این عصر مغفول باقی می‌ماند.

 

اتفاقا یکی از دلایلی که ما سایت «دنیای زنان در عصر قاجار» را راه‌اندازی کرده‌ایم، این است که برخی عقایدی که راجع به زنان دوران قاجار وجود داشته است، استناد تاریخی ندارد. البته ممکن است این باور‌ها درست باشد و من نمی‌گویم که غلط است، اما بر مبنای استناد تاریخی به وجود نیامده‌اند. مثلا این باور که دوران قاجار، عصر ظلمت و بی‌سوادی است و زنان در این دوران خانه‌نشین و غیراجتماعی بوده‌اند. در حالی که اگر به تاریخ پیش از مشروطه بنگرید، تا جایی که اسناد تاریخی نشان می‌دهد، واقعیت چیز دیگری است. البته اکثریت مردم بی‌سواد بودند و کسانی هم که سواد داشتند، در حد خواندن و نوشتن بود. این هم درست است که سطح سواد در میان زنان کمتر بوده است. اما با وجود این‌ها، در تمام دوران قاجار زنان زیادی داشته‌ایم که نزد معلم سرخانه، یا اعضای خانواده، تحصیل کرده‌اند یا تحصیل حوزوی داشته‌اند و حتی به مرحله اجازه دادن اجتهاد به مردان رسیده بودند. در دوران قاجار، رهبران دینی در میان زنان داشته‌ایم. از اوایل دوران قاجار، یعنی سال ۱۲۲۴ هجری قمری، رساله‌ای به عنوان «نجات‌المسلمات» داریم که نوری جهان‌‌خانم طهرانی نوشته و در ابتدای آن نیز تاکید می‌کند که آن را برای خواهران دینی‌ام نوشته‌ام که به عقاید مذهبی دسترسی ندارند و من در این رساله پاسخ سوال‌های مذهبی‌شان را می‌دهم. متاسفانه درباره این رساله (در کتابخانه ملک، شماره نسخه ۵۲۱۳) تاکنون کار ویرایشی و پژوهشی نشده است، اما وجود چنین رساله‌ای مفروضات رایج درباره زنان عصر قاجار را مورد چالش قرار می‌دهد. همین‌طور وقتی به اواخر دوران قاجار مثلا عصر ناصری می‌رسیم، همچنان که تغییر و تحولاتی در ارتباط با رفت‌وآمد با اروپا و عثمانی و هند و بسط ایده‌های جدید در میان مردان جامعه ایجاد شده است، تحولاتی نیز در میان زنان جامعه به وجود می‌آید؛ شاهد رساله معروف «معایب‌الرجال» بی‌بی‌خانم استرآبادی هستیم. بی‌بی‌خانم استرآبادی در ابتدای این رساله می‌نویسد که مادرش در دربار شکوه‌السلطنه، مادر مظفرالدین شاه و زن ناصرالدین شاه، معلم بوده است. خود او نیز از نخستین زنانی است که علاوه بر نگارش کتاب، مدرسه‌ای تاسیس می‌کند. یعنی شاهدیم که بیشتر مدارس دخترانه در دوران مشروطه توسط زنان تاسیس شده‌اند. این نشانگر آن است که زنان باسواد وجود داشته‌اند؛ اگر بی‌سواد بودند که مدرسه نمی‌توانستند تاسیس کنند. در نتیجه برخی مسایلی که در تاریخ‌نگاری‌های دوره بعد تکرار شده است، از فرط تکرار به عنوان تاریخ واقعی پذیرفته می‌شود. در حالی که اگر در اسناد تحقیق کنیم، در می‌یابیم که این مفروضات تکرار شده الزاما صحت ندارند.

 

 

رایج است که زنان در تاریخ ایران همیشه تحت ظلم و ستم بوده‌اند، در حالی که در برخی تاریخ‌نگاری‌ها شاهد پدیده‌ای تحت عنوان «زن‌سالاری» در فرهنگ تاریخی ایرانی هستیم که مثلا در عصر ناصرالدین شاه در شخصیتی چون ملک‌شاه یا مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه و همسر محمدشاه تجلی می‌یابد. این دو سخن را چطور می‌توان با یکدیگر جمع کرد؟

 

من ترجیح می‌دهم از اصطلاح «زن‌سالار» ‌برای زنانی چون مهدعلیا استفاده نکنم، زیرا این اصطلاح از یک حیطه فکری دیگری بر می‌آید و نمی‌شود معادلی برای آن در تاریخ و فرهنگ این دوره یافت. اما واقعیت این است که در تاریخ ایران چه در دوره صفوی (بر پایه آشنایی اندکی که دارم) و در دوران قاجار تا اواخر دوره ناصری، بی‌شک زنانی در حول و حوش دربار حضور داشته‌اند که قدرتمند بودند. البته قدرتمند نه به آن معنا که حاکم باشند (اگرچه مهدعلیا بعد از مرگ محمدشاه حدود ۴۰ روز حکومت هم کرد و ناصرالدین شاه را به تاج و تخت رساند). این امر نیز به خاطر خاستگاه این سلسله‌ها که از ساختاری قبیله‌ای بر آمده بودند، بود. البته این ساختار قبیله‌ای حکومت تا دوران مظفرالدین شاه که به انقلاب مشروطه ختم می‌شود، کمتر می‌شود. یعنی به طور کلی زنان در این دوره‌ها به واسطه رابطه‌ای که با پدر، برادر و همسرشان داشتند، اعمال نفوذ می‌کردند. مثلا در میان اسناد دوران ناصری، نامه‌های زیادی به انیس‌الدوله نوشته شده است، یعنی کسانی که می‌خواستند صدایشان به ناصرالدین شاه برسد، به انیس‌الدوله و امین‌اقدس نامه می‌نوشتند، چون می‌دانستند که شاه به حرف ایشان گوش می‌کند. بنابراین نفوذ سیاسی زنان به این صورت بوده است، اما اینکه زنان نفوذ مستقیم به عنوان یک زن یا یک قدرت سیاسی داشته باشند را تا الان ندیده‌ام. بنابراین استفاده از اصطلاح زن‌سالار برای این زنان درست نیست. البته در‌‌ همان عصر مشروطه زنانی چون بی‌بی‌خانم استرآبادی نیز هستند که به ویژه در نشریات آن دوره و به ویژه در نشریات زنان، مطالبات خود را بیان می‌کردند و می‌گفتند که مثلا ما مدرسه نیاز داریم. یعنی به تدریج صدایی در بیان حقوق زنان در حال شکل‌گیری است. این را ما بعدا در نشریاتی چون «ایران نو» هم شاهدیم. به ویژه در این نشریه تعداد نامه و مقاله‌هایی که زنان نوشته‌اند، بی‌سابقه است. یعنی ربط نزدیکی میان خواست زنان برای تحصیل و سوادآموزی و احساس شهروندی زنان و شرکتشان در جنبش‌های مشروطه و ملی وجود داشت. صحنه حضور زنان نیز عموما خانه‌های زنانی بود که مدارس هم بود. البته به تدریج مدارس دخترانه رسمی تاسیس شد. در‌‌ همان مدارس زنان «گاردن پارتی» برای جمع‌آوری اعانه ملی برای مجلس برپا می‌کردند. در یک جمع‌بندی کلی شاهدیم که خواست‌های شهروندی زنان در کنار خواست‌های مربوط به حقوق زنان به موازات هم مطرح می‌شود. اما جنبه مهم دیگر این است که خواست‌های اولیه این زنان حتی پیش از آنکه نشریاتی چون «دانش» و «شکوفه» و «نامه بانوان» و «زبان زنان» منتشر شود، در‌‌ همان نشریات عمومی مشروطه مطرح می‌شد. دو چیز محور اصلی این مطالبات بود: نخست آموزش و تحصیل زنان و دوم تغییر و اصلاح قوانین ازدواج. این تغییر ازدواج هم در وهله اول برای مواردی مثل حق طلاق برای زنان نبود، بلکه بیشتر جنبه محدود کردن حقوق نامعقول مردانه را داشت تا مانع از سوءاستفاده آنان شود. مثلا درباره پدیده چندهمسری مردان مسلمان می‌دانیم که قید و شروطی وجود دارد که متاسفانه کمتر رعایت می‌شود. در نتیجه کاری که باید صورت بگیرد این است که اصل بر مبنای تک‌همسری باشد و اثبات اینکه مرد قادر به رعایت شروط عدالت است بر عهده مرد باید باشد، نه اینکه زن وظیفه داشته باشد اثبات کند که مرد عادل نیست. یکی دیگر از بحث‌های زنان در این نوشته‌ها محدود کردن حق طلاق بی‌قید و شرط برای مردان است. این بحث‌ها در آن زمان در روزنامه‌ها مطرح می‌شد.

 

 

وقتی از آن زمان می‌گویید، دقیقا چه زمانی را مد نظر دارید؟

 

این مباحث در نشریات دوران اول مشروطه، نظیر روزنامه مجلس و در سال‌های مجلس دوم در نشریاتی چون «ایران نو» و بعد از آن در نشریاتی که زنان منتشر می‌کردند، نظیر دانش، شکوفه، نامه بانوان و زبان زنان مطرح بود.

 

 

معمولا وقتی از زنان در مشروطه سخن می‌رود، به اسم‌های منفردی اشاره می‌شود. آیا می‌توان از جماعت‌ها یا جنبش‌های زنان در عصر مشروطه یاد کرد؟

 

این بحث دشواری است، چون بستگی به این دارد که تعریف شما از جنبش چیست. اگر منظور از جنبش این باشد که این زنان با هم ارتباط داشتند و همکاری و همفکری می‌کردند، پس بی‌شک می‌توان از جنبش زنان نام برد و این جنبه‌ای است که بعدا در زمان رضاشاه به خاطر دخالت آمرانه دولت در حیطه‌های مربوط به زنان از بین رفت. در کتاب اخیر خانم دکتر صادقی به اسم «کشف حجاب» به همین نکته اشاره شده است.

 

 

یعنی شما با ایده آن کتاب موافقید که دولت خواست زنان را مصادره کند و آن را به انحراف کشاند؟

 

راستش من از لغاتی چون مصادره و انحراف استفاده نمی‌کنم، چون این واژه‌ها امروز بار ایدئولوژیک سنگینی مربوط به زمان حال یافته‌اند. با بحث کلی آن کتاب کاملا موافقم، زیرا معتقدم تا پیش از آ‌ن زمان زنان کاملا با یکدیگر ارتباط داشتند. اگر روزنامه‌هایی چون شکوفه، زبان زنان و نامه بانوان را بخوانید، می‌بینید که زنان دائما از کار یکدیگر صحبت می‌کردند و گاهی نیز یکدیگر را نقد می‌کردند. مثلا خبر انتشار «نامه بانوان» شهناز آزاد در «زبان زنان» صدیقه دولت‌آبادی منتشر می‌شد و آن را تبریک می‌گفت. یعنی زنان از حال و روز یکدیگر خبر داشتند و با هم در تماس بودند. نکته‌ای که نباید فراموش شود، این است که خواست‌های زنان در دوره مشروطه عموما حول دو محور تحصیل زنان و تغییر قوانین ازدواج بود. اما امروزه متاسفانه بحث کشف حجاب که مربوط به دوره بعدی (پهلوی) است را نیز به این دوره (مشروطه) نسبت می‌دهند. در حالی که این موضوع واقعیت تاریخی ندارد. در دوره مشروطه درباره دو خواست نخست کم و بیش توافق نظر وجود داشت، اما برای کشف حجاب (چه سلبا و چه ایجابا) توافق نظر وجود نداشت. ضمن اینکه کشف حجاب در آن دوره (همان طور که خانم صادقی نیز در کتابشان نشان داده‌اند) به معنای برداشتن کامل سرپوش نبود، بلکه بحث آن است که زنان بتوانند بدون روبنده در خیابان ظاهر شوند که در دوره مشروطه درباره همین هم توافق نظر وجود نداشت. یعنی زنانی بودند مثل مزین‌السلطنه که «شکوفه» را منتشر می‌کرد و چندین مدرسه برای سوادآموزی و افزایش مهارت زنان افتتاح کرد و در ضمن در حالی که از پیشگامان آموزش زنان بود ولی کاملا با برداشتن روبنده زنان مخالف بود. به همین خاطر در روزنامه «شکوفه» بحث‌های متنوعی درباره اشتباه بودن این اقدام می‌بینیم. با وجود این در‌‌ همان مجله خانم شمس کسمایی که شاعر و مقاله‌نویس بود، به نفع برداشتن روبنده مطلب می‌نوشت. این مطلب یعنی حضور نقد و انتقاد در عین تحمل یکدیگر را در حیطه‌های مختلف میان زنان مشروطه شاهدیم. این شرایط تا سال‌های اول پهلوی اول نیز ادامه پیدا می‌کند.

 

 

اگر مایل باشید اشاره‌ای هم به تاریخ‌نگاری زنان داشته باشید. چرا این تاریخ‌نگاری مغفول واقع شده است؟

 

پیش از آنکه به مشکل تاریخ‌نگاری زنان اشاره کنم، می‌خواهم به مشکل اساسی دیگری در تاریخ‌نگاری ایرانی اشاره کنم. تاریخ‌نگاری ما نه فقط مرد مدار است (من ترجیح می‌دهم به جای مردسالار از مرد مدار استفاده کنم‌)، بلکه بسیار دولت‌مدار است (همان‌طور که سیروس شایق در مقاله‌ای مفصل‌تر نشان داده است). یعنی تاریخ‌نگاری ما عموما حول و حوش دولت شکل گرفته است، به قول شایق، دیدن از زاویه دید دولت؛ خواه در همخوانی با این زاویه دولت و خواه در مخالفت با آن. این امر صدمه‌های زیادی به تاریخ‌نگاری ما زده است که یکی از آن‌ها این است که دوره‌های تاریخی که دولت‌ها ضعیف بوده‌اند، مغفول واقع شده‌اند. مثلا دوره محمدشاه یکی از مهم‌ترین دوران‌های تحولات فرهنگی ایران بوده است، هما ناطق یکی از معدود مورخانی است که به این دوره توجه کرده است. در حالی که باقی مورخان به این دلیل که در این دوره دولت ضعیف بوده توجهی نکرده‌اند. دوره مهم دیگری که کمتر به آن توجه شده است، بعد از شکست مجلس دوم تا روی کار آمدن رضاشاه است. شاید بتوانیم بگوییم که در این دوره به دلیل ضعیف بودن دولت، یکسری امور ازجمله نشریات رشد کرده‌اند. یعنی نشریاتی که بعد از مجلس دوم تا سال ۱۳۱۰ که رضاشاه شروع به بستن اتحادیه‌ها کرد، منتشر شدند، بسیار چشمگیرند، چه در حیطه زنان و چه در حیطه‌های دیگری که در آن‌ها نیز زنان می‌نوشتند. مثلا افضل وزیری دختر بی‌بی‌خانم استرآبادی‌، در نشریه «شفق سرخ» مدام مطلب می‌نوشت، حرف اساسی‌اش هم وقتی به بحث حجاب می‌رسید، این بود که این وظیفه دولت نیست که حجاب را بردارد یا بگذارد. در شفق سرخ، بحث‌های متنوعی در موافقت یا مخالفت با نقش دولت در کشف حجاب صورت می‌گرفت و اختلاف نظر میان خود زنان وجود داشت. در حالی که تا سال ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ سیاست رضاشاه مبنی بر مخالفت با کشف حجاب بود. این مطلب را امروز فراموش کرده‌ایم. یعنی آقای ارژنگ نماینده دولت رضاشاه در کنگره نسوان شرق در سال ۱۳۱۱ شدیدا مخالف کشف حجاب بود. اما این سیاست عوض شد. بعد از این تغییر رویه دولت، تفاوت نظر میان زنان تبدیل به شکافی میان زنان شد.

 

بعد از جریان کشف حجاب رضاشاه، زنانی که می‌خواستند کار کنند یا درس بخوانند اما حاضر نبودند که بی‌حجاب باشند، خانه‌نشین شدند. معمولا گفته می‌شود که این اقدام سبب شد که زنان بیشتر در عرصه عمومی حاضر شوند، اما معمولا این سوی ماجرا را فراموش کرده‌ایم که این اقدام شکافی میان زنان ایجاد کرد که تا دهه‌های اخیر ادامه دارد. یعنی زنانی که می‌خواستند به شکلی اسلامی به عرصه اجتماع که به معنای مدرن شدنشان بود، وارد شوند، حذف شدند. من در خانواده خودمان این شکاف را از نزدیک دیدم. مثلا مادرم که آن زمان معلم بود، می‌گفت مهم‌ترین چیزی که از آن زمان به خاطرم می‌آید، این است که مدرسه‌ها خالی شد. البته این حس خالی شدن برایش مبهم بود و قطعا به این معنا نبود که هیچ کس به مدرسه نمی‌آید، بلکه از عده‌ای از زنان که می‌خواستند با حجاب به مدرسه بیایند، خالی شده بود. این احساس خالی شدن بعد از ۵۰ سال هنوز در ذهن او مانده بود.

 

 

درباره مطالبات زنان در عصر مشروطه سخن گفته شد. اما آیا زنان در جنبش عمومی مشروطه نیز نقشی ایفا کردند؟ یعنی در راستای‌‌ همان مطالبات عمومی مشروطه نیز حضور داشتند یا خیر؟

 

بله. غیر از روایت‌هایی که درباره اعتراض‌های زنان برای مسایل روزمره مثل نان وجود دارد، اما فرا‌تر از آن هم روایت‌هایی وجود دارد از شرکت زنان برای مسایل ملی مثل به مجلس رفتن زنان و اولتیماتوم شوستر و... که زنان در آن‌ها خواست‌های عمومی مشروطه را بیان کردند. من در کتاب «دختران قوچان» اشاره کرده‌ام که زنی اولتیماتوم به مجلس می‌دهد و می‌گوید که شما این همه وقت بر سر کار آمده‌اید و هیچ کاری نیز نکرده‌اید، یعنی زنان اگرچه حق رای و نماینده نداشتند، اما با نوشتن مطالب در روزنامه‌ها یا از طریق کمک عملی در جنبش مشروطه شرکت می‌کردند، مثلا در جریان فشار دولت روس به مجلس و مساله استقراض ملی زنان دائما مجلس جمع‌آوری اعانه برگزار می‌کردند. در این جلسات فهرست زنانی که کمک می‌کردند، یادداشت می‌شد. یکی دو مورد قهرمانانه هم هست که کسانی چون شوستر و براون در کتاب‌هایشان به آن‌ها اشاره می‌کنند. در نتیجه زنان خودشان را بخشی از جنبش شهروندی ملی می‌دانستند. اگر به زبانی که زنان در نوشته‌هایشان به کار می‌بردند، دقت کنیم، می‌بینیم که یکدیگر را «خواهر» خطاب می‌کردند؛ در واقع سه نوع خواهری در این نوشته‌ها می‌بینیم: نخست خواهری دینی که زیاد کاربرد داشت؛ دوم خواهری نوعی که در آن نوع زن عمدتا مطرح بوده است؛ سومی خواهری وطنی است. این خواهران وطنی خودشان را جزیی از هیات وطن می‌دانستند. ایده خواهری وطنی از یک سو زنان را در سطح شعور ملی و فرای تعلق‌های دینی به یکدیگر ربط می‌داد و از سوی دیگر چنان که محمد توکلی طرقی در کتابش اشاره کرده، خواهران را به برادران وطنی مرتبط می‌کرد. یعنی این نکته را یادآوری می‌کرد که خواهران در کنار برادران همگی متعلق به خانواده وطن هستند. البته مشخص است که در این خانواده حقوق خواهران و برادران برابر نبود!‌ اما به هر حال همین که همه خود را فرزندان مام وطن می‌دانستند، به این معناست که این فرزندان علاوه بر پسران، دختران هم هستند. در «شکوفه» دائما از زنان به عنوان خواهران وطنی یاد می‌شود. در این مجله نیز از این زبان که مردان عرضه کاری را ندارند و مادر وطن در حال مرگ است ‌استفاده می‌شد تا مردان را خجالت بدهند. شاید حضور زنان در زمینه نوشتاری بیشتر از حضورشان در عرصه عملی بود.

 

 

شما در کنار برخی تاریخ‌نگارانی چون دکتر توکلی طرقی، دکتر اتابکی، دکتر صادقی، ژانت آفاری و... از آن دست مورخانی هستید که چنان که گفتید، عمدتا به تاریخ اجتماعی و فرهنگی علاقه دارید و در برابر تاریخ سیاسی بر این جنبه تاریخ تاکید می‌گذارید. تاریخ زنان نیز یک جنبه از این تاریخ است. این نگاه زنانه به تاریخ چه ویژگی‌هایی دارد؟

 

زمانی که تاثیر رشته‌های مطالعات زنان بر تاریخ‌نگاری آغاز شد، نخستین تاثیر و کوشش برای پیدا کردن زنان در تاریخ بود. یعنی جبران مافات کردن و زنان نقش آفرین در تاریخ را یافتن. یکی از ویژگی‌های جنبش زنان چه در سطح اجتماعی و چه در سطح دانشگاهی این است که هیچ‌گاه از خودش راضی نبوده و همواره خودش را نقد کرده است. در نتیجه عده‌ای گفتند که تنها نمی‌توان با اضافه کردن چند سطر جبران مافات کرد؛ باید ماهیت تاریخ‌نگاری تغییر کند. یعنی سوال‌هایی که از تاریخ می‌کنیم تفاوت می‌یابد، سندهای تاریخی تغییر می‌کند و... البته این امر فقط از جانب زنان نبود. مثلا ایده تاریخ فرودستان یا تاریخ کارگری نیز در‌‌ همان ایام شکل گرفت. این دیدگاه‌ها روی هم تاثیر گذاشت به این شکل که تاریخ از پایین نیز اهمیت یافت. مثلا یکی از ایده‌هایی که اخیرا مطرح شده، تاریخ فرهنگی بر مبنای منابع ملموس فرهنگی است. دوره‌ای بحث مرکزیت زبان و توجه به آن بسیار مطرح شده بود. نه آنکه آن بحث الان دیگر مهم نباشد، اما معنای یک نوشته را صرفا با توجه به آن نوشته و حتی با توجه به سایر نوشته‌های آن دوره نمی‌شود فهمید. زیرا مفهوم آن نوشته در زمان نگارش برای کسی که می‌نوشته و کسی که می‌خوانده یا می‌شنیده، بر مبنای برخی تداعی‌های فراسوی نوشتار مطرح می‌شده است و یک سری اشیا‌ و تصاویر در ذهنش متبادر می‌شده است. حتی یکسری خاطرات به ذهن او می‌آمده است و این امور غیرنوشتاری معنای نوشته را تعیین می‌کرده است. بنابراین تاریخ نوشته‌مدار تا حدودی مورد نقد قرار گرفته است و برای فهم یک نوشته باید به منابع و اسناد غیرنوشتاری نیز ارجاع داد. در این سطح نیز تاریخ زنان مورد تغییر و تحول واقع شده است. یعنی اینکه چه چیز سند تاریخی محسوب می‌شود و چه چیزی خیر، دچار تحول و تغییر گردیده است. البته فراموش نشود که تحولات تاریخ‌نگاری زنان جدای از تحولات فکری و روشی زمان خود صورت نگرفته است، بلکه این تحولات در تاثیر بر هم رخ داده است. مخصوصا در آمریکا تاریخ‌نگاری بردگان به تحولات تاریخ‌نگاری زنان بسیار کمک کرده است. حافظه این گروه‌ها از تاریخ نوشته‌مدار نبوده است، به ویژه بردگان تا دورانی حق نوشتن نداشتند و تاریخشان سینه به سینه نقل شده است. درباره زنان هم، ‌چنین است. توجه به تاریخ شفاهی از همین حیث رخ داده است. همه این‌ها را باید در کنار یکدیگر دید. بحث‌ها درباره ویژگی‌های تاریخ‌نگاری مسلط مثل مرد مدار بودن، دولت‌مدار بودن و نوشته‌مدار بودن تازه وارد فضای تاریخ‌نگاری ایران شده است و نیازمند آن است که دانشجویان و محققان در این مورد کار کنند.

 

 

منبع: روزنامه اعتماد

کلید واژه ها: افسانه نجم آبادی زنان مشروطه


نظر شما :