استدلال گروه فرقان برای ترور آیتالله مطهری: با رژیم شاه ارتباط داشت!
به گزارش خبرآنلاین، در شماره جدید کتاب هفته «نگاه پنجشنبه»، گفتوگوی مفصلی با علی مطهری درباره ناگفتههایی از زندگی و مبارزات شهید مطهری، همچنین برخی رفتارهای سیاسی معاصر و تطابق با آرا این شهید انجام شده است. روایتی از ترور شهید مطهری و حرفهای ضارب نیز در این گفتوگو درج شده است. بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- گروه فرقان در سال ۱۳۵۶ پس از فوت مرحوم دکتر شریعتی اعلام موجودیت کرد. ایدئولوژی آنها ترکیبی از ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق و افکار دکتر شریعتی بود. در پشت جزوههای خود نیز معمولا جملات کوتاهی از سران مجاهدین خلق یا دکتر شریعتی نقل میکردند. اینها گروه خلقالساعهای نبودند و قبل از ترورها، به کارهایی مانند نوشتن تفسیر مادی از قرآن مشغول بودند که به دلیل گرایش مارکسیستی آنها بود. آن زمان قشر جوان دانشگاهی و بسیاری از انقلابیها، به مارکسیسم جاذبه داشت و برخی آن را علم مبارزه میدانستند. در قرآن از ملائکه صحبت شده که فرقان آن را به معنی باد و باران میدانستند. یا اژدها شدن عصای حضرت موسی را به معنی قدرت بیان میدانستند و میگفتند قرآن کتاب جادو و جمبل نیست.
شهید مطهری وقتی دید جزوات اینها در دانشگاهها رواج پیدا کرده و تاثیرگذار است، انتقادهای خود را آغاز کرد. در مقدمه چاپ هشتم علل گرایش به مادیگری، تفسیرهای این گروه را با لحن دوستانه نقد کرد و نوشت که عزیزان من، تفسیر کار هر کسی نیست. ولی فرقان او را تهدید به برخورد فیزیکی کرد.
- قبل از انقلاب با واسطه پیام فرستادند. بنابراین پس از پیروزی انقلاب چون به شدت مخالف استاد بودند، قرار گرفتن مطهری در راس شورای انقلاب برای آنها سنگین بود. فرقان تفکر اسلام منهای روحانیت داشت. پشت جلد برخی جزوههای خود نوشتند که آینده از آن اسلام منهای آخوند خواهد بود. بنابراین انتخاب شهید مطهری برای ترور، طبیعی بود.
- مادرم از قاتل پرسید پشت صحنه چه بوده است؛ ولی ضارب چیزی بروز نداد و گفت مخالف روحانیت بودیم و به من گفتند آقای مطهری مغز متفکر روحانیت است و به بقیه خط میدهد، چه کسی داوطلب زدن اوست؟ برای همین داوطلب ترور شدم. او گفت در کشیکهای اولیه، دیدم دختر نوجوانی با چادر مشکی میخواست به مدرسه برود و دلم سوخت که درست نیست او را از داشتن پدر محروم کنم. ولی باز دوباره یاد افکار آخوندیسم تبهکار افتادم و این کار را کردم. ضارب بعدها در زندان کتابهای استاد را خوانده بود و پشیمان شده بود. گریه میکرد و میگفت من را ببخشید و آتش بزنید. خیلی هم قیافه نورانی داشت. همکلاسی او میگفت بچه خجالتی بود و سر کلاس، رویش نمیشد سوال کند. صورتش سرخ میشد و نمیتوانست حرف خودش را بزند. او ۲۶ سال داشت و از بقیه تیم مسنتر بود. مدتی هم در فیلیپین دانشجو بود که به ایران برگشته بود. البته عمده افرادی که دست به جنایت میزنند، مشکل روحی دارند و افراد درونگرایی هستند که ناگهان دست به چنین کارهای عجیبی میزنند.
- در پاسخ به (پشت سر این جریان چه کسانی بودند؟) کسانی بودند که آنها را تحریک میکردند. مثلا به اعلامیهها و جزوات نهضت آزادی خارج کشور در سالگرد فوت دکتر شریعتی اشاره میکردند که در آن، به شهید مطهری حمله شده و او را در قتل دکتر شریعتی شریک دانسته بودند: «دست مطهری در خون دکتر شریعتی تا مرفق فرو رفته است و دست او در دست رژیم است.»
آنها میگفتند وقتی استاد مطهری برای استحکام پایههای نظام شاهنشاهی کتابهای خدمات متقابل اسلام و ایران و عدل الهی را نوشت، عاقبتش همین است. عدهای جوان چند ماه پس از فوت دکتر شریعتی این حرفها را میخواندند و داغ میشدند و دست به چنین کارهایی میزدند.
- سابقه آقای گودرزی این بود که در مدرسه آقای شیخ حسن سعید و شاید مدتی در مدرسه آقای مجتهدی بود ولی از همه این مدارس اخراجش میکنند. اینها باعث شد کینهای نسبت به کل روحانیت پیدا کند. آدم متعادلی هم نبود. در دادگاه که او را میدیدیم، جوابهای سر بالا میداد. آقای معادیخواه یا آقای ناطق پرسید شما در تفسیر قرآن گفتهاید: «ان الانسان لربه لکنود» یعنی انسان بسیار کند است؛ در حالی که کند، واژه فارسی است. او در جواب میگفت ما بحث ایدئولوژیک نداریم! معلوم بود که سواد نداشت.
- یکی از دلایل آنها برای ترور این بود که شهید مطهری با رژیم شاه مرتبط بود و به زعم آنها، در کشتار مردم کردستان نقش داشت! پرسیدیم چه ارتباطی با رژیم شاه داشت؟ گفتند چون استاد دانشگاه تهران بود و زبان انگلیسی نمیدانست، معلوم میشود که خود رژیم او را عضو هیات علمی کرده است. در حالی که شهید مطهری استاد فلسفه اسلامی در دانشکده الهیات بود و نیازی به زبان انگلیسی نداشت. میگفت من از یکی از دانشجویان اینطور شنیدهام! تیم ترور میگفتند دوستی شهید مطهری با دکتر سید حسین نصر نشاندهنده ارتباط او با دربار است. در حالی که این ارتباط مربوط به قبل است و از زمانی که دکتر نصر، رئیس دفتر فرح شد، ارتباط آنها قطع شد. شهید مطهری ناراحت بود که چرا دکتر نصر چنین کاری را پذیرفته است.
نظر شما :