موضع نهایی امام؛ مصدق مسلم بود
زینب صفری
از شهریور ۱۳۲۰ که پای نیروهای متفقین درست بر فرق سلطنت استبدادی رضاشاه نشست و ایران را به ویرانهای دونیم شده تقسیم کرد، استعمارستیزی و مقابله با نظام سیاسی فاسد دو رکن اصلی اندیشه سیاسی روشنفکران و مبارزان آن دوره شد. آنچنان که ظهور اندیشه سیاسی امام خمینی را نیز باید در همین مقطع و در قالب کتاب «کشف اسرار» ایشان جستجو کرد که علاوه بر دو رکن یاد شده، شمایی از نظام حکومتی مطلوب امام نیز در آن آمده بود. (ص۹۴) اما روحالله خمینی هنوز به عنوان یک چهره برجسته و خطرآفرین برای رژیم محسوب نمیشد. آن زمان جایگاه حوزه علمیه قم هم تضعیف شده بود، چه آنکه تبلیغات اشغالگران و رژیم پهلوی علیه فعالیت سیاسی روحانیت و پایان عمر یکایک چهرههای علمی و سیاسی حوزه، آن را وارد دوره فترت خود ساخته بود.
در چنین شرایطی بود که در سال ۱۳۲۳ امام تصمیم گرفت برای انسجام و اقتدار حوزه آیتالله بروجردی را به قم بیاورد. آیتاللهی که «آن موقع هنوز تعدادی از علمای قم به اعلمیت و مرجعیت عامه وی (آیتالله بروجردی) واقف نبودند.» (ص۱۱۸) به گفته همسر امام خمینی آن موقع «امام گاهی ۵۰ تا ۶۰ نامه برای علمای سراسر کشور دستنویس میکردند که از آقای بروجردی بخواهند به قم تشریف بیاورند.» (همان) با این ابتکار امام خمینی «از این تاریخ به بعد نهاد مرجعیت قم نسبت به نجف اهمیت بیشتری پیدا کرد.» (همان)
با این حال امام و آیتالله بروجردی به خصوص درباره مسائل سیاسی اختلاف دیدگاههایی با یکدیگر داشتند، مثلا هنگامی که دکتر اقبال، وزیر کشور به منظور جلب رضایت آیتالله بروجردی برای تشکیل مجلس موسسان و تغییر برخی از اصول قانون اساسی و افزایش اختیارات شاه به قم سفر میکند، امام از طرف آیتالله بروجردی در این مذاکره حاضر میشود و اینگونه اظهارنظر میکند: «ما به شما هرگز اجازه چنین تغییر و تبدیلی در قانون اساسی را نمیدهیم. زیرا اینگونه تغییر، افتتاحیهای جهت دستبرد اساسی به قوانین موضوعه این کشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد که هر وقت هر طور که سیاست و منافع او اقتضا میکند در قانون اساسی دست ببرد و طبق اغراض و امیال خود، قانونی را ملغی و قانونی را جعل نماید.» (ص۱۲۱)
با این وجود و در شرایطی که «آیتالله کاشانی نیز از تبعید در عراق اعلامیهای صادر کرده و هدف از تشکیل مجلس موسسان را تغییر قانون اساسی اعلام کرده بود و از همگان خواسته بود تا در برابر این نظام خانمانسوز مقاومت کنند» (همان) دکتر اقبال در دیدار نهایی با آیتالله بروجردی موفق میشود تا نظر مثبت ایشان در این باره را جلب کند و آیتالله بروجردی هم پس از آن در پاسخ به نامه امام و جمعی از علما که از او خواسته بودند نسبت به شایعه تایید ایشان پاسخ دهد، گفته بود: «به شرط آنکه این مجلس در امور مربوط به دیانت تعرض نکند با تشکیل آن موافقند.» (همان)
البته با وجود این اختلافات امام سعی میکرد تا به شکل آشکار دیدگاههای مخالف خود با آیتالله بروجردی را ابراز نکند و یا پیش از ایشان دست به اقدامی نزده و موضعگیری نکند. اما انتشار خبری هولناک در زمستان سال ۱۳۲۸ ماجرا را اندکی تغییر داد. آنطور که خبر رسیده بود ظاهرا یک مرد بهایی یکی از دختران مسلمان یزد را ربوده و به کراچی پاکستان برده و قصد داشته تا به زور با او ازدواج کند. این موضوع اعتراضات گستردهای در ایران و ناآرامیهایی در کراچی به وجود آورده بود. آیتالله بروجردی که گویا به صحت این شایعه باور نداشته مصلحت نمیبیند وارد این ماجرا شود، اما امام خمینی همان موقع سکوت را مصلحت ندیده و طی تلگرافی به وزیر خارجه وقت مینویسد: «علمای اعلام و اهالی شیعه کراچی تلگراف کردهاند که بهاییها دختر بچهای به نام فرخنده دهقان یزدی که سید و شیعه است ربوده و در پاکستان میخواهند به ازدواج درآورند و در اثر اعتصاب عمومی، دادگاه آنجا ازدواج را توقیف کرده و بهاییها به سفارت ایران تشبث کردهاند. لازم است مسترد و به اولیایش تحویل دهند. نتیجه را اطلاع دهید. روحالله الموسوی الخمینی.» (ص۱۲۲) نکته جالب اینکه بهشتی سرشت یادآوری میکند که این نامه اگرچه در اسناد فرمانداری قم وجود دارد اما در مجموعه «صحیفه امام» که مهمترین منبع اسناد مربوط به امام است ثبت نشده است.
یکی دیگر از نکات جالب این کتاب مربوط به موضعگیری امام در خصوص نهضت ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق است. امام خمینی که در رابطه با رویدادهای دوره ملی شدن صنعت نفت در آن زمان نظر خاصی اعلام نکرده بود، در دو مقطع زمانی به موضعگیری نسبت به این موضوع پرداخت. اول در آستانه پیروزی انقلاب و در دوران حضور ایشان در پاریس که برخی تحلیلگران شبیهسازیهایی بین نهضت امام خمینی و نهضت ملی مطرح میکردند اما امام در پاسخ به آنها گفته بود: «نظر من این است که جنبش فعلی خیلی عمیقتر است تا جنبش زمان مرحوم دکتر مصدق. جنبش در آن وقت صرفاً سیاسی بود و الان در جنبش جنبه دینی غلبه دارد.» (ص۱۳۵)
دومین موضعگیری امام درباره رخدادهای دوره ملی شدن نفت در سالهای پرالتهاب ۵۹ و ۶۰ و در جریان اعتراض جبهه ملی به تصویب لایحه قصاص مطرح شد. تصویب این لایحه منجر به تدارک راهپیمایی ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ از طرف جبهه ملی شد که رئیسجمهور وقت (ابوالحسن بنیصدر)، سازمان مجاهدین خلق، کمونیستها و همچنین نیروهایی از نهضت آزادی هم به آنها پیوسته بودند. البته وقتی امام از پیوستن نهضت آزادی به جمع مخالفین تعجب کرده و از آنها میخواهد که صف خود را از مخالفین جدا کنند، نهضت آزادی به رهبری مهندس بازرگان اطلاعیهای صادر و راهپیمایی را محکوم کرده و همراهی خود را با امام اعلام میکنند. (ص۱۳۸)
با این حال عملکرد جبهه ملی در این موضوع از دید رهبر انقلاب چنان ضد اسلامی بود که طی یک سخنرانی که در صبح روز راهپیمایی انجام دادند، به ریشههای جبهه ملی و حوادث دوران دولت دکتر مصدق و اینکه چگونه با آیتالله کاشانی برخورد کرده و سگی را عینک زده و به اسم آیتالله در خیابان میگرداندند، اشاره کرده و گفتند: «این در زمان آن (دکتر مصدق) بود که اینها فخر میکنند به وجود او. او هم مسلِم نبود... من به این آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی بر اسلام میزد...» (همان)
البته بهشتی سرشت این ماجرا را در اینجا خاتمه نداده و در ادامه مطالبش برای نخستین بار به نکتهای تازه پیرامون نظر امام خمینی درباره «مسلِم نبودن مصدق» اشاره میکند: «سالها بعد از آن در صحبت یکی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی با امام نسبت به بیان ویژه ایشان در سخنرانی ۲۵ خرداد در رابطه با مسلم نبودن دکتر مصدق، امام از این موضوع گذشتند.» (ص۱۳۹) اشاره بهشتی سرشت به گفتوگوی خودش با جلالالدین فارسی از اعضای شورای انقلاب فرهنگی است. وی در توضیحات بیشتری در این باره به «تاریخ ایرانی» میگوید: «در گفتوگویی که با آقای جلالالدین فارسی داشتم معلوم شد که ایشان حدود یک سال بعد از آن سخنرانی و اظهارنظر امام خمینی درباره مصدق، در دیداری با امام به ایشان گفته بود مرحوم مصدق خمس و زکات پرداخت میکرده و کسی که خمس و زکات بدهد حتما نماز هم میخواند و کسی که نماز بخواند قطعاً مسلمان است. امام هم در پاسخ به ایشان گفته بود من این موضوع را از یکی از علمای اصفهان شنیدم پس اگر اینطور است که شما میگویید من از حرف خودم برگشتم.»
یکی دیگر از مواردی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته، مربوط به موضع امام درباره دکتر علی شریعتی است، چنانکه مینویسد از آنجا که دکتر شریعتی بدبینی شدیدی نسبت به برخی روحانیون شیعه در طول تاریخ داشت و در سخنرانیهایش هم بیباکانه آنها را زیر سوال میبرد، بسیاری از مراجع سرشناس همچون آیتالله خویی، میلانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی موضعی مخالف در قبال او گرفته بودند (ص۲۶۶) و همگان در انتظار موضعگیری امام نسبت به وی بودند. بهشتی سرشت در اینجا باز هم به نقل از جلالالدین فارسی مینویسد: «امام پس از مطالعه بعضی از کتابهای شریعتی فرمودند ایشان هم مطالب صحیح و هم مطالب نادرست دارد. این موضع سنجیده هم موافقان مطلقگرای شریعتی را آرام نمود و هم آتش قهر مخالفان افراطی وی را تا حدی فرو مینشاند و هم سوءاستفاده دیگران را در تشدید اختلافات مانع میشد.» (همان)
بدینترتیب به نظر میرسد بهشتی سرشت در «زمانه و زندگی امام خمینی» با پرهیز از غرضورزیهایی که به خصوص تاریخنویسی بعد از انقلاب را با کاستیهایی مواجه کرده، سعی کرده تا روایتی هرچه واقعگرایانهتر و جامعتر از تاریخ زندگی امام خمینی بیان کند.
زمانه و زندگی امام خمینی
محسن بهشتی سرشت
انتشارات پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
چاپ اول ۱۳۹۱
۴۳۳ صفحه
۱۲ هزار تومان
نظر شما :