ایران جمهوریخواه پسند و انتخابات آمریکا/ چرا کارتر مطلوب و اوباما محبوب نشد؟
سرگه بارسقیان
همان اردشیر زاهدی که در مقام سفیر ایران در واشنگتن گفته بود برایمان رئیسجمهور دموکرات یا جمهوریخواه فرقی نمیکند، خود دو باری بر سر پیروزی جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا قمار کرده و هر دو بارش باخته بود. اولین بارش وقتی بود که پولهای سفارت ایران در واشنگتن را سرازیر کرد به کمپ جمهوریخواهان تا مگر کاندیدایی که جلسات مربوط به کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در دفتر او برگزار میشد و اولین مهمان آمریکایی دوره نخستوزیری پدرش فضلالله زاهدی بود (در ۱۶ آذر ۱۳۳۲)، رئیسجمهور شود؛ اما ریچارد نیکسون آن بار باخت و شانسش را گذاشت برای هشت سال بعد که بالاخره رئیسجمهور شد اما او هم همچون جان اف کندی نامزد پیروز و بعد مقتول، نتوانست ریاست جمهوریاش (در دوره دوم) را به پایان برد و با رسوایی واترگیت استعفا داد. اردشیر زاهدی چنان دوستی نزدیکی با نیکسون داشت که پس از درگذشت او گفت «از شش رئیسجمهوری آمریکا که شناختم، او بزرگترین بود.» نیکسون همانی بود که در دورهاش ایران را «ژاندارم منطقه خلیج فارس» خواندند، در سال ۱۹۷۸ همراه با اوجگیری ناآرامیهای انقلاب خواست برای دلداری شاه به تهران بیاید، در روزهای آوارگی شاه این فرد «باعاطفه، رفیقدوست و پایمرد» (به تعبیر زاهدی) مرتبا با او تماس میگرفت و حتی «مارک مرس» مامور نابغه افبیآی و بادیگاردش شده بود محافظ جان شاه و پس از مرگ شاه هم در تشییع جنازهاش حاضر شد.
این نیکسوندوستی شاه و دامادش زاهدی، کندی دموکرات را خوش نیامد و تا آمد عذر سفیر ایران را از واشنگتن خواست و زاهدی دو سال پس از آمریکانشینی در سال ۱۳۴۰ به تهرانی برگشت که نخستوزیرش علی امینی، سفیر سابق ایران در آمریکا بود و شایعه شده بود شاه به اصرار کندی او را انتخاب کرده؛ شاهد ادعای پهلویها، شامی بود که این دو با همسرانشان و یک نفر روزنامهنگار خورده بودند و کندی راجع به دکترین آیزنهاور از امینی پرسیده بود و امینی دیگر کندی را ندید تا آمد ایران. اما شاه حتی تا سال ۵۷ هم از این عقیدهاش که امینی را کندی بر او تحمیل کرد برنگشت. چه اینکه امینی انتخاب خوبی بود در دورهای که دکترین کندی «نجات آزادی» در حال اجرا بود که بر فضای باز سیاسی و اقتصادی در کشورهای جهان تاکید داشت و پس از آن در ایران طرح اصلاحات ارضی، مبارزه با فساد، آزادی فعالیت احزاب و احیای جبهه ملی به اجرا درآمد و تیمور بختیار، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) برکنار شد؛ همان فرستاده شاه در اسفند ۱۳۳۹ به واشنگتن که در پی پیروزی کندی درباره ادامه کمکهای مالی و نظامی آمریکا مذاکره کرد. چارهای نبود جز سفر خود شاه در فروردین ۱۳۴۱ و دیدار با کندی و دادن این قول که این اصلاحات را او اجرا خواهد کرد و سه ماه بعد عذر امینی را خواست.
شاه چنان از کندی دموکرات دلگیر بود که بنا بر برخی اقوال به زور و اکراه پیام تسلیتی پس از ترورش داد و سالها بعد که دوباره اردشیر زاهدی را به سفارت ایران در واشنگتن فرستاده بود، باز هم و این بار به معاون نیکسون کمک کرد (رقمی معادل ۱۲۰ میلیون دلار) تا مگر کندی دومی سر بر نیاورد، چنان که در خفا به اسدالله علم، وزیر دربارش گفته بود: «اگر کارتر به ریاستجمهوری برسد چون احتمالاً سیاستی شبیه کندی برخواهد گزید، لذا ما ترجیح میدهیم که جرالد فورد بار دیگر به ریاستجمهوری آمریکا انتخاب شود» و برای علم هم جیمی کارتر «یک کره خر بیتجربه مثل کندی» بود. شاه قمار دوم را هم باخت و آمریکاییها همان «بچه دهاتی بیتجربه» و «مردکه بادام فروش» و «عوامفریبتر از دکتر مصدق» (تعبیرات رایج در دربار پهلوی درباره کارتر) را برگزیدند، همان که علم میگفت «این کره خرها را باید به طویله بست.»
پیامی که ژوزف کرافت از روزنامهنگاران معروف واشنگتنپست برای شاه آورد، تکرار همان خواسته کندی این بار از سوی کارتر دموکرات بود: «باید سفیر ایران در واشنگتن [اردشیر زاهدی] از کار برکنار شود، او به وضوح از حامیان دولت پیشین [آمریکا] است و سفارتخانه را تقریباً به صورت یک باشگاه پلی بوی درآورده است.» با این حال زاهدی تا دی ۵۷ در واشنگتن ماند.
خواسته پیروزی جمهوریخواهان که با اشتغال سفارت ایران در واشنگتن ناکام ماند، سه سال بعد با اشغال سفارت آمریکا در تهران کامیاب شد. شاه که دی ماه ۱۳۵۶ در جشن کریسمس میزبان کارتر و همسرش بود و عیدی تعبیر «ایران، جزیره ثبات» را گرفت، در اردیبهشت ۵۷ رونالد ریگان، رقیب جمهوریخواه کارتر در انتخابات آتی را در تهران ملاقات کرد که چند روزی در ویلای اردشیر زاهدی در حصارک مهمان بود. دو سال بعد نگاه هر دو کاندیدا برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری به تهران بود که دانشجویان پیرو خط امام با گروگانهای سفارت آمریکا چه خواهند کرد و به قول همیلتون جردن رئیس ستاد کاخ سفید در دوره کارتر «کلید انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در دست کسان دیگری در آن سوی دنیا است که تصمیم و عملشان تا آخرین لحظه قابل پیشبینی نیست.» برای کارتر عجیب بود که «سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری این کشور بزرگ، نه در شیکاگو یا نیویورک، بلکه در تهران تعیین میشود.» مورد عجیب دیگر برای کارتر این بود که «]آیتالله[ خمینی مرا بخاطر حمایت از شاه ملامت میکند و شاه مرا باعث سقوط خودش میدانست!» رهبر انقلاب پیشتر درباره کارتر گفته بود: «منطق کارتر همین منطق معاویه است.»
تنها چند روز قبل از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۸۰ آمریکا بود که ایران شروط چهارگانهای را برای آزادی گروگانها اعلام کرد: بازگرداندن داراییهای شاه، تعهد به عدم مداخله در امور ایران، آزاد کردن داراییهای ایران در آمریکا و لغو ادعاهای آمریکا علیه ایران. ادموند ماسکی وزیر خارجه آمریکا سراسیمه شرط دوم را پذیرفت: ایالات متحده استقلال ایران را به رسمیت میشناسد. اما آمریکاییها درباره دیگر شرایط بسیار محتاطانه عمل کردند. محمد موسوی خوئینیها مشاور دانشجویان انقلابی پیرو خط امام - تسخیرکننده سفارت آمریکا- گفته بود: «اگر ایالات متحده شرایط ما را بپذیرد، گروگانها میتوانند دوشنبه (شب انتخابات آمریکا) از ایران پرواز کنند.» پروازی که نه شب انتخابات آمریکا که شب تحویل قدرت از کارتر به ریگان جمهوریخواه در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ انجام شد. قبلش ریگان گفته بود: «اگر گروگانها پیش از انتخابات آزاد شوند، تعجب نخواهم کرد، زیرا ممکن است ایرانیان به عنوان رئیسجمهور، کارتر را بر من ترجیح داده باشند» اما ترجیح انقلابیون ایران این نبود تا حدی که گری سیک معاون برژینسکی در شورای امنیت ملی آمریکا نوشت طرف ایرانی تعمداً مساله را تا پس از انتخابات ادامه داده و موجب شکست کارتر در انتخابات شدند. سیک در کتابی به نام «سورپرایز اکتبر» نوشت که توافقی میان ایرانیها و ریگان شده بود تا مسأله را کش بدهند. شاهد این ادعا خبرها و مواضعی بود که در تهران گفته و شنیده میشد: «ما عجلهای در آزاد کردن گروگانها نداریم؛ ما قصد نداریم به جیمی کارتر در مبارزه انتخاباتیاش کمک کنیم.»
انقلابیون چنان هم یکدست نبودند؛ چنانکه معصومه ابتکار (از دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا) در کتاب خاطراتش نوشته: «ابوالحسن بنیصدر رئیسجمهور وقت ایران در جلسات هیات دولت تصریح کرده بود ترجیح میدهد دموکراتها بر مسند قدرت بمانند... این در حالی بود که اکثر روشنفکران و مقامات ایرانی نظر دیگری داشتند. در اصل هر دو حزب آمریکایی در سطح ملی، سرمایهداران سکولار ثابت قدم و در سطح جهانی، امپریالیست به شمار میرفتند... ما متقاعد شده بودیم بنیصدر فعالانه سعی میکند با اطرافیان کارتر معامله کند و گروه دیگر شاید ترجیح میدادند با کارتهای ریگان بازی کنند.» نمایندگان مجلس هم که بنیانگذار انقلاب تصمیمگیری درباره سرنوشت گروگانها را به آن سپرده بود دو دسته شدند؛ یک دسته میگفتند اگر به دموکراتها و کارتر کمک نکنیم، رونالد ریگان نامزد جمهوریخواهان انتخاب میشود که مواضع افراطی دارد و باید از روی کار آمدن وی جلوگیری کرد، در مقابل جمعی از نمایندگان مجلس و عمدتا اعضای جوان آن با هرگونه کمک به انتخاب دوباره جیمی کارتر به شدت مخالف بودند و اعتقاد داشتند تفاوتی بین دموکراتها و جمهوریخواهان در تقابل با نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد. کار به جلسه غیرعلنی و غیررسمی مجلس کشید. ابراهیم یزدی، کاظم سامی، احمد صدر حاج سیدجوادی، هاشم صباغیان، محمدعلی هادی نجفآبادی و حتی محمد منتظری و هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس معتقد بودند باید با رای فوری و نهایی به بیانیه الجزایر مانع از انتخاب ریگان شد و در مقابل نماینده جوانی چون منوچهر متکی (وزیر خارجه آتی) پشت تریبون رفت و با خرسندی از اینکه «برای نخستین بار در تاریخ انتخابات آمریکا، ایران میتواند بر نتیجه این انتخابات اثرگذار باشد» این نظر رهبر انقلاب که کارتر رئیسجمهور بدی برای آمریکا بود را اینطور تعبیر کرد که: «حضرت امام همچنین فرمودند آقای کارتر باید به فکر کاری غیر از ریاستجمهوری باشد. نمایندگان محترم! این بیانات کاملا صریح و شفاف است. آقای کارتر نباید انتخاب شود و این به معنای تأیید فرد دیگری نیست. سیاست آقای کارتر در قبال جمهوری اسلامی باید شکست بخورد.»
روز پنجشنبه پانزدهم آبان ۱۳۵۹ در آخرین جلسه علنی مجلس قبل از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا که قرار بود بیانیه الجزایر به تصویب برسد، ۲۷ نفر از نمایندگان جوانان مجلس برای اولین بار آبستراکسیون کردند و مجلس از اکثریت افتاد و رایگیری نشد و بررسی بیانیه الجزایر موکول شد به هفته آینده که دیگر خیلی دیر بود و اکثریت آرا به نام ریگان به صندوقهای انتخاباتی در آمریکا ریخته شده بود. کلید کاخ سفید ۱۲ سالی در جیب جمهوریخواهان ماند؛ ۸ سالی ریگان بود و چهار سالی معاونش جورج بوش پدر که در آن دوره ایران و آمریکا گامی به یکدیگر نزدیک شدند و میرفت تا ارتباطاتی سر و سامان گیرد که بیل کلینتون دموکرات از راه رسید.
در رقابت معاون کلینتون و جورج بوش پسر کم نبود امیدواریها در تهران که پیروزی جمهوریخواهان نفتی میتواند تحریمهای اعمال شده در دوره دموکراتها را کم اثرتر کند؛ مسعود بهنود هم نوشت دیک چنی رئیس شرکت نفتی هالیبرتون که در دولت بوش معاون رئیسجمهور شد، اندکی پیش از انتخابات در تهران بود و از قضا قلبش هم گرفت و در بیمارستان دی بستری شد.
چهار سال بعدش هم در میانه تهدیدهای نظامی و میدانداری رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا در فشار به ایران در جریان پرونده هستهای، تهران به رقیب دموکرات بوش - جان کری - دل نبست و حتی حسن روحانی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی در پاسخ به سؤال نگارنده گفت ایران از دموکراتها زیان بیشتری دیده است و تکمیل نظرش را گذاشت برای مصاحبه با تلویزیون دولتی ایران که: «ما ترجیح نمیدهیم دموکراتها برنده شوند... دموکراتها به طور تاریخی بیش از جمهوریخواهان به ایران صدمه زدهاند... در دوره بوش، علیرغم شعارهای بیپایه و تند علیه ایران، او در عمل دست به اقدام خطرناکی علیه ایران نزده است.»
یک دوره بعد هم که محمود احمدینژاد، رئیسجمهور ایران پیشگویی کرد: «بعید میدانم دستگاه پشت پرده کاخ سفید اجازه دهد که اوباما به کاخ سفید راه یابد»، این توضیح را داد که: «من از اوباما حمایت نکردم، تنها یک خبر دادم و آن اینکه آنها نخواهند گذاشت اوباما انتخاب شود. ما اطلاعاتی از درون آمریکا داریم که حتی اگر همه مردم آمریکا هم رای دهند اجازه نخواهند داد اوباما رئیسجمهور شود.» باراک حسین اوباما استثنایی شد بر طبع جمهوریخواه پسندی ایرانیها؛ حتی همان اردشیر زاهدی نردباز با جمهوریخواهان در انتخابات چهار سال قبل در نامه شدیداللحنی به جان مک کین، رقیب جمهوریخواه اوباما که گفته بود «من نگران جاهطلبی ایرانیها هستم که قدمتی تاریخی مبنی بر تسلط پارسها بر منطقه دارد»، نوشت: «در یک دوره ۲۰ ساله از ۱۹۵۹ تا ۱۹۷۹ که با ۷ رئیسجمهوری آمریکا کار کرده و افتخار دوستی صمیمانهای را با همه آنها داشتهام از هیچ یک نشنیده بودم که کشور من در طول تاریخ پرافتخار و همزیستی صلحآمیز با همسایگان، اندیشه تسلط بر آنان را در سر میپرورانده است.»
در این دوره از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا کم و بیش برخی در ایران همان ذائقه جمهوریخواه پسندی را بروز دادند و این نظر که میت رامنی جمهوریخواه گزینه مطلوبتری از اوباما است و یا اوباما خطرناکتر از جمهوریخواهان است، موافقانی حتی در بین برخی استادان دانشگاه دارد. در این ذائقۀ ایرانیها سابقهای درباره دموکراتها نهفته است که آنها قدرت اجماع بیشتری علیه ایران در جهان نسبت به جمهوریخواهان دارند و تحریمهای مهم همیشه در دوره آنها اعمال شده است. البته هنوز این سابقه نادیده گرفته میشود که در دوره ریگان ایران رفت در فهرست کشورهای «حامی تروریسم» و در دوره بوش پسر شد عضو «محور شرارت»، در دوره ریگان هواپیمای مسافربری ایران هدف ناو آمریکایی قرار گرفت و جرج بوش پدر، به ویلیام راجرز فرمانده این ناو مدال شجاعت داد، در دوره بوش پسر پس از افغانستان جهت موشکها سمت ایران رفت که سرآخر به عراق شلیک شد و... باز هم در سابقه هست آن دو رئیسجمهور آمریکا که پس از انقلاب دست دوستی دراز کردند، دموکرات بودند؛ گرچه بجای خاتمی، راننده و محافظش در نیویورک با بیل کلینتون دست داد و دست اوباما آنقدر دراز ماند که سرآخر جمع شد و قلم دست گرفت و فرمان تشدید تحریمها را امضا کرد.
اگر هم دولتمردان و برخی نخبگان ایرانی این سابقه را به یاد میآورند، اما گویی همزبانی با جمهوریخواهان را راحتتر از دموکراتها میدانند گرچه بزرگترین تحولات سیاسی داخلی ایران، از اصلاحات ارضی تا انقلاب اسلامی، از دوم خرداد تا وقایع سال ۱۳۸۸ همه در دوره دموکراتها افتاده است. این بار اما مقامات ایرانی، درباره هرگونه نتیجه مورد علاقهشان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا سال جاری اظهارنظری نکردند؛ به نوشته تحلیلگری روس، شاید این سکوت بدلیل پی بردن به ساختار تصمیمگیری در سیستم آمریکا باشد که تفاوتی نمیکند دموکراتها رئیسجمهور باشند یا جمهوریخواهان، بلکه تفاوت تنها در روشها و تاکتیکهاست و شاید چنانکه «سکوت علامت رضایت است» مقامات ایرانی همچنان باراک اوباما را بر میت رامنی ترجیح میدهند. باید دید ذائقه تازه دموکراتپذیری فائق خواهد آمد یا سابقه کهنه جمهوریخواه پسندی؟
نظر شما :