موسوی خوئینیها: احمد خمینی اصرار داشت که روزنامه سلام راهاندازی شود
***
لطفا در ابتدا بفرمایید که از چه زمانی و در کجا با مرحوم آقای صدوقی آشنا شدید؟
اولا بگویم در زندگی من یکی از فرازهایی که خیلی تلخ بود درگذشت آقای صدوقی بود؛ هم به لحاظ روابط عاطفی و رفاقت و دوستی و همراهی در فعالیتهای سیاسی که با ایشان داشتیم و هم به لحاظ سلامت آقای صدوقی، زیرا بسیار دور از انتظار بود. بنابراین ضربه روحی جدی به من وارد شد.
آشنایی شما از چه زمانی آغاز شد؟ به نوفللوشاتو بر میگردد یا قبل از آن؟
چون از آن زمان بسیار گذشته است بنابراین دقیقا آغاز آشناییمان را به خاطر ندارم ولی تقریبا ۴۰ سال بود که من با ایشان آشنایی داشتم. یعنی حدودا از هفت سال پیش از پیروزی انقلاب تا بعد از پیروزی انقلاب و زمان حال. البته این نقطه ارتباط و آشنایی من با مرحوم آقای صدوقی، مرحوم حاج احمدآقا فرزند امام (ره) بودند و در قم شروع شد.
شما دو نفر در مجلس در فراکسیون خط امام با یکدیگر بودید، آیا مواضع ایشان را به خاطر دارید؟ با توجه به اینکه در آن زمان لیبرالها و جریانهای مختلفی بودند موضع ایشان با مخالفان چگونه بود؟
آقای صدوقی کلا به خاطر وراثت از مرحوم شهید صدوقی و به دلیل استعداد خودش، آدم تیزهوش و با درایتی بود. تدبیر او همیشه نسبت به سن و سالش خیلی بیشتر بود. او در برابر ناملایمات و در مقابل بیمهریها و جفاهایی که میشد انسان صبوری بود و شخصی نبود که از خودش به سرعت واکنش نشان دهد که این حلم و بردباری، وارستگی و تیزهوشی و درایت مجموعا از آقای صدوقی شخصیتی درست کرده بود که همیشه به عنوان یک شخصیت معتدلی شناخته میشد. بنابراین در همه این فراز و نشیبها و تلاطمهای سیاسی از آغاز که نگاه کنیم آقای صدوقی تا پایان عمر شریفش مشی تعادل را حفظ کرده بود و در همه این تلاطمهای سیاسی به خصوص دوران هشت سال ریاستجمهوری آقای خاتمی و پس از آن در دوران هفت ساله اخیر این روحیه را حفظ کرده بود. ایشان در آن دوران هشت ساله اصلاحات به دلیل ارتباط نزدیک و وسیعی که به دلیل پیوند سببی با آقای خاتمی داشت، توانست با مشی اعتدال خودش هم در یزد، هم در تهران به نحوی رفتار کند که نه مخالفان تندرو و رادیکال جریان اصلاحات با ایشان مشکل جدی پیدا کنند و نه از آن طرف کسانی که طرفداران جنبش اصلاحات بودند از او ناراضی باشند. در روابط دوستانه و رفاقتها هم میبینیم که از هر دو جناح ایشان را به عنوان انسان معتدل قبول داشتند و با او تا آخر مرتبط بودند. به نظر من این حالت اعتدال برجستگی خاص وی بود که کار آسانی هم نیست. یعنی شاید من اگر دوست داشته باشم نتوانم اعتدال را رعایت کنم و بر اساس اعتدال حرکت کنم؛ یک شخصی که تندرو است شاید او هم دوست دارد معتدل باشد اما نتواند دیگران را که از بیرون نگاه میکنند تشخیص دهد که این شخص معتدل است. به نظر من این اعتدال سیاسی و اجتماعی آقای صدوقی حکایت از یک ویژگی روحی و معنوی داشت که در همه کس وجود ندارد و به نظر من از برجستگیهای شخصیت مرحوم آقای صدوقی این بود.
در تاسیس مجمع روحانیون مبارز در سالهای ۶۶ و ۶۷ نقش و مواضع ایشان را به خاطر دارید؟
به هر حال در تاسیس و تشکیل مجمع روحانیون مبارز قهرا وقتی که ما (من و آقای کروبی) نشستیم به فکر یارگیری شدیم برای عضویت در مجمع یکی از اولین کسانی که به ذهن ما میرسید جناب آقای صدوقی بود و اهمیت حضور ایشان هم در مجمع آنقدر بوده است که با توجه به اینکه ایشان روحانی تهران نبودند و اهل یزد بودند ولیکن به دلیل آشنایی زیاد با هم و به دلیل همان مشی وی که گفتم و به دلیل ایمان و اعتقاد راسخ ایشان به حضرت امام، فرد مناسبی برای عضویت بودند و تا آخر عمر هم با وجود اینکه اکثر این سالها را عمدتا در یزد بود و فقط بعضی از سالها را در تهران ساکن شدند، برای مجمع روحانیون باز هم حضور ایشان همیشه محترم و ارزشمند بود. بنابراین مجمع تا آخرین روزهای عمر ایشان همچنان اصرار داشت که در جلسات ما حضور داشته باشند و اتفاقا آخرین جلسهای که برای شرکت در شورای مرکزی مجمع حضور یافتند، با درگذشت ایشان حدود ۱۸ روز فاصله داشت؛ یعنی تا آخرین جلسه، ایشان در مجمع حضور داشتند.
در تاسیس روزنامه سلام و فعالیت و انتشار آن ایشان کمک یا نظری داشتند؟
به یاد ندارم. البته تاسیس روزنامه «سلام» بنا بر پیشنهاد و اصرار دوستان مجمع روحانیون بود و الا خود من هیچ نوع سابقه کار در یک روزنامه یا رسانه را نداشتم، به جز زمانی که در اوایل انقلاب من در رادیو و تلویزیون مسوولیت داشتم. در هر حال، دوستان مجمع اصرار کردند روزنامهای باشد که به افکار مجمع نزدیک باشد و نظرات مجمع را مطرح و از آن حمایت کند. طبعا یکی از افرادی که در مجمع اصرار داشت آقای صدوقی بود. وقتی قرار شد روزنامه راهاندازی بشود همه بار مسوولیت آن را خودم برعهده گرفتم و نگذاشتم از ناحیه روزنامه مشکلی برای اعضای مجمع پیش بیاید (یعنی منظورم مشکلات سیاسی است)، بالاخره اگر مشکلی هم بود متوجه من بود، ولی همه دوستان مجمع همیشه هوادار روزنامه بودند، از جمله آقای صدوقی. اگر هم گاهی از یک مطلبی در روزنامه ناخرسند بودند، میگفتند. در مجموع هیچ وقت در حدی نبود که ابراز نارضایتی از روزنامه سلام کرده باشند. من به طور خاص چیزی در خاطرم نیست که به آقای صدوقی نسبت بدهم ولی طبعا به دلیل ارتباط نزدیک با من و عضویت در مجمع حتما یکی از افرادی بودند که بسیار توصیه و تاکید داشتند چون مرحوم حاج احمدآقا هم خیلی اصرار داشت که روزنامه «سلام» راهاندازی شود.
در مقطعی که مجمع سکوت کرده بود، در دوره دوم ریاستجمهوری آقای هاشمی، در سال ۷۴ حدود هشت الی ۹ نفر از اعضای مجمع از جمله آقای صدوقی یک بیانیهای دادند در حمایت از آقای هاشمی؛ در این مورد مسالهای را به خاطر دارید؟ دلایل آقای صدوقی برای این کار چه چیزی بود که برخلاف موضع کلی مجمع روحانیون بیانیهای را امضا کردند؟
واقعیت این بود که من در آن زمان به شدت مخالف بودم که فعالیتهایی به خصوص از این نوع انجام شود و در انتخابات ریاستجمهوری دخالتی صورت گیرد. اما به دلیل احترامی که دوستان برای همدیگر قائل بودند به هر حال من هیچ وقت اعتراض به هیچ کدام از آن دوستانی که این کار را کردند، نکردم و گفتم تشخیص آنها این بوده است و ضمن اینکه بعد از انجام کار اعتراض به آنها جز اینکه به اختلاف دامن بزند نتیجه دیگری نداشت. البته این را هم بگویم که در آن جمع آقای صدوقی جزو افراد فعال و اصرارکننده بر این کار نبوده است، یک شخص دیگری خیلی بر این کار اصرار داشته است و آن را دنبال کرده، آقای صدوقی هم با آن مشی اعتدال نخواسته بود که آنها را از خود برنجاند و الا خود آقای صدوقی این طور نبود که اصرار داشته باشد این کار را انجام بدهد ولی به هر حال آن نامه را امضا کرده بود.
ایشان در این دو، سه سال آخر بیشترین نگرانیشان از چه بود؟
مثل همه بود. یعنی با توجه به اینکه ایشان به دلیل اینکه مسوولیت بنیاد صدوق را در دست داشتند و در امور اقتصادی مشغول بودند، اطلاعاتشان از وضعیت اقتصادی کشور به ویژه از وضعیت تولید خیلی بالا بود. اطلاعات ما بر اساس شنیدهها بود، اما ایشان از نزدیک این اطلاعات را داشت. خودشان کارخانجات تولیدی داشتند و با کسانی هم که دارای این کارخانجات بودند ارتباط و آنها با ایشان رفت و آمد داشتند. بنابراین ایشان یکی از آنهایی بود که بسیار نگران وضع تولید در کشور بود و به طور عموم از وضع اقتصادی در کشور و فشاری که به طبقات ضعیف بیاید ناراضی بودند. لکن آقای صدوقی به دلیل همان مشی اعتدال خود خیلی این مسایل را رسانهای نمیکرد ولی طبعا میدانم به بعضی از مقامات کشور که دسترسی داشت آنها را یادآوری میکرد. چون آنها هم میدانستند که آقای صدوقی دستی از نزدیک در آتش دارد و اینطور نیست که از اطلاعات کوچه و بازار موردی را بگوید بنابراین اطلاعات ایشان قابل اطمینان است و با توجه به روش اعتدالی که در او میشناختند میدانستند که هدف او تخریب سیاسی کسی نیست، ولی به طور خصوصی که مینشستیم زیاد به یاد دارم از این مسایل سخن بگوید. البته من هم از ایشان در مورد این دست مسایل میپرسیدم، زیرا اطلاعات موثقی داشت و نمیخواست در همه جا گفته شود.
آخرین ملاقات شما با ایشان در چه زمانی بود؟
من رفتم بیمارستان که آن روز خیلی با یکدیگر صحبت کردیم و همان لطافت همیشگی را داشتند. آقای دکتر رضا خاتمی هم بودند و داماد من دکتر لطفی که در همان بیمارستان لاله هست هم بود. من فکر کردم بعد از حدود هشت دقیقه که نشستم با توجه به حالشان، لابد خوب نیست که بیشتر بنشینیم. بنابراین گفتم اجازه بدهید که من بروم ولی آقای دکتر خاتمی گفتند که نه هرچه شما بیشتر بنشینید برای حال ایشان بهتر است زیرا از دوستانی که خیلی با ایشان صمیمی است راحت انرژی میگیرد، گفتم بله! از قدیم ما در مجلس با هم بودیم. وقتی در مجلس در مورد لوایح بحث میشد هنگام رایگیری من به آقای صدوقی میگفتم که شما بگویید که رای مخالف بدهیم یا موافق؟ آقای صدوقی هم همیشه برای اظهارنظر خودش یک دلیل بیشتر نمیآورد و آن اینکه اگر میگفت نه، وقتی میپرسیدم چرا؟ میگفت صلاح نیست و اگر میگفت که رای بدهیم، میگفتیم چرا میگفت صلاح است! بعد گفتم که ما هنوز آقای صدوقی را به همان اندازه قبول داریم. بلافاصله آقای صدوقی گفت، اتفاقا همانطور میشد که من گفته بودم. من همان روز متوجه شدم که آقای صدوقی میداند که مسیر بیماریاش غیرقابل بازگشت است. گفتم آقا رضا، مشکل آقای صدوقی چه هست و ایشان یک مقدار صحبت کرد و من گفتم که همه چیز را بگو، مثل ما روحانیون نباشد که یک مواردی را میگوییم و یک مواردی را خیر! من متوجه شدم که آقای صدوقی میداند چه اتفاقی افتاده است منتها طوری رفتار میکرد که اطرافیان احساس نکنند که ایشان فهمیده است چون فکر میکرد که آنها بیشتر متاثر میشوند.
نظر شما :