انتخابات ایران کمخرجترین و پرثمرترین انتخابات دنیا است
اظهارات هاشمی رفسنجانی در خطبههای نماز جمعه، شهریور ۶۴
خطبه اول
بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلاةُ وَالسَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی آلِهِ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصوُمینَ. أعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّا خَلَقْناکَُمْ مِنْ ذَکَرِ وَاُنْثْی وَجَعَلْناکُمْ شُعُوبَاً وَ قَبائِلَ لِتَعارَ فُوا، اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّه اَتْقیکُمْ.
در خطبههای اول، در بخش عدالت اجتماعی اسلام، درباره تنظیم روابط زن و مرد صحبت کردیم که تا به حال چهار خطبه را در مقدمه این بحث گفتهایم. خطبهای در انسان بودن زن مثل مرد؛ خطبهای در احیای شخصیت مظلوم زن و دو خطبه هم در مبانی قوانین اسلامی در مقایسه با قوانین غربی که مورد مقایسه ما در این بحث است و گفتیم که غربیها به خاطر کمی اطلاعاتشان از نیاز و استعدادهای انسان و به خاطر وسعت اطلاعات شارع و قانونگذار اسلام که خالق و فاطر انسان است، آنها از موضع جهل و اطلاعات ناقص قانونگذاری کردند و اسلام از موضع علم و اطلاع و حضور در واقعیتها به تناسب نیاز و به مقتضای مصالح و برای تأمین سعادت دنیا و آخرت قانون گذاشته است. به همین دلیل با اینکه قانون اسلام یک هزار و سیصد سال جلوتر از قانون غرب برای عدالت زنها تنظیم شده و علیالقاعده اگر هر دو از یک ریشه درآمده بود، باید قانون جدید به مراتب کاملتر باشد، اما به خاطر همان ادلهای که عرض کردم، قوانین امروزی نقایص فراوانی دارد، البته نقاط مثبتی هم دارد که نقاط مثبت آن را اسلام هم دارد. مشترکات مقررات اسلام و غرب در مورد خانمها و روابط زن و مرد، نقاط مثبت قوانین غرب است و آنجایی که اینها از هم جدا میشوند، نقاط ضعف قوانین غرب است که آثارش هم به طور روشن در بحثهای آینده خواهد آمد. وقتی که وارد فصلهای مورد نظر شدیم، این مطالب را به طور مستند و مستدل خواهم گفت. حال برای نتیجهگیری از دو خطبه گذشته که مبانی قانون بود.
محور خطبهها : ۱) ادامه بحث عدالت اجتماعی اسلام در خصوص تنظیم روابط زن و مرد، مظلومیت زن در تاریخ، آمار کودکان نامشروع در انگلستان، نظر اسلام در مورد حقوق زن و مرد.
۲) مناسبتهای هفته، مسأله انتخاب رئیس جمهور، پیشرفتهای اخیر دولت، تقسیم عادلانه امکانات توسط دولت در سطح کشور، مشکل مسکن و گرانی، حج و پیام امام امت، مروری بر زندگی امام محمدباقر(ع). و نشان دادن خساراتی که از ناحیه قوانین با مبنای غلط غرب دامنگیر بشریت، خانمها، کودکان و خانواده شده، امروز خطبه را به یک نتیجهگیری موقتی میرسانیم. تعبیری از شهید مطهری در این بحث هست که برای روشن شدن مطلب بسیار تعبیر خوبی است. ایشان میفرمایند: «اشتباه دنیای گذشته قبل از این حرکت جدید حقوق زن در دنیای معاصر، این بوده که انسانیت زن را ندیده میگرفته و زن را انسان نمیدانسته و اشتباه قانونگذاران جدید و غربیها این است که زن بودن زن را فراموش کردهاند و چون زن بودن خانمها را ندیده گرفتند، قوانینی که وضع کردند، متناسب با جامعه نیست و این طور فکر میکنند که زنها مجبورند یکی از این دو اشتباه را همیشه تحمل کنند: تاریخ باید یا خانمها را زن نشناسد، یا باید انسان نشناسد. ولی از افتخارات اسلام این است که اینها را هم انسان دیده و هم زن و زنیّت و انسانیت را کاملاً در نظر گرفته و مقررات را آورده است و این تعبیر بسیار گویایی است.» ساختمان وجودی یک زن، با اینکه انسان کامل است و یک مرد هم همین طور است، در قلم خلقت، یک جور آفریده نشده؛ آنها دو روی یک سکه هستند این حرف معنایش این نیست که یک روی سکه بدتر از روی دیگر آن باشد، هر طرف سکه نقش خاص خودش را دارد. اگر ما در برخورد با مخلوقات، واقعیت وجودی اینها را در نظر نگیریم، اشتباه بزرگی خواهد بود. زن و مرد در زندگی برای ایفای یک نقش آفریده نشدهاند. آنها مکمل همدیگر هستند و این نه عیب زن است و نه عیب مرد. زن را آفریدند که مکمل مرد باشد و بالعکس. اصلاً شاید آن طور که واقعیتهای عینی نشان میدهد، در مسأله توالد که مهمترین اثر همکاری زن و مرد در زندگی است و بقای نسل نتیجه آن است، نقش اول متعلق به زن است و برخلاف آن چیزی که در ذهن خیلیها میآید که اصل را پدر میدانند (در موجودات ابتدایی اصلاً با تقسیم سلول توالد پیش میآید) در انسان ما میبینیم، آن نقشی که زن در به وجود آمدن بچه دارد، ضمن اینکه در اصل نطفه هر دو مشترکند، در تغذیه و شکلگیری و شیردادن بچه و در تلطیف عواطف کودک آثاری که زن روی کودک دارد، تحقیقاً و به مراتب بیشتر از آثاریست که مرد روی کودک دارد.
در عالم موجودات، آن طور که انسان این مسایل را در طبیعت مطالعه میکند، میبیند که قسمت عمده بقای نسل به عهده زنها؛ یعنی به عهده زوج مؤنث در عالم خلقت گذاشته شده است. بحث این نیست که بگویند: بله! اینها میخواهند بگویند، زن تفاوت دارد و این تفاوت به نفع مرد است. خیر! تفاوت ممکن است، به نفع زن باشد. یک روز خواهیم گفت که مثلاً اعصاب زن چطوری است، استخوانهای زن، مغز و سایر ارگانیزم بدن زن را خواهیم گفت، حال اگر از جهاتی ضعیفتر باشد، معنایش این نیست که شخصیت و انسانیت زن سقوط میکند. این مسایل دیگریست، یک مسؤولیتی در عالم خلقت برای زن و یک مسؤولیتی برای مرد گذاشتهاند. این دو نوع از یک جنس و یا دو بخش از یک نوع، در قلم قدرت خلقت، طوری تنظیم شدهاند که بشریت را در مسیر خودش باقی نگهدارند و به مسیر خودش هدایت کنند. فعلاً هیچ تفاوتی از بحثها نباید فهمید، غیر از تفاوتهایی که به مصلحت جهان آفرینش است و در وجود اینها گذاشته شده است. اشکالی که بر دنیای غرب وارد است، این که تحت تأثیر مظلومیت زن در تاریخ، افراطی حرکت کردند. منادیان حقوق زن، آنچنان جوسازی کردند و جو جامعه را آنچنان ملتهب کردند که چیزهایی که مربوط به زن نبود به نام حقوق زن معرفی شد و این اشکال به ضرر زنها شد که امروز بدترین آثارش را ما بین خانمها و کل جامعه و برای کودکان میبینیم. آن چنان جوسازی کرده بودند که متفکران نیرومند آن زمان جرأت نمیکردند، در این باره وارد بحث شوند.
لطیفهای خواندهام که خودش یک واقعیتی است: چخوف و گورکی دو نفر از نویسندگان مشهور اهل منطقه ساحلی کریمه هستند که با تولستوی برخورد میکنند که او هم یک متفکر و نویسنده معروفی است. میبینند که او لب ساحل نشسته (در دوران پیری) و سر بهگریبان برده و با ریش خود زمین را جارو میکند! (این داستان را ویل دورانت در کتاب "لذات فلسفه" نقل میکند) و میگوید: اینها آمدند، و گفتند ما میخواهیم با تو درباره زن صحبت کنیم و نظرات خود را در این باره بگو! (البته همه اینها در دوران التهاب بحث در حقوق زنها بود). آقای تولستوی گفت: من درباره زنها صحبت نمیکنم، مگر موقعی که یک قدم به تابوت داشته باشم و وقتی که وارد تابوت شدم، حرفم را میزنم و میگویم درب تابوت را ببندند! جو آن زمان این جوری بود که اگر میخواستند حرفی درباره خانمها بزنند، میترسیدند و متهم به ارتجاع، تبعیض و غیره میشدند. هیاهو راه انداخته بودند و عدهای از روی حسن نیت و عدهای از روی اغراض سیاسی یا اقتصادی یا شهوانی و اهداف دیگر کاری این چنین درست کرده بودند که خانمها را به میدان اجتماع بکشانند، به نحوی که در حال حاضر آنها را به این صورت زشت درآوردهاند که نمونهاش را میبینیم و خواهیم گفت که چه اشتباه بزرگی است که خانمها کردند.
در همین هفته گذشته، دو مطلب مهم در روزنامههایی که مربوط به تیپ پولسازان و بازاری و هوچی غربیها است منتشر شد. (روزنامههای وزین آنها به دست محققین و دانشمندان آنها میرسد). دو روز پیش، روزنامههای انگلیس نوشتند که در انگلستان در سال ۱۹۸۴، نزدیک به ۲۰% بچههایی که به دنیا آمدند، نامشروعند. آمار هم داده بودند که حدود مثلاً ۶۵۰ هزار کودک نوزاد در سال ۸۴ در انگلستان بوده که از اینها ۱۱۰ هزار و اندی، بچههای نامشروعاند که پدرشان معلوم نیست و ۵۰۰ هزار و خردهای هم بچههای مشروع. البته خارج از این مقاله هم میدانیم که بچههای نامشروع شاید ۱۱۰ بارداریهای نامشروع باشد، چون با قرصهای زیادی که در اختیار اینها گذاشتهاند، عده زیادی از روابط نامشروع اصلاً باردار نمیشوند و آنهایی که باردار میشوند، عدهای خودشان به دست خود کورتاژ میکنند و عده زیادی در بیمارستانهای معیّنی که همه جا وجود دارد، میروند و کورتاژ میکنند، خیلی کم هستند افرادی که باردار نامشروع باشند و بیایند بچه خود را تحویل دهند. این فاجعه است که ۲۰% بچههایی که در جزیره انگلستان به دنیا میآیند، پدر خود را نمیشناسند! این فاجعه برای چیست؟ البته انگلستان تنها نیست، آلمان هم همین طور است، فرانسه همین طور، آمریکا و بقیه جاهایی که فرهنگ غربی دارند، همین طورند و این محصول یک حقوق بیبندوباریست که در پایههای غلط قانونگذاری غرب وجود دارد. مطلب دیگر که از روزنامههای آمریکایی در آمد، این بود که امروزه ۹۰ میلیون جوان زیر ۲۰ سال از خانوادهها طرد شده و بدون خانواده و حیران در خیابانها زندگی میکنند. چیزی دو برابر جمعیت کشور ما، جوانهای زیر ۲۰ سال هستند که در دنیا با خانواده خود ارتباط ندارند، به این ادله که خانوادههایشان آسیب دیده و روابط زن و مرد سالم نیست؛ برای اینکه زنها از شوهرانشان طلاق گرفتهاند و برای اینکه این بچهها نامشروعند. خوب! حالا چقدر از این کودکان میتوانند خود را حفظ کنند؟ یا زندگی سالم برای خودشان درست کنند و عواطف خود را نشان دهند و به جامعهای که در آن زندگی میکنند، چقدر میتوانند وفادار باشند؟ این اشتباهات از چه کسی است؟ دختر و پسری که لحظاتی را خوش میگذرانند، این مسایل را درک نمیکنند، یک فکر دیگری در مغزشان است و نتیجهاش اینجا پیدا میشود. آن نامردی که قلمفرسایی میکند؛ فکر میکند سعادت این است که آزاد باشد و از سر تا پا لخت بگردد و تا بتواند، هر جور که مایل بود، خودش را عرضه کند!! این موضوع، بحثهای مختلف دارد، اما عوارض آن را ببیند و دنبال این عوارض را ببیند که چه میشود؟ دنیای غرب چه ستمی به خانمها، آقایان و خانوادهها کرده است و چه ظلمی به کودکان کرده و بشریت را در منجلاب انداخته است! انگلستان میخواهد، با سالی ۱۱۰ هزار کودک نامشروع چه کند؟ در همین مقاله نوشته که در همین ده سال گذشته، عدد اینها ۱۰ برابر شده و رو به رشد است.
الان انگلستان همجنس بازی را تجویز میکند و آن را قانونی هم میکند. به مسیری افتادهاند که راه برگشت را بر خودشان بستهاند. این خواست همه خانمها نیست. در مملکت خود ما ببینید! این چهارتا خانمی که هر چه نصیحت و موعظه میکنیم، توجه نمیکنند، اینها خانمهای کشور ما هستند؟ اینها را چون در رژیم گذشته، آن جوری بارشان آوردند و امکانات دادند که خودنمایی کنند، قیافه جامعه را این جوری نگه میدارند. در همین شمال تهران که از این جهت بدنام است، اگر آمارگیری کنید، خانمهای عفیفهای که در داخل خانهها هستند، به مراتب بیشتر از آنهای دیگر است. به شهرستانها بروید، حساب دیگری دارد. به روستاها بروید، اصلاً این حرفها نیست و یا بسیار بسیار کم است. بشریت این را نمیخواهد، بلکه یک عده هوچی این مسأله را میخواهند. عدهای هوچی به جلو افتادهاند و اینها هم به دنبال آنها میروند. اسلام بهترین مبارزه را با مظلومیت خانمها انجام داده و اینها را به حقوقشان رسانده و گرفتار این مسایل هم نشده است. در صدر اسلام، حقوق خانمها را به بهترین نوع دادند و ما در تاریخ نمیبینیم که آثاری از این آمار و ارقام که گفتیم وجود داشته باشد، بلکه وضع بهتر هم شده است. قبل از اینکه اسلام حاکم شود، زنهای فاسد هم زیاد بودند. زنهایی که "عَلَم"، بالای خانههایشان بلند میکردند و فاحشهخانه رسمی دایر میکردند، شناخته شده بودند، زیاد بودند، جامعه هم آلوده بود، همان وقتی که خانمها مظلوم بودند، اما وقتی که اسلام آمد، مسأله را حل کرد.
مرحوم مطهری در یکی از نوشتهها، قطعهای را از مجله خواندنیها نقل میکند که این مجله هم از مجله شهربانی نقل میکرده است. در سال ۵۳، حتی در زمان طاغوت هم این حرفها از مجلات آمریکایی نقل میشده است. یک مجله آمریکایی، مسأله برخورد ناصحیح با زندگی خانوادگی و خانوادهها و خانمها را تشریح کرده و آن نقاط مشکلی که برای خانمها پیش آمده، در آن مقالات هست، منتها چند نکته آن را آقای مطهری مشخص کرده است. بعد از اینکه خانمها را به کارهایی که متعلق به آنها نبود کشاندند، آن هم با شرایطی که درست نبود. حال که وارد بحث کار شدیم، خواهیم گفت که در اسلام همه کارها برای خانمها، به جز یکی دو سه مورد که آنها هم بحث دارد و خیلی روشن نیست (اگر کسی فتوا داد که خلاف اسلام نیست، میتواند نظر یک متفکر اسلامی باشد، در این حال مسأله افتا، قضا و جهاد ابتدایی برای خانمها در اسلام مورد بحث است، حال فتوای مشهور علمای ما این است) همه کارهای دیگر برای خانمها هست، منتها با شرایط خاصی. غرب وقتی خواست این مسأله را با بیبندوباری و شهوترانی باز کند، با عرضه کردن خانمها مخلوط کرد؛ با آزادی و حقوق مساوی مخلوط کرد. در آن مجله پس از رسیدگی، از زبان یک خانم، مسأله را مطرح میکند و مشکلاتی را که از این راه دامنگیر زنهای غربی شده باز میکند که سه نکتهاش را من عرض میکنم: یک نکته، مسأله کار است. این خانم که خودش کارگری است، در کارخانه جنرال موتورز، در اوهایوی آمریکا، میگوید: در گذشته لااقل این قدر مراعات ما میشد که وزنه بیش از ۲۵ پوندی را، قانون کار اجازه نمیداد که خانمها بلند کنند. او دستهایش را نشان میدهد، و میگوید رفتهام با این ماشین غول پیکر در مقابل این کوره داغ و به این صورت درآمدهام! چه کسی از من حمایت میکند؟ چه موقع چنین مساواتی میخواستم که اینجا باشیم؟! نکته دیگری را مطرح میکند که وقتی آمریکاییها، سفر ملوانها را در دریاها به راه انداختند و سفرهای دریایی برای نیروی هوایی خود درست کردند، برای اینکه حقوق زن و مرد مساوی باشد(!) زن و مرد باید کار کنند، کشتیهای مرکب از ملوانها و ناخداهای خانم و آقا برای سفرهای دریایی آماده کردند! میگوید: شما ببینید! در یک کشتی که دو هزار نفر خانم و آقا را با خودش میبرد و چند ماه روی دریاست، بر سر همسر آن مردی که با خانم دیگری چهار یا پنج ماه در دریا همسفر شده و دور از همه چیز به سر میبرد، چه میگذرد؟ خانوادههایی که بعد از هر سفر متلاشی میشوند و طلاقهایی که انجام میگیرد و بچههای نامشروعی که تحویل شیرخوارگاهها و یتیم خانهها و جاهای دیگر میشود، آلودگیهایی که درست میشود، نزاعهایی که در کشتی بین افسران و ناخداها و ملوانان بر سر این همکاران مؤنثشان پیش میآید، چه دردهایی برای کشور ما درست کرده؟ میگوید: وقتی که اولین مسافرت دریایی مختلط انجام شد، ما فهمیدیم که چه اشتباه بزرگی است که این جوری با خانمها برخورد میکنند. یکی از حقوقدانها مطرح کرده است: حالا که حقوق زن و مرد مساوی است، چرا خانمهای بیوه، باید تا پانصد دلار از مالیات معاف باشند؟! باید مثل همه باشند! دردسرهایی که در قوانین نپخته و اقدامات نسنجیده دنیای غرب به نام آزادی برای خانمها درست کردند، همینها بوده است؟! خانمیکه در خانه با محیط خوب و اجازه کار در محیط سالم در مکتب اسلام میتواند زندگی کند و مسؤولیت اداره زندگی به عهدهاش نیست (ان شاءاللَّه وارد این بحث خواهیم شد)، حق کار و حق تملک دارد، حق آزادی برای اظهار عقاید دارد و همه چیز که مردها دارند، اینها هم دارند، با یک رویّهای که دچار این مشکلات نشود، این مطالب در اسلام تأمین شده است. من خانمی را به عنوان نمونه تربیت اسلامی و نتیجه مقررات اسلامی در نظر گرفته بودم که در این بحثم مطرح کنم، گویا مقداری بحثم دارد طولانی میشود. خطبه دوم هم حرف زیاد دارم و این بحث برای خطبه بعدی میماند، تا ان شاءاللَّه این بحث را بازتر کنم و شما هم مقایسه کنید و ببینید که اسلام، این امهات مسایل چون: حق تملک، حق کار، حق تعیین سرنوشت، حق تحصیل، حق اظهارنظر، حق ورود به اجتماعات و به طور کلی همه حقوقی را که جنبه اثباتی دارد و با ارزش است، برای خانمها قایل شده و جلو این نکبتهایی را که از مسیر غلط فرهنگ غربی و مقررات غربی در مورد عدالت برای خانمها پیش آمده، گرفته که ان شاءاللَّه جمهوری اسلامی بتواند آنها را در آینده محقق سازد و به عنوان یک الگو، خانم، انسان و مسلمان را به دنیا عرضه کند، تا دنیا بفهمد که راه عدالت چیست.
باز هم بحث تقوا است. یکی از کارهای مهم اسلام در این موارد، برای اینکه دچار اشتباهات نشوند، این است که چاشنی تقوا را فراموش نمیکند. اسلام، در هیچ جا حاضر نیست که با محیط فسق و فجور و بیبندوباری و بیتقوایی برخورد مثبت کند. انسان بی تقوا را، انسان بیعفت را، انسان بیعفاف را، انسانی را که عمل و حرفش و زندگیاش چاشنی تقوا نداشته باشد و تقوا بر او حاکمیت نداشته باشد، نمیپسندد. اگر اسلام حقوق به خانمها میدهد و اگر اجازه کار میدهد، همراه تقواست. اگر اجازه انتخاب همسر میدهد، اجازه مشروط به تقواست و شرایط تقوایی در آن گذاشته شده است. اگر اجازه ورود در زندگی اجتماعی میدهد، باز هم همراه تقواست. اگر اجازه تصدی پست میدهد، برای پست، ولایت قایل است. سمت کارهای اجتماعی، سمتهای والایی هستند که نیاز به تقوا دارند و شرایط تقوا در زن و مرد، در زندگی اجتماعی، در خانواده، در برخورد با بچه، در تصدی امور بچه، در ولایت بچه، در سرپرستی بچه و در همه اینها هست. و یک مقدار آسیبهایی که غربیها و گرفتاران فرهنگ غربی خوردهاند، این است که مسأله تقوا را در زندگیشان شرط نمیدانند. تخصصها، فنون و امکانات مادی که محور و معیار میشود؛ چاشنی تقوا که نداشته باشد، دایماً با لغزش و گرفتاری همراه است. شاید خیلی از چیزهایی که در دنیای غرب قانون است، اگر در دنیای اسلام بیاید و قانون شود، وسیله ترقی و تکامل هم بشود. البته اگر آمیزه تقوا در آن باشد و اگر انگیزه تقوا در حرکات انسان باشد، الحمدللَّه ما با این انگیزه و با این وسیله میتوانیم، مشکلاتمان را حل کنیم.
«اَعُوذُ بِاللَّهِ منَ الشَّیْطانِ الرَّجیم/ بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِنَّا اَعْطَیناکَ الْکَوْثَر/ فَصَّلِ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ/ اِنَّ شانِئکَ هُوَالْاَبتَرَ».
خطبه دوم
بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم اَلْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی رَسُولِ اللَّهِ وَ عَلی عَلِیٍّ أَمیرِالْمُؤْمنینَ وَ عَلی الصِّدّیقة الطّاهِرة وَ عَلی سِبْطِیِ الرَّحْمَةِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ موُسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِبْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ الْخَلَفِ الْهادِی الْمَهْدی(عج). تناسبهای این هفته فراوان است و همه از مسایلی است که نمیشود درباره آنها سکوت کرد و باید بحث شود. من قسمت عمده بحثم را روی مهمترین مناسبت میگذارم که آن شهادت امام باقر، امام پنجم ماست که قسمت آخر خطبه در این باره بحث میکنم و بقیه مناسبتها را با اختصار عرض خواهم کرد. یکی از مناسبتها، شهادت حضرت مسلم بن عقیل است که در هفته آینده سالروز آن میباشد. این بزرگوار که پیشتاز کاروان کربلا بود، مظلومانه در کوفه با خیانت کوفیها جان شریفش را از دست داد و مقدمه ارتش مقدس کربلا با شکست مواجه شد که بعداً آن فاجعه عظیم عاشورا پیش آمد. شهادت هم رزم و همکار و همبندمان، شهید عراقی و فرزند عزیزش حسام برای ما از حوادث بسیار تلخ است. از دست دادن این مرد بزرگ و مبارز کمنظیر برای جمهوری اسلامی، یک فاجعه اگر نگوییم، حداقل یک خسارت مهمیاست. خداوند به روح بزرگ ایشان و سایر شهدا رحمت خاص خودش را عطا بفرماید و به بازماندگان ایشان اجر و صبر عنایت کند.
مسأله مهم انتخابات ریاست جمهوری را داریم که بحمداللَّه در بهترین شرایط و بهترین نحو ممکن، در میان گرد و غبارها و کولاکی که دشمنان ما به راه انداخته بودند، برگزار شد که از نکات قابل توجه این مقطع تاریخ است. من بر اساس گزارشهایی که از تحلیل و تفسیرهای ناقص و مغرضانه مراکز دنیا میبینم، دارند اعتراف میکنند به آنچه که برای آنها خیلی تلخ بوده است. حسابی برنامهریزی کرده بودند که این انتخابات درست انجام نشود که سند تثبیت جمهوری اسلامی نباشد و انقلاب اسلامی نتواند به دنیا اثبات کند که تثبیت شده است. روی این امر خیلی کار کرده بودند. از جناحهای مختلف وارد عمل شده بودند، در داخل، این گروهها و لیبرالها و بیبند و بارها و سرمایهدارهای طاغوتی، همه دست به دست هم داده و جریانی راه انداخته بودند. در خارج، تقریباً همه کسانی که به نحوی از اسلام ناراضی هستند، از رادیوها و روزنامهها و امکانات استفاده کردند، برای اینکه جو فکری جامعه ما را مأیوس کنند و بر سر مردم یأس بریزند. عراق را هم مجهز و آماده کرده بودند که درست در آستانه انتخابات به جزیره خارک که مرکز عمده امکانات اقتصادی ماست، صدمه بزند (روی عراق خیلی حساب کرده بودند) و منافقین و مخالفین و امثال اینها که ارزش اسم بردن هم ندارند، هر چه که داشتند به میدان آورده بودند. اینها کسانی را که از دو سال پیش به زحمت از ایران فرار داده و به کردستان و عراق و جاهای دیگر برده بودند، آموزش دادند و به زحمت اینها را از دو یا سه ماه قبل به اینجا فرستادند و برای آنها لانه تیمیگرفتند و آر - پی - جی و اسلحه و امکانات چاپ فرستادند، همه هستههای داخل کشور از بچههایی که گمراه شده بودند، اینها را تجهیز کردند و ارتباط رادیویی برقرار کردند که یک حرکت بزرگی انجام دهند. سلطنت طلبها، کمونیستها، منافقین، هر چه که بوده و زمینه عادی نیز همین لیبرالهایی را که امکان زندگی آزاد در جامعه خودمان به آنها دادهایم، به عنوان پوشش تبلیغی داخلی در نظر گرفته بودند و عجیب شکستی خوردند. به تعبیر یکی از غربیها، کمخرجترین انتخابات دنیا و پرثمرترین انتخابات دنیا را باید در این انتخابات جمهوری اسلامی مشاهده کرد. آنها هم خسارات عمدهای متحمل شدند که خساراتشان را مقداری وزیر اطلاعات ما توضیح دادند، ولی قصد دادن آمار و ارقام خیلی صریح را نداشتند. مجملاً بدانید که همه موجودیشان را آوردند و تقریباً چیزی برای آنها نمانده است. از این تیمهایی که فرستاده بودند و به ادعای خودشان نیروهای عملیاتی ورزیده جسوری بودند، بیش از نود درصدشان دستگیر و یا در موقع تصرف خانه تیمیمعدوم شدند، تقریباً هیچ عملیات دیگری تا آنجا که اطلاعات دستگاههای ما نشان میدهد، به طور مجهز برای آنها نماند. نیروهای تبلیغاتی و ایذایی داخلی آنها صدها نفر (آنهایی که عفو شامل حالشان شده بود و آزادشان کردیم، تا بروند زندگی کنند) دوباره به این وادی کشیده شده بودند، همه شناخته شدند (و این به همت امت حزباللَّه ما بوده که در همه جا چشمهایش تیز است و به سبب رابطهای که با نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ما دارند، مسایل مخفی نمیماند)، امکانات و وسایل و به طور کلی همه چیزشان را از دست دادند. حالا من نمیدانم که از این به بعد رادیوهای بیگانه و ضدانقلاب دیگر روی چه چیزی میخواهند تکیه کنند؟! آن قدر اینها دروغ گفتند، آمار دروغ دادند و یک چیزهایی گفتند که پیداست نادانهایی که ارباب اینها هستند، با آمار و ارقام به اینها حقوق میدهند؛ یعنی فقط برای لیست کار دادن! بعضی از کارگاهها که میخواهند ارباب خود را سرکیسه کنند، همین جوری لیست میدهند و حقوق میگیرند. حالا حقوق بگیرند، بالاخره این بدبختهای آواره هم باید یک چیزهایی بخورند! ما غصه نمیخوریم که حالا آمریکاییها پولهایشان را به منافقین میدهند. بالاخره منافقین هر چه باشند ایرانی هستند و چیزی بخورند بهتر از این است که از گرسنگی بمیرند! شاید هم کمتر به فساد و خودفروشی بیفتند! آنها خیلی تلاش کردند: از هواپیماربایی گرفته تا تخریب و همه چیزها که چیزی برایشان نماند. مسألهای که برای آنها امیدبخش بود، این بود که، جو التهاب و هیجان در انتخابات نیست، چون مردم میدانند که رئیس جمهور در آینده چه کسی است، بنابراین مردم داعی ندارند، چون مطمئن هستند آن کسی را که میخواهند، رأی میآورد.
معمولاً در انتخابات دنیا به این صورت است که هیجان درست میکنند و افراد را با هیجان به پای صندوقها میکشانند. از این بابت خوشحال بودند که در ایران چنین چیزی نیست و حالت ناامنی میخواستند. حالا دیگر خود شما میدانید و ما نباید این را بگوییم؛ شما میدانید که در پای صندوقها چقدر امن بود. بعضی از نادانها مطرح میکنند که رأی دادن اجباری بود، اتفاقاً چقدر خوب است که اینها این مطلب را بگویند! یعنی عین آن کاری که قبلاً آقای سپهسالار که رفته بود، گفت که (بعد از انتخابات عظیم چند سال قبل) مردم شرکت نکردند و دو یا سه میلیون بیشتر نبودند! خوب! وقتی که مردم خودشان پای صندوق هستند، دیگر احتیاج به بحث ما ندارد، چقدر خوب است که این نادانها بگویند که مردم مجبور بودند، این را باید خود شماها قضاوت کنید که آیا مردم ما مجبور بودند؟ هیچ کس در این مملکت نبود که بگوید، حتماً برو رأی بده! اینکه بگویند مهر به شناسنامه میزنند و این را به عنوان یک تهدید تلقی میکنند، اتفاقاً این برعکس قضیه است؛ یعنی از عوامل منفی شرکت مردم، یکی همین مسأله شناسنامه بود. برای اینکه خود ما میدانیم که مردم در تابستان نوعاً به مسافرت میروند، اگر همه نروند، خیلیها به مسافرت میروند، الآن درست فصل مسافرت است. یک عده مثلاً از تهران به مشهد میروند، یک عده از روستاها به شهرها میروند، مدارس تعطیل است، کارها قدری کمتر است، به طور کلی، همه مسافرتها را برای تابستان میگذارند، یعنی بدترین فصل انتخابات همین تابستان است. خوب! حالا کسی که مسافرت میرود، با خود شناسنامه میبرد، معمولاً اگر کسی سند یا کارتی بخواهد، با خودش میبرد، یا اصلاً با خودش نمیبرد. اگر قانون نبود که مردم باید شناسنامه نشان دهند، بسیاری از مردم که نرسیده بودند رأی دهند، در انتخابات شرکت میکردند. من خودم که ارتباطم با مردم کم است، با عده زیادی برخورد کردم که مثلاً شمال یا مشهد بودند و تلاش کردند که به شناسنامه دست پیدا کنند، ولی نتوانستند. اصلاً آدم در منزل تا شناسنامه خودش را بخواهد پیدا کند و برود رأی بدهد قدری مشکل است. من خودم مقدار زیادی وقت صرف کردم، تا شناسنامهام را پیدا کنم. آدم کاری با شناسنامه ندارد، به همین خاطر هم آن را آماده ندارد. البته این قانون هم یک مبنایی دارد. این قانون در شرایطی عادلانه است که اگر شناسنامه نباشد و کسی بخواهد به کاندید مورد نظر خودش، مثلاً چهار رأی بدهد، یک بار با شناسنامه میدهد، یک بار با کارت رانندگی، یک بار با کارت دانش آموزی، یک بار با کارت دانشجویی رأی میدهد و این نسبت به دیگران ظلم میشود. مجلس شورای اسلامی به خاطر اینکه جلوی این ظلم را بگیرد و تخلف نباشد، مخصوصاً در انتخابات مجلس که رقیبها از نظر رأی نزدیک میشوند و گاهی با چند رأی کسی به مجلس میآید و یا بالعکس، این قانون را گذرانده است و این در جای خودش یک حقی است، ولی مقداری رأیپران است؛ یعنی یک عده از افراد نمیآیند شرکت کنند و به همین دلیل ما یک مقداری از انتخابات قبلیمان، (انتخاب همین رئیس جمهور فعلیمان، جناب آقای خامنهای) کمتر رأی داریم.
ممکن است، یکی از ادله آن این باشد که در آن زمان به خاطر شهادت رئیس جمهور قبلیمان، شهید رجایی و انفجار دفتر نخستوزیری و جو هیجان عجیبی که دنیا درست کرده بود و خطری که مملکت را تهدید میکرد و انفجار حزب جمهوری اسلامی، کشته شدن شخصیتهای بزرگ و شهید شدن افرادی مثل شهیدهاشمینژاد، شهید مدنی، شهید قدوسی و سران ارتش که هواپیمایشان دچار سانحه شد و یا خرابکاری شد؛ وضع آن موقع، آن قدر پرهیجان بود که خوب، بله! شرکت مردم یک شرایط دیگر داشت. اما در مجموع، با این رقمی که مردم (در شرایطی که بنده توضیح دادم) به پای صندوقهای رأی رفتند، دشمنان ما هم این را فهمیدند. آنها به هر حال سیاسیاند و این مسایل را میفهمند. یکی از همین مفسران دشمن ما، قبل از انتخابات گفت: حتی اگر رقم رأی دهنده خیلی هم پایین بیاید، ضدانقلاب نباید خوشحال باشد! چون آن کسی که مردم فکر میکنند، رئیس جمهور باید شود، میشود، در خودشان این وظیفه را احساس نمیکنند، که آنجا بروند! حتی دشمنان ما این تفسیر را میکردند. بنابراین واقعاً باید از این مردم تشکر کرد، همین تذکراتی که به مردم داده شد که حضور بیشتر پای صندوقها، سند تثبیت جمهوری اسلامی و سند یأس برای دشمنان ما میشود، مردم خودشان پای صندوقها ریختند، با آن صورتی که ملاحظه فرمودید! ضمناً اگر مطبوعات و رادیو تلویزیونها رقم رأی را در کشور ما با کشورهای دیگر مقایسهای کنند، میفهمند که باز هم حضور مردم در صحنه چقدر بالاتر است. در آمریکا، رئیس جمهوری که رأیش به طور مثال ۶۰ درصد بالاتر باشد، در تاریخش بسیار بسیار کم است، این رؤسای جمهوری معمولی بین ۵۵، ۶۰، ۴۰، ۵۰، هستند و حضور مردم در رأیگیری در فرانسه، در انگلستان، در آمریکا، در کشورهایی که به اصطلاح مهد انتخابات هستند و آنجا همه امکانات و تشویق و هیجان درست کردنها، به کار گرفته میشود، در عین حال هیچوقت به این رقم؛ یعنی نسبت رأی دهنده با کسانی که صلاحیت رأی دارند، مثل کشور ما بالا نیست. مثلاً چهارده میلیون نفر که توانستند رأی بدهند، این یک رقم بسیار بالایی است. فرض کنید، اگر ما ۱۹، ۲۰ میلیون آدم صالح برای رأی دادن داشته باشیم و 14.5 میلیون آن بیایند و رأی بدهند، چنین نسبتی در فرانسه، آمریکا، ژاپن و هیچ یک از کشورهای آزادی که مدعی رأی گرفتن از مردم هستند، نیست. چنین سندی وجود ندارد که ارقام را مشخص کنند و به مردم بگویند. خود آنها این چیزها را میدانند. شرکت مردم دلیل این است که این ملت برای نظامش و انقلابش و برای راهی که انتخاب کرده، سخت پابرجاست.
ما از ملتمان تشکر میکنیم و تشکر دیگری که از این ملت داریم، برای تشخیص خوبشان است؛ برای اینکه رأی بالایی به رئیس جمهور صالح ما، حضرت حجتالاسلام والمسلمین، امام جمعه تهران، جناب آقای خامنهای دادند. این شخصیتی که ما مثل ایشان در کشورمان یا نداریم، یا بسیار بسیار کم داریم. کسی که تقریباً تمام عمرش را از آن وقتی که به سن تکلیف رسیده، تا امروز همیشه در صحنه مبارزه بوده و در زمان طاغوت دائماً در زندانها و تبعیدها به سر برده و قلم و بیان و نوشتهها و عمل و فکرش، همیشه برای ما چراغ راه بوده و عملکردش در دوران چهار ساله ریاست جمهوری برای ملت ما، بهترین سند بود که باز هم آن نقطه مطلوب را بشناسند. الحمدللَّه، مردم با قدرشناسی از این عملی که در این چهار سال از ریاست جمهوری خودشان دیده بودند (که ما انتظاری هم غیر از این نداشتیم)، این شخصیت را برگزیدند و همین هم باعث خشم دشمنان ما شده است. یک عده دیگر میگویند: معلوم شد که جنگ ادامه دارد و انتظار داشتند، یک کسی بیاید که جنگ ادامه پیدا نکند، من نمیدانم اینها چقدر نادان هستند!! آن ملتی که روز قدس آن طور به خیابان آمد، به کسی رأی میدهد که جنگ ادامه پیدا نکند؟! اصلاً کسی که در مملکت ما بخواهد یک لحظه با طاغوت عراق کنار بیاید و حقوق ملت و رزمندگان و حقوق شهدا و خانواده شهدایمان و حقوق اسرا و حقوق مفقودین و جانبازان را و حقوق این ملتی که هستیاش را برای این جنگ به خاطر اسلام در گرو گذاشته، ندیده بگیرد، مگر کسی هست؟! مگر کسی جرأت میکند که با این ملت این طور مواجه شود؟! آن وقت این نادانها تصدیق میکنند و میگویند: نه! دیگر معلوم شد که باید ما آماده جنگ باشیم! و ما ان شاءاللَّه این راه را ادامه خواهیم داد، تا اینکه ملت عراق را آزاد کنیم.
مسأله دیگر ما هفته دولت است که این هم دو جنبه دارد: یک جنبه آن تناسب هفته دولت که شهادت بزرگمردان انقلاب مثل شهید رجایی، شهید باهنر و همکار دیگرشان شهید دفتریان است که به مناسبت آن جنایت بزرگی که شد و این عزیزان را از دست ما گرفتند، هفته دولت تشکیل میشود که این قسمت باید هفته آینده در خطبه گفته شود، چون مصادف میشود با روز شهادت آنها.
قسمت دیگر خود دولت و مسایل دولت است. جناب آقای نخست وزیر، مسایل لازم را در صحبتهایشان اینجا گفتند و بنده هم به خاطر اینکه در خطبههای نماز جمعه این مسأله بسیار مهم کشور ما یک قدری باز شود و شاید به خاطر ابهاماتی که در تبلیغات انتخاباتی پیش آمده (هم دشمنان ما و هم دوستان ما به ادلهای چیزهایی گفتهاند که باید مردم روشن شوند) من لازم میدانم، چند جملهای در این قسمت صحبت کنم. به نظر من که قاعدتاً هم باید یک مقدار مقبولی باشد (چون در مسؤولیتی که هستم، اطلاعات کافی از جریانات کشور دارم) عملکرد کل نظام و دولت را در این دوره گذشته باید جزو کارهای موفق تاریخ کشورداری در دنیا به حساب آوریم. قدری ظالمانه است اگر ما با توجه به شرایطی که در آن زندگی میکنیم، برخورد غیرمنصفانه کنیم و مجریانمان و کسانی را که برای انقلاب زحمت میکشند، به ندانم کاری، یا ضعف یا چیزهایی از این قبیل متهم کنیم. به نظر من، این دولت و مجریان ما و مجلس و سایر ارگانها، سپاه، ارتش، کمیته و دیگران، بهترین حد ممکن را در عمل پیش رفتند و این منصفانه نیست که بیاییم به خاطر کمبودهایی که طبیعی است و هیچ کس نمیتواند در این شرایط آنها را رفع کند، خودمان را زیر سؤال ببریم. من فکر میکنم، روش صحیح تبلیغات حتی برای دشمنان، این است که این خدمات را قبول کنند، منتها بگویند، ما یک ابتکارات دیگری هم میتوانیم داشته باشیم که البته ما هنوز آن ابتکاراتی که آنها میگویند، به عقلمان نمیرسد! اما بهتر این است. شما شرایط ما را ببینید! کشور ما همین طور خود به خود، حالا اگر جنگ هم نبود، به دلیل اینکه ما عمده درآمدمان از نفت است (از زمان سابق مانده) و ما از شش میلیون بشکه نفت که در گذشته استخراج میکردیم و میفروختیم، حالا یک ونیم میلیون بشکه نفت میفروشیم و قیمت هم به آن نسبت نیست و الآن قیمت نفت چهار برابر که نیست، چیزی نزدیک به دو برابر است. البته تا چند ماه پیش، دو و نیم برابر بود، ولی کم شد؛ خیانت کردند و آن را پایین آوردند.
در چنین شرایطی که جمعیت هم اضافه شده، مشکلات جمعیت هم اضافه شده و خیلی چیزهایی در زمان رژیم گذشته نبود و حالا پیش آمده، توقعاتی که مردم دارند، خدماتی که به روستاها و به جاهای دیگر داده میشود، مجموعه را در نظر بگیرید و ببینید که اداره کردن این کشور در این شرایط چه کار دشواری است! نزدیک به یک سوم از امکانات مادی ما خرج جنگ میشود، این بیشک این طوری است. غیر از بودجه رسمیکه چهل میلیاردی، یک جا ما به جنگ دادهایم و معمولاً ده میلیارد هم اضافه میشود و در آخر سال کم میآید، یک مبلغ عظیمیبه بنیاد شهید میدهیم، یک مبلغ عظیمیبه بنیاد امور جنگ زدگان و مهاجران جنگی میدهیم، یک مبلغ عظیمیمخارج دیگری (مثلاً بیمارستانها و مسافرتها و امثال اینهایی که مربوط به جنگ است) میکنیم که اینها در بودجه جنگ نیست و مبلغ زیادی از امکانات وزارتخانهها را همین طوری بدون محاسبه به جنگ میدهند، ماشین، لودر، بلدوزر، نیرو و کارگر میفرستند، حقوقش را هم میدهند و این همه نیروهای دولتی که از کارخانهها به میدان میروند و حقوق آنها هم باید پرداخت شود، اینها همه مربوط به جنگ است. کمکهای مردم که به جنگ میشود، یک رقم عظیمیاست که میبینید، اینها باز در جنگ مصرف میشود. از آن طرف، این پنج استانی که گرفتار جنگ است؛ این اراضی که ما کار را در آنجا ممنوع کردهایم. اینها کشاورزی و معادنشان مختل است، کارخانههایشان مختل است و هیچ خبری نیست، پنج استان نیمه جان است، این شرایط وضع بودجه و امکانات مالی ماست، آن وقت از این طرف شما خدمات دولت را در نظر بگیرید، حالا اینها را باید کمکم در این هفته گوش دهید، من خواهش میکنم که به آمار و ارقامیکه دولت میدهد توجه کنید و وزراء، حیا نکنند و خجالت نکشند که بیایند از بعضی کمبودها حرفهای حسابی خود را هم بزنند، همه مسایل و خدماتی را که کردهاند در این هفته به مردم بگویند که چه کار انجام میدهند. شما وقتی که میبینید، در همین چند سال، با همین شرایط، ما گاز را اینگونه به مردم میرسانیم. اینها در این مدت بین سیصد تا چهارصد هزار انشعاب گاز به مردم دادهاند. گازرسانی یک کار بسیار بسیار زیربنایی است که دولت الآن بودجه عظیمیخرج آن میکند و شما میبینید و تهرانیها میبینند که چقدر این خیابانها را کندهاند و دارند به خانهها گاز میرسانند. در روستاها، در مسیر لولهها، از مشهد که به طرف نکا میآییم در این مسیر چقدر گاز دادهاند؟ نزدیک به ۵۰ یا ۶۰ شهر را الآن گاز رساندهاند، به روستاهای فراوانی گاز رساندهاند و آن چنان روی گاز عمل میشود که تمام گازهایی که در گذشته فروخته میشده و تقریباً مفت به شورویها میدادند، امروز در مملکت مصرف میشود و کم هم داریم؛ یعنی الآن اگر ما بخواهیم گاز زیادی بدهیم، باید گاز را از منابع گازمان برداریم و این از افتخارات این دولت است که انجام میدهد.
برق و آبی که به روستاها میدهند، چون اینها معمولاً در سال بین هزار تا هزار و پانصد روستا را برق میدهند؛ یعنی اینها هر روز که صبح آفتاب طلوع میکند و عصر غروب میکند، در پنج روستا برق میکشند. این چیز عظیمیاست. خانوادههایی که تمام عمرشان در تاریکی شب زندگی کردهاند و بوی این گونه امکانات جدید را نشنیده بودند، حالا میبینند که برق بالای سرشان میآید. یخچال میخواهند، تلویزیون میخواهند، بعضی از آنها فریزر میخواهند، رادیو میخواهند، اتو میخواهند. خوب دیگر وقتی برق آمد، زندگی یک دفعه عوض میشود. خوب! شما ببینید این چقدر برای کشور شما مهم است. در زمان شاه، این کارها را نمیکردند. شمیران را آباد کردن که کاری ندارد! وقتی که یخچال به خانه آدم آمد، خوب! یخچالهای دیگری را هم دیده، دلش میخواهد سیب و گلابی بگذارد، پرتقال و گوشت بگذارد، یخچال خالی دیگر برای اینها در خانه زشت است! اصلاً زندگی عوض میشود، برای دولت خیلی آسان بود که بگوید، حالا جنگ است و ما برق نمیدهیم، قابل قبول هم بود؛ یعنی اگر نمیدادیم چه میشد، میگفتند: حالا جنگ است و مردم هم میپذیرفتند. به روستاها بروید، حالا از بس گفتند مهاجرت، این را هم یک جو بیربطی درست کردند، ما خودمان هم روستایی هستیم، ما با روستاها ارتباط داریم و خیلی از روستاها را هم میشناسیم. در روستا کارگری که در گذشته سی، چهل تومان، پانزده تومان، بیست تومان حقوق میگرفته، الآن دویست تومان، دویست و پنجاه تومان حقوق میگیرد و به وقت اداری، هشت ساعت هم کار میکند؛ از توی صحرا، ساعت چهار بعد از ظهر، بیلش را روی دوشش میگذارد و به خانه بر میگردد و خوب! همین جور هم خوب است. ما این طوری میخواهیم. بالاخره این دویست تومان را میخواهد مصرف کند، جنس میخواهد، قبلاً امید نداشت که پارچه بخواهد، کفش، وسیله، گلیم، جاجیم و قالی بخواهد. این حرفها نبود. دریایی از مردم به خاطر بالا رفتن حقوقها، امکانات میخواهند و امکانات را هم میرسانند و این شوخی نیست که این جوری امکانات به همه کشور عادلانه برسانند؛ آن هم در حال جنگ.
در کشاورزی میبینید که گندم امسال نزدیک یک برابر و نیم سال قبل از مردم خریدهاند. این نشان از این است که کشاورزی بوده، نشان این است که پول بوده، نشان این است که کار کردهاند، نشان این است که دولت حضور دارد. همه را در حال جنگ میگویم، البته اگر جنگ نبود توقعات ما از اینها خیلی بود. چقدر به روستاها الآن پست بردهاند، تلفن بردهاند، تلگراف هست. شما میبینید، در هفته کم اتفاق میافتد که یک جایی را افتتاح نکنند. تلفن جدید بردند، ارتباط بین شهری برقرار کردند، ارتباط با خارج برقرار کردند. خوب! اینها همین جوری میشود؟ این پست خانهها و تلفنخانه و تلگراف خانهها از کارشناسان خارجی پر بوده، در هر دستگاهی یک خارجی دزد نشسته بود، و یک منشی زیبایی از دخترهای عفیف این کشور ما را کنار دستش گذاشته بود کثافت کاری میکردند و اینها را آلوده میکردند و آن طوری هم بود وضع تلفن روستاها و شهرهای ما. الآن مهندسین و تکنیسینها و کارگران خود شما دارند این طور توسعه میدهند و میسازند و نصب میکنند. چرا آدم بیاید و حرف بیخود بزند و بگوید که کار نمیشود؟! سال قبل در آمارشان گفتند، ۲۴ درصد صنعت ما رشد داشته، اینها دروغ نیست، تبلیغ نیست، بلکه واقعیت است. صنعت رشد داشته، حالا یک کارخانه ممکن است، یک جا کار نکرده باشد، این طور حرف ناصحیح نزنند، این ظلم به انقلاب میشود، ما به افراد کار نداریم، این جامعه، جامعه ماست، این کارگران، کارگران ما هستند، این مهندسین، مهندسین ما هستند، این خدمتگزاران کشور هستند. و ما هم افتخارمان این است که این مردم، ما را انتخاب کردهاند که برایشان خدمت کنیم. مدعی هم نیستیم که ما از آسمان آمدهایم و بهتر از ما وجود ندارد. چرا، ممکن است کسانی ناشناخته باشند، و خیلی هم از ما صالحتر باشند، اما شرایط را در نظر بگیرند و بعد حرف بزنند! با همین توسعه نیروگاهها ما برقمان در همین هفت سال تقریباً چهل درصد اضافه تولید دارد. اگر باز خاموشی دارید، علتش این است که مقدار زیادی برق به کارخانهها و روستاها و جاهای دیگر میدهند و مصارف خانوادگی هم اضافه شده است.
در گذشته اکثریت مردم حاضر نبودند تلویزیون داشته باشند، حالا مردم مسلمان شدند و تلویزیون هم اسلامی عمل میکند، یک دفعه که شب میشود یا، بعد از ظهر که میشود، خدا میداند چند میلیون تلویزیون یک دفعه روشن میشود. خوب! این در گذشته نبود، چند شهر در این گوشهها بود. این همه مصرف برق بالا رفته و این شرایط، مصرف را هم اضافه میکند، اینها والاّ چهل در صد بیشتر نیروگاهشان را تقویت کردند و باز برنامهریزی میکنند و آن هم در حال جنگ. اداره کردن جنگ از این حرفها بالاتر است و سایر رشته، من الآن آن قدر فرصت نمیبینیم وارد رشته شوم، در مجموع باید گفت که الحمدللَّه در شرایط جنگ به گونهای رفتار میشود که دشمنان ما که به تهران میآیند، میگویند: اینجا مثل اینکه جنگ نیست. گرانی وجود دارد و ما هم قبول داریم، اولاً یک مقدار عامل گرانی آنهایی هستند که ضد دولتاند، ضد نظاماند. گرانی آن مقدارش که سالم است، متکی به کمبودهای واقعی است، متکی به تورم واقعی جهانی است. خوب! این هست، آن مقدارش که مربوط به کثافتکاریها میشود، عامل اینها دزدها و محتکرین و بازار سیاه درستکنها هستند.خوب! باید سراغ آنها رفت.
شما میگویید، بله! دولت باید برود، مجلس باید برود، دستگاه قضایی باید برود، رهبری باید برود، مردم باید بروند، همه باید همکاری کنند، تا جلوی آنها گرفته شود. تا اینها باشند، این کثافتکاریها خواهد بود. ما به هر حال نظاممان یک نظام آزاد خواهد بود و بیش از این نمیتوانیم روی گرده اینها فشار بیاوریم. شما را به خدا ببینید که در حال جنگ ما چه مقدار نفت از این کشور بیرون میبریم و در پالایشگاههای بیرون تصفیه میکنیم و دوباره برمیگردانیم، یا میخریم و درب خانه شما میآوریم و نفت را دو ریال به شما میدهیم! آیا آب خالی از خلیجفارس را برمیدارند برای شما بیاورند و در شیشه کنند و به شما دو ریال بدهند. آن هم درب خانه؟! گازوئیل را در روستاهای دورافتادهای که آدم با زحمت باید عبور کند، و خودش را به آنجا برساند، برمیدارند لیتری دو ریال به کشاورز میدهند که کشاورز کار کند، آن هم در حال جنگ و آن هم با این شرایطی که شما در خلیجفارس میبینید. خوب! اینها را در نظر بگیرید. کسانی که میخواهند انتقاد کنند، البته آنها هم با حسننیت حرف میزنند و سوءنیت ندارند، دلشان میخواهد بهتر از این باشد. من با آنها الآن حرف ندارم، با جامعه حرف دارم. میگویم: شما تحت تأثیر القائاتی قرار نگیرید که ممکن است به انقلاب ضربه بزند. دشمنان ما اینها را میخواهند، این حرفها را ما باید از رادیو «بی، بی، سی» بشنویم یا رادیو اسرائیل که مردم را مأیوس کنند و مردم خیال کنند که انقلاب کار نکرده است! من با جرأت میگویم و پیش خداوند، در دادگاه خداوند هم شهادت میدهم و از عهدهاش برمیآیم که انقلاب، جمهوری اسلامی و مسؤولان کشور، به بهترین نحو در این چند سال موفق شدهاند که این کشور را در حال جنگ اداره کنند. مسأله مسکن در کشور ما به عنوان یک مشکل مطرح است. آیا الآن کمتر از زمان گذشته مسکن ساخته میشود؟! در گذشته اصلاً در روستاها و شهرهای ما فکر اینکه آهن در ساختمانها به کار برود نبود، ولی الآن همه میخواهند خانه آهنی، آجری و سیمانی بسازند و آهن هم به آنها میرسد. مصرف آهن در کشور ما بسیار بیشتر از گذشته است. سیمان، هم بیشتر تولید میشود و هم بیشتر مصرف میشود. نهضت خانه سازی در سراسر کشور وجود دارد، اما کمبود، آن قدر زیاد است که به این زودی مشکل مسکن حل نمیشود. در گذشته در فکر نبودند و اکثریت جامعه ما میخواهد با همان وضع زندگی کند. روستاییان هم میخواهند، مانند شهر خانه بسازند. سهمیه آهن میخواهند و باید به آنها بدهیم. ما باید به فکر آنها باشیم و باید طوری حرکت کنیم که تبعیضها را از بین ببریم. در رشتههای مختلف زندگی کارها روبراه است و ان شاءاللَّه خداوند به وزراء و همه خدمتگزاران ما توفیق دهد که بیشتر کار کنند و از حرفهای دیگران هم نرنجند. به هر حال دنیای سیاست همین است؛ یعنی در سیاست رقابت وجود دارد و هر رقیبی وقتی بخواهد خودش را معرفی کند، باید نقاط ضعف را بگوید و ادعا کند که من اینها را اصلاح میکنم! و این یک چیز معمولی در دنیاست و از این طور حرفها نباید احساس کنید که کار نشده است. البته، حتماً بهتر از این میشود کار کرد و باید هم در آینده بشود. و ما امیدواریم که انشاءاللَّه این جنگ را به خوبی و با پیروزی تمام کنیم و کشور را در مسیر ساختن بهتر قرار دهیم.
مسأله دیگرمان حج است و پیام حیات بخش امام امت. انصافاً، یکی از چیزهایی که امروز ما را شاداب کرده، همین تظاهرات دیروز عزیزانمان در مکه و استماع بیانات سازنده و خلاق امام امت است. از افتخارات عظیم انقلاب اسلامی این است که ما با اینکه کشورمان جزو پرجمعیتترین کشورهای دنیای اسلام نیست، (اندونزی حدود ۱۶۰ میلیون، بنگلادش و پاکستان هر کدام نزدیک ۱۰۰ میلیون جمعیت مسلمان دارد و گویا در هندوستان حدود ۸۰ میلیون جمعیت مسلمان زندگی میکند و جمعیت مسلمان مصر و ترکیه بیش از ماست) در شرایط جنگی که شما دارید، امسال بزرگترین رقم حجاج متعلق به جمهوری اسلامی است. ما در سال جاری موفق به اعزام ۱۵۰ هزار زایر ایرانی و تعدادی از زایران افاغنه شدیم. سعودیها داشتند دل یک هزار نفر زایر افغانی را خون میکردند و ما موفق به اعزام آنها با بهترین شرایط شدیم. مردم ایران به عربستان مسافرت میکنند و تمامیآنها با هواپیماهای مدرن میروند و با شرایط خوبی برمیگردند. زایران ایرانی در حرکتی که هفته گذشته در مدینه و دیروز در مکه انجام دادند، اسلام، ایران و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را به عنوان مرکز حرکت انقلابی در دنیا معرفی کردند. این امت چنان رهبری مثل بنیانگذار عزیز انقلاب و رهبر عظیمالشأن جمهوری اسلامی میخواهد و آن اظهارات متناسب با این شرایط و با آن اجتماع و شور و هیجان مردم است. وقتی دیروز و دیشب دوباره حرفهای امام را با دقت گوش دادم (در قطعه قطعه این پیام)، از صمیم دل خدا را شکر کردم که خداوند چنین رهبری به ما داده، تا این گونه مسایل جهانی، انقلاب و کشور و اسلام را با زبان ساده و به دور از همه هیاهوها و پیرایشها تنها با دلی پاک و مخلص و فقط به خاطر سعادت انسانها برای مردم کنار خانه خدا مطرح کند. این پیام، در بهترین شرایط زمانی و مکانی صادر شد: ایام حج و کنار کعبه مقدسه و آنجایی که دل مردم به یاد خدا میطپد و آنجایی که همه چیز آماده است، برای اینکه پیام خدا را بشنود، آنجایی که محیط وحی الهی است، یک بار دیگر مردم از زبان فرزند پیامبر، حرفهای پیامبر را با آن صراحت و خوبی بشنوند. این برای مردم ایران افتخار است. امروز در دنیا و در مدارس دینی و در بین علما و تاریخ ما، زبان و قلم دیگری وجود ندارد که با این اخلاص و صراحت دردهای مردم را برای آنها بازگو کند. امام امت در این پیام قدرت عظیم اسلام، امکانات عظیم دنیای اسلام و ضعف دشمنان اسلام را مشخص فرمود و اشاره کرد که اگر شما از امکانات نفتی و بازار و دیگر امکاناتتان بر علیه دشمنانتان استفاده کنید، میتوانید دشمنان خود را به زانو درآورید. خاصیت و ماهیت آنها را مشخص کرد و گفت: اینها همان بتهایی هستند که پیامبر در آن حرکت عظیمش از خانه کعبه آنها را پایین کشید و از بین برد. امروز این بتها در کاخهای سیاه و سفید و سرخ امپریالیستهای رنگارنگ دنیا متمرکز شدهاند و از آنجا بر مردم خدایی میکنند. او معارف اسلام را به زبان روشن بیان کرد و کاخ سیاه آمریکا را که به غلط سفید نامیده شده، لقب سیاه داد و خروش مردم مسلمان و ذلتی را که مسلمانها در افغانستان و فلسطین از دشمنان میکشند، به عنوان دردهای بزرگ روزگار ما معرفی کرد. این پیام، حال و روح به مردم داد، اما رسانههایی که باید این مطالب را به گوش مردم برسانند و رسالت حج را ایفا کنند، وجود ندارند و این نقص دنیاست؛ ولی حرف حق، آن هم از مرد حق، و در راه حق اثر خودش را میگذارد و ما آثار آن را در مصر، آفریقای جنوبی، لبنان، اردن، تونس، مراکش و در سراسر آفریقا و آسیا میبینیم. نمیشود جلوی حرف حق را گرفت. دیوارها و حجابها نمیتواند، مانع تابش نور شود، البته راجع به مسایل حج مطالبی را در خطبه عربی مطرح خواهم کرد. پیشنهاد میکنم که باید در حج یک دستگاه و شورایی تشکیل شود و در آن نمایندگان حجاج حضور داشته باشند و مشکلات را بررسی نموده و قطعنامه صادر کنند و مسایل به وسیله رادیو تلویزیون و روزنامهها مطرح شود. در ایام حج، کارهای زیادی میتوان انجام داد که در خطبه عربی به نمونهای از آن کارها اشاره خواهم کرد. خداوند این رهبر عظیم و این زبان اسلام و این مفسر اسلام را برای مسلمین حفظ کند.
مسأله بعدی مورد بحث، موضوع شهادت امام باقر(ع) است که مختصری در این مورد صحبت میکنم. فردا روز شهادت این مرد بزرگ است. امام باقر(ع) از شخصیتهای عظیم تاریخ اسلام و شیعه است و نقش بسیار عمدهای در تنظیم معارف اسلامی و توضیح اسلام و نشر معارف اسلام و پایهگذاری محکم بنیان مکتب تشیّع دارد که امروز ما ثمره آن را در انقلاب اسلامی ایران و در لبنان مشاهده میکنیم. امام باقر(ع)، در حادثه کربلا گویا سه یا چهار ساله بودند و ۵۷ سال این بزرگوار عمر کردهاند. در کوران حوادث دنیای اسلام، در شرایطی که علوم اسلامی رشد میکرد، امام صادق و امام باقر و امام سجاد و شاگردان آنها آن مکتب عظیم را پایه گذاری کردند. ما الآن شیعه را بیشتر به نام جعفری و امام صادق میشناسیم، ولی امام صادق(ع) هم هر چه دارد، از امام باقر است و شخصیت امام باقر است که شخصیت امام صادق را ساخته و همه اینها به برکت پیامبر و وحی است. در زمان امام باقر(ع)، بنیامیه سخت بر جامعه مسلط بودند و دیکتاتورهای بنیامیه نفس مردم را قطع کرده بودند. زندگی امام باقر(ع) بر پایه تعلیمات امام سجاد(ع) شکل گرفت. میدانید که امام سجاد در سال ۳۵ هجری متولد شدند و در سال ۹۵ رحلت فرمودند و در مقطع جوانی امام باقر(ع)، امام سجاد معلم بزرگ آن روز بودند. در همان زمانی که امام باقر معلم و رهبر و پیشوای مسلمانان بودند، امام صادق هم دوران جوانی و تعلیم و تربیت خود را میگذراندند. این طور نبود که اینها از هم جدا باشند، و بعد از یکدیگر بیایند و کارهایشان را شروع کنند. همه با هم بودند و عمرشان طوری تنظیم شده که با هم همکاری داشتند و در کنار اینها نیروهای عظیمیمثل زیدبن علی که شخصیت مبارز و برادر امام محمد باقر است، در میدان سیاست و تعلیم نیز وجود داشت. بیشک اساسیترین مبارزه با بنیامیه را همین شخصیتهای بزرگ مثل امام سجاد، امام باقر و امام صادق انجام دادند و اینها پایه اسلام حق را آن روز در مدینه آنچنان محکم کردند که دیگر هیچ تندباد و طوفانی نتواند این شجره طیبه را از پای درآورد و چنین نیز شد. بعضی از علمای گذشته و شاید هم امروز ما میخواهند، بیحالی و ضعف خودشان را با تاریخ زندگی امام باقر توجیه کنند و خیال میکنند که امام باقر و امام صادق مبارزه نمیکردند و فقط به تعلیم و تربیت غیر مبارزه و غیرسیاسی پرداخته بودند و کاری به جامعه و حکومت نداشتند. اصلاً حکومت بنیامیه را اینها ساقط کردند، منتها بعداً همان وضعیت مشروطه پیش آمد. مردان حق مبارزه کردند و خون امام حسین(ع) حربه مبارزان بود. وقتی انقلاب پیروز شد و بنیامیه سقوط کرد، بنیعباس مثل لیبرالها و فرنگزدههای زمان مشروطیت آمدند و پیروزی را از دست اینها گرفتند و حکومت را به آن طرفی بردند که میخواستند! اصولاً زندگی خود امام باقر به خوبی نشان میدهد که همیشه مواظب بودند، طرح و برنامه و حزب مخفی و کارهای سیاسی مخفی داشتند و «تقیه» میکردند. حکومت هم میدانست، اما نمیتوانست با ایشان کاری داشته باشد.
درباره زندگی امام محمد باقر(ع) کتابهای خوبی در دسترس عموم است، از قبیل کتابهای مرحوم شیخ عباس قمی که جزو مفاخر اسلام است و کتابهایش نیز جزو ذخایر ماست، همه کتابهایش است. ایشان داستانهایی از زندگی امام باقر(ع) نقل میکند که انسان از آن داستانها به وضعیت زندگی امام باقر پی میبرد. نقل میکنند که یکی از دوستان بسیار خوب امام باقر به نام جابربن یزید جوفی که یکی از شخصیتهای ممتاز تاریخ شیعه است و کسی است که دو کتاب از اسرار امام باقر نزد او بوده و امام باقر کتابها را به او داده و گفته که تا بنیامیه حاکمند حق نداری اینها را به مردم بگویی و خدا لعنت کند، کسی را که در زمان بنیامیه این حرفها را بزند! جابر در یک سفر حج، خدمت امام باقر رسید و وقتی که رفت خیلی خوشحال بود. وقتی در وسط راه داشت میرفت، هم سفر او میگوید که یک دفعه یک نفر از دور پیدا شد و با عجله خودش را به ما رساند و نفس زنان یک نامه مهرشدهای به جابر داد و ایشان نامه را گرفت و دید از امام باقر است. نامه را بوسید و سپس آن را باز کرد و یک دفعه دیدیم که رنگ جابر پرید و متأثر شد و تا کوفه که رفتیم جابر همچنان ناراحت بود و روز بعد که در حال رفتن به منزل ایشان بودم، دیدم که جابر مثل بچههای دیوانه سوار مثلاً چوبی شده و توی خیابان میدود و یک چیزی میخواند و تظاهر به جنون میکرد. بعد معلوم شد که امام باقر(ع) فهمیده که اسرار جابر لو رفته و دستور کشتن و اعدام جابر به والی کوفه رسیده، به جابر دستور داده که خودش را به جنون بزند، تا از کشتن معاف گردد. علت این مسأله چیست؟ اگر اینها برنامه سیاسی نداشتند، چرا شخصیتی مثل جابر که معلم قرن آن روز بود و در کوفه بهترین کرسی تدریس به او اختصاص داشت و مرجع تمام مسایل اسلامی بود، باید با تظاهر به جنون خودش را نجات دهد؟ این کار باید برای این انجام میشد که شیعه و جریان مبارزه محفوظ بماند. این طور نبوده که امام باقر نشسته بودند و فقط مدرسه و درس و کتاب مطرح بوده و کاری به حکومت نداشتند. بعد از داستان کربلا و آن حوادثی که بعداً پیش آمد و شیعه آن چنان ضربه خورده بود، اینها باید پایه را محکم میکردند و این چنین داشتند این کار را انجام میدادند؛ نیروسازی میکردند. در وصایای امام باقر هست که ۸۰۰ درهم از دارایی خود را جهت ذکر مصیبت و اینکه برایشان روضه خوانده شود، اختصاص دادند و در وصیت هست که مبلغ مذکور را در صحرای منا به نوحهخوانان بدهند که روضه امام باقر را بخوانند. امام باقر در ظاهر روضهای مانند کربلا ندارند، براساس این وصیت چه مصیبتی باید در منا خوانده شود و چرا؟ برای اینکه مظلومیت این خانواده و مظلومیت مکتب و راهشان و ظالم بودن رقیبشان نشان داده شود و این نشانگر طرح مبارزه است.
امام صادق(ع) خودش روایت میکند که در یک سفری با پدرم به مکه رفتم. مکه جای بیان حقایق بود. این کاری که هم اکنون حجاج ایرانی انجام میدهند. قبلاً کار ائمه ما بوده و دستور اسلام این است و مکه برای این کارها و جای طرح مسایل سیاسی بوده و هست. امام صادق(ع) میفرمایند که همراه با پدرم به مکه رفتیم. من در آنجا سخنرانی کردم و در سخنرانیام، حقانیت راهمان را اثبات کردم و گفتم که خطوط دیگر باطل و انحرافی است و خط اسلام این است. چون در مکه ما مورد توجه مردم بودیم، هشام که حاکم بنیامیه بود، نتوانست در آن موقع به ما تعرض نماید. گزارش را گرفت و به شام رفت و از شام پدرم و مرا احضار کرد. ما را از مدینه به زحمت به شام بردند و وقتی که وارد آنجا شدیم، سه روز ما را معطل کردند و اجازه ملاقات با هشام را به ما ندادند. بعد از سه روز برنامهای ترتیب دادند و سپس ما را راه دادند. در یک میدان عظیمیدر مقابل کاخ، مسابقه تیراندازی برگزار کردند. شخصیتهای بنیامیه و تیراندازان جمع شده بودند. امام باقر و امام صادق را به آنجا بردند که هم قدرت بنیامیه را به رخ آنها بکشند و هم قدری آنها را تحقیر کنند. امام صادق میفرماید: ما وارد آنجا شدیم و ما را نزد هشام بردند. وقتی آنجا رسیدیم، سیبی به عنوان نشانه تیراندازی گذاشته بودند و همه کمانهای خود را در دست داشتند و به نوبت به طرف آن سیب تیراندازی میکردند. هشام به امام باقر میگوید که شما هم در این مسابقه شرکت کنید و ایشان میفرمایند که ما پیرمرد هستیم و اهل این کارها نیستیم. هشام اصرار زیادی میکند و سرانجام امام باقر قبول میکنند. یکی از آن کمانها را از یکی از سران بنیامیه میگیرند و به دست امام میدهند، تا تیراندازی کند. امام یک تیر به طرف هدف پرتاب میکنند و درست به نقطه مشخصی از سیب میخورد و تیر دومیرا روی تیر اولی میزنند و تیر سوم را روی تیر دومیمیزنند و به همین شکل ۹ تیر میزنند، یک دفعه صحنه عوض میشود. اینها همه جمع شدهاند تا مسابقه بگذارند و در آن مسابقه امام را تحقیر نمایند، اما امام آن چنان تیراندازی قویای ارائه مینماید که چشم هشام خیره میشود! میبیند مسایلی که پیشبینی کرده بود، برعکس شده و همه حضار در مراسم تحت تأثیر امام واقع شدهاند و از اینجا وارد میشود، تا طور دیگری امام را محکوم کند. میگوید که آقا! شما گفتید که تیراندازی بلد نیستم. امام میفرماید: ما وقتی جوان بودیم، همراه با جوانان مدینه گاهی تیراندازی میکردیم (هشام میخواست که به امام باقر بگوید که شما در کارهای نظامیو سیاسی هستید). سپس از این راه وارد شد و گفت که اینگونه تیراندازی کردن مهارت زیادی لازم دارد. حضرت در پاسخ میفرماید که نه! این مسأله دیگری است. این مربوط به مکتب است. آن روزی که این آیه قرآن: »اَلْیَوْمُ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی« نازل شده، آن آیه قرآن بیان کننده این موضوع است که باید نعمتهای خداوند برای رهبر و امام امت کامل باشد و این تیراندازی یک نعمتی است و نمیشود که امام امت کمتر از دیگران مهارت داشته باشد. ما بهترین هر علم و فنی را داریم، ایدئولوژی و خط. اصلاً روی همان مسألهای که اختلاف بین بنیامیه و بنیهاشم بود و همانکه سر این، امام را احضار کرده بودند، امام از این صحنه اثبات کرد که راه شما درست نیست و ما بر حق هستیم، آن کسی که اتمام نعمت خدا برآنها شده است. هشام بیشتر شکسته شد، و مسابقه به هم خورد و امام را اجازه دادند و رفت. وقتی امام بیرون آمد، دستور داده شد که ایشان زود از مدینه بیرون برود. ببینید از چه فرصتهایی امام استفاده میکردند. بیرون آمد، دید، یک جمعیتی آن گوشه میدان ایستاده است، گفت: چیست؟ گفتند: اینها نصارا هستند که اینجا جمع شدهاند، یک عالمیاز پیرمردهای قدیمیدارند که سالی یک بار مردم میآیند سؤالاتشان را برای او مطرح میکنند و او مشکلات نصرانیها را حل میکند. امام باقر همراه امام صادق به طور ناشناس در جلسه شرکت کردند. این پیرمرد وقتی حضور یافت، نگاهی به مستمعین خود کرد و از قیافه امام فهمید که ایشان جزو نصارا نیست، قیافه امام نشان میداد که ایشان نصرانی نیستند. امام با همین حالت نشسته بودند که روشن نشود مطلب چیست. از امام سؤال کرد که شما چه کسی هستید؟ از مسلمانان هستید؟ گفت بلی! گفت: از علمایید یا جهالید؟ فرمود: جاهل نیستم (نگفت عالم هستم) بعد گفت: من از شما بپرسم، یا شما از من میپرسید؟ امام فرمودند: شما بپرس! این دیگر خیلی او را از کوره بیرون برد. این چه آدمیاست که آمده اینجا و به من میگوید که تو بپرس!! چند تا سؤال مشکل از امام کرد، امام همه آنها را پاسخ گفتند. این آقا هم عصبانی شد و گفت: شما یک کسی را آوردهاید که آبروی ما را ببرد! شما نیامدهاید از ما سؤال کنید! و جلسه را به هم زد و رفت. این قضیه مثل بمب در دمشق صدا کرد و آن مسأله فن و این هم مسأله علم. برای هشام اسباب زحمت شد. بعضی از مورخین مینویسند: امام را حبس کردند. بعضیها هم مینویسند، زود بیرون کردند. به هر حال امام را بعد یا قبل از حبس بیرون کردند و به شهرهای وسط راه دستور دادند که امام وارد هیچ شهری نشود و مردم هم نزدیک نشوند، چون دیدند قضیه خطرناک است. امام همین جوری تا مدینه آمدند. یک حادثهای هم در مدینه برایشان پیش آمد، باز شبیه همین مسأله، آنجا هم حکومت را رسوا کردند. این شیوه برخورد ائمه ما با حکومتهای جابر زمان خودشان است و تاریخ مینویسند: وقتی که امام به مدینه رسید، دستور شهید کردن امام به والی مدینه رسیده بود.
این بزرگان شیعه و بزرگان اسلام و این شخصیتها در همان شرایط با توجه به مقتضیات زمان برنامه ریزی نموده و مبارزه میکردند، اسلام را تحکیم میکردند و حکومتهای جابر زمان را زیر سؤال میبردند و امروز این معارف به این دلیل به دست ما رسیده، ما وارث زحمات و مجاهدتهای اینها و تلاشهای مسلمانان عظیم و بزرگی هستیم که در طول تاریخ از جان خودشان و از هستی خودشان مایه گذاشتند و اسلام را آوردند والحمدللَّه من باید اینجا اعتراف کنم که ملت ما قدر این مسایل را میداند. ملت ما امروز نشان داد که اگر این بزرگان، آن روز همراهان و یاورانی نداشتند، یاورانشان را خداوند در تاریخ برای امروز تعبیه کرده بود که میلیونها نفر از این مردم رشید و مسلمان و مجاهد و ایثارگر ایران امروز در همه صحنهها دارند یاری خودشان را نسبت به اسلام و قرآن و ائمه و بزرگان اسلام و خون شهدای تاریخ به معرض دید همه بشریت میگذارند. خداوند به ما توفیق دهد که ان شاءاللَّه در این راهی که با نعمت الهی در پیش ما گذاشته شده و این سفره جهاد و ریاضت حق و خدمت به مستضعفان و خدمت به حق که با شخصیتهای عظیم تاریخی در تاریخ تعبیه شده و امروز ما وارث آن هستیم پیش برویم، و خداوند توفیق دهد که قدردانی بیشتری داشته باشیم.
ترجمه خطبه عربی
بسم اللَّه الرحمن الرحیم این روزها مربوط به حج است و جمع کثیری از مسلمانان سراسر جهان در مکه معظمه برای لبیک به دعوت خدای جهان و صاحب خانه مقدس کعبه اجتماع کردهاند و جمع بیشتری از مردم جهان چشم و گوش به مکه دارند و مشتاقانه اخبار مربوط به حجاج را تعقیب میکنند و هفتهها پس از مراجعت زوّارِ خانه خدا، مطالب اجتماع عظیم مکه مورد نقل و مباحثه مسلمانان جهان است. با اندکی تأمل میتوانیم درک کنیم که خداوند مهربان جهان، چه برنامه دقیق و مهمیبرای عظمت و تحکیم قدرت و وحدت جهان اسلام در برنامههای اساسی اسلام گنجانده است و روشن است که این کنگره عظیم سالیانه اسلام، اگر با همان روح اسلامی و با همان اهداف اسلامی و دور از کجیها و انحرافات و اختلافات و نفع طلبیهای شخصی تشکیل شود، میتواند ضامن وحدت و قدرت و عظمت دنیای اسلام باشد و مسلمانان در سایه این مراسم عظیم عبادی - سیاسی، میتوانند مشکلات خود را حل کنند و در سایه قدرت اسلام در همه جا با اشتراک مساعی از شر و توطئه دشمنانشان در امان باشند. این وظیفه میزبانان و مهمانان خداست که مراسم ضیافت را با اهداف حج هماهنگ کنند و به طریق اولی نباید مانع تحقق اهداف حج گردند. متولیان حرم خدا میتوانند، برای بهرهگیری از این اجتماع الهی برنامههایی تنظیم کنند که دردها و نیازها و امکانات حجاج کشورها و مسلمانان سراسر جهان اسلام هر سال در مکه مطرح شود و مورد بررسی قرار گیرد و برای رفع مشکلات میهن و بسیج امکانات آنها طرحی تهیه شود و هر سال به صورت قطعنامهای جامع در اختیار همه حجاج و از این طریق در اختیار همه مسلمین قرار گیرد. برای این منظور لازم است، در زمان حضور حجاج، چندین کانال تلویزیون و رادیو و روزنامهها و مجلات فراوان در اختیار حجاج باشد و شورایی مرکب از نماینده همه حجاج به تناسب جمعیت هر بخش، در مورد کیفیت استفاده از این امکانات و تنظیم خواستهها و مطالب حق به صورت قطعنامه از لحظه شروع و ورود مسافران تا پایان حضور زوّار، کار کنند و میدانهای وسیعی برای اجتماعات و برگزاری میتینگها و سخنرانیها در ساعات مختلف مجهز باشد. این مطالب ممکن است سطحی و ابتدایی باشد، ولی میتواند زمینهای برای تشکیل شورایی جامع از متفکران مخلص اسلامی برای تنظیم برنامهای جامع باشد و طبیعی است که در جریان عمل عیبها و نواقص کار رفع میشود. اگر از حج درست بهرهبرداری میکردیم، امروز مسلمانان در لبنان و فلسطین و افغانستان و هندوستان و کامبوج و روسیه و بلکه در سراسر جهان مورد ستم کفر جهانی نبودند. این سند بیلیاقتی سردمداران کشورهای اسلامی است که از این نعمت بزرگ الهی برای عظمت و قدرت مسلمین بهرهبرداری نمیکنند و بلکه برعکس مانع اقدامات حجاج دلسوز و متدین میشوند که نمونهاش را در ممانعت از برگزاری مراسم افتخار آفرین حجاج ایرانی در سالهای گذشته دیدهایم و امیدواریم که در آینده شاهد تحقق اهداف الهی حج باشیم. «بِسْمِاللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم/ اِذاجاءَ نَصْرُاللَّهِ وَالْفَتْحُ/ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ اَفْواجاً/ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ اِنَّهُ کانَ تَوَّابًا.»
منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی
نظر شما :