بازخوانی جدال احمد سلامتیان و حسن آیت در مجلس: بنده از سال ۵۰ با دکتر بقایی اصلا ارتباط نداشتم
از همان نوجوانی علاقه خاصی به مسایل سیاسی و اجتماعی داشته و اغلب هزینه مختصری را که بابت تهیه غذا در اختیار داشته صرف خرید روزنامه و نشریات مختلف میکرده و با علاقه خاصی به مطالعه آنها پرداخته و بریده حساس روزنامه را نیز جمع مینمود. جالب اینجاست که در آن زمان یعنی اواخر دهه ۲۰ و اوایل دهه ۳۰ آن هم در این سن و سال کمتر کسی دست به چنین کارهایی میزد.
ایام نوجوانیش (۱۵سالگی) مصادف با یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر کشورمان یعنی نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. به دلیل خاستگاه مذهبی و تیزبینی و نگاه همراه با درایت به جرگه حامیان آیتالله کاشانی در میآید. آیت خود از آن ایام چنین یاد میکند: من از همان سالهای ۱۳۳۲ که روزنامه شورش به عنوان ارگان تبلیغاتی استعمارگران و به عنوان بزرگترین مدافع مصدق سنگینترین اتهامات و فحشهای رکیک را به آیتالله کاشانی میداد به مظلومیت این شخصیت مجاهد اسلامی پی بردم و راه او را به عنوان راه اسلام و آزادی تشخیص دادم.(۲)
دوران تحصیل در دانشگاه مقارن با ایام کودتای ۲۸ مرداد بود. وی در این زمان نیز در خط آیتالله کاشانی بوده و در آن جو اختناق و سرکوب نیز دست از فعالیت به نفع آن مرحوم نکشید. به اذعان آیت در آن سالهای اوج اختناق و استبداد این آیتالله کاشانی بود که به تنهایی علم مبارزه را بر دوش میکشید و در زمانهای که مدعیان آزادی و استقلال به گوشهای خزیده و یا تبدیل به عمله ظلم و ستم حکومت پهلوی شدند در مقابل دستگاه جابرانه طاغوت میایستاد. اعتراض به حکومت غیرقانونی زاهدی و ارسال نامه و تلگراف به مجامع بینالمللی و به خصوص سازمان ملل به جهت ابطال انتخابات فرمایشی مجلس و یا مقاومت در برابر تجدید رابطه با دولت انگلیس و مبارزه در قضیه نفت و تشکیل کنسرسیوم گواه روشنی است بر این ادعا.
مبارزه بیامان مرحوم آیت با جریان ملیگرایی و افشای خط نفاق همواره او را دچار مشکلات عدیدهای مینمود. آیت ابتدا در سال ۱۳۳۷ در دانشسرای عالی تهران در رشته تربیت معلم و در بخش ادبیات فارسی موفق به اخذ لیسانس گشت. در ادامه به سال ۱۳۴۰ و با رتبه اول به اخذ فوقلیسانس در رشته جامعهشناسی از موسسه علوماجتماعی دانشگاه تهران نایل آمد. اما به دلیل تسلط ملیگرایان در موسسه علوماجتماعی از در یافت بورس تحصیلی و اعزام به خارج محروم ماند. اما بلافاصله با قبولی در کنکور وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شده و در سال ۱۳۴۵ موفق به اخذ مدرک لیسانس از دانشکده حقوق میشود.
مدتی نیز به عضویت حزب زحمتکشان در آمده و همراه با رهبر آن دکتر مظفر بقایی به مبارزه علیه حکومت پهلوی و جریان ملیگرایی پرداخت. خود آیت اذعان دارد که ارتباط کاری وی با بقایی و حزبش تا زمان حیات آیتالله کاشانی بوده است(۳) و بعد از آن به دلیل اختلافهای فکری و نظری که با وی داشته است از او و حزبش جدا میشود.
بقایی و حزبش در فضای تهمت و توهین به آیتالله کاشانی جزو معدود افرادی بودند که لااقل در ظاهر به ایشان احترام گذاشته و علیه ایشان جبههبندی نمیکردند(۴). بقایی در ابتدا از یاران و دوستان نزدیک مصدق در جریان ملی شدن صنعت نفت محسوب میشد اما کم کم با آشکار شدن اختلافات از هم جدا شده و کار به فعالیت و دشمنی علیه یکدیگر منجر شد به طوری که بقایی در زمان حکومت مصدق به اتهام قتل سرتیپ افشار طوس دستگیر و زندانی شد.
شهید آیت مدتی را به دلیل فعالیتهای سیاسی بر علیه رژیم در دهه ۴۰ به دامغان تبعید شده و در دبیرستانهای آنجا مشغول تدریس شد. پس از گذران دوران تبعید به تهران بازگشته علاوه بر دبیرستانهای جنوب تهران در دانشگاه ملی (شهیدبهشتی)، علم و صنعت، حوزه علمیه قم، مدرسه عالی قضایی قم، مدرسه عالی لاهیجان و مدرسه عالی اراک نیز به تدریس میپرداخت.
شهید آیت از همان ابتدای حرکت امام خمینی با تمام قوا خود را در خط امام قرار داده و با استفاده از امکاناتی که در اختیار داشت با تشریح اهمیت نقش روحانیت مجاهد در تاریخ هر چه بیشتر مردم را به حقانیت راه امام تشویق میکرد. در همین راستا اقدام به ایجاد یک گروه سیاسی و نظامی مخفی کرده و از این طریق توانست افراد شایسته بسیاری را در محور خط امام متمرکز کند. به طوری که همین گروه توانست در جریان انقلاب خدمات ارزندهای ارایه دهد. آیت پیرامون این گروه که به همراه دوستانش در سال ۱۳۴۵ ایجاد کرد میگوید: این تشکیلات اصل را بر ایجاد حکومت و نظام اسلامی ابتدا در ایران و سپس در سطح جهانی گذاشت و معتقد بود که تنها با تکیه بر این فکر و ایده یعنی جهان شمول شدن اسلام است که میتوان مردم مسلمان کشورهای عقب نگه داشته شده را بسیج کرد(۵). در مرامنامه این تشکیلات آمده است: اسلام کاملترین دین و پاسخگوی کلیه احتیاجات انسانی در هر زمان و مکانی بوده و بهترین تضمین برای صیانت از ارزشهای مادی و معنوی بشریت است. در اصل دیگر آمده است: بدون در دست گرفتن قدرت سیاسی امکان استقرار حق و عدالت ممکن نیست و در دست گرفتن این قدرت در جوامعی که تحت سلطه دیکتاتوریست جز از طریق زور و انقلاب میسر نیست.(۷)
وی از همان روزهای ابتدایی اوجگیری انقلاب به مقابله با جریان جبهه ملی پرداخت و با توجه به اطلاعات و شناخت وسیعی که از پرونده رهبران جبهه ملی داشت افشاگریهای ارزندهای درباره آنها نموده و نقش حقیقی آنان را به ملت معرفی نمود. ایشان در رسوا کردن این خط انحرافی و خطرناک وابسته به آمریکا کوشش بینظیری از خود نشان داد.
با پیروزی انقلاب به همراه شهید آیتالله دکتر بهشتی و سایر همرزمان از موسسین حزب جمهوری اسلامی و عضو شورای مرکزی این حزب بود و از همان ابتدا به عنوان دبیر سیاسی حزب برگزیده شد. آیت جلسات قبل از تاسیس حزب را اینگونه بازگو میکند: موقعی که حزب جمهوری را داشتیم علنی پایهگذاری میکردیم قبل از انقلاب خوب اینها (سران حزب) فکر میکردند پیمان و بازرگان و بنیصدر و سحابی و مدنی هم قابل همکاری هستند و حتی مطرح کردند، حاج سیدجوادی و فلان. من از همان اول گفتم اینها نمیتوانند با شما همکاری کنند اگر دعوتشان کنید به همکاری بیایند کار را از دست شما میگیرند و خراب میکنند و نمیگذارند. ولی آن موقع اینها قابل درک نبود مساله اما به تدریج که آمدند پیش برای اینها روشن شد.(۸)
در جای دیگری به فلسفه تشکیل حزب اشاره میکند: قبل از انقلاب هم به صورت احزاب بدون اسم و رسم متشکل بودیم و مخفی کار میکردیم که هر دسته یا حزب شاخه سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک داشت. هر حزب میتوانست دولتی تشکیل دهد و از نظر افراد هم کاملا غنی بود و به آن صورت هم که میگویند قحطالرجال است صحت ندارد زیرا این به اصطلاح رجال حتما نباید از ۵۰ سال بیشتر داشته باشند تا مثلا وزیر شوند. ما بیشتر معتقد به استفاده از نیروهای جوان هستیم. چه اشکال دارد مثلا یک جوان ۲۵ یا ۳۰ ساله وزیر شود. البته ممکن است تجربه کمتری داشته باشد ولی صداقتش صد برابر بیشتر است و این برای ما ارزش دارد. زیرا همین افراد انقلاب کردهاند و همینها میتوانند آن را پیش ببرند. همانطور که در اشغال سفارت آمریکا شاهد آن بودیم و میخواهیم توسط تشکیلات حزبی چنین نیروهای ناشناخته را جذب کنیم و به کار گیریم. بعد از انقلاب تمام گروههای مخفی ما به صورت یک حزب واحد شروع به فعالیت علنی کرد و بیشتر سعی کرد که روی خط امام حرکت کند و ترجیح داد با مردم باشد تا روشنفکران. البته نه اینکه با روشنفکران قطع رابطه کند ولی بیشتر به رای مردم که اکثریت بودند عمل میکرد و مردم هم از این مساله استقبال کردند.(۹)
در مرداد ۵۸ در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به عنوان نماینده مردم استان اصفهان انتخاب شده و ماندگارترین و بیادماندنیترین خدمات خود را تقدیم اسلام و انقلاب کرد. آیت برای اولین بار نظریه مترقی ولایتفقیه نقش سازنده و با ارزش روحانیت مجاهد را به عنوان یک اصل اساسی در قانون اساسی وارد کرده و در ادامه با درایت والای خود مساله فرماندهی کل قوا را که در واقع اساس قدرت در کشور است را به طور قانونی و رسمی در اختیار رهبر انقلاب قرارداد. کوشش بینظیر وی در رسمی کردن نهاد سپاه پاسداران در قانون اساسی و قرار دادن فرماندهی آن در اختیار رهبر انقلاب نیز از دیگر خدمات گرانبهای او به انقلاب است. مشروح مذاکرات مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی به خوبی نقش مثبت و درخشان او را در تصویب این امور نشان میدهد.
بخشی از سخنان آیت پیرامون این مباحث در مجلس خبرگان بدین شرح است: من یکی از طرفداران و مدافع جدی این اصل (ولایتفقیه) هستم و شاید قبول نمایندگی این مجلس هم برای این بود که تا آنجایی که در قدرت دارم در گذراندن این اصل کمک کنم. چون حکومت اسلامی را بدون این اصل مستقر نمیبینم. یعنی این اصل باید اجرا شود. دلایل عقلی و نقلی بسیاری در این مورد هست. دلایل نقلیاش در کتب فقه ذکر شده است. و آقای مراد زهی (مخالف) که اشاره کردند کتاب ولایتفقیه امام را خواندهاند و در آنجا ولایت امر مخصوص ائمه قلمداد شده است گویا بقیه کتاب را نخواندهاند که ایشان عینا اشاره کردهاند که این ولایت امر در غیبت امام با فقهاست. کتاب ضمن بحث میگوید بعد از ائمه، فقها همه اختیارات را به عهده دارند. در مورد دلیل عقلی این مساله مشخص است که هر کار باید به متخصص و کسی که در آن کار وارد است واگذار شود که یک امر بدیهی است. البته متخصص عادل و باتقوا. حتی اگر بخواهید برای خانهتان در بسازید پیش متخصص میروید و یا اگر بخواهید پیش پزشک بروید پیش متخصص آن رشته میروید. و هر کار دیگری که بخواهیم به همین نحو است و امر حکومت که مهمترین امر است هیچ دلیلی ندارد که پیش متخصصش نرویم. اما چرا دوستان اگر کتاب ژان ژاک روسو را مطالعه کرده باشند که حتما مطالعه کردهاند اصولا در آن کتاب مبنای دموکراسی را بر یک پیمان اجتماعی میگذارد و میگوید اول بشر به صورت انفرادی زندگی میکرد بعد به خاطر اینکه زندگیش پیش برود آمدند و با یکدیگر پیمانی بستند و از قسمتی از آزادیها صرف نظر کردند تا بتوانند به زندگی بهتری دست پیدا کنند و همه دموکراسی را بر مبنای این اصل پیش میبرد. اگر آن پیمان اجتماعی در تاریخ یکبار تحقق پیدا کرده باشد در مورد همین اسلام است.(۱۰)
در ۲۴ اسفند ۱۳۵۸ در اولین انتخابات مجلس شورای اسلامی با کسب ۱۳۴۶۸۹۹ رای به عنوان نماینده مردم تهران انتخاب شد. در ایام قبل از انتخابات مجلس دفتر هماهنگی رئیسجمهور و در راس آن بنیصدر خواستار حذف نام آیت از لیست حزب جمهوری اسلامی شده و اعلام کرده بود که حاضر است هر ۳۰ نفر معرفی شده از طرف حزب و گروههای ائتلافی را بپذیرد منوط به آنکه نام آیت در بین کاندیداها نباشد.
آیت یکی از اصولیترین افراد بود. با هیچ کس شوخی نداشت. هیچگاه حرفهای زننده و زشت حتی در مورد بدترین دشمنانش به کار نمیبرد. همواره با مسائل اصولی برخورد میکرد. دشمنانش را آن طوری که بودند میدید. میگفت من میدانم که او در این مورد پیروز میشود میدانم که از من قویتر است اما من باید در مقابل او بایستم. هیچ وقت در انتقادها و برخوردها از حدود اخلاق اسلامی خارج نمیشد. آن روزی که بنیصدر به ریاستجمهوری رسید و میخواست به یک شکلی در داخل حزب جمهوری اسلامی شکاف بیاندازد و افراد حزب را به جان هم بیاندازد خیلی علاقه داشت که با آیت تماس بگیرد. و پیغامهای زیادی داده بود که بگویید بیاید اینجا بنشینیم با هم صحبت کنیم. آن مناعت طبعی که در آیت بود حکم کرد که پیغام بدهد من با تو کاری ندارم اگر کاری دارید تشریف بیاورید منزل ما. بالاخره دو تن از دوستان وی واسطه شدند که جای ثالثی انتخاب کردند که بنیصدر و آیت در آن جلسه تا ۲ یا ۳ نیمه شب ۴ یا ۵ ساعت مذاکره کردند. آن روز بنیصدر کوشش کرده بود که ببیند میتواند آیت را به سمت خود بکشاند و در مقابل حزب قرار دهد اما آیت با وی اصولی برخورد کرده و گفته بود اگر باز هم انتخاب شوی من مخالف تو هستم و به تو رای نخواهم داد اما در چارچوب نظام جمهوری اسلامی اگر درست حرکت کنی اگر در خط اسلام باشی از تو حمایت خواهم کرد و اگر انحراف پیدا کنی در مقابلت خواهم ایستاد.(۱۱) ظاهرا به دنبال همین جلسه بود که بنیصدر متوجه شد که نمیتواند با او کنار بیاید و تلاش نمود تا چهره او را در جامعه خراب کند و به همین دلیل بود که او و اطرافیانش تلاش زیادی کردند تا در انتخابات مجلس رای نیاورد و پس از اینکه در این مورد توفیق نیافتند با ایجاد جنجال نوار و پرونده دروغین فساد اخلاقی در دامغان جلوی تصویب اعتبارنامه وی را در مجلس بگیرند که باز هم نتوانستند.
جلسه بررسی اعتبارنامه آیت در مجلس شورای اسلامی از عبرتآموزترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است. روزنامه کیهان در مورد این جلسه چنین نوشت: در یک جلسه متشنج و پرهیجان اعتبارنامه آیت تصویب شد. پنجشنبه گذشته (۲ مرداد ۵۹) مجلس شورای اسلامی یکی از شلوغترین و بیسابقهترین و متشنجترین جلسات خود را پشت سر گذاشت. جو آنچنان غیرعادی بود که هم از طرف وکلای مجلس و هم از طرف تماشاچیها بارها به تشنج کشید. در این جلسه که اعتبارنامه حسن آیت مورد رسیدگی قرار گرفت اتفاقات و عکسالعملهای بسیاری را به همراه داشت. (۱۲)
احمد سلامتیان و شیخصادق خلخالی از پر سر و صداترین مخالفان آیت بودند. سلامتیان مسئول دفتر هماهنگی بنیصدر و نماینده اصفهان در نطق خود عنوان کرد: دکتر آیت اشتهار به فساد و نادرستی دارد: ۱-فساد و نادرستی سیاسی۲- فساد و نادرستی اخلاقی.
وی در ادامه نطق خود آیت را متهم به همکاری با دستگاه مطبوعاتی و اطلاعاتی رژیم پهلوی، تدریس انقلاب سفید در دانشگاه، ارتباط با دکتر مظفر بقاپی و عضویت در حزب زحمتکشان، حضور در سر کلاس در روزهای ۱۶ آذر و منظور کردن غیبت برای دانشجویان غایب، بوسیدن دختر نوجوانی در کلاس درس یکی از مدارس دخترانه دامغان در دهه ۴۰، ابراز مخالفت با بنیصدر و مقابلهگری عملی با وی برای برانداختنش از مقام ریاستجمهوری و... نمود. (۱۳)
آنگاه نوبت به آیت رسید به دفاع از خود پرداخت:
بسم الله الرحمن الرحیم
و مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین.
گفت آن یار کز او گشت سردار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد
روزی که جناب آقای احمد سلامتیان به اعتبارنامه من اعتراض کردند بسیاری در داخل مجلس خندیدند و تعجب کردند و همین طوری بسیاری در خارج مجلس. من هم از خوشحالی که داشتم خندیدم ولی تعجب نکردم خوشحال شدم برای آنکه به مصداق تعرف الاشیا باضدادها. من به ضدم شناخته میشدم. کسی که خواهیم دید در جبهه ملی دوم با شاپور بختیار و خسرو قشقایی چه در داخل و چه در خارج همکاری داشته است کسی که در جبهه ملی چهارم در سال ۵۷ آن جبهه ملی که امام اخیرا به حدی ناراحت بودند که فرمودند بروند گم شوند هم سخنگو بود و هم معاون و کسی که الان دفتر به اصطلاح هماهنگی رئیسجمهوری و مردم را تشکیل داده و سنجش افکار این دفتر اعلام کرده است که امام خمینی در بین مردم ۴۸ درصد طرفدار دارد و دیگری ۶۸ درصد.
در این هنگام مرحوم شیخصادق خلخالی داد و فریاد و خطاب به رئیس مجلس میگوید که چرا میگذارید آقای آیت رسوایی به بار بیاورد. اینها دارند مردم را خفه میکنند. در این هنگام رئیس مجلس (هاشمیرفسنجانی) به خلخالی دستور سکوت داده و در صورت ادامه چنین رفتاری وی را تهدید به اخراج کرد.
آیت ادامه میدهد سنجش افکاری که اعلام کرده بود مسعود رجوی نماینده اول تا سوم تهران خواهد شد، چنین فردی با من مخالفت کرده است و این باعث افتخار من است. معلوم میشود ضربتی که من به اینها وارد کردم آنقدر کاری و موثر بوده که آنها را گیج کرده و دیوانهوار دست به هر کاری میزنند. در پاسخ به اتهام مخالفت با ۱۶ آذر میگوید: این شماره اطلاعات سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۴۰ است توجه کنید ۱۹سال پیش از قول من بالای آن تیتر هست اعلامیه اللهیار صالح. به شما بگویم که این روزنامه آنقدر تاثیر کرده که چند بار چاپ شد که حالا فرصت ندارم جزئیات مساله را بگویم فقط قسمتی از آن را میخوانم. در آن روزنامه نوشته است: آقای آیت دانشجوی فوقلیسانس رشته علوماجتماعی اظهار داشت: ولا تحسبن الذین قتلوافی سبیل الله امواتا چند روز دیگر روز ۱۶ آذر است. ۸ سال پیش در چنین ایامی به دستور سپهبد زاهدی به منظور تجدید رابطه ننگین و اسارتآور با انگلستان سه تن از رزمندگان راه راستی و آزادی را در صحن مقدس دانشگاه به ضرب گلوله از پای در آوردند. دولت زاهدی مانند سایرین تصور میکرد که با شکنجه میشود رستاخیز عظیم ملت را متوقف ساخت ولی اکنون پس از ۸ سال هم آنها و هم ما به رایالعین میبینیم که نه تنها آن کشتار وحشیانه نهضت ملی را متوقف نساخت بلکه نیروی جدیدی به آن داد که هر سال شور و هیجانی در این ایام برپا میشود و به نهضت ملی قدرت میبخشد. این درسی است که تاریخ به دیکتاتورها داده است که هیچگاه قتل و شکنجه از سیر جبری تاریخ که به طرف آزادی و گسستن زنجیرهای اسارت پیش میرود جلوگیری نمیتواند بکند. جا دارد که اینجا به روان پاک آن شهدای راه آزادی درود بفرستیم و از کشندگان آنها اظهار تنفر کنیم.
همین است آقای سلامتیان دیروز فرمودند که آیت در روزهای ۱۶ آذر سر کلاس میرفته و به دانشجویانی که سر کلاس نمیرفتهاند برای آنها غایب میگذاشته است. نظر آیت در ۱۳۴۰ راجع به ۱۶ آذر آن روزی که جبهه ملی دوم اصلا آیه قرآن بلد نبودند حالا گاهگاهی چرا میخوانند با آیه قرآن شروع کرده و مطالبش را گفته و بعد یکی از دانشجویان من اینجاست آقای بشارتی میتوانند سوابق را بگویند میتوانید بپرسید ولی اصلا تنها کسی که سر کلاسهای دانشگاه حضور و غیاب نمیکرد من بودم. و اگر احیانا هم حضور و غیاب میکردم همیشه اعلام کرده بودم که من کسی را به علت غیبت از امتحان محروم نمیکنم. حضور و غیابی نمیشد. و اگر برای خالی نبودن عریضه که دانشکده اعتراض نکند گاهی غیبتی گذاشته میشد آن هم محسوب نمیشد نمیگذاشتم به حد نصاب برسد - در این لحظه بشارتی که خود از نمایندگان حاضر در مجلس بود به تائید گفتههای شهید آیت اعلام کرد صحیح است- آیت ادامه داد: از بنده سوال نمودهاند که صریحا بگویید که آیا انقلاب سفید تدریس میکردید یا نه؟ نه بنده انقلاب سفید تدریس نمیکردم. در پاسخ به اتهام فساد اخلاقی میگوید: یکی از رذلترین دستگاههای ما ساواک بود. آخر ما فکر میکردیم که آیا رذلتر از ساواک هم پیدا میشود که تفالههای ساواک را ببلعند و نشخوار کنند. حالا با ماجرای دامغان برای شما شرح میدهم ببینیم که چه کسانی هستند که قیکردههای ساواک را میبلعند. وقتی که به دامغان وارد شدم البته مثل همه شهرهای ایران و از یک جهتی بدتر از سایر شهرهای ایران. البته چون من در فرهنگ بودم وضع از نظر امور مالی بسیار بد بود وضع بسیار بدی از نظر امور امتحانی بود. خویشاوندانشان از اطراف میآمدند و در دامغان امتحان متفرقه میدادند و قبولشان میکردند. متنفذین سوالات را برای ایشان مینوشتند. حتی سوالات امتحانات نهایی که همهاش مدرک بود پاکت لاک و مهر و موم شده را با بازرس میساختند باز میکردند و سوالات را مینوشتند. از نظر سیاسی هم دامغان وضع بسیار ناجوری داشت. شما میدانید ارتشبد نصیری اهل سمنان بود و آن منطقه را شدیدا تحت کنترل داشت. از نظر اداری و مالی من دبیران را متشکل کردم و همچنین تا حدودی از نظر سیاسی. دیگر نمیشد افراد را بیخودی قبول کرد دیگر نمیشد دزدی کرد. دبیرانی که جرات نمیکردند پیش رئیس فرهنگ بروند دستهجمعی تهدید به دست کشیدن از کار میکردند و خواستههای مشروع خودشان را به کرسی مینشاندند. یکی از کارهایی که من کردم آن موقع قرآنی شاه چاپ کرده بود و به همه جا میفرستاد و البته پولش را هم میگرفت. این قرآن را به دبیرستان آوردند و من عضو شورای مالی دبیرستان بودم و با خرید این قرآن مخالفت کردم. آقای سلامتیان آن موقع در پاریس بودند و نمیدانند ایران چه خبر بوده و اینکه یک دبیر توی دامغان با خرید قرآن آریامهر مخالفت کند یعنی چه. این تو پرونده ساواک منعکس است. یادتان هست که به هر مناسبتی از مردم پول میگرفتند. یک روز خرجهای جشنهای شاهنشاهی، یک روز خرج تاجگذاری و... در پرونده منعکس است آیت پول نداد صریحا پول نداد. در چهارم آبان یعنی روز تاجگذاری من به تهران برگشتم و دامغان نماندم. چون جشنهای تاجگذاری بود و فقط کسانی میرفتند که در جشنها شرکت میکردند. برحسب اتفاق من آن زمان مریض شدم. مریض خیلی سخت. درد کلیه و این بیماری به مدت ۲ماه طول کشید. اینها حقوق مرا قطع کردند و تا چند ماه بعدش هم حقوق مرا ندادند تا بعد مجددا حقوقم را پرداختند. حقوق آبان یا آذر را من به کسی وکالت داده بودم که در غیابم بگیرد. ایشان حقوق را گرفته و از ترسش یک مبلغش را به عنوان جشن تاجگذاری داده بود و من این پول را پس گرفتم. توجه کنید اینها آن موقع خیلی دل و قلوه میخواست. در هر صورت اینها همه انباشته شد. بعد از آن عناصر ناپاک و طاغوتی خواستند از زمینه ناجور من پیش ساواک حداکثر استفاده را ببرند. به سایر افرادی که با من بودند تهدید میکردند که پرونده میسازیم و آبرویتان را میبریم. بعد از عید که من به دامغان آمدم شنیدم که به گوش من میخورد که دانشآموزی که وابسته به ساواک بود گفته بود که من برای اینکه آبروی فلانی (آیت) را ببرم سر کلاس بین جمع او را خواهم بوسید و کسی باور نمیکند که من او را بوسیدهام. این به گوش من رسید و من مراقب خودم بودم. به هر حال او نتوانست چنین کاری بکند و چنین اتفاقی هم نیفتاد. اما در شهر شایع کردند. و همان موقع نه مردم و نه دبیرها قبول کردند. مردم تظاهرات کردند و در خیابانها برای اولین بار اعلامیه پخش کرده و از من دفاع کردند. دبیرها هم اکثرشان به نفع من اعتصاب کردند. (۱۴)
در همین رابطه شهید شاهچراغی نماینده دامغان در مجلس اعلام میکند: در مورد جریان دامغان باید عرض کنم که بیش از یک شایعه نبود و همان زمان هم اختلاف شدیدی بین یک عدهای که هوادار آقای آیت بودند و مخالف آقای آیت، و مخالفین از عناصری نبودند که بشود اعتماد کرد. من در مورد کلی آقای آیت نظری ندارم نه ایشان را رد میکنم و نه تایید اما جریان بیش از یک شایعه نبود و آنهایی که این شایعه را راه انداختند بیشتر از دروغپردازها و عناصر رژیم بودند.(۱۵)
در همان زمان علی معلم دامغانی شاعر عرصه انقلاب و دفاع مقدس نامه سر گشادهای بدین مضمون منتشر ساخت: ای امت رسول خدا نویسنده این سطور شاهد و شاعر این شایعه (اتفاق دبیرستان دخترانه دامغان) است و در پراکندن این خبر نقشی سزاوار توجه داشته است. آن روزها دوره اول دبیرستان را میگذراندم. خانمی از اولیای دبیرستان پروین اعتصامی در رهگذری به من برخورد کرده و شایعه را به من تلقین کردند. ما شعرا هم که خوب گاهی پیرو گمراهانیم و من شعری ساختم در واقعه مشکوک و به یکی از آشنایان دادم و غروب آن روز همه آن را زمزمه میکردند و خبر فاش شد در حالی که هیچ گویندهای حتی خود من که در اشاعه آن مرد اول بودم نسبت به اصل خبر مطمئن نبودم. سه روز بعد خانم دیگری از دبیران همان دبیرستان با من صحبت کردند و قضیه را توطئه خانم... و تحریک... قلمداد نمودند و ما دریافتیم که چه ناجوانمردیی شده است و شعری در رد شعر اول نوشتیم که بله کار فلانی است و فلانی را غدر کردهاند که البته این شعر رواج چندانی نیافت و لیکن عوام بر اثر این شایعه که بزرگ شده بود غوغا کردند و کار به سیاست کشید که آن روز ما را از آن خبری نبود و امروز اسناد ملی که ما خیال میکردیم از این اسناد فقط آنهائیش اهمیت دارد و معتبر است که دلالت ربط کسی با مثلا دولتسرایی یا دولت مردی باشد و میبینیم که نه خیر حتی پروندهسازیهای طاغوت تا آن درجه اهمیت دارد که شخصیت موجهی را که حداقل سلامت او را مردم در این چندگاه پس از انقلاب که فصل فرو افتادن میوههای کرم زده این باغ است امتحان کرده و دانستهاند که در فرهنگ و اطاعت اسلامی بر بسیاری رجحان دارد مورد تهمت و بازخواست و بیآبرویی قرار میدهند. من آیت را جز یکبار ندیدهام به یاد هم ندارم که با او سخن گفته باشم و چون اهل شعرم از چهره عبوس و جدی او هم لذتی نمیبرم. این نامه را به خاطر خدا و برای امت مسلمان نوشتم. با آرزوی اینکه بر مجلس شورای اسلامی اگر اخلاق اسلامی سایه نخواهد افکند انشاالله حریت و جوانمردی حاکم شود. (۱۶)
آیت دفاعیات خود را با این جملات به پایان میبرد که: بنده از سال ۵۰ با دکتر بقایی اصلا ارتباط نداشتم. از سال ۴۲ تا ۵۰ من با بقایی رابطه سیاسی نداشتم. رابطه من با بقایی در سال ۴۰ است موقعی که آیتالله کاشانی زنده بود. من در جناح آیتالله کاشانی بودهام و با بقایی و به اتفاق آیتالله کاشانی بودم که بر ضد آن دستگاه مبارزه میکرد. (۱۷)
در پایان جلسه و بعد از ۳ ساعت و ۱۰ دقیقه از ۱۹۹ نفر نماینده حاضر در مجلس ۱۷۰ نفر در رای گیری شرکت کردند. از این تعداد ۱۱۴ نفر رای موافق و ۳۰ نفر رای مخالف و ۲۶ نفر رای ممتنع دادند. بدین ترتیب اعتبارنامه سیدحسن آیت به تصویب رسید. (۱۸)
از چهرههای شاخصی که در جریان رای گیری به آیت رای منفی دادند میتوان به این افراد اشاره کرد: محمد مجتهد شبستری، احمد صدر حاج سیدجوادی، محسن مجتهدشبستری، مهدی بازرگان، محمدجواد حجتیکرمانی، ابراهیم یزدی، احمد سلامتیان، یدالله سحابی، هاشم صباغیان، فضلالله محلاتی، کاظم سامی، عزتالله سحابی و شیخصادق خلخالی(۱۹)
و سرانجام روز موعود فرا رسید. در حالی که کمتر از ۴۰ روز از جنایت هولناک و دهشتناک انفجار ۷تیر و شهادت دوستان و یارانش در حزب جمهوری اسلامی نگذشته بود که پرستوی جامانده از قافله دلدادگان کوی دوست نیز به کاروان شاهدان کربلای سرچشمه پیوست.
ساعت شش و پنجاه دقیقه صبح چهارشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۶۰ هنگام خروج از منزل جهت عزیمت به محل کارش (مجلس شورای اسلامی) مورد آماج حدود ۶۰ گلوله کین نفاق شده و در همان دم روح سترگش از قفس جان رها گشته و به سوی دلدارش عروج نمود.
پینوشتها:
۱ - آیت حسن – درسهایی از تاریخ سیاسی ایران ص ۱
۲- همان ص ۴
۳- همان ص۷۳
۴- همان ص ۶
۵- همان ص۸
۶- همان ص۸
۷- همان ص۸
۸- شهروند امروز- سال سوم – شماره۵۱ - یکشنبه ۲تیر۸۷ص۶۵
۹- درسهایی از تاریخ سیاسی ایران ص۱۰
۱۰- صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی – ج ۲-ص۱۰۸۴
۱۱- درسهایی از تاریخ سیاسی ایران ص۱۷
۱۲- کیهان شماره ۱۱۰۵۴شنبه ۴مرداد۵۷
۱۳- درسهایی از تاریخ سیاسی ایران صص ۵۰تا ۵۸
۱۴- همان ۵۸ تا۷۴
۱۵- همان ص۷۴
۱۶- همان ص۷۷ و ۷۸
۱۷- همان ص۷۳
۱۸- همان ص ۷۵ و روزنامه کیهان شماره ۱۱۰۵۴
۱۹- درسهایی از تاریخ سیای ایران ص۷۶
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
نظر شما :