چرا ۱۶ آذر باید روز دانشجو باشد؟

۱۹ آذر ۱۴۰۰ | ۱۹:۰۸ کد : ۸۷۲۲ وقایع اتفاقیه برگزیده‌ها
عمادالدین باقی: چرا مناسبت و نماد جنبش دانشجویی، ۱۶ آذر باشد؟ چرا ۱۸ تیر نباشد؟ جریان روشنفکری و اصلاح‌طلبی باید تکلیف خود را با گفتمان انقلابی و چریک‌پرور ۱۶ آذر روشن کند.
چرا ۱۶ آذر باید روز دانشجو باشد؟

تاریخ ایرانی: «۱۶ آذرماه ۱۳۳۲، نگاهی به جنبش دانشجویی در ایران» عنوان جلسه‌ای بود که روز دانشجو، در اتاق حزب توسعه ملی ایران اسلامی در کلاب‌هاوس برگزار شد و در آن بهزاد نبوی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و فعال سیاسی پیش و پس از انقلاب، عمادالدین باقی، تاریخ‌پژوه و فعال حقوق بشر، احسان شریعتی، استاد فلسفه دانشگاه و مهدی فتاپور، از اعضای شورای مرکزی فدائیان خلق شرکت کردند.

گزارش «تاریخ ایرانی» برگرفته از گفتارهای مهمانان در این جلسه ۳.۵ ساعته است:

بهزاد نبوی: جنبش دانشجویی در فضای باز سیاسی امکان ظهور می‌یابد

جنبش‌های دانشجویی در فضای باز سیاسی و در شرایط دموکراتیک امکان بروز و ظهور پیدا می‌کنند و معمولاً در شرایط اختناق و استبداد، فعالیت باز سیاسی به طور کلی و بخصوص فعالیت‌های دانشجویی متوقف می‌شود.

از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به طور کلی حاکمیت استبدادی وابسته، بر کشور حاکم بود. بگذریم از اینکه برخی در تظاهرات می‌‎گویند «رضاشاه، روحت شاد». این افراد مشخص است که دنبال دموکراسی نیستند و فکر می‌کنند اگر رضاشاه بیاید ممکن است نان و آب برایشان فراهم شود.

از کودتای ۱۲۹۹ تا شهریور ۱۳۲۰ اختناق و استبداد کامل است و در آن دوره جنبش سیاسی علنی وجود ندارد. دوره بعد، از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ یعنی دوره محمدرضاشاه است که در این دوره هم اصل بر حاکمیت استبداد و دیکتاتوری است مگر استثنائاتی از جمله آنچه سبب شد فعالیت‌های دانشجویی شکل بگیرد. یک دوره از شهریور ۱۳۲۰ تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ است که در آن دوره تضاد شوروی و انگلیس علیرغم اتحادی که تا سال ۱۳۲۵ یعنی جنگ جهانی دوم داشتند اتفاق افتاد؛ یعنی زمانی که ایران به صورت سه‌جانبه اشغال شد. همین تضاد موجب شکل‌گیری فعالیت‎‌های سیاسی علنی شده است که مهمترین جریان سیاسی آن دوره حزب توده بود که با پشتیبانی شوروی فعالیت خود را شروع کرد و در دانشگاه‌ها هم بدون رقیب بود. البته انجمن‌های اسلامی هم در این دوره شکل گرفتند اما تقریباً غیرسیاسی بودند. دانشجویان مسلمان صرفاً برای فعالیت‌های مذهبی خود آنجا جمع می‌شدند و دخالتی در کارهای سیاسی نداشتند.

دوره بعدی از سال ۱۳۲۵ یعنی بعد از اینکه حاکمیت فرقه دموکرات را شکست داد، شکل گرفت و به سمت استبداد و دیکتاتوری تدریجی حرکت کرد؛ که اوج آن ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ روز ترور نافرجام شاه توسط ناصر فخرآرایی بود که اعلام کردند او عضو حزب توده بوده است که من بعید می‌دانم. چون می‌خواستند حزب توده را منحل کنند، او را به حزب توده منتسب کردند. جنگ تمام شده بود و قوای خارجی از ایران رفته بودند و حاکمیت می‌خواست فعالیت‎‌های چپ وابسته به شوروی را کاهش دهد. اولین فعالیت حاکمیت در این راستا شکست فرقه دموکرات و دومین آن انحلال حزب توده بود. این خفقان تا دو سال بعد ادامه پیدا کرد و بعد از این به خاطر شکل‌گیری یک تضاد جدید در عرصه بین‌المللی بین انگلیس و آمریکا، فعالیت‌های سیاسی دوباره در کشور شکل گرفت و به دانشگاه‌ها هم کشیده شد. این تضاد منافع البته بین دو کشوری بود که در برابر کمونیست‌ها با هم متحد بودند.

با روی کار آمدن دموکرات‌‎ها، آمریکا به انگلیس فشار می‌‎آورد که فضای باز سیاسی در ایران ایجاد شود که به موجب آن حاکمیت خودش را شکل منطقی بدهد و بتواند نفوذش را تبدیل به سلطه و حضور گسترده کند. فاصله زمانی ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ مربوط به این دوره بود که در دانشگاه‌ها هم فعالیت دانشجویی شروع شد. انجمن‌‎های اسلامی هم که تا آن زمان اصلاً سیاسی نبودند کمی سیاسی شدند. دوره بعدی پس از کودتای ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۳۹ بود؛ دوره‌‌ای که بار دیگر حاکمیت به دنبال تبدیل دوره آزادی سیاسی (که به اوج خود رسیده بود) به دوره استبداد بود. این دوره نماد سرکوب دانشجویی در دوره جدید استبداد بود.

سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ تضاد انگلیس و آمریکا موجب فشار بر انگلیس شد که به ایران تحت سلطه‌‌اش آزادی سیاسی بیشتر بدهد و همین مساله موجب شکل‎‌گیری جریان‎‌های جدید شد از جمله جبهه ملی دوم که این دوره زمان حضور من در دانشگاه بود. طولانی‌ترین دوره استبداد از خرداد ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۶ بود که جریان‌های مختلف شکل گرفت و نتیجه‌‌اش شکل‌گیری نهضت امام بود. از ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ عمدتاً جریانات مذهبی حامی امام و با فاصله ملی مذهبی‌ها و با فاصله ملیون و گروه چپ در عرصه سیاست علنی فعال شدند.

بعد از پیروزی انقلاب تا سال ۱۳۸۸ عمدتاً جنبش دانشجویی با محوریت انجمن‌های اسلامی شکل ‎گرفت و آن‌ها تقریباً در طیف چپ اسلامی و بعد اصلاح‎‌طلبان می‌گنجیدند و بعد از ۱۳۸۸ بار دیگر چون فضا بسته شد این فعالیت‌ها تعطیل شد و عمدتاً بسیج دانشجویی تنها جریان فعال در دانشگاه‌‎ها بود. از جنبش دانشجویی در جبهه اصلاحات اثر خاصی نیست و جریان دانشجویی فعالیت خاصی در این دوره ندارد.

احسان شریعتی: موضوعیت روز ۱۶ آذر از منظر حقوق بشر است

روز دانشجو یک مقطع تاریخی نمادین است که استمراری را در حیات، تاریخچه، هویت و حافظه دانشگاه و جنبش دانشجویی نشان می‌دهد.

در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ نیروهای نظامی وقتی وارد دانشگاه شدند که دانشجویان تصمیم گرفته بودند با احتیاط بیشتری عمل کنند و جو را آرام نگه دارند. با توجه به اینکه در روزهای قبل مساله تجدید رابطه با انگلیس مطرح شده بود و عده‌‌ای می‌خواستند وضعیت سابق بازگردد، دانشگاه و دانشجویان زیر فشار قرار داشتند.

با آغاز محاکمه دکتر مصدق در ۱۷ آبان، اعتراضات در دانشگاه شروع می‌شود. سفر ریچارد نیکسون، معاون رئیس‌جمهور آمریکا به ایران هم مورد اعتراض نیروهای سیاسی به ویژه دانشجویان بوده است. برخلاف آنچه گفته می‌شود که نیروهای سیاسی از سفر نیکسون بی‌اطلاع بودند، سفر مقامات آمریکایی به ایران مورد اعتراض نیروهای ملی بود.

در روز ۱۶ آذر با تصمیم نیروهای سیاسی دانشجویی اوضاع آرام بوده است، ولی احساس می‌شد نیروی نظامی با دخالت خود موجب تحریک دانشجویان می‌شوند. آن‌ها به بهانه تمسخر نیروهای نظامی توسط دانشجویان وارد دانشکده فنی می‌شوند تا دانشجویان را بازداشت کنند. به دکتر رحیم عابدی، معاون دانشکده فنی اجازه داده می‌شود که زنگ تعطیلی کلاس‌ها را زودتر به صدا دربیاورد. دانشجویان وارد کریدور دانشکده فنی می‌شوند و نیروهای جانباز - نظامی شروع به تیراندازی می‌کنند که چند نفر از دانشجویان مضروب می‌شوند از جمله دایی ما مهدی آذر معروف به آذر شریعت‌رضوی که از فعالین دانشجویی بود که حتی یک بار به زندان افتاده بود و دو نفر دیگر از دانشجویان، احمد قندچی که گرایش به نیروهای ملی و مصطفی بزرگ‌نیا که گرایش به حزب توده داشت. دایی من گرایش به هر دو جریان داشت.

در این تیراندازی به طور اتفاقی به این سه دانشجو گلوله اصابت می‌کند. به پای دایی ما سربازی سرنیزه می‌زند که رد سرنیزه در دفترچه‌ای که در جیب او بود، دیده می‌شود. این دفترچه الان نزد خانواده موجود است که گاهی بخش‌هایی از آن منتشر می‌شود. شریعت‌رضوی چون به بیمارستان نمی‌رسد بر اثر خونریزی فوت می‌کند. دانشجویان را ابتدا در قبرستان خاوران دفن می‌کنند. پس از پرس‌وجوی خانواده‌ها، آن‌ها را نبش قبر کرده و به جایگاه فعلی در قبرستان امامزاده عبدالله شهر ری منتقل می‌کنند. پس از این واقعه در مطبوعات عنوان می‌شود که تقصیر معاون دانشکده بود که زنگ را زده و شلوغ شده و اشتباهی رخ داده است. اجازه می‌دهند مراسمی محدود در امامزاده عبدالله برگزار شود. دو روز بعد از آن نیکسون به تهران می‌آید و در دانشکده حقوق به ریاست دکتر سیاسی، دکترای افتخاری می‌گیرد که در همانجا پیوند دیرینه او با نظام شاه بسته می‌شود. جنبش دانشجویی پس از این واقعه سرکوب شد و اجازه فعالیتی داده نمی‌شود. اولین مراسم بزرگداشت دانشجویان هم در سال ۱۳۳۸ برگزار می‌شود.

چنانکه شهود گفته‌اند در روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تظاهراتی نبوده است و اقدام رژیم تحریک‌آمیز بود و نشان می‌دهد دستوری داشتند تا آنجا را به آشوب بکشند و سرکوب کنند. من از دکتر شریعتی این تحلیل را شنیده بودم که رژیم شاه می‌خواست جو سیاسی را در آستانه سفر نیکسون متشنج کند تا ضرورت و نیاز به اعمال قدرت و ارعاب را نشان دهد.

موضوع اصلی ۱۶ آذر تجاوز به حریم دانشگاه از سوی نیروهای نظامی بوده است. این تجاوز به حریم آگاهی و فرهنگ، این روز را تبدیل به روزی نمادین می‌کند که قبل از انقلاب از سوی گروه‌های دانشجویی داخل و فعالان کنفدراسیون دانشجویان در خارج از کشور گرامی داشته می‌شد. پس از انقلاب هم تا دوره اصلاحات این روز به رسمیت شناخته نشد. پس از آن تلاش شد در کنار روایت‌های موجود یک روایت رسمی مذهبی ضد استکباری از این روز ارائه دهند.

اتفاقاً موضوعیت روز ۱۶ آذر از منظر حقوق بشر است که نهاد علم مورد تجاوز نیروی نظامی قرار گرفت؛ این موضوع اصلی تکرارشونده در انقلاب فرهنگی و ۱۸ تیر ۷۸ و ۸۸ از منظر دانشجویی و حقوق بشری و هویتی است که باید منتقل شود.


عمادالدین باقی: چرا نماد جنبش دانشجویی، ۱۶ آذر باشد؟

اگر بنا باشد روزی به عنوان نماد تبدیل شود، چرا ۱۶ آذر باشد که متعلق به ۶۸ سال پیش است و در گفتمانی متضاد با امروز ما شکل گرفته است؟ وقتی به حوادثی مانند ۱۸ تیر ۷۸ و سال ۸۸ و دی ۹۶ و آبان ۹۸ نگاه می‌کنیم که ابعاد وسیع‌تری از ۱۶ آذر دارند، چرا آن‌ها را نماد نمی‌کنیم؟ با وجود حوادث امروز، دیگر در ذهن من، نوبت به ۱۶ آذر نمی‌رسد. نقد امروز را نباید فدای نسیه دیروز کنیم.

سؤال من اینست که بسیج نیروهای سیاسی برای بزرگداشت ۱۶ آذر جزو کدام یک از اولویت‌های ما قرار می‌گیرد؟ تبدیل آن به مناسکی که هر سال توسط دانشجویان، مطبوعات، احزاب و…برگزار شود، چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟

مسائل جنبش دانشجویی باید معطوف به دردها و دغدغه‌های روز دانشجویان باشد و گرهی از مشکلات امروز مردم باز کند. از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ تا امروز این روز تبدیل به مناسبت ویژه سیاسی - دانشجویی شده و نقطه جوش و خروش بوده است. در دوره شاه چنانکه در کتاب جنبش دانشجویی اشاره کردم، ۱۶ آذر روز شورش و غوغا بود و در این روز به طور هماهنگ در دانشگاه‌ها اعتراضاتی برگزار و عده‌ای دستگیر می‌شدند. در آن دوره این اعتراضات خصلت انقلابی و ضد رژیم داشت. پس از انقلاب که حکومت محصول همین اعتراضات ۱۶ آذری بود هم این سنت ادامه پیدا کرد. چون در هر دو دوره نوک پیکان حرکات اعتراضی به سمت حکومت بود، توصیه می‌شد به درس خواندن و دوری دانشجویان از حرکات سیاسی. این حرکت‌های دانشجویی منجر به این شده که طی این ۶۸ سال دانشگاه زنده بماند.

من همواره، دو مساله با مناسک ۱۶ آذر داشته‌ام: اول اینکه، کوشش‌های دانشجویی و جنبش‌ها باید خصلت مدنی و دانشجویی داشته باشند نه حزبی. دوم، چرا مناسبت و نماد جنبش دانشجویی، ۱۶ آذر باشد؟ چرا روز دیگر نباشد؟ چرا ۱۸ تیر نباشد؟ چرا ۱۹ آذر که روز جهانی حقوق بشر است نباشد؟ من قبلاً درباره تناقض‌های ۱۶ آذر با هویت‌های دانشجویی صحبت کرده‌ام.

مناسکی شدن ۱۶ آذر بر روایت ما از تاریخ هم اثر گذاشته است. اینکه اعتراضات به سفر نیکسون ربط داشت یا از یک ماه قبل آغاز شده بود؟ وقایع ۱۶ آذر ادامه اعتراضات به محاکمه مصدق بود یا تغییر کرد و تحریف شد و گفتند در اعتراض به سفر نیکسون بوده است؟ جریان چپ در این ۶۸ سال تلاش کرد که ۱۶ آذر را تبدیل به جریان ضد آمریکایی کند به نفع اردوگاه مارکسیستی. نیروهای مذهبی هم در این سال‌ها دنباله‌رو این نگاه جریان چپ شدند.

چرا کسی نمی‌گوید روز ۱۵ آذر دانشجویان برخی افسران ارتش را که بیرون دانشگاه بودند به داخل بردند، کتک زدند و روز بعد هم بدون اینکه نیروی نظامی بخواهد ورود کند، شروع کردند به سر دادن شعار ضد حکومتی؟ کسی به این زمینه و محرک اشاره نمی‌کند. البته این اقدام رژیم در شکستن حریم دانشگاه را موجه نمی‌کند اما این نادیده گرفتن، تاریخ را به شکل وارونه به نسل جدیدی منتقل می‌کند.

سؤال من اینست اگر امروز مقامی آمریکایی برای بهبود روابط بخواهد به ایران سفر کند، همه این‌هایی که مراسم ۱۶ آذر را برگزار می‌کنند، با این کار موافقت می‌کنند یا مخالفت؟

مناسک ۱۶ آذر بستری شد برای شکل‌گیری جریانات چریکی و در همین بستر مناسکی است که اقدامات چریکی توجیه می‌شود. از منظر گفتمان حقوق بشر، کار آن دوره امروز قابل دفاع است؟ با تغییر دوره، نگاه‌ها تغییر می‌کند. امروز اگر کسی به سفارت کشوری حمله کند، همه آن را به عنوان عمل غیراخلاقی محکوم می‌کنند حتی حکومت انقلابی اما همین اقدام در سال ۱۳۵۸ به عنوان عملی انقلابی تلقی می‌شد.

جریان روشنفکری و اصلاح‌طلبی باید تکلیف خود را با گفتمان انقلابی و چریک‌پرور ۱۶ آذر روشن کند. چطور می‌شود از یکسو از مفاهیم حقوق بشری سخن بگوییم، اما هر ساله به ۱۶ آذر به عنوان مناسکی نگاه کنیم که تقدیس می‌شود در حالیکه ۱۶ آذر به روایت خود این جریان‌های روشنفکری و اصلاح‌طلب، ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی است. آیا امروز هم ضدآمریکایی بودن را تائید می‌کنیم؟

ما به دو گفتمان متفاوت، یکی انقلابی و دیگری مدنی تعلق داریم؛ آن رخداد متعلق به گفتمان انقلابی بود و ما در دوره گفتمان مدنی و حقوق بشری هستیم.

مهدی فتاپور: دانشجویان احزاب سیاسی را قبول نداشتند

خوشحالم که بار دیگر فضایی ایجاد شد که جریان‎‌های فکری مختلف با یکدیگر به گفت‌وگو بپردازند و من بعد از ۴۵ سال بار دیگر می‌توانم با آقای نبوی هم‌صحبت شوم و خاطرات زندان اوین برای من زنده شد.

من سال ۱۳۴۷ وارد دانشگاه شدم و تا سال ۱۳۵۲ از مسئولان اصلی جنبش دانشجویی بودم و در سال ۱۳۵۷ مسئولیت سازمان پیشگام از سازمان‌های اصلی دانشجویی چریک‌های فدایی خلق اکثریت را برعهده داشتم.

سال‌های دهه ۴۰ در ایران رفرمی صورت گرفت و وضعیت زندگی مردم بهتر شد و در این میان اصلاحات به دانشگاه هم رسید؛ چنانچه هم کیفیت آموزش و اساتید و هم امکانات بیشتر شده بود. اگر در سال ۱۳۳۲ جمعیت دانشجویان کمتر از ۱۰ هزار نفر بود، این رقم در سال ۱۳۵۵ به ۱۷۰ هزار رسید.

در این دوران سرکوب جریان‎‌های سیاسی اتفاق افتاده بود؛ هم با جبهه ملی و هم حزب توده برخورد شدیدی شد. این تصور ایجاد شده بود که جنبش دانشجویی تحت کنترل است و می‌شود طور دیگری با آن برخورد کرد.

در آن دوران نظام تصور می‌کرد با فعالیت‌های گوناگون از جمله ایجاد کاخ جوانان و افزایش امکانات رفاهی در دانشگاه‌ها، توانسته دو نسل را کاملاً از فضای سیاسی و فعالیت دانشجویی دور کند.

آنچه غافل بودند تغییراتی بود که آن سال‌ها در عرصه جهانی در حال شکل‌گیری بود. حرکت روشنفکری - دانشجویی از نیمه دهه ۴۰ تا ۵۰ در همه جهان از اروپا و آمریکا گرفته تا ترکیه، آمریکای لاتین و حتی ایران در حال شکل‌گیری بود. در این دوره دانشجویان رادیکال شده و وارد فضای سیاسی شدند. شعار عمومی این دوره، تغییر جهان بود تا دنیای انسانی‌تری ساخته شود.

در سال‌های دهه ۱۹۶۰ با شکل‌گیری دولت‌های رفاهی در دنیا و در ایران و بسیاری از کشورهای جهان با افزایش امکانات رفاهی و آموزشی و ایجاد فضای آموزشی برای کسانی که با سیستم پیوند ارگانیک نداشتند و حتی نارضایتی داشتند، این جریانات قوت گرفت.

وجود کنکور برای ورود به دانشگاه‌ها تغییر بزرگی محسوب می‌شد و نویدبخش نوعی آزادی بود. چون اقشاری که وارد دانشگاه می‌شدند پیوندی با رژیم نداشتند و آن دانشجویانی که از طریق کنکور وارد دانشگاه‌ها می‌شدند از سوی جامعه مورد احترام بودند. ما دانشجویان به زعم خود می‌خواستیم همه بدی‌هایی که در جهان هست را از بین ببریم. همه به دنبال دگرگونی جامعه بودند.

قبل از دهه ۱۳۴۰ جنبش دانشجویی توسط احزاب سیاسی رهبری می‌شدند؛ در ابتدای دهه ۱۳۲۰ حزب توده و در سال‌های ۱۳۲۸ تا ۱۳۳۲ مشترکا توسط جبهه ملی و حزب توده و در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ از سوی جبهه ملی.

در سال‌های دهه ۱۳۴۰ روحیه جدیدی ایجاد شد؛ دانشجویانی که می‌خواستند فعالیت‌های اجتماعی داشته باشند روزبه‌روز در حال افزایش بود. در کنار جنبش ضد استبدادی در این دوره، جنبش‌هایی در راستای تغییرات فرهنگی در بیشتر کشورهای جهان شکل گرفت از جمله هیپی‌ها، مخالفت دانشجویان با آرایش و تفریحات و نوع پوشش متفاوت، همین روند در ایران هم بود و ما چپ‌ها در جامعه‌‌ای که ثروت را پراهمیت جلوه می‌دهد، آن را بی‌ارزش می‌دانستیم. ما تیپ رفتاری دیگری داشتیم. رژیم دنبال رقص و دیسکو و تور کنار دریا برای دانشجویان بود و ما آن‌ها را تحریم می‌کردیم.

ما نه جبهه ملی را قبول داشتیم چون آن‌ها را سازشکار می‌دانستیم نه حزب توده را؛ چون معتقد بودیم که در کودتای ۲۸ مرداد قهرمانشان را تنها گذاشتند، عباس شهریاری که از ساواک بود در آن نفوذ پیدا کرده و به آن ضربه زده بود. جریان چپ در جهان به دو دسته مائوئیست و کمونیست تقسیم شده بودند؛ بخش عمده دانشجویان ایرانی طرفدار جریان چپ هم مائوئیست شدند. دانشجویان در آن مقطع هیچ جریان سیاسی را قبول نداشتند؛ نه احزاب سیاسی و نه روحانیت.

در آن زمان وجود دو جریان انجمن‌های اسلامی و چپ‌ها در فضای دانشگاه متفاوت از تصور فعلی است. جریانات مذهبی تا حدودی با حسینیه ارشاد و با نهضت آزادی و طرفداران دکتر شریعتی ارتباط داشتند اما روحیه عمومی در جنبش دانشجویی یکی بود. در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۴۹ جریانات چپ و مذهبی همه ذیل یک جنبش دانشجویی فعالیت می‌کردند.

کلید واژه ها: روز دانشجو 16 آذر بهزاد نبوی عمادالدین باقی احسان شریعتی مهدی فتاپور جنبش دانشجویی


نظر شما :