رمان تاریخی، پاورقی تاریخی و تاریخ
محمدحسین خسروپناه
آشنایی ایرانیان با مدنیت جدید غرب و آگاهی از اوضاع وطن موجب شد از دورۀ سلطنت ناصرالدینشاه شماری از اندیشمندان ایرانی ضرورت اصلاح و نوسازی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران را مطرح کنند و برنامههایی برای آن ارائه دهند. همزمان با آن اندیشمندان، شماری از فعّالان فرهنگی هم درصدد برآمدند با ترجمۀ آثار علمی، ادبی و تاریخی، ایرانیان را با تاریخ و فرهنگ کشورهای اروپای غربی آشنا و زمینه را برای اصلاح فرهنگی و اجتماعی جامعۀ ایران فراهم کنند. در این باره توضیح میدادند: بر ارباب دانش و بصیرت پوشیده نخواهد بود که هیچ وسیله [ای] به جهت آرایش لذت حیات بهتر از این نیست که انسان ملتفت اختلاف وضع زندگی خود از سایر مخلوق از حیث خواهش و عادات شده از تباین اشکال طبیعت که همواره در تغییر و تبدیل است ملتذ و مسرور گردد و به واسطۀ مطالعه و ملاحظۀ تحریرات و کتب دانشمندان باغیرت متدرجاً به امحاء اعتقادات باطله و بسط فکرت و تصفیۀ ذوق و توسعۀ عقل بپردازد و خود را هر روز مایل بر آن بیند که بهتر شود. (۱)
کماطلاعی و شاید بیخبری از پژوهشهای تاریخی در اروپای غربی موجب شد فعّالان فرهنگی دورۀ قاجار رمانهای تاریخی را که عمدتاً به زبانهای فرانسوی و انگلیسی به ایران میرسید روش جدید تاریخنویسی بدانند و آنها را به عنوان کتاب تاریخی تلقی کنند. بر اساس چنین تصوری است که میرزا محمدطاهر اسکندری در «دیباچه» رمان «ترواموسکنتر» (۲) (سه تفنگدار) مینویسد: اگرچه این کتاب به طریق افسانه نوشته شده ولی چون افسانههای دیگر بالمره بیاصل و کذب محض نیست بلکه غالب اشخاص که در این حکایت ذکر میشود به اعیانهم بوده و وجود داشتهاند. و این وقایع بالتمام صورت وقوع یافته الا اینکه افسانهنویس تفاصیل را به وجهی ادا ساخته که مطبوع طبع مطالعهکنندگان افتد. و این علم افسانهنویسی یعنی افسانۀ تاریخی در فرنگستان شایع است و او را رومان استوریک مینامند که فیالحقیقه تاریخی است به عنوان افسانه. (۳)
زمینۀ چنین تلقی و برداشتی پیش از هر چیز ناشی از آن بود که رمان تاریخی دورهای از تاریخ را بازآفرینی میکند و روایتی از آن دورۀ تاریخی به دست میدهد که مشابه تاریخنویسی است. با این حال، توضیح برخی نویسندگان رمانهای تاریخی هم در به اشتباه افتادن مترجمان ایرانی دربارۀ چیستی رمان تاریخی بیتأثیر نبود. مثلاً الکساندر دوماً در مقدمۀ رمان لویی چهاردهم و قرن و عصرش مدعی است: «سبک جدیدی در تاریخنویسی اختراع شده [… و] ما نیز در رتبۀ خود و در مقام تاریخنویسی به زندگی لویی چهاردهم پرداختهایم. این وصف و بیان ما او را چنان توضیح و ظاهر میسازد که هیچ تاریخی او را نشان ندهد و در هیچ پردۀ نقاشی یا صورت مجسمه او را اینطور نبینند.» الکساندر دوماً تأکید میکند که «تاریخ محض را به انضمام شیرینی افسانه» درهمآمیخته تا خوانندگان با اشتیاق سرگذشت لویی چهاردهم را بخوانند. (۴)
باور به تاریخ بودن رمانهای تاریخی موجب شد در دورۀ اوّل مجلس شورای ملی، میرزا ابوتراب نوری (نظمالدوله) و دوستانش دست به کار ترجمۀ دوازده جلد از آثار آلکساندر دوماً شوند. نوری در مقدمۀ روزنامۀ سرگذشت کنطس دوباری، دربارۀ انگیزهاش از ترجمۀ آثار دوماً مینویسد حال که «دورۀ سعادت و نیکبختی و ترقی ایران و ایرانیان است، عموم مردم به تعلیمات و فراگرفتن علوم و اطلاعات رغبت وافر حاصل کرده و در دانستن تواریخ و سیر عالم خصوصاً ملل متمدنه جدی بلیغ دارند […] این بندۀ عاصی ابوتراب نوری ملقب به نظمالدوله به اندازۀ بضاعت خود به مقام تقدیم خدمتی در ابنای گرامی وطن برآمده به شرکت و همراهی چند نفر از دوستان محترم به خیال طبع و انتشار چندین جلد کتب تاریخی بسیار شیرین تجربهآموز مفید […] افتادم.» از آن کتابها که اسامیشان در مقدمه نوشته شده، ابتدا سرگذشت کنطس دوباری منتشر میشود که «مشتمل است بر واقعات مهمۀ تاریخی دورۀ سلطنت آن پادشاه [لویی پانزدهم]. چون مندرجات آن را برای روزگار حالیۀ مملکت خودمان الزم و انسب دانستم عاجلا ترجمۀ آن را وجهۀ همت ساخته به طبع و نشرش پرداختم .»(۵)
گسترش مدارس جدید در ایران و تدوین کتابهای درسی تاریخ به صورت ترجمه و تألیف مانند تاریخ عمومی [جهان] (۱۳۲۷ ه.ق) نوشتۀ موسی ولد مفتاحالملک و تاریخ انقلاب کبیر فرانسه (۱۳۳۴ ه.ق) نوشتۀ آقا سید محمد بیرجندی موجب شد دانشآموزان دریابند رمان تاریخی و تاریخنویسی متفاوت از یکدیگر است. به تدریج برخی از مترجمان هم به این تفاوت پی بردند و در مقدمۀ کتاب به خواننده هشدار میدادند آنچه میخوانند «افسانه» یعنی رمان است. (۶)
با چنین آگاهیای بود که پس از انقلاب مشروطه شماری از مترجمان شروع به ترجمۀ کتابهای تاریخی کردند که یکی از آن آثار «دورۀ تاریخ انقلاب کبیر فرانسه» است و مترجم کتاب، یوسف مرتضوی تبریزی، در مقدمۀ آن دربارۀ اهمیت آگاهی از تاریخ توضیح میدهد: «عطف توجه به دفتر تاریخ دنیا نخستین وسیلۀ تحصیل تجارب عملی است. سیر در اعماق گزارشات اقوام عالم اولین سرمشق تکمیل نواقص اصول زندگیست. تاریخ معرف اخلاق معروفین دنیا و لوحۀ امتحان رجال نامی عالم است. ملل متمدن دنیا در سایۀ اقتباس از صفحات تاریخ، عناصر طبیعت را مطیع و فرمانبردار خودساخته، زنگها [ی] جهالت را از چرخ اقتصاد زدودهاند.» (۷)
رمان تاریخی ابزاری برای آموزش
به رغم آگاهی از تمایز رمان تاریخی و تاریخنویسی، رمان تاریخی از رونق نیفتاد و ترجمههای رمانهای تاریخی چه به صورت کتاب و چه به صورت پاورقی روزنامهها خوانندگان بسیار داشت. همین امر موجب شد ترقیخواهان و تجددطلبان دورۀ قاجار برای «ترقی و تربیت ملت» و «اتحاد دولت و ملت بهر آبادی مملکت» بیش از پیش به رمان تاریخی توجه کنند و برای آنکه «مراتب شأن و شوکت و اندازۀ نفوذ و قدرت ملت ایرانی را معلوم نمایند» و «اذهان نوباوگان» را «بر مهر وطن تمرین و بر مباهات گذشتگان قرین سازند» (۸)، شروع به نوشتن رمان تاریخی کنند. رمانهای شمس و طغرا (۱۳۲۷ ه.ق) نوشتۀ محمدباقرمیرزا خسروی، مادموازل لوییز یا سرگذشت دختر فرانسوی (۱۳۲۸ ه.ق) نوشتۀ میرزا آقای مجاهد اصفهانی از نخستین تلاشهای نویسندگان ایرانی برای نوشتن رمان تاریخی است. راهی که آنها شروع کردند شیخ ابراهیم زنجانی با کتاب شهریار هوشمند (۱۳۳۱ ه.ق)، آقا شیخ موسی کبودرآهنگی با کتاب عشق و سلطنت یا فتوحات کورس کبیر (سیروس اعظم) (۱۳۳۴ ه.ق) و جلد دوّم آن ستارۀ لیدی (۱۳۴۴ ه.ق)، صنعتیزاده کرمانی با دامگستران یا انتقامخواهان مزدک (۱۳۳۹ ه.ق)، حسنخان نصرتاللهزاده با داستان باستان یا سرگذشت کورش بزرگ (۱۳۳۹ ه.ق)، شیرازپور - پرتو با پهلوان زند و سفیدپوشان (۱۳۰۳ خورشیدی)، رحیمزاده صفوی با داستان شهربانو (۱۳۰۵)، عباس آریانپور کاشانی با عروس مِدی (۱۳۰۸)، رکنزادۀ آدمیت با دلیران تنگستانی (۱۳۱۰)، زینالعابدین مؤتمن با آشیانۀ عقاب (۱۳۱۳ و ۱۳۱۶) و … ادامه دادند.
مقدمههایی که نویسندگان رمانهای تاریخی در سالهای ۱۳۱۴- ۱۲۸۷ خ بر آثارشان نوشتهاند، از آن حکایت دارد که آنها با توجه به ویژگیهای فرهنگی و میزان آگاهی و سواد خوانندگان آن دوره ترجیح میدادند برای ترویج نظراتشان، به جای نوشتن تاریخ یا رسالههای سیاسی و اجتماعی، رمان تاریخی بنویسند تا تأثیر بیشتری بر مخاطبان خود بگذارند. حبیب یغمایی در این باره مینوشت: «مطالب تاریخی هرگاه با داستانهای عشقی آمیخته شود همه کس بیشتر به خواندن آن میل و رغبت پیدا میکند و این یکی از بهترین وسایلی است که مخصوصاً تودۀ ملتی را میتوان به وقایع تاریخی آشنا کرد.» (۹)
سعید نفیسی هم به عنوان منتقد ادبی توضیح میداد: تاریخ به خودی خود ملالانگیز است و اگر نویسنده فقط به ذکر حوادثی که زنجیروار در پی یکدیگر پیوسته شده اکتفا ورزد چند سطر نخستین آن ملال میانگیزد و خواننده بیطرف و دلسرد میشود. به همین جهت است که برای ذکر وقایع تاریخ هیچ پیرایه و جامهای بهتر از لباس داستان نیست [… که] کدورتهای خاطر را میزداید و شکی نیست تاریخی که به صورت داستان درآمده باشد هرگز از ذهن خواننده بیرون نمیرود و به یک بار خواندن چنان در مغز نقش میبندد که گویی خواننده خود در آن وقایع شریک بوده است. مخصوصًا وقایع تاریخی که مستلزم فواید دیگر بجز عبرت و اندرز از روزگار باشد.» (۱۰)
بیشتر نویسندگان رمان تاریخی در سالهای پایانی سلطنت قاجار و در دورۀ سلطنت رضاشاه چنین تلقیای داشتند. هدف آنها از نوشتن رمان تاریخی، آموزشهای اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و برانگیختن شور وطندوستی و ترویج ناسیونالیسم بود. برای نمونه، میرزا آقای مجاهد اصفهانی در مقدمۀ رمان مادموازل لوییز یا سرگذشت دختر فرانسوی به صراحت توضیح میدهد که «مقصود از نقل این قصه بیان تاریخ نیست» بلکه هدف «تشویق ابناء مملکت و تهییج فرزندان این خاک به محبت وطن و شناخت رسوم وطندوستی و اشتیاق مملکتداری» و «تحریک خونهای پاک وطندوستی در دماغ ارباب حس و وجدان» است؛ باشد که «فرزندان ایران بعد از مطالعۀ سرگذشت دختر فرانسوی قدر محبت وطن بشناسند و به دوستی و سعادت آن گرایند و بدانند وطن معشوقهای است که جوانان مهذب پاکنهاد برای صیانت دامان عصمت آن از دستبرد اجانب از بذل هرگونه هستی مضایقه ننمایند و در حفظ آسایش خویش با جان و دل بکوشند تا از سراب استقلال سیراب شوند و شاهد مقصود خویش را در مهد امن و استراحت در آغوش کشند.» (۱۱)
علاوه بر برانگیختن شور وطندوستی، برخی از فعالان فرهنگی امیدوار بودند ایرانیان با خواندن رمانهای تاریخی از فداکاریها و پیروزیها و شکستها و ناکامیهای نیاکان خود درس گرفته و در روزگار حاضر آن درسها را به کار بندند. مثلاً، سید محسن مجتبوی (مدیر روزنامۀ مردان کار) در مقدمۀ رمان تاریخی سفیدپوشان که به قیام سنباد میپرداخت، دربارۀ علت انتشار این رمان به صورت پاورقی در آن روزنامه نوشت: «در این موقع که تودۀ مسلمین خصوصاً ایرانیان اثنیٰعشری در مقابل حمله و هجوم خارجه نیازمند به وفاق و اتحاد میباشند مقتضی دانستیم مختصری از گزارشات صدر اسلام که صرفاً متعلق و مربوط به ایران و ایرانی است و به وسیلۀ آقای شیرازپور – پرتو از زوایای تاریخ عدیده استخراج و تألیف گشته به عنوان پاورقی مرتباً از شمارۀ اوّل درج نماییم» تا معلوم شود چرا ایرانیان مسلمان علیه عباسیان «انقلاب» کردند. (۱۲)
نسل اوّل نویسندگان ایرانی برای نوشتن رمان تاریخی با دشواری اساسی مواجه بودند؛ رمان نوعی بازآفرینی واقعیت زندگی فردی و اجتماعی است. رماننویس برای چنین بازآفرینیای باید جامعه را بشناسد، از آداب و رسوم، افکار و عقاید، گفتار و کردار، خورد و خوراک و پوشاک، شیوۀ زندگی و نحوۀ زیست و معیشت و کسبوکار، روانشناسی و مناسبات هریک از اقشار و طبقات اجتماعی در شهر و روستا و روانشناسی آنها آگاه باشد تا بتواند جهان داستانی خود را بیافریند و زندگی روزمرۀ مردم و شخصیتهای داستانی را توضیح دهد و توصیف کند. چنین کاری در رمان تاریخی به مراتب دشوارتر است؛ زیرا، نویسندگان رمانهای اجتماعی، پلیسی، عاشقانه و… عمدتاً با استفاده از تجربۀ بیواسطه و از شناخت و آگاهی خود از جامعهای که در آن زندگی میکنند جهان داستانی خود را میآفرینند. نویسندگان رمان تاریخی جهان داستانی خود را در دورهای از تاریخ قرار میدهند و جامعه و مناسباتی را خلق میکنند که آگاهی بیواسطه از آن ندارند و منبع شناخت و آگاهی نویسنده از چیستی جامعه و چگونگی زیست مردمان و مناسبات آن دوره، عمدتاً کتابهای تاریخ است.
تاریخنویسی سنتی در ایران برای بازآفرینی زندگی اجتماعی ایرانیان در سدههای گذشته نمیتوانست کمک زیادی به نویسندگان رمان تاریخی کند. زیرا، تاریخنویسی سنتی در ایران وقایعنویسی (chronicle) بود و تلقی وقایعنویسان از تاریخ عمدتاً سرگذشت پیامبران و پادشاهان بود و چندان توجهی به زندگی اجتماعی و احوال مردم - که موضوع اصلی رمان است - نداشتند و در مقدمۀ آثار خود به صراحت بر آن تلقی تأکید میکردند؛ مثلاً محمد بن جریر طبری مؤلف تاریخالّرسل و المُلوک در اینباره مینویسد: «هدف کتاب ما […] تاریخ مُلوک گذشته است و شمهای از اخبارشان و زمان رسولان و پیمبران و مقدار عمرشان و مدت خلیفگان سلف و چیزی از سرگذشتشان و قلمرو حکومتشان و حوادث عصرشان …» (۱۳) ابوالحسنعلی مسعودی، خواجه رشیدالدین فضلالله، خواندمیر و دیگر وقایعنویسان نیز به رغم تفاوت زمان زندگیشان با جریر طبری همین تلقی را از تاریخنویسی داشتند و به همان شیوه مینوشتند.
به احتمال زیاد، برای نسل اوّل نویسندگان رمانهای تاریخی که چندان آشناییای با اصول داستاننویسی نداشتند و رمانهای آلکساندر دوماً و جرجی زیدان سرمشق آنها بود، چنین کاستی اساسیای اهمیت زیادی نداشت و شاید به آن فکر هم نمیکردند. زیرا، هدف اصلی آنها از نوشتن رمان تاریخی خلق اثر ادبی نبود بلکه هدفشان آموزش و تبلیغ نظرات سیاسی و اجتماعی بود و به صراحت در مقدمهای که بر آثارشان مینوشتند آن را بازگو میکردند. (۱۴) چنین هدفی موجب میشد آنها تلاش کنند تا جایی که امکان دارد آثارشان از نظر تاریخی مستند باشد و این موضوع را معمولاً در مقدمهای که بر رمانهایشان یادآور میشدند و گاه در مؤخره توضیح میدادند و برخی از آنها برای آنکه خوانندگان از درستی اطلاعات تاریخی و مستند بودن اثرشان مطمئن شوند کتابهای تاریخی را که برای نوشتن آن اثر خوانده بودند نام میبردند. مثلًا، سید عبدالرحیم خلخالی در مقدمۀ داستان خونین یا سرگذشت برمکیان با این توضیح که «سرگذشت برمکیان را که داستانی است خونین از تواریخ عربی و ایرانی که اسامی آنها ذیلاً عرض میشود»، نوشتم. (۱۵) بیست کتاب تاریخ، مانند تاریخ ابن اثیر، تاریخالوزراء، تاریخ طبری، تاریخ الفی و … را به عنوان منابع داستان خود فهرست میکند. برخی از نویسندگان مانند حیدر کمالی نویسندۀ لازیکا (۱۳۰۹) و بسیار بیشتر از او، آریانپور کاشانی نویسندۀ عروس مدی (۱۳۰۸) در پانویس توضیحهای تاریخی و جغرافیایی میدادند. (۱۶)
شماری از نویسندگان علاوه بر چنین توضیحاتی، به اختلاف کتابهای تاریخ دربارۀ یک واقعه هم اشاره میکردند. مثلاً، یحیی قریب در رمان یعقوب بن لیث موجد اولین حکومت اسلامی ایران در متن داستان درباره مدت سلطنت یعقوب لیث مینویسد: «یعقوب بعد از یازده سال سلطنت در خراسان و سیستان و کابل و سند و هند و فارس و کرمان در سنۀ ۲۶۵ هجری در جندی شاپور درگذشت.» و در پانویس همان صفحه توضیح میدهد: «بعضی از نسخ چون تاریخ سیستان مدت سلطنت او را هفده سال و نُه ماه ضبط کردهاند.» (۱۷) یا برای اثبات نوشتۀ خود در مورد محل دفن یعقوب در پانویس صفحه به این ترتیب از حدودالعالم نقل قول میکند: «حدود العالم ص ۸۱: وندوشاور شهریست آبادان و با نعمت بسیار و گور یعقوب لیث آنجاست.» و توضیح میدهد: «این «وندوشاور» که مؤلف حدودالعالم ذکر نموده باید همان جندی شاپور باشد چه یعقوب در جندی شاپور فوت نمود و باید در همان مکان هم به خاک سپرده شده باشد.» (۱۸)
علیاصغر رحیمزادۀ صفوی در رمان تاریخی داستان شهربانو، که در سالهای ۱۳۰۶ - ۱۳۰۵ به صورت پاورقی در روزنامۀ ستارۀ ایران و سپس در روزنامۀ ستارۀ جهان منتشر شد، در پایان هر فصل رمان، مانند پژوهش تاریخی، مآخذ تاریخی آن فصل را مشخص میکرد. در توضیح چرایی آن رحیمزادۀ صفوی مینوشت: «من هم از استادان فن پیروی کرده هر نکتۀ تاریخی را که نوشتهام اسناد آن را نیز در خاتمۀ فصل متذکر شدهام.» ناگفته نماند، در سال ۱۳۱۰ رحیمزادۀ صفوی که داستان شهربانو را به صورت کتاب در دو جلد منتشر کرد منابع و مآخذ را حذف کرد و در توضیح علت آن نوشت: «بنا بر راهنمایی جمعی از دوستان دانشمند خود قید مزبور را در این چاپ برداشتیم زیرا لازم بود که مطالب تاریخی از افسانه تجزیه گردد آنگاه اسناد مطالب تاریخی یاد شود.» (۱۹)
برخی از نویسندگان هم مانند حبیب یغمایی نه تنها تأکید میکردند: صحت «قضایا و حوادث تاریخی»، «داستان دخمۀ ارغون […] مُسَلَم است» بلکه مدعی بودند داستان عاشقانهای هم که روایت میکنند «خالی از حقیقت نیست و مورخین معتبر اشاره بدان کردهاند.» (۲۰) تنی چند از نسل اوّل نویسندگان رمانهای تاریخی مانند حسینقلی سالور (عمادالسلطنه) هم بر این نظر بودند که «اسناد تاریخی و اختلاف اقوال زیاد است که لازم است اوّل از همه هر مؤلفی میان اخبار مختلف و متضاد یک عقیدۀ قطعی برای خود اتخاذ کند آن وقت با شاخ و برگ حکایت افسانه همان عقیده را ترجیح بدهد.» (۲۱)
پاورقی تاریخی وسیلهای برای سرگرمی
اشغال ایران در سوّم شهریور ۱۳۲۰ و متعاقب آن، کنارهگیری رضاشاه از سلطنت، شرایط سیاسی جامعۀ ایران را دگرگون کرد. اقشار و طبقات اجتماعی با استفاده از احیای نظام مشروطه پارلمانی و آزادیهای سیاسی در پی مشارکت در قدرت سیاسی و دستیابی به مطالبات اجتماعی و اقتصادی خود برآمدند. عدهای از نویسندگان مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، شیرازپور - پرتو و دیگران هم از این روند برکنار نماندند. این گروه از نویسندگان که در دورۀ سلطنت رضاشاه در چارچوب گفتمان ناسیونالیستی حاکم، رمان، داستان کوتاه و نمایشنامههای تاریخی نوشته بودند، پس از شهریور ۱۳۲۰ به مباحث سیاسی و اجتماعی پرداختند؛ مثلاً، صادق هدایت که نمایشنامههای پروین دختر ساسان (۱۳۰۹)، مازیار (۱۳۱۲)، رمان بوف کور (۱۳۱۵) را با تلقی ناسیونالیستی تند و ضدّسامی نوشته و به همراه علوی و شیرازپور – پرتو مجموعه داستان انیران (۱۳۱۰) را منتشر کرده بود، داستان کوتاه تساویطلبانۀ اجتماعی آب زندگی، رمان سیاسی حاجیآقا و داستانهای کوتاه و مقالههایی در مخالفت با دیکتاتوری و فاشیسم و نژادپرستی در روزنامههای حزب تودۀ ایران نوشت. داستاننویسان جوان مانند جلال آلاحمد، احمد نعمتاللهی، احسان طبری و دیگران ابتدا به فعالیت سیاسی روی آوردند و در چارچوب ایدئولوژی مارکسیستی داستانهای اجتماعی و کارگری مینوشتند.
با این حال، در آن شرایط تحولیافته، رمان تاریخی فراموش نشد و نسل دیگری از نویسندگان با هدفهای متفاوت شروع به نوشتن رمانهای تاریخی کردند. یکی از مهمترین تفاوتهای نسل اوّل و دوّم نویسندگان رمانهای تاریخی در آن است که آموزشی بودن رمان تاریخی از دهۀ دوّم سلطنت رضاشاه به تدریج اهمیت خود را از دست داد. آنچه نسل اوّل نویسندگان با اینگونه رمانها میخواستند آموزش دهند و شور وطندوستی و ناسیونالیسم را در جان خوانندگانشان برانگیزند در مدارس، دانشگاه، سازمان پرورش افکار، پادگانها و دیگر نهادهایی از این دست آموزش داده میشد. در نتیجه، وظیفۀ آموزش تاریخ ایران و آگاهیبخشی نسبت به هویّت به ایرانی که پیش از آن نویسندگان رمانهای تاریخی برای خود قائل بودند دیگر ضرورتی نداشت و نسل دوّم نویسندگان رمانهای تاریخی توجه و تأکید خود را بر جنبۀ سرگرمی رمان تاریخی گذاشتند که حاصل آن داستان، عاشقانه و پُرهیجانی بود که در یک دورۀ تاریخی روی میداد.
پیشروان نسل دوم، نویسندگان جوانی مانند ابراهیم مدرسی، ابراهیم زمانی آشتیانی، الف. شهریاری و حمزه سردادور بودند که پس از شهریور ۱۳۲۰ شروع به نوشتن کردند. نویسندگان نسل دوّم با کنار گذاشتن جنبۀ آموزشی، از نظر روایت داستانی آثارشان یکدست شد اما از نظر اصول داستاننویسی همچنان دارای کاستیهای بسیار بود. کاستیهای ادبی این رمانهای تاریخی دلایل متعددی داشت. علاوه بر آگاهی اندک نویسندگان از اصول داستاننویسی، به آن علت که رمانهای تاریخی نسل دوّم به صورت پاورقی در مجلههای عامهپسند منتشر میشد و این مجلهها کارکرد اصلیشان فراهم کردن سرگرمی برای خوانندگان بود، نویسندگان رمانهای تاریخی مانند دیگر نویسندگان رمانهای پاورقی ناگزیر بودند مخاطب خود را که عمدتاً دانشآموزان، جوانان و زنان بودند در نظر بگیرند و آثارشان فارغ از پیچیدگیهای روایی و ادبی، به سنّت قصهگویی نزدیک باشد تا خوانندگان به راحتی پاورقی را دنبال کنند و دلزده نشوند.
در حالی که آثار کمحجم و کمتیراژ نویسندگانی مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، جلال آلاحمد، ابراهیم گلستان و دیگران در سالهای ۱۳۳۲ - ۱۳۲۰ به کُندی فروش میرفت، رمانهای تاریخی که به صورت پاورقی در مجلههایی مانند ترقی، اطلاعات هفتگی، صبا، تهران مصور و امثالهم منتشر میشد نه تنها توسط خوانندگان مجلهها خوانده میشد، بلکه مدّتی بعد که به صورت کتابهای حجیم منتشر میشد باز هم خوانندگان از آن استقبال میکردند. مثلاً، رمان تاریخی عروس مدائن نوشتۀ ابراهیم مدرسی که ماجراهای آن مربوط به اواخر دورۀ ساسانیان و حملۀ عربها به ایران است، پس از آنکه از ۹ آذر ۱۳۲۶ تا اوّل فروردین ۱۳۲۸ در ۶۸ شمارۀ مجلۀ ترقی منتشر شد، در اواخر فروردین ۱۳۲۸ به صورت کتاب انتشار یافت و در کمتر از دو ماه به چاپ دوّم رسید. مجلۀ ترقی در آگهی انتشار چاپ دوّم این کتاب مینویسد: «چاپ اوّل آن با سرعت عجیبی تمام شد که هیچکس تصوّرش را نمیکرد. چاپ دوّم با عجله حاضر و در هزارها نسخه طبع شده است.» (۲۲)
با مرور رمانهای تاریخیای که در سالهای ۱۳۵۷-۱۳۲۵ در مجلهها یا به صورت جزوههای هفتگی از سوی بنگاههای مطبوعاتی و ناشرانی مانند: «بنگاه بریانی شبستری»، «بنگاه پروین»، «سوم اسفند»، «موسسۀ افشاری» و امثالهم منتشر میشدند، از نظر موضوعی میتوان پاورقیهای تاریخی را به دو دستۀ کلی تقسیم کرد:
۱. رمانهایی که دربارۀ سرگذشت شخصیتهای تاریخی است مانند: پنجۀ خونین یا معاشقات وحشتناک شاه صفی از ابراهیم مدرسی، در راه پیروزی از الف. شهریاری (دربارۀ خسرو پرویز ساسانی و بهرام چوبینه)، زندانی قلعه قهقهه از حمزه سردادور (دربارۀ شاه اسماعیل دوّم صفوی)، زندگی پرماجرای نادر از محمدحسین میمندینژاد (دربارۀ نادرشاه افشار)، زنده مرد از صدرالدین الهی (دربارۀ امیرکبیر).
۲. رمانهایی که داستان آن در یک دورۀ تاریخی روی میدهد. این نوع از پاورقیها بیشترین شمار رمانهای تاریخی را در برمیگیرد. از مشهورترین پاورقیهای این نوع میتوان به: «خورشید تیسفون» و «دلشاد خاتون» از ابراهیم آشتیانی زمانی، «عروس مدائن» از ابراهیم مدرسی، «ده نفر قزلباش» از حسین مسرور، «رابعه» از حسینقلی مستعان، «عروس قرامطه» از انور خامهای، «ده مرد رشید» از شاپور آریننژاد اشاره کرد.
به رغم این تقسیمبندی، اکثر قریب به اتفاق این رمانهای تاریخی از نظر طرح، شخصیتها و نحوۀ داستانپردازی شبیه یکدیگرند و بر اساس یک الگوی واحد نوشته شدهاند؛ به جز چند اثر متمایز، همه آنها یک ماجرای عشقی پرسوز و گداز در یک دورۀ تاریخی را روایت میکنند و داستان بر محور توطئه، خیانت، حسادت، شجاعت، فداکاری و اتفاق شکل میگیرد. در حقیقت، بیشتر نویسندگان رمانهای تاریخی داستان عاشقانهای مینوشتند و پسزمینۀ آن را دورههای مختلف تاریخی قرار میدادند. از این رو، به جز اسامی زنان و مردان و شهرها و ویژگیهای جغرافیایی و برخی مناسک مذهبی، در آن آثار، آداب و رسوم، افکار و عقاید، نحوۀ گفتار و کردار، خورد و خوراک و پوشاک، شیوۀ زندگی و نحوۀ زیست و معیشت و کسبوکار، روانشناسی و مناسبات هر یک از اقشار و طبقات اجتماعی در شهر و روستا در دورههای گوناگون تاریخ تفاوت بنیادی با هم ندارند. به همین علت، مجلهها برای تبلیغ پاورقی خود و ترغیب خوانندگان بیشتر بر داستان عاشقانۀ رمانهای تاریخی تأکید میکردند و مثلاً مینوشتند: داستان تاریخی جدید ما که از این شماره شروع میشود داستان عشق دختر زیبایی است به یک پادشاه مقتدر و جهانگشا و این عشق ماجراهایی میآفریند که همه مشحون از شور و هیجان و وحشت و دلهره است. در این داستان شما با یک دوره از درخشانترین دورههای تاریخ میهن خود آشنا میشوید و یکی از بزرگترین و با قدرتترین و سیاستمدارترین پادشاهان ایران را از نزدیک میشناسید و در ضمن، از عشق رؤیایی پرشور یک دختر زیبا که سراسر داستان را سرشار ساخته است غرق در لذت و هیجان میشوید. (۲۳)
موضوع دیگری که به جز چند اثر، در بین نسلهای دوّم و سوّم نویسندگان پاورقیهای تاریخی کم و بیش مشترک است مستند نبودن آنها است. با آنکه بیشتر نویسندگان نسلهای دوّم و سوّم پاورقیهای تاریخی اصرار داشتند و در تبلیغ آثار آنها تأکید میشد این رمان منطبق با تاریخ و مستند است آنها برای بازآفرینی دورهای از تاریخ چندان اهمیتی به منابع تاریخی نمیدادند. حتی برخی از نویسندگان با آنکه پاورقیهای تاریخی مینوشتند کتابهای تاریخ را نمیخواندند. نمونۀ آنها امیر عشیری (نویسندۀ قلعۀ قهقهه و عقاب الموت) است که در پاسخ به سایر محمدی که از او میپرسد: «شما که کتابهای تاریخی و داستانی نمیخواندید، چهطور و چگونه داستانهای تاریخی و رمان پلیسی مینوشتید؟» میگوید: «البته در حوزه تاریخ، اطلاعات اولیه و مختصری داشتم و برای نوشتن داستان تاریخی سوژهای پیدا میکردم و با تأمل مینوشتم.» و دربارۀ سبک کار خود در گردآوری اطلاعات تاریخی رمانی که میخواست بنویسد میگوید: «کتاب شاهعباس را در دو جلد نوشتم که ۲۱۰۰ صفحه شده بود یا مثلاً سرانجام ماری آنتوانت که آخرین کارم بود، حوادثی که بر او در فرانسه گذشت، به صورت خلاصه در یک صفحه خواندم و بعد آن را به شکل یک رمان درآوردم.» (۲۴)
بیتوجهی به منابع تاریخی موجب اشتباههای مضحکی در آثار برخی از نویسندگان میشد: مثلاً، در رمان تاریخی نالههایی از سیاهچال مرگ نوشتۀ دکتر مهرداد که به تلاشهای لطفعلیخان زند برای حفظ تاجوتخت اختصاص دارد، ابراهیمخان کلانتر برای سرکوب شورش اهالی شیراز دستور میدهد: «یک دسته قزاق را با تفنگهایشان به میدان شهر بفرستند.» (۲۵) نویسنده نمیداند در دورۀ زندیه قوای قزاق وجود نداشته و این موج، یکصد سال بعد از ماجرایی که روایت میکند در سال ۱۲۹۶ ه.ق و در دورۀ ناصرالدینشاه قاجار تشکیل شده است. در رمان طوطی نوشتۀ مراد که مربوط به دورۀ نادرشاه افشار است، نویسنده توضیح میدهد: «عسسها با فانوسهای رنگپریده در حالی که قدارههای خود را در دست میفشردند تا آمادۀ حمله بر دزدها و مهاجمین باشند، پشت دروازۀ شهر مشغول پاسبانی بوده و قفلهای یک منی را بر کلون دروازه استوار کرده بودند.» در چنان شرایطی «بهمنیار» قهرمان داستان میخواهد وارد شهر شود؛ شهری که گرداگرد آن حصاری مستحکم است. نویسنده که گویا شناختی از ارتفاع حصار شهرها در طول تاریخ ندارد، آن را مانند پرچین تصور کرده و برای آنکه بهمنیار را از حصار عبور دهد مینویسد: «با چابکی و فرزی با یک جست از این طرف دیوار به آن طرف پرید.» (۲۶)
بیتوجهی به دادههای تاریخ در بسیاری از پاورقیهای تاریخی از چنین اشتباههایی فراتر میرود و به تحریف تاریخ منجر میشود. مثلاً در پاورقی تاریخی «صدایی از میان آتش» نوشته زمانی آشتیانی که به قیام مزدک و سلطنت قباد ساسانی میپردازد، نویسنده مدّعی است: «مزدک روحانی جوان و جاهطلب که دلباختۀ ماهآفرین دختر فرامرز دهقان بزرگ نیشابور گردیده بود وصال او را از پدرش خواستار شد اما دهقان فرامرز به وی خبر داد که ماهآفرین با وجود داشتن دلباختهای چون بهرام در اندیشۀ عشقی رویأیی بسر میبرد. مزدک از تهدید فرامرز دهقان نتیجهای نگرفت و کوشید به کمک یووان فرماندۀ پادگان شهر و عدهای دیگر کیش خود را اعلام نماید.» از آنجایی که داستاننویسان و منتقدان ادبی اهمیتی به رمانهای پاورقی نمیدادند و ارزش ادبی برای آنها قائل نبودند، این قبیل آثار را نقد و بررسی نمیکردند. با این حال، تحریف و جعلهای تاریخی در برخی از پاورقیهای تاریخی گاه چنان بود که نویسندگان را به اعتراض وادار میکرد. مثلاً، در سال ۱۳۳۵ محمدحسین میمندینژاد در اعتراض به پاورقی تاریخی دربارۀ زندگی نادرشاه افشار نوشت: بعضی به خیالبافی پرداختهاند و نسبتهایی به نادر دادهاند که عرق شرم بر چهرۀ هر فرد ایرانی میآورد از آن جمله در کتابی که به عنوان پاورقی مدتها در مجلهای چاپ میشد و بعداً در چند [جلد] کتاب انتشار یافت خواندم: «زن اوّل نادر در موقع وضع حمل با پسرعموی خود لب بر لب گذاشته و معاشقه میکرده است.» […] اما راجع به دومین زن نادر، آن پاورقینویس مدعی است: «آنقدر اشخاص اعم از نوکر و دزد و راهزن و دهاتی دست به همه جای علیامخدره زدهاند […] که هر خوانندهای تعجب میکند چه طور این علیامخدره را نادر به عقد و ازدواج خود درآورده و از او صاحب دو فرزند گردیده است؛ در حالی که این زن [گوهرشاد] آنقدر عفیفه و نجیب بوده است که نادر به سبب احترامی که نسبت به او داشته نامش را به روی بعضی اماکن متبرکه که بعد از دو قرن و نیم سرپای مانده گذارده است.» میمندینژاد برافروخته از چنین مطالبی، مینویسد: «در کشورهای دیگر نویسندگان سعی دارند شجاعان و دلیران کشور خود را نه تنها آنطور که بودهاند جلوهگر سازند.» «با کمال تأسف برای بازارگرمی» «بعضی از نویسندگان بزرگ! کشور گل و بلبل سعی دارند خوبان درگذشته را تخطئه فرمایند» و «چنین فضاحتی به بار آمده است.» (۲۷)
برخی از نویسندگان پاورقیهای تاریخی در حالی که آثارشان مستند به تاریخ نبود مدعی بودند «داستان تاریخی» آنها که «با دقت هرچه تمامتر تنظیم گردیده» از نظر تاریخی «کاملاً صحیح و مطابق واقع است» و علاوه بر آن، واقعهای را که توضیح میدهند «گوشهای از تاریخ است که در بیشتر از تواریخ ذکر نشده و آنها هم که متذکر شدهاند به اختصار و ابهام برگزار کردهاند» و اکنون اوست که روایت دقیق تاریخی آن واقعۀ ناشناخته را برای خوانندگان شرح میدهد. (۲۸)
با آنکه جریان غالب بر پاورقینویسی تاریخی در سالهای ۱۳۵۷–۱۳۲۵ چنین کیفیتی داشت اما شماری از پاورقیهای تاریخی در این دورۀ زمانی را میتوان تداوم نسل اوّل نویسندگان رمانهای تاریخی دانست. زندگی پرماجرای نادرشاه نوشتۀ محمدحسین میمندینژاد یکی از آن آثار است. در این اثر که انتشارش از ۱۲ اسفند ۱۳۳۵ به صورت پاورقی در مجلۀ سپید و سیاه شروع و بعداً به صورتی کتاب منتشر شد، نویسنده با کیفیت ادبی بهتر از نویسندگان نسل اول، با همان هدفها و آمالی که آن نسل داشتند رمان تاریخی دربارۀ زندگی نادرشاه افشار نوشته است. آگاه کردن خوانندگان از یک برهه از تاریخ ایران و تقویت شور میهندوستی هدفهای اصلی نویسنده است. میمندینژاد منابع تاریخی قدیم و پژوهشهای جدید را برای نوشتن آن مطالعه کرده و فهرستی از آنها به دست میدهد. با این حال، مانند دیگر رمانهای تاریخی، تخیّل و داستان عاشقانه دستمایه نویسنده است. میمندینژاد برخلاف بیشتر نویسندگان پاورقیهای تاریخی در همان ابتدا به خوانندگان خود دربارۀ تمایز این رمان با تاریخنویسی توضیح میدهد تا خواننده بداند با رمان تاریخی روبرو است. دراینباره مینویسد: «برای نوشتن این کتاب سعی کردهام هر قدر بیشتر میسر شود کتبی را که در اطراف نادرشاه کبیر نوشتهاند بخوانم. با اینکه سعی دارم از متن تاریخ قدمی فراتر ننهم معذالک تکرار میکنم آنچه در اطراف نادر مینویسم داستان است. داستانی که سعی دارم زنده باشد، حقیقت داشته باشد و با آنچه واقع شده تطبیق کند.» با این حال، برخی مطالب و وقایع در این رمان «که مورخین را از نظر مآخذ و منبع گرفتار تردید مینماید» مانند «دربارۀ سرنوشت اشرف [افغان]، اتفاقات دیگر تاریخی، رفتار نادر با شاهتهماسب و تمام موضوعاتی که در این داستان آمده و در هیچ کتابی ضبط نگردیده است» همگی ناشی از تلقی و تصور من است و برای برقراری پیوند میان وقایع نوشته شده است. (۲۹)
مرور روزنامهها و مجلههای سالهای ۱۳۵۷- ۱۲۸۷ از آن حکایت دارد که در این مدت بیش از ۱۵۰ رمان تاریخی منتشر شده که اکثر آنها ویژگیهای پاورقی تاریخی دارد. مجموع آن رمانها دربرگیرندۀ سلسلههای پادشاهی ایران از پادشاهی ماد تا پادشاهی قاجار است و برخی از دورههای تاریخی مانند ساسانیان، مغولان و صفویه بیشتر از دیگر دورههای تاریخی مورد توجه نویسندگان بوده است. با توجه به آنکه تاریخنویسی ایران در آن سالها نتوانسته بود چنین بررسیهایی را انجام دهد و مقاطع زیادی از تاریخ ایران ناشناخته و بررسی نشده بود، میتوان دو پرسش اساسی را مطرح کرد: آیا رمانها و پاورقیهای تاریخی در شکل دادن به ذهنیت خوانندگان خود دربارۀ تاریخ ایران تأثیری داشتهاند؟ آیا پاورقیهای تاریخی تأثیری در برانگیختن وطندوستی خوانندگان مؤثر بوده است؟
در پاسخ به پرسش نخست لازم به توضیح است که از آنجا که رمان تاریخی اعم از پاورقی و دیگر اشکال آنکه واقعیت را بازآفرینی میکنند همواره این مخاطره را به دنبال دارند که خواننده نتواند تفاوت داستان و پژوهش تاریخی را دریابد و پاورقی تاریخی را پژوهش تاریخی تلقی کند. امّا در مورد شکل دادنِ رمان، پاورقی تاریخی به ذهنیت خوانندگان باید گفت که تاکنون پژوهشی در این زمینه انجام نشده ولی برخی از شواهد حکایت از آن دارد که اشخاصی بودهاند که تصور میکردند پاورقی تاریخی همان پژوهش تاریخی است. مثلًا، مجلۀ تهران مصور از مهرماه ۱۳۴۳ به بعد، بیش از ده سال رمان تاریخی زنده مرد نوشتۀ کارون (اسم مستعار صدرالدین الهی) را به صورت پاورقی منتشر کرد. این رمان به زندگی امیرکبیر اختصاص دارد و در دورۀ انتشارش با استقبال زیاد خوانندگان مواجه شد. مجلۀ تهران مصور در شمارۀ نوروز ۱۳۵۲ نامۀ طولانی خانم امیرحاجبی (یکی از طرفداران این پاورقی) خطاب به کارون را منتشر کرد. در آن نامه، امیرحاجبی مینویسد: مدتی است شرح حال رادمرد بزرگ میرزا تقیخان امیرکبیر چه از لحاظ فرهنگی و سیاسی و چه از جنبۀ نظامی و تمشیت امور کشوری و زندگانی شخصی با قلم شیوای آن جناب در مجلۀ وزین تهران مصور به رشتۀ تحریر درآمده مرا تحت تاثیر قرار داده است.[…] درست است که تاکنون در اطراف خدمات گرانبهای آن نابغۀ کمنظیر و بلکه بینظیر قلمفرسایی بسیار شده است و همۀ آنها درخور تحسین است اما حمل بر خوشامدگویی نباشد میخواهم بگویم هیچکدام به پایۀ وسعت اطلاعات جنابعالی نبوده است و تصور نمیرود بعد از این هم چنین تاریخ همهجانبه [ای] دربارۀ ایشان نوشته شود.
و این در حالی است که صدرالدین الهی در مقدمه زنده مرد نوشته بود: «داستانی که میخوانید اولین قصه از زندگی این مرد است. ما زندگی او را نه از نقطه نظر یک تاریخنویس و نه از دیدگاه یک نویسندهٔ شرح احوال دیدهایم. بلکه این زندگی را آنچنان که شایستۀ مقام ارزندۀ آزادمردی چون اوست تماشا کردهایم.» الهی پس از اشاره به پژوهشهای عباس اقبال، فریدون آدمیت و دیگران، دربارۀ زنده مرد متذکر میشود: «داستان ما هیچکدام از این نوع مقالات نیست، یک داستان است با تمام مشخصات یک داستان.» (۳۰) وقتی با چنین تذکری دستکم یک نفر از خوانندگان به این نتیجه رسید که زنده مرد یک پژوهش تاریخی است، جای تأمل دارد که خوانندگان پاورقیهای تاریخی که نویسندگانشان از ابتدا اصرار داشتند داستان آنها منطبق با تاریخ است، چه تلقی و تصوری از صحت و اعتبار آن پاورقیهای تاریخی داشتهاند.
دربارۀ تأثیر پاورقیهای تاریخی در برانگیختن میهندوستی و تقویت روحیۀ ناسیونالیستی هم بررسیای انجام نشده است و از این رو، نمیتوان دربارۀ آن داوری قطعی کرد. با این حال، از مرور رمانها و پاورقیهای تاریخی مشخص میشود که در شمار قابل توجهی از رمانها و پاورقیها نویسندگان به صورت جدّی یا شعاری و آشکار و پنهان مُبلغ ناسیونالیسماند. در برخی آثار خواننده تحت تاثیر دورۀ پرعظمت ایران باستان و تلاشهایی که نیاکان ما برای شکلگیری و پایداری و تداوم کشور ایران انجام دادهاند قرار میگیرد. در شماری دیگر مانند «شاهطهماسب قهرمان عشق و جنگ» نوشتۀ فروردین (پاورقی مجلۀ سپید و سیاه) از فداکاری و ازجانگذشتگی در راه دفاع از وطن، در تعدادی هم مانند «دختر البرز» نوشتۀ الف. خوشدل (پاورقی مجلۀ فردوسی) و «طوفان خون» نوشتۀ کارون (پاورقی مجلۀ تهران مصور) ضرورت مقابله با اشغالگران و حفظ هویت ایرانی به خوانندگان گوشزد میشود.
در رمانها و پاورقیهای تاریخی حتی در داستانهایی که به شکستها و ناکامیهای ایرانیان در برابر یورشهای عربها، مغولان، عثمانی و روس و انگلیس اختصاص دارد نویسندگان ضرورت ایستادگی، جانفشانی و دفاع از کشور ایران و امید به پیروزی نهایی را مطرح میکنند. در این آثار بهویژه آنهایی که دربارۀ اشغال ایران از سوی بیگانگان و قیامهای ایرانیان است بیشتر نویسندگان با موضع سیاسی و ایدئولوژیک ناسیونالیستی، جهان دوگانهای را میآفرینند که هرچه پلیدی و رذالت هست مربوط به بیگانگان اشغالگر و هرچه پاکی و درستی است مربوط به ایرانیان است. اگر ایرانی هم دچار صفات رذیله باشد علتش تأثیرپذیری از اشغالگران است. از نمونههای این آثار میتوان به «زیبای سرخپوش» نوشتۀ ن. همدانی (پاورقی مجلۀ اطلاعات بانوان) اشاره کرد که داستان آن دربارۀ قیام خُرمدینان و در حقیقت ادعانامهای علیه اعراب است. پاراگراف زیر از پاورقی «زیبای سرخپوش» برای آشنایی با اندیشه حاکم بر این نوع آثار گویاست: جاویدان [رهبر خُرمدینان] اغلب به جنایات دستنشاندگان اعراب در ایران اشاره میکرد و میگفت: این مردان پست، زنان و دختران همخون ما را اسیر میکنند و به عربهای سوسمارخوار میفروشند. اینها برای تحکیم پایههای لرزان حکومت خود خواهران ما را به عنوان هدیه به خلیفۀ شهوتپرست عربها تقدیم میکنند تا آنها را وسیلۀ عیاشی و اطفای هوسهای سیرابنشدنی خود قرار دهد. من در عجبم که ایرانی شرافتمند و ناموسپرست چگونه در برابر این بیشرفها ساکت نشستهاند و دم برنمیآورند. (۳۱)
شمار بسیار زیاد پاورقیهای تاریخی و تکرار مکرّر اندیشه و احساسات ناسیونالیستی در آنها قاعدتاً نمیتوانست تأثیری بر خوانندگان این قبیل آثار نداشته باشد و دستِکم میتوان پذیرفت که این آثار در برانگیختن احساسات وطندوستی بیتأثیر نبوده است.
یادداشتها
۱. «دیباچه»، سیاحت کاپیتان اُطرس به قطب شمال، ترجمۀ میرزا احمد بن میرزا علیرضای الحسینی تفرشی ملقب به امین دواب، تهران، چاپخانۀ مروی، ۱۳۲۰ [ه.ق]
2.Trois Mousquetaires
۳. الکساندر دوماً، ترواموسکیتر یعنی سه تفنگدار، [قسمت اول]، ترجمۀ محمد طاهر، دارالسلطنۀ تبریز، ۱۳۰۶ [ه.ق]، ص ۳.
۴. الکساندر دوماس، لوی چهاردهم و قرن و عصرش، ترجمۀ محمد طاهرمیرزا، ربیعالاول ۱۳۲۲ [ه.ق]، ص ۳.
۵. الکساندر دوماً، روزنامۀ سرگذشت کنطس دوباری، جلد اول، ترجمۀ ابوتراب نوری نظمالدوله، تهران، مطبعۀ پارسیان، بیتا، مقدمه شمارۀ صفحه ندارد.
۶. الکساندر دوماس، دختر فرعون، ترجمۀ حاجی علیقلیخان بختیاری سردار اسعد، مطبعۀ خورشید، نیمۀ ربیعالثانی ۱۳۲۴ [ه.ق]، ص ۱.
۷. دورۀ تاریخ انقلاب کبیر فرانسه، ترجمۀ یوسف مرتضوی تبریزی، تهران، مطبعۀ برادران باقرزاده، محرم ۱۳۳۱ ه.ق [ه.ق]، ص ۲.
۸. میرزا سلیمخان ادیبالحکما، داستان باستان: تاریخ قرون اولی، تهران، مطبعۀ آقا میرزا اصغر، ۱۳۲۴ [ه.ق]، دیباچه و صفحه بیشماره.
۹. «درآمد»، در: حبیب یغمایی، دخمۀ ارغون داستان تاریخی، تهران، مطبعۀ حسین باقرزاده و برادران، ۱۳۱۲.
۱۰. سعید نفیسی، «تقریظ»، در: رکنزاده آدمیت، دلیران تنگستانی، تهران، مطبعۀ سیروس، ۱۳۱۰، ص د.
۱۱. میرزا آقای مجاهد اصفهانی، مادموازل لوییز یا سرگذشت دختر فرانسوی، بیجا، بینا، بیتا [۱۳۲۸ ه.ق]، صص۳ و ۴.
۱۲. روزنامۀ مردان کار، اوّل ثور [اردیبهشت] ۱۳۰۳.
۱۳. محمد بن جریر طبری، تاریخالّرسل و الملوک، ج ۱، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۸۳، ص ۶.
۱۴. مثلاً، رحیمزادۀ صفوی در مقدمۀ داستان شهربانو مینویسد: «مدتها بود میخواستم نتیجۀ سالها زحمت و تتبع خودم را در تاریخ ایران به نظر هموطنانم برسانم. اسباب مختلفی مرا ترغیب کرد که تاریخ خود را به لباس قصه بپوشانم تا خواننده با رغبت و لذتی آن را بخواند و مقصود من که نشر و تعلیم نکات تاریخی است صورت گرفته باشد.» داستان شهربانو، جلد اول، ص ۱.
۱۵. سید عبدالرحیم خلخالی، داستان خونین یا سرگذشت برمکیان، بیجا، مطبعه مجلس، ۱۳۰۴، ص ۶.
۱۶. بنگرید به: حیدر کمالی، لازیکا، بیجا، بینا، دی ۱۳۰۹؛ عباس آریانپور کاشانی، عروس مدی، تهران، مطبعۀ بروخیم، ۱۳۰۸.
۱۷. یحییخان قریب، داستان تاریخی و ادبی یعقوب بن لیث موجد اولین حکومت اسلامی ایران، تهران، کتابخانۀ جامی، فروردین ۱۳۱۴، ص ۱۲۵.
۱۸. همانجا.
۱۹. رحیمزاده صفوی، شهربانو، جلد اول، چاپخانۀ اتحادیه، ۱۳۱۰، صص الف – ب.
۲۰. «درآمد»، در: حبیب یغمایی، دخمۀ ارغون داستان تاریخی، تهران، مطبعۀ حسین باقرزاده و برادران، ۱۳۱۲.
۲۱. حسینقلی میرزا سالور (عمادالسلطنه)، جفت پاک، جلد ۲، بیجا، مطبعۀ برادران باقرزاده، ۱۳۱۱، ص ۴۱۷.
۲۲. مجلۀ ترقی، شمارۀ ۳۳۴، ۱۶ خرداد ۱۳۲۸، ص ۱۸.
۲۳. اطلاعات بانوان، شمارۀ ۳۶۸، شمارۀ ممتاز تابستانی، [۱۸ خرداد ۱۳۴۳]، ص ۲۲. این قبیل آگهیهای تبلیغی که شمارشان بسیار است کم و بیش مشابهاند و در آن بر داستان عاشقانه و ماجراهای هیجانانگیز تأکید میشود. با مرور مجلههای عامهپسند در سالهای ۱۳۵۷ – ۱۳۲۵ میتوان انواع آگهیهای تبلیغی را ملاحظه کرد.
۲۴. «زندگیام از راه نویسندگی میگذشت»، گفتگوی سایر محمدی با امیر عشیری، روزنامۀ ایران، ۲۳ آذر ۱۳۹۲.
۲۵. مجلۀ روشنفکر، شمارۀ ۵۲۵، ۲۵ مهر ۱۳۴۳، ص ۴۶.
۲۶. مجلۀ روشنفکر، شمارۀ ۶۸، ۲۰ آبان ۱۳۳۳، ص ۱۶.
۲۷. مجلۀ سپید و سیاه، شمارۀ ۱۸۴، ۱۲ اسفند ۱۳۳۵، صص ۲۴ و ۲۵.
۲۸. بنگرید به: [زمانی آشتیانی]، «آرزو»، مجلۀ ترقی، شمارۀ ۸۳۳، ۸ دی ۱۳۳۷ و شمارۀ ۱۱۳۵، ۲۷ مهر ۱۳۴۳، ص ۲۱.
۲۹. محمدحسین میمندینژاد، «زندگی پرماجرای نادر»، مجلۀ سپید و سیاه، شمارۀ ۱۸۴، ۱۲ اسفند ۱۳۳۵، ص ۲۵. این رمان بعداً با عنوان «زندگی پرماجرای نادرشاه» به صورت کتاب منتشر شد.
۳۰. تهران مصور، ۳ مهر ۱۳۴۳، ص ۲۴.
۳۱. اطلاعات بانوان، شمارۀ ۳۲۰، ۱۰ تیر ۱۳۴۲، ص ۲۷.
منبع: فصلنامه گفتگو / شماره ۸۹/ شهریور ۱۴۰۰
نظر شما :