درگذشت سرحدیزاده؛ چریک مسلمان، مدافع کارگران
در کشوری که بازنشستگی برای سیاستمدارانش معنای چندانی ندارد، حاشیهنشینی یک سیاستمدار از سن کمتر از ۶۰ سالگی مورد استثنایی است. آن هم کسی با سوابق ابوالقاسم سرحدیزاده که دو دوره تجربه وزارت و سه دوره نشستن بر کرسی نمایندگی مجلس را در کارنامه داشته باشد. او اما با همه ردپای پررنگی که از خود در میدان سیاست بعد از انقلاب بر جا گذاشت عملاً از سالهای ابتدایی دهه ۸۰ حاشیهنشینی را پیشه کرد، تا همین پریشب که بعد از تحمل سالها بیماری و بهدلیل ایست قلبی در سن ۷۵ سالگی چشم از جهان فروبست.
شاید در نگاه اول همین بیماری عامل این حاشیهنشینی طولانیمدت به نظر برسد. چه اینکه او در دوران نمایندگی مجلس ششم و بعد از دچار شدن به سکته مغزی، حضوری کمرنگتر در کسوت نمایندگی داشت. سرحدیزاده خود سال ۸۳ یعنی ۱۵ سال قبل به «ایسنا» گفته بود از شنیدن اخبار سیاسی دوری میجوید تا هیجان ناشی از اخبار منتشره، وضع جسمانیاش را بدتر نکند. اما وقتی که کار به گلایههایش میرسد، معلوم میشود «بیماری» خیلی جاها هم فقط یک «بهانه» است. در نهایت سالهای طولانی حاشیهنشینی باعث شد تا دیگر نسل جوان علاقهمند به سیاست کمتر درباره سرحدیزاده و سوابق او بداند، سوابقی که برای سابقون سیاسی همچنان شناخته شده و مشهور است.
سوابق فعالیتهای او به یک و نیم دهه قبل از انقلاب برمیگردد. جایی که این چهره فقید سیاسی در خرداد سال ۴۲ به حزب ملل اسلامی پیوست. این حزب از اولین گروههای مبارز اسلامی با مشی مسلحانه در ایران بود که سال ۱۳۴۱ با رهبری و محوریت سید محمدکاظم موسوی بجنوردی فعالیت زیرزمینی خود را آغاز کرد. سرحدیزاده در زمان پیوستن به این تشکیلات کمتر از ۱۸ سال سن داشت و دو سال بعد در مهرماه ۱۳۴۴ بابت فعالیت در چارچوب همین تشکیلات به همراه ۵۴ نفر دیگر از اعضای حزب همچون محمدجواد حجتی کرمانی، جواد منصوری و عباس آقازمانی معروف به ابوشریف دستگیر شد. او از آن تاریخ تا زمان انقلاب در سال ۵۷ را در زندان سپری کرد، در حالی که به همین دلیل نتوانسته بود تحصیلاتش در مقطع دبیرستان را به پایان برساند.
سرحدیزاده پس از انقلاب با تشکیل سپاه پاسداران بلافاصله همکاریاش را با این نهاد آغاز کرد. در همان زمان هم به دلیل اشراف به وضعیت زندانها به خاطر سالهای طولانی حبس در دوران رژیم سابق به ریاست شورای سرپرستی سازمان زندانها رسید. عضویت در شورای سرپرستی و قائممقامی بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی هم از دیگر تجربههای او بود. اما اوج حضور سرحدیزاده در رأس سیاست از سال ۶۲ آغاز شد؛ از جایی که احمد توکلی، وزیر کار و امور اجتماعی دولت وقت از سمت خود استعفا داد و میرحسین موسوی، نخستوزیر او را بهعنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی کرد. سرحدیزاده از آن تاریخ تا آغاز دولت سازندگی یعنی تابستان سال ۶۸ در این سمت باقی ماند.
در همین دوران بود که یکی از مهمترین نهادهای امروز نظام، در پی تنشهای بین وزارت کار با هدایت او و شورای نگهبان شکل گرفت؛ مجمع تشخیص مصلحت نظام. این تنش به مسأله حق بیمه کارگران کارگاههای زیر ۵ نفر مربوط میشد. در آن زمان شورای نگهبان ملزم کردن کارفرما به پرداخت حق بیمه را خلاف شرع میدانست و وزارت کار برعکس این نظر، تأکید داشت. این اختلاف نظر در جریان بررسی لایحه کار در مجلس طی سال ۱۳۶۶ بروز کرد و بالا گرفت و به نامهنگاری آیتالله هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس با حضرت امام (ره) برای تعیین تکلیف این موضوع منجر شد. بنیانگذار انقلاب هم در پاسخ به این نامه در بهمنماه ۶۶ دستور اولیه تشکیل مجمعی برای «تشخیص مصلحت نظام اسلامی» را صادر کردند که در نهایت تبدیل به تشکیلات امروزی این مجمع شد.
سرحدیزاده در کارنامه سیاسی خود تجربه پارلمانتاریستی هم دارد؛ او نماینده ادوار سوم، پنجم و ششم مجلس از حوزه انتخابیه تهران بوده. در مجلس ششم ریاست کمیسیون اجتماعی هم به او واگذار شد اما از همین دوره بر اثر سکته مغزی فعالیتهای سیاسیاش زیر سایه وضعیت جسمانیاش قرار گرفت. او سال ۷۶ همزمان با تأسیس حزب اسلامی کار به عنوان اولین دبیرکل این تشکل سیاسی هم انتخاب شد اما بخش عمده سالهای ۸۳ تا ۹۲ را در حاشیه سیاست و مدیریت کلان گذراند تا اینکه در مهرماه سال ۹۲ با حکمی که علی ربیعی، وزیر سابق کار به عنوان مشاور برای او صادر کرد، قدری بیشتر به حوزه سیاست نزدیک شد. اما این نزدیکی آنچنان نبود که او را به میدان فعالیت سیاسی برگرداند.
پیامهای تسلیت
حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی، رئیسجمهوری در پیامی درگذشت دبیرکل حزب اسلامی کار مرحوم ابوالقاسم سرحدیزاده را تسلیت گفت. در پیام روحانی آمده است: این مبارز پیشکسوت و خادم متعهد با تلاش مستمر در حزب ملل اسلامی، سختیهای دفاع از آرمانهای اسلامی را در دوران ستمشاهی تجربه و تحمل کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با حضور مؤثر در عرصههای مهم سیاسی و اجتماعی همچون در سمت وزیر کار و امور اجتماعی و نمایندگی مجلس شورای اسلامی، در ایفای حقوق جامعه کارگری و رفع محرومیت از طبقات آسیبپذیر جامعه، خدمات ارزندهای از خود برجا گذاشت. اینجانب ضایعه وارده را به خانواده محترم و تمامی دوستداران آن مرحوم تسلیت میگویم و از درگاه خداوند متعال برای ایشان رحمت واسعه الهی و برای عموم بازماندگان اجر و سلامتی، مسألت دارم.
محمدباقر قالیباف رئیس مجلس هم در پیامی درگذشت ابوالقاسم سرحدیزاده، وزیر پیشین کار و امور اجتماعی و نماینده ادوار سوم، پنجم و ششم مجلس شورای اسلامی را تسلیت گفت.
اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیسجمهوری هم در پیامی با تسلیت درگذشت ابوالقاسم سرحدیزاده از مبارزان پیشتاز علیه رژیم ستمشاهی، نوشت: درگذشت چهره مقاوم و انقلابی مرحوم ابوالقاسم سرحدیزاده از مبارزان پیشتاز با رژیم ستمشاهی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز خدمات ارزشمندی به نظام و انقلاب و مردم بویژه در اهتمام به امور کارگران و محرومان جامعه داشت، موجب تأسف و تأثر فراوان شد.
صادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان هم در پی درگذشت ابوالقاسم سرحدیزاده نوشت: همیشه آماده برای شنیدن و پذیرفتن و حرمت نهادن بر صدای متفاوت بود. خبر درگذشت غمبار او در دوران مهجوری و مشتاقی غمانگیز است.
محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران هم نوشت: درگذشت مرحوم ابوالقاسم سرحدیزاده، از مبارزین پیشگام و زجر کشیده نهضت امام خمینی (ره) که پس از انقلاب نیز منشأ خدمات فراوانی در مجالس شورای اسلامی، وزارت کار و خانه کارگر گردیده بود، موجب تأثر شد.
سیدهادی خامنهای، دبیرکل مجمع نیروهای خط امام (ره) نیز با ابراز تأسف از درگذشت سرحدیزاده در پیامی نوشت: او که سالهای جوانی و دوران مبارزه را با تحمل رنج زندان و شکیبایی در راه رسیدن به آزادی و عدالت گذراند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با حضور در مجلس شورای اسلامی و وزارت کار و امور اجتماعی، منشأ خدماتی ماندگار برای جامعه کارگری شد و همیشه مورد وثوق و احترام امام و دیگر مسئولان بود.
حزب اسلامی کار هم در بیانیهای به همین مناسبت نوشت: خبر درگذشت مردی که همه عمر غمخوار جامعه کارگری کشور بود غمی جانکاه در این ایام اندوهبار بر دل و جانمان نهاد. متأسفانه در کمال ناباوری جامعه کار و تولید ایران یکی از نیکوترین و دلسوزترین حامیان خود را از دست داد. مهندس ابوالقاسم سرحدیزاده وزیر اسبق کار و امور اجتماعی، عضو شورای عالی سیاستگذاری حزب اسلامی کار، از اعضای ارشد خانه کارگر جمهوری اسلامی ایران و نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی در طول عمر پر فروغ خود لحظهای از تلاش برای ارتقای زندگی کارگران ایران فروگذار نکرد.
روزنامه ایران / ۲۶ تیر ۹۹
درباره ابوالقاسم سرحدیزاده
ابوالقاسم سرحدیزاده از مدیران باسابقه جمهوری اسلامی که شامگاه ۲۴ تیر ۹۹ درگذشت در دوران مبارزه علیه رژیم ستمشاهی از مبارزان و فعالان این عرصه بود که به دلیل همین فعالیتها دستگیر و زندانی شد. همچنین او پس از پیروزی انقلاب نیز در مسئولیتهای متعدد، خدماتی به نظام عرضه داشت که سابقه درخشان وی و خدمات بیدریغش برای رفاه، رشد و اعتلای جامعه کارگری تا همیشه تاریخ مانا خواهد ماند.
او را به عنوان چشم بزرگ جامعه کارگری کشور میشناسند. مردی که به گفته خودش کارگری نکرده بود و آن هم به دلیل زندانی بودن متمادیش بود. وی در همین ارتباط در سخنانی گفته بود: «من که زندانی بودم، چه کارگری؟ اما اتفاقاً بیکاری را تجربه کردهام. بیکاری خیلی سخت است و واقعاً اگر آدم در بیکاری بتواند سلامت بیرون بیاید، خیلی کار بزرگی کرده است. چرا که بیکاری منشا خیلی از خطرات و فسادها و سرنگونیها است.» نامش ابوالقاسم سرحدیزاده است. مردی که ادوار سوم، پنجم و ششم نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بر عهده داشت و در دولت نخستوزیر دوران جنگ، وزیر کار و امور اجتماعی بود.
زندگی پراز فراز و نشیب ابوالقاسم سرحدیزاده
ابوالقاسم در ۱۳۲۴ خورشیدی در تهران چشم به جهان گشود. او تحصیلات متوسطه خود را در تهران به پایان برد، جوانی که از ۱۹ سالگی به مدت ۱۴ سال زندان و شکنجه را در زندانهای ساواک تحمل کرد. او مردی بود که تمام جوانی خود را صرف انقلاب اسلامی کرد. تحمل شکنجههای زندان سبب شد تا دست و پای سمت راستش از حرکت بیفتند. البته سرحدیزاده خودش بارها گفته بود که به علت زندان به این مشکلات دچار نشده است بلکه به علت فشارهای عصبی به این حال و روز افتاده است. این مرد تا آخرین روزهای حیات در سن ۷۵ سالگی کاریزمای یک فعال سیاسی را داشت و براستی میتوان گفت که در حوزه اقتصاد و اشتغال کشور صاحبنظر بود.
جایگاه ملت انقلابی از نظر سرحدیزاده
سرحدیزاده معتقد بود که مسئولان برای بهبود موقعیت کشور باید بهتر ببینند و درک کنند. او در سخنانی در مجلس شورای اسلامی گفته بود: یک نگاه مختصری به اوضاع و احوال جهانی داشته باشیم و ببینیم که در صحنه جهانی در کجا قرار داریم، چه اوضاع و احوالی بر جهان حاکم است و ما به عنوان یک ملت انقلابی و به عنوان انقلاب اسلامی در چه جایگاهی هستیم و چه راه و روشی را باید اتخاذ بکنیم؟ به هر صورت این شرایط فعلی ماست و اگر این بخش را توسعه بدهیم و این راه را دنبال کنیم، برای داشتن یک آینده خوب مطمئن خواهیم بود اما امروز در دنیا موضوع اشتغال و جمعیت، محیط زیست و انرژی مساله اساسی است که ذهن تمامی حکومتهای جهان را به خودش مشغول کرده یعنی شما هیچ کشور و هیچ دولتی را نمیتوانید پیدا بکنید که فارغ از دغدغه خاطر در این سه مقوله باشد.
سرحدیزاده اعتقاد داشت که اشتغال موضوع مهمی است که بسیاری از کشورها درگیر آن هستند.
فعالیتهای سیاسی و اجرایی سرحدیزاده
سرحدیزاده، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری داشت. او همچنین سابقه عضویت در شورای سرپرستی و قائممقام بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی را نیز در کارنامه خود داشت. سرحدیزاده درباره تصدی بنیاد جانبازان و مستضعفان گفته بود: «زمانی که این تصدی را بر عهده داشتم روزنامه آیندگان را به این بنیاد واگذار کردم که بعداً نام آن به صبح آزادگان تغییر یافت. من فکر میکنم، علیرغم برخوردهایی که با روزنامهها داشتهاند، این روزنامهها نسبت به قبل بسیار قویتر شدهاند. در گذشته (قبل از انقلاب اسلامی) چند روزنامه بود که دارای محتوای چندانی نبودند گرچه که در زندان به سر میبردیم، غذایمان روزنامه اطلاعات و کیهان بود. بالاخره انقلاب شد و روزنامههای خودمان درآمدند.» وی از خاطرات خود در مورد نگاه به مطبوعات در دهه اول انقلاب گفته است: «از سوی دفتر امام (ره) رهنمودهای سودمندی صورت میگرفت. من فکر میکنم اکنون شرایط به نفع روزنامهها در حال پیش رفتن است. فضای جامعه تغییر کرده و پیشرفته شده است. مردم خیلی سریع حساسیت نشان میدهند.»
ریاست شورای سرپرستی زندانها نیز برای مدت کوتاهی بر عهده او بود. وی همچنین وزیر کار و امور اجتماعی در دولت سوم پس از انقلاب اسلامی نیز بوده است که در این دوران فعالیتها و تلاشهای او به زمینهسازی تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام منجر شد. نمایندگی ادوار مجلس سوم، پنجم و ششم را بر عهده داشت. او در دوران نمایندگی در مجلس ششم بر اثر سکته مغزی از ادامه فعالیت در مجلس بازماند. او معتقد بود: «در کشورهای دیگر یک نظمی وجود دارد که همیشه اگر کارگری بخواهد برای کارفرمایی کاری انجام دهد، باید زندگی آن کارگر تامین شده باشد تا بتواند کاری کند. در کشور ما آن قدر حواس کارگر به فشارهای معیشتی معطوف است که اصلاً ایمنی و آرامشی ندارند و هیچ روحیهای هم که بتوانند به کار بپردازند و انگیزه برای کار آنها وجود داشته باشد، وجود ندارد. البته قانون کار در یکی از موادش اشاره کرده که باید دستمزد کارگران براساس آن نرخ تورمی که بانک مرکزی اعلام میکند، پرداخت شود اما ما هیچ وقت نتوانستیم این موضوع را اجرا کنیم.»
سرحدیزاده پیش از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی به حزب ملل اسلامی پیوست. در مهر ۱۳۴۴، همراه با دستگیریهای اعضای حزب، دستگیر شد، به طوری که در این باره گفته است: «ارتباط با احزاب داشتهام، ولی فکر میکنم که احزاب نتوانستند به جایگاه شایستهای در ایران برسند، نمیدانم علت آن چیست؟ مردم از حزب کمتر استقبال میکنند در حالی که فردی که دارای شایستگیهای لازم باشد در میان مردم با استقبال بیشتری روبهرو میشود تا یک حزب؛ البته مشکل دوم ما نبود روحیه کار جمعی است. در اوایل انقلاب غیر از حزب جمهوری اسلامی چند حزب و تشکل دیگر مانند روحانیت مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب و… وجود داشتند.»
وضعیت بیکاری و روند این نرخ از نگاه سرحدیزاده
سرحدیزاده معتقد بود که تا مسائل سیاسی حل نشوند، موضوع اقتصاد حل نمیشود. تا نظم و عدالت وجود نداشته باشد، امکان ندارد، موضوع اشتغال و اقتصاد را سروسامان بدهیم. هرچه تلاش میکنیم که نقش بخش خصوصی را زیاد کنیم، هم باز استقبال نمیشود. مگر ممکن است اقتصاد چیز جدایی باشد و با عوامل مختلفی حتی بخش فرهنگی و ایدئولوژیها نقش تنگاتنگ دارد.
سرانجام سرحدیزاده
سرحدیزاده، سرانجام پس از سالها حضور در عرصه سیاست و فعالیت در امور اجرایی کشور در ۲۴ تیر ۱۳۹۹ خورشیدی در ۷۵ سالگی چشم از جهان فروبست. در همین ارتباط بسیاری از مسئولان اجرایی و سیاسی کشور در پیامهای جداگانهای مراتب تسلیت خود را اعلام کردند.
ایرنا
پیامی که شهید رجایی برای سرحدیزاده فرستاد
علی ربیعی، سخنگوی دولت
صبح زود، اولین پیامی که دیدم پیام رفتن ابدی یک دوست و یک الگوی ذهنی بود. ابوالقاسم سرحدیزاده، شب گذشته ساعت ۱۰، دنیای ما را ترک کرده بود. گاهی بعضی از آدمها تبدیل به یک نام و نشان میشوند. ابوالقاسم، نشانه شرافت، سادگی و صداقت بود. فکر نمیکنم حتی یک نفر را آزرده باشد.
او وزیر کار پاک و غمخوار کارگران در دولت جنگ بود. اینها را اضافه کنید به چهارده سال زندان و خم به ابرو نیاوردن. سالها با رنج مشکلات ناشی از سکته قلبی و مغزی زندگی خیرخواهانه خود را ادامه میداد. «خیریه عمل» برای بچههای معلول کارگر تنها کاری بود که این اواخر دنبال میکرد.
با انقلاب از زندان آزاد شد. اوایل سال ۵۸ او را در حزب جمهوری اسلامی دیدم. آنقدر در موردش شنیده بودیم که دیدنش برای همه ما جذاب بود. بیتردید هرکس با او آشنا میشد تحت تاثیر کاریزمای شخصیتی و رفتارش، پر از خاطره میشد. سال ۵۸ با او و تعدادی دیگر از دوستان از جمله خسرو تهرانی، احمد کاشانی، مرحوم زوارهای و صالحی (رئیس فعلی سازمان انرژی اتمی) همسفر لیبی شدیم. با اینکه سالها در زندان بود هم به تاریخ تحولات لیبی مسلط بود و هم به شرایط و اوضاع سیاسی - اجتماعی لیبی آگاه بود و احاطه داشت.
سال ۶۰ یک موتور گازی داشت. یادش به خیر چند بار بسیج و کمیته، ابوالقاسم را با قیافه خلقی و ساده و رفتار خاص خودش بازداشت کرده بود. انگار به نظر آنها مشکوک آمده بود.
همزمان با انفجار حزب به دنبال من در سپاه منطقه دو تهران آمد. ترک موتورش نشستم و به بهارستان رفتیم. چقدر شلوغ بود. تا صبح در مقر ستاد مرکزی کمیته در بهارستان ماندیم. با وجود آرامش درونی و شخصیت مقاوم همیشگیاش، این بار در کنار همهٔ جمع، آرام میگریستیم.
اوایل انقلاب، به توصیه آیتالله بهشتی رئیس سازمان زندانها شد؛ با چند تن از دوستان به دیدنش در زندان قصر رفتم. همان ناهاری که به زندانیان میدادند را با هم خوردیم. به طرز غریبی با زندانیان مثل یک دوست و همبند رفتار میکرد. با خیلی از شکنجهگران خودش در زمان شاه دوستی برقرار کرده بود و آنها را مورد لطف قرار داده و به مشکلاتشان رسیدگی میکرد.
انگار همین دیروز بود. زندهیاد شهید رجایی، من و آقای محجوب را احضار کرد. با آقای محجوب دوست دیرین و همیشگیام، به دفتر ایشان در وزارت آموزش و پرورش واقع در میدان بهارستان رفتیم. بحث بر سر انتخاب وزیر کار کابینهاش بود. پس از بحثهای زیاد از ما خواست تا رضایت آقای سرحدیزاده را برای پذیرش وزارت کار حاصل کنیم. زندهیاد شهید رجایی گفت: «بودن او در کنار من در کابینه افتخار است.»
یکی از یادگارهای مهم دوران وزارت کارش، تدوین قانون کار فعلی است. برای درک شکلگیری این قانون کار، به رغم همه حمایتها و انتقاداتی که از آن میشود باید به متن تحولات و چالشهای فکری دوران وزارت سرحدیزاده توجه کرد. جریانی در دولت، حوزههای علمیه قانون کاری را ارائه داده بودند که تا آنجا که به خاطر دارم رابطه کارگر و کارفرما را با عنوان موجر و مستاجر تلقی کرده و واژه «کارگر» به «اجیر» تبدیل شده بود.
روزی مهندس موسوی، من و چند تن از فعالان کارگری را خواست و گفت با چند تن از اعضای دولت مثل آقای بهزاد نبوی بنشینید و قانونی مناسب شرایط تدوین کنید. چندین جلسه هم در دفتر آقای نبوی تشکیل شد که پس از آن من به دلیل اعزام به مناطق شمالغرب دیگر مشارکتی در این امر نداشتم. در نهایت، با نامه معروف مرحوم سرحدیزاده به امام خمینی (ره) و مطرح شدن بحث رای دو سوم مجلس و… مجمع تشخیص مصلحت نیز شکل گرفت. و در نهایت این قانون، تبدیل به یک نهاد شده که تا امروز نیز ادامه دارد.
سرحدیزاده به کار جمعی و ایجاد تشکیلات برای کارگران و طبقات ضعیف اقتصادی معتقد بود. در خانه کارگر، حضوری فعال و پررنگ داشت. با ایشان و آقای محجوب تصمیم گرفتیم تا برای کارهای سیاسی در کنار تشکل صنفی، حزبی ایجاد شود و در اینجا بود که ایده حزب اسلامی کار شکل گرفت. او تا لحظات آخر زندگی، با حضور در «امکان» تقویت و گسترش تعاونیهای کارگری را دنبال میکرد.
سالها بعد، وقتی به وزارت کار آمدم از او خواهش کردم به عنوان یک سمبل و اسوه در کنارم باشد.
گاهی وقتها آدمهایی هستند که به هر اندازه در کنارشان باشی آثار عمیقتری بر روحت به جای میگذارند. او تا آخر یک زندگی سادهٔ ساده داشت.
از چهار صبح که خبر را شنیدهام تا همین الان، ابوالقاسم یک لحظه مرا رها نکرده است.
در این حال و هوا، که در جلسه صبح دولت باید از سختیهای زندگی و اقتصادی مردم گرفته تا مباحث یک حکم قضایی برای اعدام سه نفر که فکر و ذکرت را مشغول کرده، بغض نبودن سرحدیها، نمادهای شرافت، نماد نسلی که با شاه مبارزه کرد و برای آیندگان خوشبختی آرزو میکرد را در گلو با خود همراه داشته باشد. چقدر دلم برای حضور او تنگ خواهد شد.
سرحدیزاده؛ مردی خستگیناپذیر
علیرضا محجوب، دبیرکل خانه کارگر
شاید شما راجع به خستگی چیزهای زیادی شنیده باشید. روزگاری خستگیناپذیری به فولاد و آهن انتصاب داده میشد. بعداً معلوم شد که همه فلزات بالاخره خسته میشوند. یعنی دیگر رسوبها و ترکیبات خارجی اجازه ایفای نقش به آنها نمیدهند. یعنی میگویند از درجه اعتبار خارج شدهاند یعنی خسته شدهاند که در مورد آهن زنگ زدن و میزان آن نماینده شدت خستگی است.
میخواستم اول بنویسم سرحدیزاده مردی از جنس فولاد. اما دیدم فولاد خسته میشود و او خسته نشد. چرا او هرگز خسته نشد؟ پاسخش را ابتدا مینویسم و در چند جمله او را توصیف میکنم تا بدانید که گزافه نیست بلکه از من بهتر از این و مناسبتر و سازگارتر ساخته نبود.
دیروز چهارشنبه ساعت ۱ بعدازظهر باید در جلسه هیات مدیره اتحادیه امکان شرکت میکرد و قرار هم گذاشته شده بود و امروز پنجشنبه نیز باید در مجمع عمومی اتحادیه حاضر میشد و از قبل نیز قرارها گذاشته شده بود و او تمام این قرارها را پذیرفته بود و با وجود اینکه در دوره نمایندگی دچار سکته مغزی گردید و نیمی از بدن او از کار افتاد، هیچیک عذری برای عدم حضور نیاورد.
وقتی دیروز صبح با خبر درگذشت این مبارز خستگیناپذیر و این مجاهد فی سبیل الله پس از ۷۵ سال زندگی پر از شور و برکت روبرو شدم، متعجب شدم و وقتی قرارهای فردا و پس فردایش را مشاهده کردم بیشتر تعجب کردم. این بود که نوشتم، میخواستم بنویسم او از جنس فولاد بود اما فولاد زنگ میزند و خسته میشود اما او وقتی از سال ۱۳۴۴ بعد از دو سال مبارزه گرفتار زندان شد و محکوم به حبس ابد گردید، هیچگاه در زندان خسته نشد. همه مینوشتند که او بهترین ورزشها را در زندان انجام میداده و تنها ابزار ورزشی زندان یعنی میز پینگپنگ عمدتاً در اختیار او بوده که رقبای ورزشی را از طیفها و گروههای مختلف شکست میداده است. در زندان هرگز از شنیدن سخنان جریانات مختلف خسته نشد.
وقتی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و نهضت اسلامی مردم مسلمان ایران رهایی حاصل کرد، مدتی سرپرستی بنیاد مستضعفان را پذیرا شد و آنجا میخواست همه چیز را تقدیم فقرا و مستضعفان نماید. مشکلات واگذاری این اموال و کوچکسازی این اموال اجازه تحقق این آرمان میمون و مبارک را نداد. او حتی حاضر بود بهترین هتلهای ایران را مختص کارگران تحویل تشکلهای کارگری نماید. سپس بنیاد به جایی که خودش آن را حبس میخواند رفت به اداره امور زندانها. همه زندانیان و کسانی که با او کار میکردند مدیریت شخصیت او را میستودند و میستایند.
وقتی با توصیه محمدکاظم بجنوردی یار و مبارز همسنگرش به شهید بهشتی معرفی گردید، من خود شاهد این معارفه بودم که ایشان بیگفتوگو و سؤال پذیرفت و گفت از هفته بعد او را به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران دعوت کنید.
در موقعیت حزبی یک عضو صدیق و وفادار بود. حزب را بر خود ترجیح میداد. شرایط جدید و پیروزی انقلاب و حتی تهدیدات آن روزها، او را نترساند. همه او را با موتور گازی میشناختند و با این وسیله به حزب جمهوری اسلامی رفتوآمد میکرد. وقتی در پایان انتخابات ریاستجمهوری و به دنبال مباحث مختلف تا زمان برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی، مباحث مربوط به کاندیداها انتخاباتی مطرح بود، او یکی از افراد طراز اول لیست جمهوری اسلامی و کاندیدای مورد نظر همه جریانها بود و قطعاً یکی از ۵ نفر برتر صاحب رای به حساب میآمد. اما وقتی پای ائتلاف به میان آمد بلافاصله با فداکاری کامل اولین کسی بود که از کاندیداتوری انصراف داد. با وجودی که همه جریانات او را قبول داشته و اصرار داشتند که در لیست بماند، او با رد این درخواستها بر انصرافش مصر بود. فردای آن روز مشهور شد که با جعبه شیرینی به دفتر مرکزی حزب آمد و آن را بین همه تقسیم کرد و هرکه میپرسید چیست اشاره به جلسه شب قبل و پذیرش انصرافش میکرد.
ابوالقاسم سرحدیزاده از چهرههایی بود که شهید رجایی شخصاً از بنده و برادر عزیزم آقای علی ربیعی خواست تا رضایت او را برای پذیرفتن پست وزارت کار و امور اجتماعی بگیریم. او خاطر نشان کرد که هر وزارتخانه دیگر حتی وزارت کشور را نیز آماده است تا تصدیگریش را به ایشان واگذار نماید. وی اظهار میداشت که این برای من افتخاری است که او در کابینه من باشد و وقتی با اصرار او را نزد شهید رجایی فرستادیم، رفت و نپذیرفت و آقای میرمحمدصادقی را جای خودش معرفی کرد. و بالاخره وقتی در دولت مهندس موسوی بواسطه پافشاری و اصرار زیاد وزارت کار و امور اجتماعی را پذیرفت، با تمام تواناییاش در این جهت کوشید. مهمترین رسالت او تصویب قانون کاری بود که از سالها قبل از او شروع شده بود و لاینحل باقی مانده بود. بالاخره او لایحه قانون کار را از دولت به مجلس برد و بعد از چند رفت و برگشت میان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان قانون اساسی به ناچار نامهای به محضر امام (ره) نوشت که حاصل نامه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام شد.
در سال پایانی وزارت، ایشان دچار عارضه قلبی و چند هفتهای در بیمارستان و منزل بستری گردید اما خیلی زود کار خود را آغاز کرد. بعد از آن در امر تعاونیهای مسکن و مصرف کارگری و دانشگاه در شرف تاسیس کار به عنوان هیات امنا، هیات مدیره و رئیس هیات مدیره مشغول تلاشهای خالصانهاش گردید. او در پذیرش این مسئولیتها هرگز لفظ من چه پستی داشتهام و امروز اینها کار کوچک یک مدیرکل سابق منم نیست را بر زبان نیاورد و در پذیرش آنها تردید نکرد.
در انتخابات میاندورهای مجلس سوم به مجلس رفت و در سه دورهای که در مجلس بود همواره به عنوان رئیس کمیسیون اجتماعی از خدمت به کارگران و تلاش دریغ نکرد. او باز خستگیناپذیر در مجلس حاضر بود و چون نگینی میدرخشید.
وقتی تصمیم گرفت که دیگر کاندیدای مجلس نشود باز به فعالیتهایش ادامه داد و همانطور که نوشتم زنجیره این فعالیتها جلسات مجامع و قرارهایی بود که دیروز چهارشنبه و امروز پنجشنبه اتفاق میافتاد که خداوند بیش از ما او را دوست میداشت و در جوار خود مشمول رحمت و برکت فرمود.
آیا عبارتی شایستهتر از خستگیناپذیر مناسب این فرد خستگیناپذیر وجود دارد؟ روحش شاد و یادش گرامی.
ایلنا
مرد خاموش میدان مبارزه
احمد مسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران
در همان دهه نخست انقلاب، گزارشی از وضعیت اجتماعی کشور ارائه دادم. وزیر کشور آقای ناطق نوری بود و من هم کارمند آنجا بودم. این گزارش به دولت آمد و پس از بحث و بررسی منجر به شکلگیری کمیسیون اجتماعی زیرنظر وزارت کشور شد و بعدها به شکلگیری معاونت اجتماعی و تفکیک آن از معاونت سیاسی انجامید. در آن سالها جلسات اصلی کمیسیون ماهانه و بیشتر با حضور وزرا و رؤسای سازمانهای ذیربط آقایان ناطق نوری (وزیر کشور)، خاتمی (وزیر ارشاد)، حبیبی (وزیر دادگستری) پرورش و اکرمی (وزیر آموزش و پرورش)، فلاحیان (رئیس کمیته انقلاب اسلامی) و آیتالله جنتی (رئیس سازمان تبلیغات اسلامی) تشکیل میشد که یکی از آنها هم آقای سرحدیزاده بود که مسئولیت وزارت کار و امور اجتماعی را برعهده داشت.
او در همه جلسات کمیسیون شخصاً شرکت میکرد. با آنکه در آن سالها به لحاظ سیاسی با آقای ناطق نوری (مؤسس و رئیس این کمیسیون) فاصله داشت. هر چند آقای ناطق هم در عرصه خدمت جناحی رفتار نمیکرد. مثلاً با آنکه خود رئیس کمیسیون بود ولی برخی جلسهها را در دفتر وزیر ارشاد برگزار میکرد. یک بار، یکی از معاونانش در این باره به او گفت این کار شما مثل آن است که بگویید از شما دعوت میشود که در منزل بنده برای صرف صبحانه حضور به هم رسانید ولی آدرس منزل وزیر ارشاد را بدهید.
کار سرحدیزاده صرف شرکت در جلسه نبود، بلکه از طریق من، گزارشها را دریافت میکرد و روی آن خود یا احتمالاً مشاورانش بررسی و تحلیل میکردند و راهکارهای اجرایی ارائه میدادند. یکبار بر اساس یک گزارش پیشنهاد داد که همگی برای بازدید از محل حاضر شویم. این کار در شرایط آن روز چندان آسان نبود؛ و به هر حال او و سایر اعضا شناخته شده بودند و عملاً آنقدر حاشیه در این دیدارها به وجود میآمد که از اصل ماجرا بازمیماندیم. در عین حال قرار شد من و کسی دیگر این دیدار را با نظراتی که او داشت مجدداً گزارش کنیم.
تعبیر ایشان این بود این گزارشها گریه ما را درمیآورد، اما شما بگویید که ما چه کنیم. سرحدیزاده صریحاللهجه بود. به واقع این برخورد حاکی از شخصیت و منش او بود و میخواست هر چه زودتر و در عین حال با نگاهی روشن و نگرشی جامع و کارشناسانه گرفتاریهای مردم را حل کند. مطلقگرا نبود. راهکارهای ساده را هم برنمیتافت و خود در شناخت و حل مسأله شخصاً مشارکت میکرد، اهل نظریهپردازی نبود. اما اگر میفهمید که انجام کاری به نفع مردم است، کوتاه نمیآمد. ابعاد مسائل اجتماعی را خوب درک میکرد. خودش رنج کشیده و کارگر بود و به آن افتخار میکرد. اما همه اینها باعث نمیشد که مسئولیت خود را در یافتن راهکار فراموش کند. میدانست که حاصل آن سالهای بسیار مبارزه و زندانهای طولانیمدت همراه با عذاب و شکنجه اقتضا میکند که قدمی در راه کاهش آلام هموطنانش بردارد. بیآنکه شعار دهد و شتابزدگی پیشه کند و خود را طاووس علّیین بداند و از افتخارات گذشته و تلاشهای بسیارش در آن سالها بگوید.
هیچ به یاد ندارم که سرحدیزاده از سوابق مبارزاتی و اجرایی خود جایی سخن گفته باشد مگر در جلسات خصوصی، آن هم به طنز و شوخی که معمولاً به نفعش هم نبود. به هر حال امیدوارم خاطرات او جایی ثبت شده باشد. درگذشت او را به همه خاندان و بازماندگان و جناب سید کاظم موسوی بجنوردی، همرزم او در حزب ملل اسلامی و همراه او در بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی تسلیت عرض میکنم.
روزنامه ایران
یاور مستضعفان
فرشاد مؤمنی، استاد دانشگاه
یکی از درخشانترین فرازهای نامه مشهور میشل فوکو فیلسوف بزرگ قرن بیستم به زندهیاد مهندس مهدی بازرگان به عنوان رئیس دولت موقت جمهوری اسلامی به طرح مسأله عدالت و رابطه آن با فلسفه انقلابهای اجتماعی در قرن بیستم مربوط میشود. تعبیر فوکو این است که عدالت و بیعدالتی نقطههای حساس و سرنوشتسازی هستند جایی که انقلابها به واسطه آن موضوعیت پیدا میکنند و جایی که اغلب از آن منحرف شده و رو به اضمحلال میروند. مجاهد عظیمالشأن مرحوم مغفور ابوالقاسم سرحدیزاده در زمره کسانی قرار دارد که تمام حیات اجتماعی و سیاسی او در دورانهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بر محور عدالت و پیوند تمام عیار ناگسستنی آن با آزادی قابل درک و توضیح است…
اگر بخواهیم به قاعده عدد و رقم در این زمینه سخن بگوییم، زمانی که او مبارزه با رژیم دستنشانده پهلوی را آغاز کرد، مهمترین نیروی محرکه او بحران مشروعیت آن رژیم به واسطه بیاعتناییهای خارج از حدود متعارف به مسأله عدالت و آزادی بود. گزارشهای رسمی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران نشان میدهد که ضریب جینی در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ از مرز ۰.۵ عبور کرده بود و از دیدگاه تحلیلگران این به معنای قرار گرفتن الگوهای توزیع ثروت در آستانه فروپاشی اجتماعی است و به تعبیری که نظریهپردازان بزرگ کنونی توسعه مطرح میکنند با لحاظ کردن پدیده توازن دوگانه یعنی درهم تنیدگی تمام عیار اقتصاد و سیاست این سطح از نابرابری اقتصادی به معنای الگوی به مراتب ناهنجارتر و نابرابرتر توزیع قدرت سیاسی است جایی که در آن هزار فامیل همه مقدرات سیاسی و اقتصادی را قبضه کرده و راههای مشارکت مردم در سرنوشت اقتصادی و سیاسی خود را میبندند.
سرحدیزاده در آن دوران و تحت چنان شرایطی به مجاهد جان بر کفی تبدیل شد که در راه احقاق حقوق و آزادیهای مردم از جنبههای اندیشهای و عملی مبارزه خود را آغاز کرد و تمام هزینههای آن را از طریق چشیدن طعم زندان در یک دوره ۱۳ ساله به تمامه پرداخت نمود.
شاید یکی از جذابترین وجوه زندگی اجتماعی او پس از پیروزی انقلاب اسلامی آن است که به فاصله اندکی مسئولیت امور زندانها را برعهده میگیرد و به عنوان یک انسان به معنای دقیق کلمه درد آشنا تمام هم و غم و حیثیت انقلابی خود را وقف ارتقای کیفیت زندانها میکند تا آنکه به درخواست طیفهای وسیعی از کارگران که نسبت به جایگاه و منزلت نیروی کار در دوران پس از انقلاب احساس نگرانی میکردند علیرغم میل باطنی و با وجود مقاومتهای طولانی در برابر این درخواست نهایتاً به وزارت کار میرود و هرکس که کوچکترین آشنایی با اقتصاد سیاسی ایران داشته باشد، شرافتمندانه و متکی به مستندات کافی میداند که چه از نظر جایگاه نیروی کار در فرآیند تصمیمگیری و تخصیص منابع و چه از نظر کیفیت زندگی دوران وزارت ابوالقاسم سرحدیزاده شایستهترین و قابل دفاعترین دوران کارنامه جمهوری اسلامی محسوب میشود.
مبارزههای طاقتسوز سرحدیزاده با ایدههای ارتجاعی در زمینه تلقی از نیروی کار به همان اندازه که جنبه عینی و مادی داشت از جنبه اندیشهای هم برخوردار بود و بزرگترین گواه در این زمینه نامهنگاریهایی است که او با امام خمینی و سران قوا و رئیس دولت در آن دوران داشت. حساسیتهایی که او در دوران تصدی مسئولیت وزارت کار بویژه در شورای اقتصاد و هیأت وزیران نسبت به سیاستهای تورمزا و اشتغالزدا از خود نشان میداد هنوز هم در حافظه تاریخی این ملت میدرخشد و عزت و عظمت آن سمتگیریهای عدالتخواهانه و آزادمنشانه بویژه در دوران پس از جنگ بهتر درک شد.
تا زمانی که سرحدیزاده مسئولیت وزارت کار را برعهده داشت علیرغم شرایط جنگی بیش از ۸۵ درصد نیروی کار کشور در کادر قراردادهای دائمی مشغول به کار بودند. در حالی که نسبت مزبور در دوران تعدیل ساختاری و بتدریج و به صورت فزآینده حالت معکوس به خود گرفت و اکثریت قاطع کارگران این سرزمین در دوران صلح، اسیر قراردادهای موقت شدند و حتی به نام اصلاح امور با همکاری دولت و مجلس شرایطی پدیدار شد که اکثریت قاطع بنگاههای اقتصادی کشور که بنگاههای پنج نفره و کمتر بودند به نام قانون کارگرانشان از بدیهیترین حقوق و ابتداییترین حقوق به رسمیت شناخته شده در مقیاس جهان محروم شدند و در چنین شرایطی بود که کارگران میفهمیدند که این سرحدیزاده بوده است که با پایمردیهای خود و پشتیبانیهای بیوقفه میرمصطفی عالینسب و میرحسین موسوی تا آن حد گرامی داشته میشدند و به حقوق آنها اعتنای خارقالعاده میشده است. سرحدیزاده سه دوره نیز در مجلس ایفای نقش نمود و در کل آن دوره نیز تلاشهای بیوقفه او در زمینه پاسداری از حریم عدالت و آزادی استمرار داشت.
نگاه به آغاز و پایان زندگی ابوالقاسم سرحدیزاده نیز از وجوه حیرتانگیز و نمادینی برخوردار است که باید در فرصت کافی و با جزئیات به آن پرداخته شود اینکه او از همان آغازین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی به قافله سالار و سیدالشهدای انقلاب اسلامی یعنی آیتالله شهید دکتر بهشتی در حزب جمهوری اسلامی میپیوندد و تا زمان بقای حزب بر خط اصیل بهشتی بر محور عدالتطلبی آزادیخواهانه پای میفشارد.
قسمت انتهایی زندگی او نیز همچنان الهامبخش است. او در این دوره پایانی بیشترین وقت را به بنیاد دایرهالمعارف اسلامی اختصاص داد چرا که نیک دریافته بود با شهادت امثال بهشتی و مطهری و شهدای محراب و باهنر و مفتح بنیانهای اندیشهای دفاع از عدالت و آزادی در معرض تردیدها و توجیهها و دور زدنها و خلافکاریها قرار گرفته و بنابراین مجاهدت اندیشهای و بازگشت به خط اصیل اسلام خمینی و مطالبه اجرای بدون تنازل قانون اساسی مأموریت زمان آگاهانهای بود که ابوالقاسم سرحدیزاده در حد وسع خود و تا سرحد توان برای آنها پافشاری کرد. عاش سعیدا و مات سعیدا.
کاروان شهید رفت از پیش وآن ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش
روزنامه ایران
نظر شما :