آیا در زمان انقلاب، ارتش حامی ملت بود؟
نقش ارتش در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، موضوع مهمی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این گزارش با استناد به اسناد تازه منتشر شده در روزنامه نیویورکتایمز، بازخوانی داریم از نقش ارتش ایران در روند مبارزات مردم برای سرنگونی حکومت پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی.
«من از دست [فرماندهان] ارتشیها به خشم آمده و صدایم را بلند کردم، اما آنها برای کشتن معترضان دل و جرات نداشتند!» این جملات را ژنرال «رابرت هایزر»، فرستاده ویژه رئیسجمهور آمریکا به ایران، درباره بحرانیترین روزهای انقلاب ایران میگوید.
«جیمی کارتر»، رئیسجمهور وقت آمریکا، این ژنرال کهنهکار ارتش کشورش را بدون اطلاع و هماهنگی قبلی در روز ۱۴ دی ماه سال ۱۳۵۷ به ایران میفرستد و اینچنین هایزر طی مدت یک ماه حضور خود در ایران تا تاریخ ۱۴ بهمنماه، علاوه بر دیدار با شاه، نخستوزیر، فرماندهان ارتش، برخی از رهبران انقلاب و دیگرانی که همچون هدف رسمی ماموریت او چون راز سر به مهری ناگفته باقی مانده است، شاهد و کنشگر مهمترین تحولات انقلاب ایران بود.
علی رغم آزادسازی اسناد زیادی از دوره انقلاب ایران توسط نهادهای مختلف آمریکا، اما همچنان اسناد مربوط به ماموریت و اقدامات ژنرال هایزر در ایران در دسته اسناد آزادسازی شده قرار نگرفته است. به همین دلیل در تمام چهار دهه گذشته بازار تحلیلها و گمانههای متفاوت و گاهاً متضاد درباره اقدامات و ماموریت او در ایران مطرح بوده است.
اما به تازگی نشریه نیویورکتایمز با انتشار گزارشی از اسناد متعلق به «دیوید راکلفر»، توانست با دور زدن نهادهای رسمی دولت آمریکا، گوشهای از این راز را بگشاید. طبق وصیت راکلفر، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی و رئیس بانک چیس منتهن که حساب شخصی شاه ایران در این بانک بود، قرار بود اسناد شخصی وی که در اختیار دانشگاه ییل قرار گرفته بود، پس از مرگ وی منتشر شود. حال پس از مرگ او در سال ۲۰۱۷ به تازگی به این وصیت عمل شد.
طبق این اسناد هدف اولیه ماموریت هایزر در ایران، برخلاف آنچه که عمده تحلیلگران گمان میکردند، نه تنها دعوت ارتش به عدم اقدام خشونتبار علیه معترضان نبوده است، که او به سران ارتش ایران توصیه میکند «برای حفظ سلطنت شاه به سوی معترضان شلیک کنند» و حتی «اگر تیراندازی هوایی در مقابله با معترضان جواب نداد، سینه آنها را هدف بگیرید.» اما علیرغم «خشم» هایزر و «بلند کردن صدایش» این توصیه هیچگاه «از سوی [فرماندهان] ارتش پذیرفته نشد.»
اسناد شخصی راکلفر که شخصیت پرنفوذی در میان چهرههای سیاسی آمریکا محسوب میشده است، به ما میفهماند که در روزهای استقرار دولت نظامی ژنرال ازهاری «همه [در آمریکا] این امید را داشتند که [که در صورت قدرت گرفتن معترضان] میتوان کودتای سال ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۲۸ شمسی) را تکرار کرد.» اما تنها دو روز بعد از ورود هایزر به ایران، محمدرضا پهلوی از توان دولت نظامی برای کنترل اعتراضات ناامید شد و به سراغ شاپور بختیار رفت.
انتشار این اسناد اثبات دیگری بود بر اینکه در روزهای ملتهب منتهی به ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ارتش ایران، طی تصمیمی مستقل، حاضر به مقابله با مردم نشد. پیش از این برخی از مورخین بر این اعتقاد بودند که ارتش طبق دستوری که از سوی دولت آمریکا، به واسطه هایزر به آنان رسیده بود، اقدام به کشتار معترضین نکردند. اما این اسناد تازه منتشر شده نشان میدهد که اتفاقاً اولین راهبرد دولت آمریکا برای حل بحران ایران در آن روزهای حساس، نگه داشتن شاه در قدرت بود. برای آمریکاییها مهم نبود که برای دستیابی به این هدف چه تعداد از معترضان انقلابی کشته خواهند شد.
نقش ارتش ایران در مسیر پیروزی انقلاب اسلامی، مسئلهای است که معمولاً در بازخوانی تاریخ انقلاب، یا دچار فراموشی میشود یا با بدفهمی بیان میشود. اما این اسناد تازه انتشار یافته، ما را وادار به بازخوانی مجدد تاریخ آن میکند.
نقش ارتش در واقعه خونین ۱۷ شهریور
بسیاری نقطه آغاز سقوط شتابنده سلطنت پهلوی را واقعه خونین ۱۷ شهریور ۵۷ میدانند. روزی که اسلحه سربازان ارتش ایران به سمت ملت گرفته میشود و باعث شهادت تعداد زیادی از ایرانیان معترض میگردد.
اما چه شد که ۱۷ شهریور رخ داد؟ تظاهراتهای روزهای ۱۳ شهریور (عید فطر) و ۱۶ شهریور در تهران و بسیاری از شهرهای ایران هرچند مسالمتآمیز و بدون خشونت بود، اما بسیار گسترده برگزار شد تا حدی که به یکباره ترس و وحشت سقوط، به خیال مسئولان ارشد نظام شاهنشاهی میافتد. بنابراین در شامگاه ۱۶ شهریور دولت شریفامامی که به تازگی و با شعار «آشتی ملی» بر سرکار آمده بود، مجبور به تشکیل هیات دولت برای بررسی وضعیت میشود. جلسهای که در نهایت با انتصاب ارتشبد اویسی در مقام فرمانده نظامی تهران و تصمیم به حکومت نظامی ششماهه، پایان یافت.
اطلاعیه حکومت نظامی در ساعت ۶ صبح روز جمعه، ۱۷ شهریور، در رادیو اعلام میشود. این اعلام دیرهنگام باعث میشود تا اکثریت مردم از حکومت نظامی بیاطلاع باشند. آنها پس از تجربه موفق ۱۳ و ۱۶ شهریور به فکر برگزاری راهپیمایی دیگر در ۱۷ شهریور بودند و به همین دلیل از ساعات ابتدایی صبح به خیابانها آمدند. اما این بار وضعیت خیابانها متفاوت بود.
کشور در شرایطی به سر میبرد که همه در شوک بودند چراکه همه چیز بسیار سریع رخ داده بود. دو تظاهرات عظیم، اعلام حکومت نظامی، بازگشت ارتشبد اویسی که به قاطعیت و بیرحمی مشهور بود و حضور پرشمار مردم در تهران در روز ۱۷ شهریور. میدان ژاله نقطه آغاز این تجمع بود. جمعیت جمع شده بود، اما نظامیان مسلح هم بودند. بعد از حدود دو ساعت سکون ناپایدار میان معترضینی که بر کف خیابان نشسته بودند و سربازان ارتش، تنها لحظات کوتاهی لازم بود تا سربازان به دستور تیری که فرمانده میدان تمکین کنند و فاجعه ۱۷ شهریور ۵۷ به واقعیتی تلخ در دل تاریخ ایران تبدیل شود.
به گفته شاهدان عینی تیراندازی تنها برای ۳۰ ثانیه اتفاق افتاد. این عدد در حداکثر حالت خود ۳ دقیقه گفته شده است، اما همین زمان کوتاه برای جاری شدن خون شهدا در کف خیابان و جویها کافی بود. فوراً اخبار این کشتار در محافل پخش شد و به همین سرعت هم شایعات بر تعداد شهدا میافزود. در حدی که میشل فوکو، اندیشمند معروف، که اندک زمانی بعد از این واقعه به ایران آمد، تعداد کشتهشدگان را ۴۰۰۰ تن میداند. حتی پس از پیروزی انقلاب هم مجلس اول شورای اسلامی در بیانیهای به مناسبت سالگرد این واقعه خونین، تعداد شهدای آن را ۶۰ هزار تن عنوان میکند!
رواج شایعات درباره تعداد شهدای این واقعه، در روزهای پرالتهاب منتهی به سقوط نظام شاهنشاهی، تاثیر بسزایی در شکلگیری ذهنیت منفی مردم نسبت به ارتش ایران ایجاد کرد. اعداد گفته شده در محاورات، هراس و وحشت عجیبی نسبت به میزان خشونتورزی نظامیان ارتش ایران در اذهان ایجاد کرده بود.
البته بعدها محققین در تحقیقات خود مشخص کردند که آمار واقعی شهدای روز ۱۷ شهریور ۸۸ نفر بوده است. ۶۴ تن در میدان ژاله و ۲۴ تن در سایر نقاط شهر و صد البته تعداد کل شهدای مربوط به سالهای منتهی به انقلاب در حکومت پهلوی، ۲۷۸۱ نفر بوده است. بنابراین حتی اگر در تحقیقات انجام شده نقصانهایی هم وجود داشته باشد، با این حال رقمی که به حقیقت نزدیک است با ارقامی که در همان روزها شایعات در باور عموم مردم ایران و حتی جهان گنجانده بود، فاصله زیادی داشت. نتیجه این تحقیقات نشان از یک واقعیت مهم انقلاب اسلامی ایران دارد و آن اینکه انقلاب مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) در مقایسه با سایر انقلابهای جهان، یک انقلاب خشونتطلب و خونبار نبوده است.
چرا انقلاب ایران خونبار نبود؟
در ریشهیابی علل تعداد کم شهدای انقلاب ایران نسبت به کشتهشدگان سایر انقلابهای جهان، میتوان دلایل زیادی را متصور شد. به اذعان بسیاری از صاحبنظران مهمترین و موثرترین علت این مسئله را میتوان در نحوه مدیریت انقلاب از سوی امام خمینی و سایر پیشروان انقلاب دانست که به دنبال مشی عدم خشونت بودند. تقریباً تمامی گروههای چریکی فعال ضد شاه، پس از سال ۱۳۵۴ از حیز انتفاع ساقط شده بودند و همچنین در سالهای منتهی به انقلاب نیز امام خمینی که خود هیچ گاه به تایید گروههای چریکی اقدام نکرد، مردم را به برداشتن اسلحه و مقابله خشونتآمیز با حکومت تشویق نکرد. حتی بالعکس در روزهای بسیار حساس و ویژه بهمن ۵۷، امام خمینی در پیامی مردم را به برخورد مهرآمیز با نظامیان تشویق میکند.
امام در این پیام با خطاب به «طبقه شریف ارتش که دستشان به خون جوانان آلوده نشده است»، آنان را نصیحت میکند که «مستقل باشید» و تشویق میکند تا «در آغوش ملت» بیایند. امام در ادامه این پیام مهم خطاب به ارتشیان یادآور میشود: «ما برای شما میگوییم این مطلب را، شما برای خودتان این کار را بکنید. رها بکنید، این را خیال نکنید که اگر رها کردید ما میآییم و شما را به دار میزنیم، این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست کردهاند… ما میخواهیم نظام (ارتش) محفوظ باشد.» در پی این پیام امام است که مردم سراسر ایران در تظاهرات خود با انداختن صدها شاخه گل به سر و روی سربازان در طول مسیر راهپیمایی، آنان را دعوت کردند تا رودرروی ملت نایستند.
برخی تحلیلگران علاوه بر تاثیر مشی سیاسی امام و سایر پیشروان انقلاب، عامل تاثیرگذار دیگر در تعداد پایین کشتهشدگان حرکت انقلابی ملت ایران را در شخصیت مذبذب و مردد محمدرضا پهلوی میدانند. اینکه چقدر با این تحلیل موافق باشیم یا خیر، اما اتفاق مهم و غیرقابل انکاری که در ماههای پایانی حکومت پهلوی رخ میدهد و تاثیر ماندگاری در تقویت وجهه مردمگرایی ارتش ایران میشود، کنار رفتن وفادارترین چهرههای نظام به شخص شاه است.
از اولین اقداماتی که باعث کنار رفتن برخی از این چهرهها شد، دولت «شریفامامی» برای آرام کردن اوضاع و کاهش نارضایتیها، دست به عزل و نصبهای جدیدی زد که در مهمترینشان، دولت عدهای از سران نظامی بازنشسته و غیربازنشسته را محاکمه یا مجبور به استعفا میکند. از جمله این سران عالیرتبه نظامی ارتشبد نصیری و سرلشگر مزین هستند که مجبور به استعفا میشوند. البته در نهایت نصیری که ریاست ساواک را تا آن تاریخ برعهده داشت، به زندان میافتد.
اما این روند از میانه راه دولت ارتشبد ازهاری که خود پیش از تصدی در مقام نخستوزیر و رئیس ستاد ارتش بود، مبدل به فرار نزدیکان شاه از ایران شد. ناتوانی دولت نظامی در آرام کردن اعتراضات، باعث شد تا شخص محمدرضا پهلوی و افرادی که خود را در اعمال شاه دخیل میدانستند، تنها راه را نجات خود، خانواده و اموالشان از موج انقلاب ایجاد شده، بیابند.
در این میان معدودی از وفاداران به سلطنت مانند اردشیر زاهدی کوشیدند تا شاه را از خروج از ایران منصرف کنند، اما بسیاری از امیران وابسته ارتش، با سرعت خانواده و داراییهای خود را از کشور خارج کردند. مسئله فرار از کشور به حدی گسترش داشت که در زمان دولت بختیار، دادستانی تهران نام ۷۸ نفر را در لیست افرادی که از کشور به طور غیرقانونی ارز خارج کرده بودند، ممنوعالخروج اعلام کرد. یکی از این افراد ارتشبد ازهاری بود که پس از پایان کار دولتش از کشور فرار کرد. اما مهمترین فرمانده نظامی که از کشور خارج شد، تیمسار اویسی بود. او در روز ۱۴ دی از ایران خارج شد و تیمسار نجیمی به عنوان جانشین او و تیمسار «قرهباغی» هم به ریاست ستاد مشترک نیروهای مسلح، منصوب شدند.
عملاً بعد از ۲۶ دیماه که محمدرضا پهلوی هم ایران را ترک کرد، اتفاق مهمی که رخ داده بود پالایش ارتش ایران از نیروهای ضد ملی بود. برای این پالایش هیچ برنامه از پیش تعیینشدهای وجود نداشت، اما سیر حوادث به گونهای پیش رفت که در طی سه ماه منتهی به خروج شاه از ایران، چه با خاطر تدبیر دولت و چه به قصد فرار از محاکمه توسط ملت انقلابی، افرادی که در کارنامه عملکرد خود نقطه سیاهی داشتند، مناصب ارتشی را رها کرده و به جای آنان افراد دیگری قرار گرفته بودند. بنابراین اکثریت قریب به مطلق آنانی که در ساختارهای ارتش ایران مانده بودند، از بابت وطندوستی خود نگرانی نداشتند که انگیزهای برای گریختن از کشور داشته باشند یا به ریختن خون هموطنان خود ترغیب شوند.
همین «ارتش پالایششده» در ادامه مسیر انقلاب، تبدیل میشود به یکی از مهمترین عوامل تاثیرگذار در پیروزی انقلاب اسلامی، البته با کمترین خونریزی و هزینههای اجتماعی.
ارتش همدل با مردم
به اعتقاد بسیاری از آگاهان به مسائل سیاسی و نظامی دوره پهلوی دوم، تنها فرمانده نظامی مقتدر شاه که حاضر بود و توانایی این را داشت که تن به کشتار مردم بدهد، تیمسار «غلامعلی اویسی» بود. حتماً این از بدشانسی آمریکاییها بود که سفر بیخبر هایزر به ایران، دقیقاً در همان روزی رخ داد که اویسی در حال خروج از ایران بود. با توجه به تقارن زمانی، میتوان فهمید (هرچند اسناد راکفلر در این باره اطلاعاتی به ما نمیدهد) پیشنهاد هایزر مبنی کشتار بیرحمانه مردم، در زمانی مطرح شد که تیمسار «عباس قرهباغی» در جایگاه ریاست ستاد مشترک نیروهای مسلح قرار داشت و پالایش ارتش صورت پذیرفته بود.
اما واقعیت دیگری که هایزر از آن بیخبر بود، این بود که بدنه ارتش حتی در زمان حضور اویسی و حتی در واقعه ۱۷ شهریور هم علیرغم آنکه همه اتفاقات به سرعت رخ داده بود، با کشتار مردم همراهی نشان نمیداد. شاهد این ادعا اسنادی هستند که سالها بعد افشا شد و حکایت از تمرد تعداد زیادی از سربازان نسبت به فرمان تیمسار اویسی دارد. ریچارد اوپنهایمر خبرنگار بیبیسی در تهران گزارش میدهد در روز ۱۷ شهریور یکی از سربازانی که به او دستور شلیک به جمعیت داده شده بود، به جای شلیک به مردم، ابتدا فرمانده خود را هدف قرار داد و سپس خودش را کشت. اسناد دیگری هم نشان میدهد که در سوی دیگر همین میدان خونبار، سه سرباز وظیفه لشکر گارد، به نامهای قاسم دهقان، علی غفوری و محمد محمدی خلص در جریان مقابله نظامیان با مردم معترض، در تمرد از فرمان تیر، سه قبضه تفنگ ژ۳ با ۳۰۰ تیر فشنگ را برداشته و متواری میشوند. اما فردای آن روز محل اختفای این سه سرباز کشف و محمد محمدی به شهادت میرسد.
اتحاد درونی میان ملت و سربازان ارتش ایران به حدی قوی بود که حتی مردم برای توجیه فاجعه محرزی مانند ۱۷ شهریور، در میان خود شایعاتی را باور کرده بودند مبنی بر اینکه سربازان میدان ژاله ایرانی نبودند و «سربازان و کماندوهای اسرائیلی» بودهاند. البته از سوی دیگر نیروهای ساواک هم از این باور عامه مردم سوءاستفاده کرده و در توجیه کشتار سعی در انتشار این شایعه داشتند که «معترضان مردم نبودهاند، بلکه چریکهای فلسطینی یا کمونیست بودهاند!»
ارتش اعلامیه بیطرفی را صادر میکند
در ۲۶ دیماه، روز خروج محمدرضا پهلوی، بختیار و قرهباغی از کسانی بودند که برای آخرین بار به داخل هواپیمای شاه رفته و با او گفتوگو کردند. قرهباغی پس از این دیدار طی مصاحبهای «حمایت خود را از دولت بختیار اعلام کرد و وجود هرگونه برنامهای برای کودتا را رد کرد.»
«کودتا» آخرین تیر ترکشی بود که وفاداران به سلطنت پهلوی به آن امید بسته بودند. البته که آمریکا و هایزر هوشمندتر از این بودند که به کودتا امیدوار باشند. آنها پس از آنکه به قول هایزر «ضعف شدید ارتش» را در تقابل با اراده مردم درک کردند، به گفته سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، با این راهبرد که پس از بازگشت امام خمینی به کشور، پیروزی انقلاب حتمی است، سعی کردند که علیرغم شکست هدف اصلی سفر هایزر به ایران، به دنبال رهیافت جدیدی باشند و در این راستا فرماندهان ارتش را تشویق میکردند تا «پرستیژ خود را کنار بگذارند» و به دیدار و گفتوگو با برخی از رهبران انقلاب، به خصوص شهید بهشتی و مهندس بازرگان بروند.
در همین ایام که قرهباغی همچنان با پافشاری بر «دخالت نکردن ارتش در سیاست» به پشتیبانی از دولت بختیار میپرداخت، تظاهرات مردم مانند راهپیمایی گسترده روز ۷ بهمن، بدون ممانعت و دخالت ارتش و نیروهای انتظامی برگزار شد. از سوی دیگر موج انقلاب به حدی گسترده شده بود که برخی از افسران، همافران و درجهداران نیروی هوایی و اعضای خانوادههای آنها برای نشان دادن حمایت خود از امام خمینی (ره) به منزل آیتالله طالقانی رفتند و شعار «ما پرسنل هوایی هستیم، ما منتظر خمینی هستیم» سر دادند.
البته در آن فضای پرآشوب، خشونت اجتنابناپذیر بود. به عنوان مثال در روز ۵ بهمن زمانی که حدود هزار نفر از کارمندان بانک ملی قصد داشتند قطعنامه استقبال از امام خمینی را صادر کنند به وسیله نیروهای ارتش در محاصره قرار گرفتند. همچنین تعدادی از افسران نیروی هوایی و همافران که به منزل آیتالله طالقانی رفته بودند هم دستگیر شدند.
اما اوجگیری خشونت به زمانی برمیگردد که در ۱۹ بهمنماه همافران نیروی هوایی در مدرسه علوی به امام خمینی پیوستند و اعتراضهای خیابانی مسالمتآمیز به یکباره به قیام مسلحانه و یورش به مراکز پلیس و پادگانها تبدیل شد. در پی این حوادث در شامگاه ۲۱ بهمنماه میان همافران نیروی هوایی و گارد شاهنشاهی در پادگان دوشانتپه تهران درگیری شدیدی رخ میدهد. درگیری که مجدداً همه طرفهای درگیر در حادثه را نگران از «کودتا» ی ارتش بر علیه خواسته ملت میکند.
شاپور بختیار در خاطرات خود میگوید که در صبح روز ۲۲ بهمن سال ۵۷ «به قرهباغی [گفتم] تلاش کنند که به نخستوزیری بیاید، [اما] به من گفتند که در جلسه مهم شورای ستادی ارتش میباشند.» این جلسه همان جلسهای است که سرنوشت انقلاب را مشخص کرد.
قرهباغی درباره آن روز میگوید: «در ساعت ده و نیم صبح روز ۲۲ بهمن، شورای عالی نیروهای مسلح با حضور ۲۷ نفر از فرماندهان ارتش تشکیل گردید و آخرین وضعیت درگیریهای شب قبل تشریح شد و به این نتیجه رسید که اکثریت مردم عملاً نشان دادهاند که پشتیبان بختیار نیستند و دیگر ارتش وظیفهای در قبال ایشان ندارد و باید به ملت بپیوندد و اعلام همبستگی کند.»
این اعلامیه که با اجماع به امضا همه فرماندهان ارتش میرسد، در ساعت یک و ربع ظهر از رادیو تهران پخش شد و عملاً به معنای پیروزی انقلاب اسلامی محسوب گردید. در این اعلامیه فرماندهان ارتش تاکید کردند: «ارتش ایران وظیفه دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی، این وظیفه را به نحو احسن انجام دهد.» آنها در مهمترین بند این اطلاعیه پس از اشاره به اوضاع ملتهب کشور اعلام کردند: «برای جلوگیری از هرجومرج و خونریزی بیشتر، بیطرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به یگانهای نظامی دستور داده شد که به پادگانهای خود مراجعت نمایند.»
فرماندهانی که این اعلامیه بسیار مهم در تاریخ ایران را امضا کردند، عبارت بودند از: عباس قرهباغی، جعفر شفقت، حسین فردوست، هوشنگ حاتم، ناصر مقدم، سپهبد عبدالعلی نجیمی نائینی، احمدعلی محققی، عبدالعلی بدرهای، امیرحسین ربیعی، کمال حبیباللهی، عبدالمجید معصومی نائینی، جعفر صانعی، اسداللّه محسنیزاده، حسین جهانبانی، محمد کاظمی، کبیر، خلیل بخشی آذر، علیمحمد خواجه نوری، پرویز امینی افشار، امیرفرهنگ خلعتبری، محمد فرزام، جلال پژمان، منوچهر خسروداد، ناصر فیروزمند، موسی لاریجانی، محمد رحیمی آبکناری، رضا طباطبایی وکیلی.
مانع راه افتادن بینتیجه جوی خون شدیم
از پیشزمینههای صدور این اطلاعیه دیداری بود که میان برخی از فرماندهان ارتش با دو تن از رهبران انقلاب یعنی مهندس بازرگان و شهید بهشتی صورت میگیرد. در این دیدار تیمسار قرهباغی از جایگاه یک نظامی که سوگند به پاسداشت از قانون اساسی مشروطه خورده است «تضمین میدهد که ارتش به طور اصولی و مشروط با تغییرات در قانون اساسی و کابینه مخالفت نمیکند.»
به گفته قرهباغی، بختیار در زمان تصدی پست نخستوزیری، از تسلط خود بر اوضاع چنان محکم صحبت کرده بود که «ما هم باورمان بود و میگفتیم ارتش در اختیار اوست و قطعاً به موقع از آن استفاده خواهد کرد تا اینکه دیدیم خیر.» این تیمسار با سابقه ارتش پس از درک ضعف دولت بختیار به فکر استعفا میافتد، اما بر اساس وعدههای نخستوزیر، همچنان بر مسند امور باقی میماند تا آنکه بعد از ورود امام خمینی به کشور او خود را «در مقابل امر انجام شده» میبیند. از نگاه او «قبل از آمدن [امام] خمینی اگر دولت با حمایت ارتش اقدام قاطع میکرد، امکان داشت کاری انجام شود، اما بعد از آمدن [امام] خمینی، دیگر هیچ کاری از کسی ساخته نبود و جوی خون راه میافتاد، بدون نتیجه.»
بنابراین شرایط انقلاب، او و سایر فرماندهان کشور را به سمتی میبرد که با امضای اعلامیه بیطرفی، در راستای «حفظ وحدت و تمامیت ارتش» مانع از کشتار «بینتیجه» هموطنان خود شوند. آنها عطشی برای راه انداختن جوی خون نداشتند این اقدام قرهباغی باعث شد تا در روزهای پس از انقلاب شخص او به همراه برخی دیگر از فرماندهان ارتش همواره از سوی محمدرضا پهلوی و شاپور بختیار متهم به خیانت به قانون اساسی و کشور بشود، اما او در خاطرات خود «اعلام بیطرفی ارتش را یک راهحل منطقی برای اجرای دستورات شاه در حفظ وحدت و تمامیت ارتش» اعلام کرد.
ارتش ایران هر چند در مقطع انقلاب دچار فرازونشیبهایی شد، اما اگر اقدامات این ارتش مقتدر را که با اتکا به قدرت فوق العاده آن محمدرضا پهلوی حکومت خود را «ژاندارم منطقه» میدانست، با ارتشهای سایر کشورهای جهان که تجربه انقلاب را از سر گذراندهاند، مقایسه شود، میتواند عمق معنای جمله پایان اطلاعیه بیطرفی فرماندهان ارتش در روز ۲۲ بهمن ۵۷ خطاب ملت ایران، درک کرد: «ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهنپرست ایران بوده و خواهد بود و از خواستههای ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی مینماید.»
ادعایی که نه تنها خالی از حقیقت نبود، که در همان روز صدور اطلاعیه، اطمینانبخش رهبران انقلاب شد و خیال آنها را برای در روزهای سخت پیش رو از بابت حراست از مرزهای ایران، در حضور نیرویی متخصص، متعهد و سازمان یافته، راحت ساخت. اطمینانی که در جریان جنگ هشت ساله تحمیلی، درست بودن خود را به همگان نشان داد.
منبع: ایرنا
نظر شما :