شهادتم علیه امیرانتظام اشتباه بود
عبدالمجید معادیخواه
قصه ما طی این چهار دهه، قصه افتادن از چاله یک هیاهو به چاه هیاهوی دیگر است؛ یعنی یک روز همه به استثنای معدودی از افراد امیرانتظام را جاسوس و مستحق اعدام معرفی میکنند و برای حکم دادگاه ایشان کف میزنند، یک روز هم ستایشگر بیقیدوشرط او میشوند. هر دو اینها به نظر من هیاهو است، یک هیاهو به نفع شخصی، یک هیاهو به ضرر شخص دیگر.
با توجه به مطالعاتی که داشتم یکی از علل ضعف مضاعف ما در تاریخنگاری، چگونگی نگارش تاریخ مشروطه است. در ثبت تاریخ مشروطه اتفاقاتی افتاد و قلم در دست هواداران سینهچاک مشروطه قرار گرفت و «گفتمان ستایش» شکل گرفت. کتابهایی که منتشر شده همه در ستایش مشروطه است، ضعفهای مشروطه یا گفته نشده یا اگر هم گفته شده بسیار اندک است. تصور من از جامعهای که در آن زندگی میکنم جامعه هیاهوزده است. جامعه از هیاهو به گفتوگو وارد نمیشود.
خوشحالم در آخرین ماههای زندگی مرحوم امیرانتظام توانستم دیداری با ایشان داشته باشم که شفاهاً هم عذرخواهی خود را تکمیل کنم و از ایشان درخواست کنم که اگر صحبتهای من در سرنوشت ایشان تاثیری داشته است، حلال کند. در آن جلسه حرفهایی بین ایشان و همسرش زده شد که نشان از اختلاف صد درصدی داشت. همسرش به شدت اصرار داشت که ایشان جزء نهضت آزادی بود و امیرانتظام هم به شدت اصرار داشت که من عضو نهضت آزادی نبودم. حرفهای دیگری هم زده شد، همه این گفتوگوها ضبط شده است. در آن جلسه من به ایشان گفتم، در اینکه من اشتباه کردم و باید از شما حلالیت بخواهم هیچ تردیدی نیست و مطلبی هم در این مورد ندارم، اما آن روزی که شما در آن دادگاه محاکمه و محکوم شدید تقریباً همه ایران برای این حکم کف زدند. در تائید این صحبت گفت مهندس سحابی تا ماههای آخر زندگیاش با من دشمن بود. خاطراتی گفت از اختلافات مهندس بازرگان و مهندس سحابی در مورد خودش.
در حالی که سهم من در مجموع سرنوشت و سرگذشت امیرانتظام ناچیز است اما بحثهای مفصلی در این رابطه وجود دارد. اینکه کاریزمای شخصیت مرحوم بازرگان میتواند در یک شرایطی در جامعه تبدیل به بت شود مثل کاریزمای شخصیت امام. همان اوایل در حسینیه ارشاد سخنرانی داشتم که موضوعش اشتباه امام بود؛ البته اشتباه امام از موضع انتقاد از دولت آقای بازرگان. داستان همراهی موسی با پیرمردی که علم لدنی داشت، از داستانهای معروف قرآن است که تقریباً همه آن را شنیدهاید. در آن داستان پیرمرد کشتی را که در آن نشسته بودند سوراخ میکند؛ دلیل کارش هم این بود که کشتی متعلق به آدمهای فرودستی بود که نانشان را از این کشتی به دست میآوردند، آن طرف هم پادشاهی بود که کشتیها را غصب میکرد. پیرمرد گفت کشتی را سوراخ کردم تا برای مردم بماند. داستان سپردن کشور به دولت موقت هم مانند سوراخ کردن کشتی است، در واقع اشتباه امام برای نجات انقلاب بود.
ما در چنین فضایی به تخاصم کشیده شدیم. گمان نمیکنم که هیچ کدام از طرفین این تخاصم توانسته باشند تقوا را صد درصد رعایت کرده باشند؛ اما طبیعی است که برای گفتوگو در مورد هر پروندهای نیاز است تا همه ابعادش باز شود. اوایل دوران ریاستجمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی یادداشتی نوشتم که متاسفانه نمیدانم چرا عصبانیت ایجاد کرد. نوشتم که تلاش برای سازندگی بسیار لازم است اما اگر توسعه اقتصادی و سیاسی از توسعه فرهنگی جدا شود جواب نمیدهد و راهکار هم این است که ما به یک گفتوگوی ملی روی بیاوریم. همان حرف را الان هم دارم، وظیفه ما این است که هیچ وقت مأیوس نشویم. انتقاد اساسی من به وضع موجود و دوستانی که جمهوری اسلامی را اداره میکنند این است که ما نتوانستیم گفتوگوی فارغ از هیاهو با فرهنگ و ادبیات داشته باشیم. البته به صورت ناقص در دوران اصلاحات فضای باز داشتیم؛ اما من اساس اشکال را در این میدانم که وقتی در جامعه تخاصم وجود داشته باشد بنا به گفته امیرالمؤمنین کسی هم که در تخاصم وارد شد نمیتواند تقوا را رعایت کند.
متن سخنرانی در نشست «باشگاه اندیشه» درباره عباس امیرانتظام در ۸ مرداد ۱۳۹۷
نظر شما :