شور فمینیسم

جنبش زنان با اعتراض آغاز شد
۱۳ تیر ۱۳۹۶ | ۲۱:۱۰ کد : ۸۰۷۱ نوستالژی دهه ۶۰
امواج فمینیستی در طول تاریخ معاصر همواره حرکت‌هایی خودجوش بوده که در واقع رهبر مشخصی نداشته است.
شور فمینیسم
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی

 

تاریخ ایرانی: از قرار معلوم آن دوره، دوره قشنگی بوده و صد البته در برخی از موارد موانع سفت و سختی نیز وجود داشته است؛ اما آن روزها حامل احساسات و انگیزه‌های عمیق، بی‌تکلف، عطش خلاقانه و اشتیاق برای کشف وجود خود و کشف این مسئله بود که یک زن را باید با توجه به همه ویژگی‌هایش شناخت، ویژگی‌هایی مثل مادر بودن و البته هویت شغلی و جایگاه اجتماعی.

 

به هر حال امروزه زنان و همین‌طور مردان از روی تجربه می‌دانند که همچنان جمع میان عمل به وظایف مادری و شغل، کار چندان ممکنی نیست. امروز نیز زنان و مردانی در اماکن شغلی حضور یافته و همزمان پشت یک میز می‌نشینند؛ اما در بسیاری از موارد حقوق و مزایای مردان بیشتر از همکاران مونث آنان است.

 

با این همه تردیدی نیست که امروزه وضعیت زنان از بسیاری جهات با دهه ۱۹۶۰ تفاوت دارد و این تفاوت‌ها حاصل آن فمینیسمی است که در آن دوران در حکم نوعی تفریح و شوخی بود. هلکه زاندر، در حالی که در آپارتمانش در برلین نشسته و در میان کتاب‌ها محصور شده است می‌گوید: «من با نگاهی توام با شادی و خوشحالی به آن دوران می‌نگرم و در واقع نوعی اشتیاق به آن دوران دارم. آن دوران، دورانی بی‌نهایت پرجنب‌و‌جوش و تاثیرگذار بود. اینکه زنان تبادل نظر می‌کردند و به نوعی کار مشترک مشغول بودند برای ما تجربه‌ای تازه و اساسی بود. البته در آن زمان اصلا نمی‌دانستیم که این تجربه‌ای کاملا جدید است.»

 

آنچه امروز در آرشیوها از آن با عنوان «جنبش نوین زنان» یاد شده است، در واقع بیان اعتراض‌آمیز خود را نخستین بار با پرتاب گوجه از سوی یک دانشجوی باردار و پا‌به‌ماه به نام «زیگرید روگر» به سوی «هانس یورگن کرال» پیدا کرد. کرال در آن روز، ۱۳ سپتامبر ۱۹۶۸، در فرانکفورت آم‌ماین در حال سخنرانی بود. آن گردهمایی حزب SDS بیش از همه حاصل اعتماد‌به‌نفس و فعالیت پرجنب‌و‌جوش معترضان بود. این عده برای صحبت و رایزنی در مورد انقلاب اجتماعی در آن محل جمع شده بودند. تضاد اصلی و در عین حال امری که کاملا بر سر آن توافق وجود داشت، همان سرمایه‌داری بود. از نظر این جوانان شورشی، عامل اصلی مشکلاتی از قبیل قانون وضعیت فوق‌العاده، جنگ ویتنام، تسلیح اتمی آلمان، تداوم آثار حکومت نازی‌ها و اصلاحات جنجال‌برانگیز در امور تحصیلی و آموزشی همان نظام سرمایه‌داری بود؛ اما تضادی که از آن صحبت شد ربطی به این قضایا نداشت.

 

این تضاد نخستین بار از سوی هلکه زاندر، نماینده «شورای اعتصابیون برلین برای آزادی زنان» مطرح شد. این شورای زنانه کمتر از یک سال پیش از آن تاسیس شده بود و جالب آنکه هسته اصلی و اولیه آن در واقع در یک آشپزخانه واقع در یک آپارتمان مشترک در برلین غربی شکل گرفت. در اولین گردهمایی این گروه که در ژانویه ۱۹۶۸ برگزار شد نزدیک به یکصد نفر از علاقه‌مندان شرکت کردند که اکثر آنان زن بودند؛ اما در کمتر از چند هفته شمار اعضای این گروه به دو برابر افزایش یافت.

 

بحث بر سر یک تجربه تقریبا تلخ است. به این صورت که در آن زمان بخش بزرگی از این جنبش همگانی برای ساختن دنیایی جدید، در واقع به حاشیه رانده شده بودند. اگرچه در این حاشیه نیز امکان همکاری و مشارکت وجود داشت؛ اما دو مسئله در نظر گرفته نشده بود: اولین مسئله در مورد نقش کلیدی زنان در مبارزه‌ای تئوریک، عملی و استراتژیک برای ساختن یک زندگی دیگر بود و دومین مسئله که باز هم اساسی‌تر به نظر می‌رسید، گسترش و نفوذ سیاست به زندگی خصوصی و به عبارت دیگر کشاندن سیاست به آشپزخانه و اتاق بچه و اتاق خواب بود. در آن زمان مسئله بچه‌دار شدن و نقش همزمان و مشابه پدر و مادر در نگهداری و تربیت فرزندان و تضاد احتمالی استقلال و آزادی مادران با تربیت کودک یکی از پرسش‌های مهم به شمار می‌رفت.

 

هلکه زاندر که در آن زمان ۳۱ سال داشت و خود مادر و یک فیلمساز بود، نارضایتی‌های فمینیستی را با واژه‌ها و جملاتی صریح در جمع رفقای حزبی بیان کرد و در نهایت این‌گونه نتیجه گرفت: «رفقا، اگر برای بحث در این موارد فعلا آمادگی ندارید پس بهتر است این مسئله را اعلام کنیم که حزب SDS دیگر نمی‌تواند مانند یک خمیر باد کرده از مردان باشد. رفقای مونث در آینده نتایج این تصمیم را خواهند دید.» و همین اتفاق هم افتاد. این به اصطلاح بیدارباش از سوی رفقای مذکر نشنیده گرفته شد؛ رفقای مونث اما به سازماندهی خود مشغول شدند. امتناع مردان از جدی گرفتن «موضوع بی‌اهمیت زنان» موجب حرکت‌های تهاجمی و غیرتهاجمی گردید: شماری از مردان پرنفوذ شورشی در دهه ۱۹۶۰، میکروفون‌ها را به دست گرفته و خواهان اخراج زنان از گروه شدند؛ زیرا از نظر آن‌ها زنان ساختارهای حزب را نادیده گرفته و آن را با مشکل روبه‌رو می‌کردند؛ اما چیزی نگذشت که در سراسر شهرهای بزرگ، ویترین مغازه‌های فروش وسایل کودکان، محلی برای انتشار خواست‌های زنان شد. بر روی پلاکاردهایی که در این ویترین‌ها قرار داده شده بود، تصاویری از مادرانی را می‌دیدیم که خواهان دوری جستن از مناسبات مردسالارانه و مشارکت برابر با مردان در امور زندگی شخصی و اجتماعی بودند.

 

بدین ترتیب در عرض مدتی کوتاهی مناسبات درون گروه‌ها و احزاب تغییر کرده و زنان جایگاهی بهتر پیدا کردند. در این میان آزادی سقط جنین که از سال ۱۹۷۱ به تقلید از فرانسه در سراسر اروپا در زمره خواست‌های اصلی درآمده بود، به طور کلی همه چیز را تغییر داد و نارضایتی‌های زیادی را رقم زد؛ اما آن موجی که راه افتاده بود توقف‌ناپذیر می‌نمود. به باور غالب کارشناسان، این امواج فمینیستی در طول تاریخ معاصر همواره حرکت‌هایی خودجوش بوده که در واقع رهبر مشخصی نداشته و از ساختارهایی غالبا مستقل برخوردار بوده است.

 

با نگاهی به حرکت‌های فمینیستی در دوره‌های مختلف و از زمان انقلاب کبیر فرانسه، به ویژه از زمانی که «المپ دوگوژ» کتاب معروف خود «اعلامیه حقوق زن و شهروند» را منتشر کرد و دو سال بعد سرش زیر گیوتین رفت، همواره یک الگو و نمونه در حرکت‌های فمینیستی قابل مشاهده است: رهبران، هواداران و فعالان این حرکت‌ها معمولا و تنها در دوره‌هایی سخت و ناامیدکننده‌ مانند برزخ میان جنگ و صلح و اتمسفر شورش و عصیانگری توانسته‌اند قدرت لازم برای نادیده گرفتن اختلاف‌های داخلی را داشته باشند. در این شرایط معمولا اختلاف‌ها از میان می‌رفت و بار دیگر در زمان آرامش با قدرت تمام بازمی‌گشت.

 
این اختلاف‌های فمینیستی در نهایت به اختلاف بین نسل‌ها منجر شد؛ نسلی که در دهه شصت بنا داشت همه چیز را از نو آغاز کند. برای این آغاز دوباره به بازتعریف کاملا جدیدی از زن، تبعیض، سیاست و حریم خصوصی نیاز بود و این نیاز همچنان وجود دارد. این نسل تازه از زنان به هیچ عنوان حاضر نبود میراث‌دار جنبش‌های قبل از خود باشد و خواست‌هایی کاملا متفاوت داشت. بی‌تردید امروز و به ویژه در اروپای غربی بسیاری از آن خواست‌ها محقق شده و تنها خاطره‌ای از آن باقی مانده است؛ اما فمینیست‌های اروپا همچنان بر این آتش می‌دمند.

 

 

منبع: اشپیگل

کلید واژه ها: زنان فمینیسم دهه ۱۹۶۰


نظر شما :