تئاتر سلاح مشروطهخواهان بود
گفتوگو با بهروز غریبپور، کارگردان تئاتر
تاریخ ایرانی: مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی امضای فرمان مشروطیت ۱۱۰ ساله میشود. ۱۱۰ سالی که هنوز سؤالهای بیجوابی درباره آن باقی مانده است. مشروطه یعنی چه و آیا مشروطهخواهی در همان سالها متوقف مانده است؟! بهروز غریبپور، نویسنده و کارگردان تئاتر معتقد است مشروطه از نوعی نقد درونساختاری و انتقاد درونی برخاسته است. او در گفتوگو با «تاریخ ایرانی»، تئاتر را یکی از ابزارهای مشروطهخواهان برای این نقد درونی میداند.
***
مشروطه ایران امسال۱۱۰ ساله میشود؛ جنبشی که بعد از گذشت یک قرن و یک دهه هنوز برای خیلیها شناخته شده نیست و به تعداد افرادی که این واقعه را میشناسند تعریف از مشروطه وجود دارد. نگاه شما به عنوان هنرمندی که تلاش زیادی برای معرفی فرهنگ و تاریخ ایران داشتید از مشروطه چیست؟
برای پاسخ به سؤال شما میخواهم به دنیای سعدی، خیام، مولوی و حافظ بازگردم، یعنی دورهای که در دنیای اسلام یکپارچگی وجود داشت و مسلمانان میتوانستند خودشان را به دنیایی پهناور متصل کنند. سعدی بدون تمکن مالی و کمک از جایی، بقچهاش را به دوش میکشید و مانند شهروند امروز اتحادیه اروپا که ویزای شنگن دارد، بسمالله میگفت و مرزهای سرزمینهای اسلامی را پشت سر میگذاشت؛ این خوشبختیای بود که ما در دوره قاجار از آن محروم شدیم. البته از دوره صفویه که اختلاف میان شیعه و سنی آغاز شد، این دو فرقه اسلامی در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، دولتهای عثمانی و صفوی مسلمانان را از هم جدا کردند و میانشان مرز کشیدند. نمیخواهم به علل این موضوع بپردازم، تنها به این بسنده میکنم که ما در دوره قاجاریه در حصار تنگ یک کشور باقی ماندیم، به ندرت کسی میتوانست به مصر و امپراتوری عثمانی برود و جستهگریخته از اخبار اطراف خبردار شود. نخستین مسئله برای من در مشروطیت شکستن این حصار و بازگشت به دورهای بود که باید با جهان ارتباط برقرار میکردیم و از آن خبردار میشدیم. از سوی دیگر ما مدیون تأسیسات و امکاناتی هستیم که رهآورد سفر کسانی بود که به عثمانی و مصر سفر کردند، چاپخانه، دارالفنون، یکرشته اتفاقات مدنی که در این کشورها داشت صورت میگرفت.
نخستین مسئله این است که ما در آن دوره متوجه شدیم میتوانیم کتاب و روزنامه داشته باشیم. در کنار آن متوجه شدیم میتوانیم یک وسیله ارتباطی فوقالعاده مؤثر به اسم تئاتر داشته باشیم، حتی پیشگامان تئاتر در ایران به هنر تئاتر میگفتند «فن شریف دراما»، تئاتر در حقیقت راه نجیبانهای برای نقد زمانه بود. هرچند من همه افکار میرزا فتحعلی آخوندزاده را نه باور دارم و نه تأیید میکنم، اما او در مانیفستش در رابطه با فن شریف دارما، از قدرت نقد و اصلاحگری تئاتر میگوید. با ورود تئاتر ما با پدیده دیگری روبهرو شدیم که هرچند آن را داشتیم ولی در حصار قاجاریه مظلوم و مطرود شده و قدرت رشدش را از دست داده بود. ما در تاریخ خودمان هم تعزیه داشتیم و هم تختهحوضی و خیمهشببازی، اگر روشنفکرهای ما به آن توجه میکردند فن شریف دراما در ایران وجود داشت؛ اما چون مدتها در حصر بودیم، امکان ارتباطمان را با جهان پیرامون از دست داده بودیم و بعضی از شاهزادگان، سفرا و نجبای ایران سفر کرده بودند، توده مردم باید با زبان تئاتر آشنا میشد. جالب این است که هیچ یک از آثار میرزا فتحعلی آخوندزاده روی صحنه نرفته است و او بیشتر به کتابت تئاتر باور داشت؛ درحالیکه نیروهایی مانند اسماعیل بزاز و گروه دلقکان وقتی با متون غربی مواجه شدند، آن را به شیوه خودشان روی صحنه بردند. بنابراین دو پدیده روبهروی هم قرار گرفتند؛ پدیدهای که از غرب رسیده بود و آنچه ما در ایران داشتیم. در دوران مشروطه افراطیگری نیز وجود داشت و آن عبارت بود از طرد هرچه متعلق به گذشته بود. علاوه بر این در همین دوره کنار حذف گونههای نمایشی، نهضتهایی چون تغییر خط، نهضت تغییر قوانین شرعی و لباس هم مطرح شد. اینها نشانه این بود که دیوارهای زندانی که به دور ما کشیده شده بود در حال فروریختن بود و قدرت دیدن خوبیها و ارزشهای محیط خودمان را هم از دست داده بودیم. البته این را نمیشود به حساب گناه و اشتباه مشروطهخواهان گذاشت؛ اما این خودباختگی نسبی باعث شد به ارزشهای پیشینمان به دیده تردید نگاه کنیم.
تئاتر یکی از نخستین هنرهایی بود که در کنار مشروطه قرار گرفت. منظورم آثاری که رضا کمال شهرزاد یا مؤیدالممالک فکری ارشاد نوشتند نیست، بلکه از برنامههایی چون فانتوم یا همان پانتومیمی میگویم که در طلوع مشروطه مستقیماً محمدعلی شاه را مورد نقد قرار میداد.
به نکته درستی اشاره کردید. همجواری اینها را به خاطر همین گفتم. لنین زمانی درباره انقلاب اکتبر گفته بود ما به سه چیز احتیاج داریم: روزنامه، خط آهن و سینما. این حرفی است که مشروطهخواهان قبل از لنین نیز گفته بودند. آنها میگفتند ما به روزنامه، ارتباطات و تئاتر احتیاج داریم و معتقد بودند، آنچه کتابها از نشان دادنش عاجزند صحنهها توان به تصویر کشیدنش را دارند. طبیعی است که تئاتر در این رابطه سهم مهمی داشت. بهرغم همه مخالفتهایی که در این دوره با تئاتر میشد، تئاتریها بهعنوان پیشقراولان تغییر، فهمیده بودند که اگر این هنر در ایران رشد کند بسیاری از این مسائل تحتالشعاع آن تغییر میکند؛ زیرا به قول ارسطو [تئاتر] داستانی است که دیده و شنیده میشود. بنابراین طبیعی است که حسن مقدم، کمالالوزرا و بعدها میرزاده عشقی نقدهای اجتماعیشان را به زبان تئاتر بیان کنند. اینها کسانی هستند که از بستر تئاتر مادری جدا و متوسل به تئاتر غربی شدند؛ اما وظیفه شریف خودشان را که نقد اجتماعی بود بیان میکردند. من هم تأیید میکنم که تئاتر جزء بهترین سلاحهای مشروطهخواهان بود، اما کسی قدرش را نمیدانست. مشروطهخواهان تصور میکردند اگر قوانین تغییر کند، مجلس برقرار شود و شاهنشاهی از حالت استبدادی به مشروطه تغییر موضع دهد ملت رها میشود؛ در حالیکه در نقد تئاتری چنین نبود و ملت و دولت هر دو به باد انتقاد گرفته میشدند، مثلاً نمایشنامههایی چون «جعفرخان از فرنگ برگشته» یا «سوسمارالدوله» همه را نقد میکردند. به این دلیل تصورم این است که شاید اگر همه نیروی مشروطهخواهی را غیرمستقیم بر دوش تئاتر میگذاشتند، خیلی زودتر به نقد اجتماعی میرسیدند. زمانی که ایرانیها با تئاتر مواجه شدند دو برخورد داشتند: در یادداشتهای آجودانباشی «غافل کردن مردم و گذراندن اوقات فراغت بهطوری که در کار دولت فضولی نکنند» از مزایای تئاتر تلقی میشد؛ اما در مقابل افرادی معتقد بودند که تئاتر، وسیلهای در جهت تنویر افکار عمومی است. نگاهی متفاوت نیز در درون و بیرون دولتها نسبت به تئاتر وجود داشته است. برخلاف اینکه خیلیها معتقدند که سینما مؤثر است تأثیر یک تئاتر منتقد برابر با صدها فیلم است؛ چون شما آن را زنده میبینید.
در واقع شما معتقدید که مشروطه برآمده از نقد درونی جامعه و تغییر ساختاری است؟
شک نداشته باشید. اگر خاطرات اعتمادالسلطنه را خوانده باشید، میبینید که اعتصابها و تظاهرات نسبت به تصمیمگیریهای دولتی هم از جانب روحانیون و هم از طریق مردم عادی انجام گرفته بود. او در جایی از این کتاب روایتی کاملاً سینمایی را بیان میکند: شاه شنیده بود زنان در اعتراض به گرانی گوشت تظاهرات کردهاند؛ بنابراین دستور داد قصابها کشتار کنند و گوشت به اندازه در اختیار مردم قرار دهند. آنها نیز به صورت نمایشی از راستهای که شاه حرکت میکرد، لاشههای گوشت را آویزان کردند و به محض اینکه شاه رفت بساطشان را جمع کردند. نکته این بود که دربار عملاً سیاست فروش منابع کشور را به صورت علنی و رودررو انجام میداد؛ اما کسانی که به کشورهای دیگر رفته بودند میدانستند که آن کشورها قانون اساسی دارند و شاه هم باید از آنها تبعیت کند. این چیزی بود که در جهان سعدی هم به نوع دیگری دربارهاش صحبت شده است، شکل ظاهریاش فرق میکرد اما در کلام سعدی و حافظ و مولانا هم بود. این در ذات بشر است که وقتی کسی ظلم بسیار میکند دیگران به او یاغی میشوند. بنابراین پدیده مقابله با ظلم، درونی و راههای رسیدن به آنچه عدالت اجتماعی خوانده میشود بیرونی است. طبیعتاً ما پارلمان و مطبعه نداشتیم؛ اما اگر باز هم به زمانی بسیار پیشتر از دوره مورد بحث بازگردیم، میبینیم در دورهای که چاپخانه نداشتیم خواجه نظامالملک طوسی دستور میداد در هر کتابخانه چند جلد شاهنامه رونویسی شود. این پدیدهها بالقوه وجود داشت؛ اما همه اینها در مشروطه رنگ زمان خودش را گرفت.
با این تعبیر این ماجرا معطوف به یک زمان خاص نیست و همین الآن هم ما مشروطهخواهانی را در جامعه خودمان داریم.
من هرگونه تغییری را که فاقد اصالت باشد و در ذهن جامعه ادامه نداشته باشد، موقت میدانم؛ بنابراین نخستین تغییر باید در خود جامعه صورت بگیرد. مثلاً شما بهعنوان خانواده متوجه میشوید فرزندتان باید درس بخواند و در یک شرایط خوب آموزشی قرار بگیرد. وقتی این بچه با استرس برمیگردد، یعنی محیطی که در حال تحصیل است مناسب او نیست و بر اساس نیاز درونی و استعداد او برنامهریزی نشده است، در چنین شرایطی تغییر در نظام آموزشی باید توسط نیروهایی صورت گیرد که میتوانند تریبون این باورها باشند؛ اما اگر دولت پیش از اینکه اتفاقی افتاده باشد مدرسهای دایر کند، مردم قدرش را نمیدانند. در مورد جامعه دوره مشروطه هم همینگونه بود. مردم میدیدند که ناصرالدین شاه وقتی میخواهد سفر کند، تمام منابع مالی را به گرو میگذارد. در یکی از نمایشنامههای دوره قاجار هست که میگوید به خرابهای رفتم و دیدم فردی در حال خوردن دل و روده فرد مردهای است. این صحنه هولناک چنان مستند نوشته شده که باورکردنی نیست. عدهای بودند که میدانستند عمارت یک ایالت فروخته میشود. نوجوان ۱۴ ساله والی فلان ولایت میشد. معلوم بود که مردم در مقابل این موضوع واکنش نشان میدادند؛ اما هنوز احزاب و گروهها را تقلید میکردند. آنجایی بد بود که احزابی که از درون جامعه برنیامده بودند، توقعات خیالانگیز برای مردم درست کردند. برای همین است که مشروعهخواهان آمدند.
ما راجع به هنری صحبت میکنیم که بیشترین ادای دین را به مشروطه کرده است. این نگاه در سایر رشتههای فرهنگی نبوده است، اما در همین تئاتر هم که نسبت به سایر رشتهها وضعیت بهتری داشته، خیلی به مشروطه پرداخته نشده است.
تئاتریها به مشروطه نگاه کردهاند. مثلاً غلامحسین ساعدی به آن نگاه کرده است؛ اما قبول دارم که نگاه حداقلی بوده است. در دورهای در خانه هنرمندان ایران به گروهی از دوستان پیشنهاد کردم که نمایشنامهخوانی نمایشهای دوره قاجاری را برگزار کنیم. یکی دو برنامه هم اجرا شد اما عمر مدیریت من آنقدر دوام نیاورد که این کار ادامه پیدا کند. قصدم این بود که با خوانش این نمایشها به دوره مشروطه بیشتر بپردازیم و با بازخوانی این دوران نگاه تازهای به آن داشته باشیم. متأسفانه این اتفاق نیفتاد. اگر آن نگاه ادامه مییافت، ما میتوانستیم اشتباهاتمان را در این دوره دریابیم؛ اما میپذیرم که کمکاری کردیم.
هیچ وقت این دغدغه را داشتید که خودتان نمایشی را در این زمینه روی صحنه ببرید؟
«بقالبازی در حضور» را نوشته بودم و تا آستانه اجرا رفتم اما نشد که به صحنه ببرم. هدفم از نوشتن این نمایشنامه بیان اوضاع زمانه منتهی به مشروطه و نیز پیوند میان تئاتر سنتی و بومی با تئاتر اروپایی بود. متأسفانه آن نمایش روی صحنه نیامد و من به خاطر دغدغههایی که داشتم به سراغ فاجعه حمله مغول رفتم که پیامدهای آن همچنان در تاریخ ما ادامه دارد. شاید زمانی درباره مشروطه بنویسم.
نظر شما :