متوسلیان زنده است
گفتوگو با موسی فخر روحانی
تاریخ ایرانی: تناقض روایات درباره پیگیری سرنوشت احمد متوسلیان و سه همراه دیگرش که ۳۴ سال پیش توسط فالانژیستهای لبنان ربوده شدند، کم نیست؛ تناقضاتی که از اطلاع از ربایش آغاز و تا همین امروز نیز ادامه دارد. نخستین روایات متناقض به لحظه نخست آگاهی مسئولان ایرانی از این جریان باز میگردد؛ محمدعلی مهتدی که در آن هنگام رئیس دفتر صداوسیما در لبنان بود در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» و نیز برنامه تلویزیونی «ماه عسل» گفت که به محض اطلاع از این جریان، تمام پیگیریها برای آزادی نیروهای ایرانی توسط ایشان و به نام سفیر انجام میشد؛ چراکه سفیر وقت زبان نمیدانسته و به اوضاع منطقه نیز آگاهی نداشته است. سفیر وقت ایران اما روایت دیگری از این ماجرا دارد. آنچه در پی میخوانید گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با حجتالاسلام موسی فخر روحانی، سفیر وقت ایران در لبنان و روایت او از این ماجراست:
***
آیا به نظر شما ارتباطی میان حمله اسرائیل به لبنان با فتح خرمشهر و تغییر موازنه نظامی جنگ ایران و عراق وجود داشت؟
در سوم خرداد ۱۳۶۱ طی جنگ عراق علیه ایران، قوای نظامی ما موفق به فتح خرمشهر شدند و در ۱۳ خرداد ۱۳۶۱، یعنی ۱۰ روز پس از فتح خرمشهر، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد و سنگینترین و بلندمدتترین جنگ خود را بر مردم فلسطین و لبنان تحمیل کرد. به خاطر گذشت حدود ۳۵ سال از آن تاریخ رژیم صهیونیستی سعی میکند از طریق ایادی بعضاً شناختهشده خود رابطه این دو رویداد تاریخی را بر وفق مصالح خود مخدوش جلوه دهد؛ در حالی که رابطه بین این دو رویداد، انکارناپذیر است. امام خمینی قدس سره با تفوق سیاسی خود بر مجموع سیاستمداران استکباری اعم از شرق ملحد و غرب غارتگر که همه آنها پشتیبان رژیم شاه و علاقهمند به حفظ قدرت او بودند بر ارتباط این دو رویداد مکرر تأکید میکرد و بیانات ایشان در مجموعه آثار آن ابرمرد تاریخ قابل مشاهده است.
قطع نظر از بیانات حضرت امام میتوان چنان ارتباطی را اثبات کرد؟
موضع امام قدس سره در مخالفت شدید با تشکیل کلونی صهیونیستی در قلب جهان عرب و کشوری که نخستین قبلهگاه مسلمانان در آن واقع شده است از همان سال ۱۹۴۷ میلادی (۱۳۲۶ ش) تا آغاز نهضت اسلامی و نیز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. سخن صریح ایشان این بود که: «اسرائیل باید از روی زمین محو شود.» توانمندی ایشان در شکست رژیم مورد حمایت همه قدرتهای جهانی نیز ملموس بود؛ بنابراین تحمیل جنگ به انقلاب اسلامی با هدف براندازی و جلوگیری از توفندگی آن با اهداف عدیده از جمله صیانت رژیم غاصب اسرائیل قابل انکار نبود. فتح خرمشهر به رغم حمایت لجستیکی و مالی جهانی و تحریم همهجانبه جمهوری اسلامی، وحشت عظیمی برای صهیونیستهای غاصب فلسطین پدید آورده بود و به خاطر تضعیف جبهه ایران در برابر عراق یکی از مؤثرترین راهها، حمله به جنوب لبنان، یعنی شیعیان آن کشور، ضمن سرکوب فلسطینیان و اخراج آنها از مجاورت اراضی اشغالی به کمک ایادی آنها در ممالک مختلف و از جمله ایران بود و در این نقشه هم از فریبپذیریهای جناب هاشمی که شخصاً مورد توجه امام و مردم بود بهره بردند؛ ولی موضعگیری امام که فرموده بودند «راه قدس از کربلا میگذرد» و نهی ایشان از اعزام نیرو به لبنان جلوی آن نقشه را گرفت.
شما چگونه در جریان تصمیم اعزام نیرو از ایران به لبنان قرار گرفتید و علت تغییر موضع حضرت امام در این زمینه چه بود؟
من با استماع سخنان جناب هاشمی رفسنجانی در خطبههای نماز جمعه تهران متوجه چنان اشتباهی شدم و فوراً متنی حاوی شش دلیل روشن بر اشتباه بودن آن تصمیم نوشتم و چون مأمور تلکس ما جذب یکی از مسئولان ایرانی مشکوک شده بود، حوالی ساعت یک بامداد، جناب آقای محسن موسوی آن را به وزارت امور خارجه رمز کرده بود و روز شنبه امام قدس سره، چنان سخنانی را بیان کردند که تعبیر آقای محسن موسوی «امتیاز بزرگ سفارت» بود.
پس با این توصیف شما با آخرین سفر شناسایی احمد متوسلیان همراه محسن موسوی، کاظم اخوان و رستگار مقدم که با پاسپورت دیپلماتیک و به قصد شناسایی صورت گرفت، نیز مخالف بودید.
کسی که با اعزام نیروی نظامی به لبنان از اساس مخالف باشد، با مقدمات آن هم مخالف است. من به شدت مخالف این قضیه بودم.
اصرار شما به مراجعت آقای محسن موسوی به لبنان، آن هم در شرایط حصر بیروت، مورد انتقاد قرار گرفته است. این اصرار برای چه بود؟
منتقدان امروز، به گواهی اسناد موجود در وزارت امور خارجه سعایتهای تأثیرگذاری علیه آقای موسوی کرده بودند و نظر شخص وزیر محترم را به شدت علیه آن مظلوم عوض کرده بودند. من به خاطر احتمال آنکه نگذارند به محل کار خود بازگردد، با آمدن ایشان به ایران در شرایط جنگ موافق نبودم. به من گفت فرزندم متولد شده ـ آقای رائد موسوی ـ و خانمم اصرار دارند که به دیدنشان بروم. مجبور شدم حرف تند وزیر محترم را با فیلتر به ایشان عرض کنم که پاسخ داد: «حل آن هم با دخالت شما سهل خواهد بود»؛ علیهذا اجازه گرفت و رفت. از تهران نیز با من تماس تلفنی داشت و من از ایشان خواستم هنگامی که به لبنان میآید، خانوادهام را نیز همراه خود بیاورد. این امر ثابت میکند که امکان رسیدن به بیروت وجود داشت. خانوادهام همان ایام رسیدند و ایشان دو سه روزی را در سوریه با حاج احمد متوسلیان که سرگرم آموزش شاخه نظامی حزبالله بود ماند و بعد هم در چارچوب ضوابط امنیتی ایاب و ذهاب دیپلماتیک حرکت کردند که در حاجز برباره توسط نیروهای فالانژ دستگیر شدند. علت دستگیریشان نیز وجود حاج احمد متوسلیان، فاتح خرمشهر و این بود که ایشان قصد شناسایی نظامی منطقه را داشتند و این برای رژیم صهیونیستی غیرقابل تحمل بود. رژیم صهیونیستی چون نمیخواست مستقیماً وارد عمل شود، از طریق مزدورانشان به این امر اقدام کرد.
آقای محمدعلی مهتدی گفته به دلیل عدم تسلط شما بر زبان عربی، ایشان با مقامات لبنانی درباره ربوده شدن دیپلماتهای ایرانی گفتوگو کرده است. پاسخ شما به این اظهارات چیست؟
من این اظهارات را در برنامه «ماه عسل» و سایت شما دیدم و از هر جهت شگفتزده شدم. اولاً نه من خانه آن آقا را بلد بودم و نه معقول بود که در تاریکی شب که به قول ایشان آب و برق شهر قطع و شهر در اشغال اسرائیلیها بود، به خیابان بروم و به سرنوشت همکار مظلومم دچار شوم. ثانیاً اگر من عربی نمیدانستم، فؤاد مغنیه - به عنوان یکی از اعضای پلیس دیپلماتیک لبنان - ده دقیقه پیش از افطار با چه زبانی مرا از این جریان مطلع کرد؟! ضمن اینکه رئیسجمهوری لبنان در جریان تقدیم استوارنامه، بیش از یک ساعت بدون واسطه ـ مترجم ـ با من صحبت کرد، همچنین وزیر امور خارجه این کشور پیش از ایشان با من جلسه داشت. تماس با رئیسجمهور و نخستوزیر لبنان آنقدر آسان نبود که هر کس مثل مدیر یک خبرگزاری هر وقت خواست تلفنی با آنها صحبت کند. ضمن اینکه آنها به خاطر جلسات مکرری که در شرایط جنگی کشورشان با سفیر کشور حمایتگر خود داشتند، بالطبع صدای سفیر برایشان کاملاً آشنا بود، پس چطور ایشان توانسته بگوید من سفیر ایران هستم و آنها هم باور کنند؟!
ایشان فرمودند چون سفیر زبان بلد نبود کار سفارت کلاً به وسیله آن بزرگوار انجام میشد، معنای این اظهارات چیست؟! یعنی میخواهد بگوید با عبا و عمامه من به دیدار رئیسجمهور، نخستوزیر و وزیر امور خارجه لبنان یا آقای یاسر عرفات و امثالهم میرفت و به نام سفیر ایران مذاکره میکرد؟! از ایشان گزارشات زیادی در صدا و سیما بایگانی است که مرقوم فرمودهاند: «سفارت جمهوری اسلامی ایران مرکز همایشهای شبانه احزاب و سازمانهای لبنانی ـ فلسطینی درگیر جنگ تحت ریاست سفیر جمهوری اسلامی است.» آیا آن جلسات مورد گزارش را ایشان در نقش بنده و با گریم من اداره میکردند؟! علاوه بر اینکه گزارشهای زیادی از سخنرانیهایم در مجامع عمومی که غالباً تیتر نخست جراید بیروت بوده است، به وسیله ایشان به تهران مخابره میشد، اگر من نه آشنایی به زبان داشتم و نه سیاست، چه نیازی بود که آن جلسات با سخنرانیهای من اداره شود. همه میدانند که طرح تشکیل حزبالله لبنان و حماس فلسطین را سفیر ایران در شب سوم خرداد سال ۶۱ در جمع تظاهرکنندگان لبنانی ـ فلسطینی اعلام کرد. آیا ایشان با توسل به گریم در شکل و شمایل من عمل کردند؟! آیا هدف برنامه «ماه عسل» با میدانی که مجری برای هتاکیهای ایشان باز کرده بود، توهین به شخص من بود یا امام خمینی، رئیسجمهور وقت ـ رهبر معظم انقلاب اسلامی ـ و وزیر وقت امور خارجه؟! کدام مسئول بیکفایتی فردی را با مشخصاتی که ایشان مطرح کردند، به مقام و مسئولیت سفارت در مجاورت فلسطین اشغالی منصوب میکند که آن بزرگواران عمل کرده باشند! آیا آن بزرگواران نسبت به مصالح کشور و انقلاب چنان که آن مذاکرهکننده محترم میگفتند و مجری محترم هم با خنده و سر تکان دادن تأیید میکردند، بیتفاوت بودند؟!
این مدعی همهکاره سفارت در برنامه «ماه عسل» از تماس تلفنی با روسای لبنان میگوید و در میزگرد سایت «تاریخ ایرانی» روایتی متناقض دارد و میگوید - به نام من - به سران مذکور نامه نوشته است! ایشان فقط یک بار به عنوان خبرنگار و بدون کسب اجازه در همان جلسه سران احزاب و گروههای لبنانی - فلسطینی شرکت کرد و در آن جلسه گفت: «من نه اسلام خمینی را قبول دارم و نه اسلام فهد را...» که من برای جبران آن ننگ گفتم: «امام ما که برخلاف همه ما میگفت آزادی، استقلال، جمهوری اسلامی و ما میگفتیم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی، صرفاً شعار نبوده و میبینید که کارمند نظام ما با چه صراحتی اعتقاد دینی رهبر انقلاب را به چالش میکشد. امیدوارم چنین کشور و حکومتی نصیبتان شود.» به خاطر همان خیانتهای آقای مدعی بود که از رئیسجمهور وقت - رهبر انقلاب - خواستم که فورا به مأموریت وی خاتمه دهند و دادند. عین گزارش شفاهی بنده در دفتر مقام رهبری به خط ایشان ثبت است. ضمن اینکه آغاز مأموریت آن آقا در لبنان - کشوری در مجاورت فلسطین اشغالی - زمانی بود که با قتلعام فلسطینیها در سپتامبر سیاه، دفتر یاسر عرفات به لبنان منتقل شد و شاه اجازه نداشت حتی نظافتچی خبرگزاری را بدون تأیید ویژه اسرائیل برگزیند.
سمت شما پیش از اعزام به لبنان چه بود؟
امام (ره) پیش از اعزام بنده به لبنان مسئولیت نمایندگی خود در قاره اروپا را به من سپرده بود و من با علم به اینکه پاریس به مرکز ضد انقلاب تبدیل شده است آن شهر را برای سکونت خود برگزیدم. ورود من به پاریس چندی پیش از تحویل سال مسیحی آنان بود و شهردار نیس فرانسه که همه ساله سوژهای برای سال تهیه میکند، آن سال امام خمینی (ره) را سوژه سال خود قرار داده بود. مجسمهای از امام ساخته بودند، سوار بر شتر که از دهانش آتش زبانه میکشید و از انگشتهایش خون میچکید. به من خبر دادند که سفارت ما در پاریس توسط دانشجویان محاصره شده و سفیر ما میخواهد از قدرت پلیس فرانسه استفاده کند؛ فوراً به سفارت بیایید. رفتم و علت تجمع را پرسیدم. دانشجویان محاصرهکننده مجلهای را نشان دادند که تصویر آن مجسمه سوار بر شتر روی تریلر را نشان میداد. آنها میگفتند سفیر عمداً تعلل میکند، باید جلوی آن را بگیرد. با سفیر صحبت کردم، گفت: «این سوژه سال، همهساله شکل میگیرد و اینها حتی یک سال رئیسجمهورشان را سوژه کردند. در تاریخ فرانسه سابقه ندارد که جلوی سوژه سال شهر نیس گرفته شود.» دیدم سفیر نمیتواند. برگشتم و به دانشجویان محاصرهکننده گفتم این کاری که شما میخواهید از عهده این مرد ساخته نیست. بیایید دفتر کارم در شانزهلیزه، خانه ایران، ببینم چه باید کرد. به چند تا از آنها که با من آمده بودند گفتم بروند تحقیق میدانی و کتابخانهای کنند و ببینند تا امروز پاپ را سوژه شهرداری نیس قرار داده بودند یا نه؟ رفتند و تحقیق کردند، جواب منفی بود. نامهای به رئیسجمهور فرانسه، آقای ژیسکاردستن، نوشتم و از ایشان در قبال موضعی که در کنفرانس گوادلوپ گرفته بودند و به نفع انقلاب ایران بود و نیز پذیرایی چهار ماههای که در نوفللوشاتو از امام خمینی کردند تشکر کردم و افزودم: به خاطر همین محبت بر خود لازم میدانم از خطری که برای شما ممکن است ایجاد شود نجاتتان دهم. دانشجویان ایرانی و ایرانیان مقیم پاریس که مجموعاً بیش از ۵۰۰ هزار نفر هستند میگویند این کارناوال صرفاً میتواند از روی اجساد ما بگذرد. با توجه به اینکه هنوز اتفاق نیافتاده که ایرانیها حرفی بزنند و در پی آن نباشند، غیرت آنها ایجاب میکند چنین تهدیدی تحقق پیدا کند، میل ندارم فرانسه بدنام شود. علیهذا اگر تا امروز یک بار از پاپ سوژه تهیه شده بود و آن را مثل همین سوژه سال برای مردم میآوردند شاید میتوانستم جلوی آن اقدام را بگیرم. این کار هم که نشده؛ به قداست امام که نام ایشان روحالله است ـ چون آنها عیسی بن مریم را روحالقدس میخوانند ـ توجه کنید و امام را به مثابه یک رئیسجمهور و صرفاً یک مقام سیاسی نگاه نکنید. طولی نکشید و شاید ظرف کمتر از یک هفته رئیسجمهور ژیسکاردست از طریق وزارت خارجه و از طریق سفارت ما نامهای آورد دال بر اینکه قداست امام در تعیین سوژه سال مغفول واقع شده، علیهذا عذرخواهی میکنیم و دستور دادیم این سوژه تغییر کند. اتفاقاً آن سال سوژه را به این شکل تغییر دادند که به جای آن سوژه، پلیس فرانسه سوژه سال شده بود. پلیس تهدید کرد که دو روز اعتصاب میکند و از کار و وظایف خود شانه خالی خواهد کرد. مسئله بسیار مهمی بود.
این ماجرا موجب شد دانشجویان اقبال عجیبی به ما داشته باشند و از آن اقبال برای تشکیل کلاسهایی در دروس مختلف استفاده کنیم. مرکز آموزشهای اسلامی در شانزهلیزه پاریس با جذب ۸۹۲ دانشجو برای ۹ درس آماده شد. ما با استفاده از همان عزیزان دانشجو در مرکز آموزشهای اسلامی که با آن تعداد زیاد گرد آمده بودند توانستیم برای مقابله با تجمعات هفتگی و سخنرانیهایی که در سیتهیونیورسیته در پاریس علیه انقلاب اسلامی میشد و همینطور برای پاسخگویی به مقالات ضد انقلابی در لوموند، فیگارو و حتی تلویزیون فرانسه و نیز خنثیسازی همه تبلیغات بنری که به صورت هفتگی در متروهای پاریس نصب میشد استفاده کنیم. علاوه بر این اقدامات مساعدتهایی هم در اشکال مختلف به دانشجویان داشتیم مانند رسیدگی به مشکلات درمانی، تأمین مسکن دانشجویان برای تازهواردها. علیهذا امام (ره) در انتخاب نماینده آنچنان بیگدار به آب نزد و مقامات فرانسوی هم که من را اخراج کردند بیجهت مرتکب آن نشدند. امر به پذیرش سفارت جمهوری اسلامی و اطاعت بنده بعد از اخراج از فرانسه صورت گرفت.
نظرتان درباره سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده ایرانی چیست؟ کدام یک از سناریوهای شهادت در لحظات نخست، اسارت توسط فالانژیستهای لبنانی، شهادت سالها پس از اسارت، تحویل آنها به اسرائیل، اسارت یا شهادت توسط اسرائیل را متحملتر میدانید؟
من مطمئم که هیچ کدام از آنها به شهادت نرسیدهاند چون زنده را هر وقت میتوان کشت ولی مرده را نمیتوان زنده کرد. به اعتقاد من چنان بحثی در صداوسیمای نظام که با سوءاستفاده از وجود رائد موسوی عزیز شکل گرفت صرفاٌ به خاطر ابهامآفرینی در خصوص ربودهشدگان و خدمتی بزرگ به رژیم صهیونیستی بود، آن هم در شرایطی که بزرگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بر اساس وثایقی محکم از زنده بودن آنها و تمهید مقدمات نجاتشان سخنها گفتهاند و آن نماینده محترم مجلس - کریمی قدوسی - نیز اطلاعاتی در مورد پیام صهیونیستها مبنی بر مبادله آنها به حزبالله ارائه داد. در چنین شرایطی آیا میتوان در نفوذ دشمن که بسیار نیز مورد تأکید مقام معظم رهبری است تردید کرد؟!
نظر شما :