چه میشد اگر کندی ترور نمیشد؟
دردی که رئیسجمهور را میکشت
تاریخ ایرانی: ترور جان اف کندی در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ دنیا را در شوک فرو برد. تئودور سرنسن، مشاور و نویسنده سخنرانیهای کندی میگوید: «آدمهای زیادی بعدها برایم توضیح دادند که چطور تأثیر مرگ رئیسجمهور روی آنها حتی عمیقتر از اثر درگذشت والدینشان بوده است. به نظرم به این خاطر که مرگ پدر و مادر نشانه از دست دادن گذشته است، اما ترور کندی برای مردم آمریکا نماد از دست دادن آینده بود.»
چه میشد اگر کندی تصمیم میگرفت در آن روز خاص به دالاس نرود؟ رابرت دالک، استاد تاریخ دانشگاه بوستون و نویسنده کتاب «زندگی ناتمام: جان اف کندی» به این سوال پاسخ داده است:
پیش از این سفر نگرانیهایی درباره تأمین امنیت رئیسجمهور در دالاس وجود داشت: شهری که تندروهای دست راستیاش در سال ۱۹۶۰ در جریان رقابتهای انتخاباتی به لیندون جانسون حمله کرده بودند و حتی در اکتبر ۱۹۶۳ (یک ماه پیش از سفر رئیسجمهور) با حمله به آدلی استیونسون سفیر آمریکا در سازمان ملل، مراسم جشن روز سازمان ملل را مختل کرده بودند. روز چهارم دسامبر برایان اسکلتن عضو کمیته ملی حزب دمکرات از تگزاس بریده روزنامهای را برای رابرت کندی، دادستان کل آمریکا و برادر جان، فرستاد که در آن ادوین واکر ژنرال بازنشسته و هوادار گروه افراطی جامعه جان برچ گفته بود: «کندی نقطه ضعف جهان آزاد است.» اسکلتن در نامهاش به کندی توضیح داده بود: «کسی که چنین حرفی میزند توانایی آسیب رساندن به رئیسجمهور را دارد. اگر رئیسجمهور دالاس را از برنامه سفرش حذف کند من حس بهتری خواهم داشت. لطفاً این را برای رئیسجمهور توضیح دهید.» رابرت کندی نامه را به کنت ادنل دستیار برادرش جان داد، اما او گفت که نشان دادن نامه به رئیسجمهور تلف کردن وقت است: «اگر به خاطر یک نامه، شهری به بزرگی و اهمیت دالاس را حذف کنم رئیسجمهور فکر میکند که دیوانهام.»
چه میشد اگر کندی به دالاس میرفت اما مسیری متفاوت را انتخاب میکرد؟ یا اصلاً مسیر حرکت کاروان ریاستجمهوری از قبل منتشر نمیشد و لی هاروی اسوالد نمیتوانست ترور او را برنامهریزی کند؟ یا مثلاً چه میشد اگر از ماشین امنتری به عنوان خودروی حامل رئیسجمهور استفاده میکردند؟
نوشتن «چه میشد اگر» برای رئیسجمهوری که قبل از به پایان رساندن دوره اول ریاستجمهوریاش کشته شد، کار خطرناکی است. هر چقدر هم مورخ روی شخصیت تاریخی مورد نظرش تسلط داشته باشد تعداد نامعلومها آنقدر بالاست که نمیتوان با اطمینان دست به پیشبینی زد.
با این حال میتوان با اطمینان گفت که با توجه به محبوبیت بالای کندی در نظرسنجیهای بین ژانویه ۱۹۶۱ تا نوامبر ۱۹۶۳، او حتماً برای دور دوم ریاستجمهوریاش رأی میآورد، بخصوص اگر بری گلدواتر، سناتور جمهوریخواه آریزونا رقیبش میشد. مواضع اولترا محافظهکار گلدواتر درباره حقوق سیاهان و تأمین اجتماعی و دیدگاههای عجیب و غریبش در حوزه سیاست خارجی نمیگذاشت او در برابر کندی شانسی داشته باشد. (در واقعیت او در انتخابات ۱۹۶۴ از لیندون جانسون، معاون و جانشین کندی باخت.)
این انتظار میرفت که کندی (مثل جانسون) بین سالهای ۶۶-۱۹۶۵ از اکثریت قدرتمند دموکراتها در مجلس نمایندگان و کنگره استفاده کند و اکثر اصلاحات نیمهتمام داخلیاش را به انجام برساند، مثل کاهش ۱۱ میلیارد دلاری مالیاتها با هدف تسریع رشد اقتصاد، بهبود وضعیت خدمات درمانی سالمندان و فقرا و بالاخره پایان دادن به تبعیض نژادی در امور استخدامی و حضور مکانهای عمومی. احتمالاً کندی تحت فشار جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان آمریکا، مانند جانسون، لایحه حق رأی را به کنگره میفرستاد و کار را یکسره میکرد.
کندی، کوبا و ویتنام
پیشبینی سیاست خارجی کندی در دوره دوم ریاستجمهوریاش آسان نیست. کندی در رقابتهای انتخاباتیاش جنگطلب ظاهر شد و بعد از پیروزی، سیاست خارجی تندروانهای را در پیش گرفت. او در سخنرانیهایش به شدت علیه شوروی و کمونیستها موضع میگرفت و به تنش دامن میزد. کندی ۱۶۸۰۰ مشاور نظامی به ویتنام فرستاد، برای سرنگونی دولت کاسترو تلاش کرد و به بحران موشکی کوبا دامن زد که جهان را در آستانه هولوکاست اتمی برد. اما اکثر زندگینامهنویسان کندی بر این باورند که بحران موشکی کوبا تاثیری عمیق بر کندی گذاشت. او متوجه شد که سیاست خارجی آرمانگرایانهاش به شدت خطرناک بوده است. کندی در ماههای آخر عمرش حتی ایده بهبود روابط با کوبا و تنشزدایی با شوروی را بررسی میکرد و قدمهایی در این راه برداشت. لیندون جانسون، جانشین کندی در سالهای بعد از ترور او، هر جا میخواست تصمیمی تندروانه بگیرد میگفت اگر کندی زنده بود همین کار را میکرد. اما این احتمال وجود دارد که کندی در دوره دوم ریاستجمهوریاش رابطه با کاسترو و خروشچف را بهبود میبخشید و وارد جنگ زمینی در ویتنام نمیشد.
استیضاح یا سکته؟
احتمالهای دیگری هم وجود دارد. اینکه زنبارگی جدی کندی - و احتمالاً ماجرایش با مرلین مونرو - به روزنامهها کشیده میشد و او تا مرحله استیضاح و برکناری پیش میرفت. البته باید حواسمان باشد که در دهه ۱۹۶۰ رسانههای جریان غالب عموماً علاقهای به کندوکاو در زندگی خصوصی روسای جمهور نداشتند و احتمال رسوایی کندی خیلی بالا نبود.
یک احتمال دیگر تشدید مشکلات سلامتی کندی بود که میتوانست دوره دوم ریاستجمهوریاش را تحت تأثیر قرار دهد. ما حالا میدانیم که کندی به انواع و اقسام بیماریها دچار بوده: سندرم روده تحریکپذیر، بیماری آدیسون، پوکی استخوان مهرههای کمر، درست کار نکردن غدد فوق کلیوی، پروستاتیت، اورتریت، سینوزیت، کلسترول به شدت بالا، وابستگی شدید دارویی (به تستوسترون برای کنترل وزن، به کورتیزون برای کنترل استرس، به مسکنها برای کمردرد، به آنتیبیوتیکها برای کنترل عفونتها، به آنتیهیستامینها برای کاهش واکنش شدید آلرژیک و بالاخره به قرص خواب).
بررسی واکنشهای کندی به بحرانهای بزرگ - مثل بحران موشکی کوبا در اکتبر ۱۹۶۲ - این احتمال را تقویت میکند که رئیسجمهور آمریکا هنگام تصمیمگیریهای بزرگ فقط به کمک داروهای مختلف میتوانسته زیر فشار کار دوام بیاورد. این احتمال وجود دارد که در پنج سال بعد از ۱۹۶۳ هر کدام از بیماریهای جدی کندی شدیدتر شوند و توانایی او را در تحمل استرس شدیدی که روسای جمهور تجربه میکنند پایین بیاورند. (تعدادی از این بیماریها میتوانستند حتی جلوی راه رفتن کندی را بگیرند.) به هر حال حتی اگر کندی دوره دوم ریاستجمهوریاش را دوام میآورد احتمال اینکه میتوانست با چنین سطح کلسترول بالایی و این میزان مصرف دارو به سنین پیری برسد بعید بود. کندی احتمالاً پنجاه و چند سالگی به بعد را نمیدید.
در همین باره بخوانید:
صفحه ویژه:۵۰ سال پس از ترور جان اف کندی
نظر شما :