ملکمخان متاثر از ایدههای توسعه در استانبول بود
پاسخ فریبا زرینهباف به پرسش تاریخ ایرانی
تاریخ ایرانی: در مرور تاریخ مشروطیت فراموشخانه نام آشنایی است؛ محفلی برگرفته از مجامع سری فراماسونی اروپا که بنیانگذارش میرزا ملکمخان ناظمالدوله را به روشنفکری مرموز تبدیل کرد. همین تردیدها درباره ماهیت و تلقین اطرافیان موجب شد که ناصرالدین شاه، دستور برچیده شدن آن را صادر و ملکمخان را به عراق تبعید کند. ملکمخان هم پس از چندی از عراق اخراج و راهی استانبول شد و آنجا بود که با وساطت سفیر وقت ایران، به صحنه سیاست بازگشت و مستشار سفارت ایران شد.
فریبا زرینهباف، استاد تاریخ و مدیر بخش مطالعات اسلام و خاورمیانه در دانشگاه کالیفرنیا در ریورساید در پاسخ به پرسش «تاریخ ایرانی» به تجربههای ملکمخان در عثمانی و تاثیر فضای روشنفکری استانبول بر این نظریهپرداز ایرانی پرداخته است. زرینهباف نویسنده آثاری همچون «جنایات و مکافات در استانبول ۱۸۰۰-۱۷۰۰»، «زنان در حاشیه: جنسیت، خیریه و عدالت در خاورمیانه اوایل مدرنیته» است.
***
از تجربه و زندگی فکری و سیاسی ملکمخان در سفارت ایران در استانبول پس از تعطیلی فراموشخانه شروع کنیم. در آن زمان فعالیتهای اصلی وی چه بود؟ ملکمخان چقدر توانست با حلقه روشنفکران استانبول و ترک در ارتباط قرار گیرد و چه تاثیراتی از آنها گرفت که میتوان آن را جهتدهنده شیوه اندیشیدن روشنفکری وی در سالهای بعد توصیف کرد؟ کدام روشنفکران ترک بیش از همه توانستند بر وی تاثیر بگذارند؟
در غیاب تحقیق و مطالعه در باب ملکمخان در آرشیو ترکیه، بررسی دقیق و شفاف از سالهای زندگی وی در استانبول بسیار دشوار است. شاید اگر او از خود زندگینامه و یا دفتر خاطراتی به یادگار میگذاشت، امروز درک عمیقتری از زندگی شخصی و فعالیتهای روزانه او در اختیار داشتیم. برای درک بهتر از زندگی سیاسی و روشنفکرانه ملکمخان، میبایست او را در کانتکست جامعه ایرانیان استانبول بررسی کنیم. جامعهای متشکل از اصلاحطلبان تبعیدی مانند افغانی (سید جمالالدین افغانی)، مقامات کنسولی ایران مانند شخص ملکمخان و تجار.
بنابراین، ملکمخان مانند بسیاری از اصلاحطلبان ایرانی در تبعید در پایتخت عثمانی، استانبول، زندگی میکرد. شهری که در آن زمان مهمترین مرکز روشنفکران مسلمان بود که از سرتاسر جهان در آن جمع شده بودند و روزنامههای متعددی به زبانهای مختلف از جمله فارسی در این شهر انتشار مییافت. در این شهر یک ناشر فعال ایرانی جزوههای سیاسی، مقالات و کتب ممنوعه در ایران را منتشر میکرد. علاوه بر این، قانون اساسی عثمانی در سال ۱۸۷۶ تاثیر بسیار و شگرفی بر متفکران و روشنفکران ایرانی گذاشته بود؛ ترجمه فارسی این قانون چند ماه پس از اعلام شدن، در روزنامه اختر به چاپ رسید.
برای روشنفکران ایرانی، شهر استانبول به مراتب حیاتیتر و مهمتر از شهرهای اروپایی مانند لندن بود. بنابراین نوشتههای ملکمخان میبایست در همان چارچوب اصلاحطلبانه، مشروطهخواهانه و مدرنیته (در معنای قرن نوزدهم) عثمانی البته با تفاوتهایی جزئی، بررسی و درک شود. البته باید این نکته را هم اضافه کنم که مرزهای ملی در آن زمان مانند امروز نبود. در آن زمان بسیاری از ایرانیان میتوانستند با شهروندان عثمانی ازدواج کنند و یا خود شهروند عثمانی شوند (نه به معنای امروزی) و کماکان خود را یک ایرانی بدانند. آنچه سعی در بیان دارم، این موضوع است که در آن زمان مرزهای ملی بسیار منعطف و سیال بودهاند و شاید یک نوع حس تعلق روشنفکرانه به جهان اسلام بزرگتر وجود داشت که بر تمایلات ملی میچربید. این موضوع کاملا در مورد افغانی صدق میکرد. علاوه بر این، بسیاری از این اصلاحطلبان با ملیتهای مختلف نظیر ایران، قفقاز و یا مصر اوضاع اسفناک جهان اسلام را موضوعی واحد میپنداشتند و راهحلهای مشابهی مانند دولت واحد، حاکمیت قانون، آموزش و پرورش مدرن، قوانین شفاف، دولت قانون اساسی، اصلاحات، آموزش زنان، برابری در برابر قانون، حفاظت از زندگی و اموال و غیره را برای مقابله با مشکلات تجویز میکردند.
بنابراین ملکمخان در واقع تحت تاثیر این نوع افکار توسعه یافته در شهر استانبول بود. مهم نیست که چه کسی بیشتر بر او تاثیر گذاشته است چون این نوع افکار و ایدهها در همه جا مورد بحث و جدل قرار میگرفت. برای اثبات این ادعا تنها کافی است نگاهی به روزنامههای وقت استانبول به زبانهای مختلف بیاندازید. او مطمئنا با متفکران عثمانی و اصلاحطلبان در تماس بوده و در محافل و جلسات آنها شرکت داشته است و مهمتر از همه اینکه اندیشه و باورهای آنها را بر اساس دانش شخصی و از نقطه نظر خود برای مخاطبانش در ایران ترجمه و بیان کرده است. کاری که در استانبول و لندن به مراتب آزادانهتر از تهران انجام میداده است.
اما او همچنین یک مقام رسمی ایرانی بود و زمانی که سفیر ایران در رم بود چشم از جهان بست. او در واقع یک مرد پیچیده با گذشته و پیشزمینهای خاص بود که آموزش و تربیتی منحصر به فرد داشته و در دولت یک حرفهای محسوب شده است و رابطه وی با شاهان قاجار همیشه در حال تغییر بود، بطوری که در این مسیر گاها مزه تبعید را نیز چشید. بدیهی است، او جاهطلبیهای مخصوص به خود را نیز داشت که گاهی اوقات منجر به فساد او شده است. اما او خود را متعهد میدانست که تغییرات مثبتی را در ایران ایجاد کند و در این راه دشمنان زیادی را برای خود بوجود آورد. میراث او به عنوان یک شخص ترکیب مبهمی است اما تاثیر او به عنوان یک متفکر اصلاحطلب در مدرنیزه کردن ایران قاجار بسیار مهم و غیرقابل انکار است.
در پایان برای مطالعه بیشتر شما را به کتاب Les Iraniens d'Istanbul ارجاع میدهم.
نظر شما :