حزب واحد؛ آخرین تلاش شاه برای نجات
داستان رستاخیز – ۷ و پایانی
تاریخ ایرانی: در ۱۷ نوامبر ۱۹۶۳ دولت علم با عجله و مخفیانه لایحهٔ مصونیت مستشاران نظامی آمریکایی را به سنا برد، قانونی که با عنوان «وضعیت نیروها» شناخته میشود. این قانون بدون هیچ بحثی تصویب شد، در ۸ مارس ۱۹۶۴ به علم دستور داده شد تا کنارهگیری کند، حسنعلی منصور جانشین او دولت جدید را تشکیل داد.
منصور تصمیم گرفت تا رهبران مذهبی را آرام کند. در نیمه شب ۷ آوریل ۱۹۶۴، ماموران امنیتی به طور مخفیانه [آیتالله] خمینی را آزاد کرده و او را به خانهاش در قم منتقل کردند. روزنامهٔ اطلاعات که به شاه وابسته بود در سرمقالهاش با وجد ادعا کرد که رهبران مذهبی عهد بستهاند که با دولت همکاری کامل انجام دهند.
قم آزادی [آیتالله] خمینی را جشن گرفت و او هرگونه پیمانی برای همکاری با دولت را تکذیب کرد، همچنین درخواست کرد تا همهٔ احکام وزارتی که در غیاب نهادهای قانونگذاری تصویب شده بودند لغو شده و دولت در چارچوب قانون اساسی ۱۹۰۶ عمل کند. در این زمان، نیروهای نظامی ایل قشقایی را در اطراف استان فارس خلع سلاح کرده و بسیاری از سران قشقایی اعدام شدند. در ۱۳ اکتبر ۱۹۶۴، لایحهٔ «وضعیت نیروها» به مجلس ارائه شد. بر خلاف انتظار، حتی نمایندگانی که با نظارت دقیق انتخاب شده بودند از تصویب این لایحه سر باز زدند. ۶۵ نماینده ممتنع بودند. جلسه تا پاسی از شب ادامه یافت و در نهایت لایحه با تصویب اکثریت ۱۳ نفری تصویب شد.(۷۱)
دو هفته بعد، در ۲۶ اکتبر، [آیتالله] خمینی در قم از «کاپیتولاسیون» سخن گفت. او مشروعیت قانونی دولت را زیر سؤال برد و به تلخی از قانونی انتقاد کرد که به غیردیپلماتهای آمریکایی، مصونیت دیپلماتیک میداد. او گفت که قانون وضعیت نیروها، عزت ایران را پایمال کرده و ایران را به بردگی کشیده است.(۷۲)
۹ روز بعد، کماندوهای نظامی نیمه شب [آیتالله] خمینی را از قم ربودند. او را به فرودگاه مهرآباد تهران برده و با پرواز ایران ایر به ترکیه فرستادند. برخلاف آنچه که مقامات آمریکایی یکسال پیشتر «برخی از مردم» نامیده بودند تمام جمعیت شهری به پاخاست. تا پیش از تصویب این قانون طبقهٔ متوسط از جنبش اسلامی دوری میکرد. اکنون همگی با [آیتالله] خمینی همراه شده بودند. بر خلاف دولت امینی، منصور نسبت به افکار عمومی بیتوجه بود. در حالی که مردم با خشم نسبت به قانون وضعیت نیروها بحث میکردند، دولت در ۲۴ نوامبر ۱۹۶۴ قیمت گازوئیل و بنزین را افزایش داد. تاکسیها که مهمترین وسیلهٔ نقلیه در تهران بودند دست به اعتصاب زدند. مردم هم برای نشان دادن همبستگی، خودروهایشان را از منزل بیرون نیاوردند. جمعیت زیادی از کارمندان ادارات، کارکنان بخش خصوصی و دانشجویان هر روز پیاده رفتوآمد میکردند. دولت که از دیدن این صحنه وحشت کرده بود تصمیمش را عوض کرد. بیتوجهی نسبت به رفاه مردم زخم عمیقی بر جای گذاشته بود. در ۲۱ ژانویه ۱۹۶۵ منصور در مقابل مجلس شورای ملی ترور شد و پس از پنج روز درگذشت.(۷۳) وزیر دارایی، امیرعباس هویدا نخستوزیر شد و بیش از هر کس دیگری در تاریخ ایران در این مقام باقی ماند.
همزمان با انتصاب منصور، نسل جدیدی از سیاستمداران ایرانی وارد دولت شدند. اکثر آنها ماموران امنیتی خشن و شبه تکنوکرات بودند. بیتوجهی آنها به مسائل ملی، فرمانبرداری کورکورانه، خشونت و فساد آنها دشمنی مردم را برانگیخت. امیرعباس هویدا، جانشین منصور، نوکر شاه بود و خود نیز اذعان داشت که نقش جانشین نخستوزیر را برای شاه ایفا میکند. او شیوهٔ جدید مدیریتی را در پیش گرفت که هدف آن فقط حفظ مقام نخستوزیری بود. انتصاب و یا برکناری افراد از کابینه فقط در راستای منافع شخصی هویدا بود.(۷۴) او خاطر شاه را آسوده میساخت و به خانوادهٔ سلطنتی آن چیزی را میگفت که مایل به شنیدنش بودند.
یک روز پس از مرگ نخستوزیر در ۲۶ ژانویهٔ ۱۹۶۵، سرلشکر حسن پاکروان که فردی خونسرد و محبوب بود و پس از تیمور بختیار ریاست ساواک را بر عهده داشت، ناگهان برکنار شد. پاکروان در دورهٔ ریاستش سعی کرد تا ساواک را از خشونت و فعالیتهای مخفیانهٔ غیرقانونی بزداید. او واسطهٔ میان گروههای مخالف شاه و رهبران مذهبی بود.(۷۵)
تیمسار نصیری جایگزین پاکروان شد. او پیشتر فرماندهٔ گارد سلطنتی بود و کسی بود که فرمان شاه مبنی بر عزل مصدق را به او ابلاغ کرده بود. نصیری و معاونش پرویز ثابتی، فاسد و خشن بودند. مردم از آنها میترسیدند و متنفر بودند. این دو نفر ساواک را توسعه دادند و آن را به یکی از بدنامترین سازمانهای پلیسی جهان بدل ساختند، ولو اینکه در داخل سازمان بیکفایتی عظیمی به چشم میخورد. دکتر محمد مصدق که از حامیان قانون اساسی مشروطه ۱۹۰۶ بود، پس از تحمل ۱۳ سال حبس انفرادی درگذشت. به خانوادهٔ او اجازه برگزاری مراسم تدفین داده نشد. در نتیجه او را در اتاق پذیرای خانهٔ روستاییاش در احمدآباد دفن کردند. او نیروی متحدکنندهٔ جبههٔ ملی بود و مرگ او باعث تضعیف این جنبش شد. یکسال بعد، خلیل ملکی، از سوسیالیستهای برجسته و بانفوذ ایران پس از سالها شکنجه و زندان درگذشت.
بلافاصله پس از مرگ ملکی، دوست او جلال آلاحمد نویسندهٔ مشهور و منتقد سیاسی، به طور مرموزی در ۱۰ سپتامبر ۱۹۶۹ درگذشت. به این ترتیب روشنفکران مخالف دیکتاتوری شاه از صحنه حذف شدند و شاه و دولتش آرامشی دروغین احساس کردند.
در پایان دههٔ ۱۹۶۰، دو گروه از مخالفین تندرو و خشن، مجاهدین و فداییان، جانشین مشروطهخواهان قدیمی شدند. این اپوزیسیون جدید توسط اعضای اسبق جبهه ملی و حزب توده رهبری میشد. حوادث سال ۱۹۶۳ بسیاری از اعضای جبهه ملی و توده را متقاعد کرده بود که هرگونه اعتراض غیرخشونتآمیز بیثمر است. در نتیجه مقاومت غیرفعال سیاسی جای خود را به جنگهای پارتیزانی و فاز شهری بخشید. خشونتها از سال ۱۹۶۹ با بمبگذاری و به آتش کشیدن سینماها آغاز شد.(۷۶) طی دو سال ۱۹۷۳-۱۹۷۱، بسیاری از نیروهای پلیس و غیرنظامیان در مبارزات خیابانی کشته شدند. از سوی دیگر دادگاههای نظامی بسیاری از مخالفین را به اعدام و حبس ابد محکوم کردند. غیرنظامیان از کشتهشدگان مبارزات با عنوان شهید یاد میکردند. پس از سفر نیکسون به تهران در سال ۱۹۷۲، غیرنظامیان آمریکاییها را هدف گرفتند.
شاه بیش از حد بر حمایت آمریکا حساب کرده و میزان کارآمدی جوانان مبارز را دستکم گرفته بود. اگر این مشکلات سیاسی و اقتصادی در شرایط دیگری اتفاق میافتادند، شاه در سال ۱۹۷۱-۱۹۷۰ حکومت را تفویض میکرد. پیشتر در شرایط بسیار آرامتری کشور را ترک کرده بود (۱۹۵۳) و یا به توطئه متوسل شده بود (۱۹۶۲-۱۹۶۱). اما این بار در خوانش نشانههای سیاسی اشتباه کرد زیرا:
۱) دولت جمهوریخواه در واشنگتن، به خصوص ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر، پشتیبانی کافی از شاه انجام دادند.
۲) هویدا، نخستوزیر، در حالی که درگیر سیاستهای تفرقهاندازانه بود، از ارائه اخبار منفی به شاه خودداری میکرد.(۷۷)
۳) ماموران ساواک به ریاست نصیری و ثابتی، خشونت را به حد اعلای خود رساندند و این تصور نادرست را در شاه ایجاد کردند که اپوزیسیون شکست خورده است.(۷۸)
۴) اکثر اعضای کابینه، از همه بیشتر کلنل ولیان و منصور روحانی، رفتارهای خشونتآمیزی را در پیش گرفتند و آنها نیز گزارشهای ظاهری را برای شاه فراهم میکردند.
۵) دیگر منابع امنیتی شاه، دفتر ویژه اطلاعات دربار و ادارهٔ دوم ارتش به ریاست دوستان به ظاهر با وفای شاه همچون ارتشبد حسین فردوست و سپهبد ناصر مقدم، به اعتماد به نفس بیمورد شاه دامن میزدند.(۷۹)
۶) شاه به غلط ایمان داشت که روستاییان جانسپاران و هواداران او هستند، در حالی که مردان او، به خصوص ولیان و روحانی، باعث شدند تا روستاییان از شاه روی برگردانند.
۷) نیروهای عظیم نظامی و مسلح - که از درون متفرق بودند - تحت فرمان مستقیم شاه قرار داشتند و احساس امنیت او را افزایش میدادند.
برای مبارزه با اپوزیسیون و بهبود وضعیت اقتصادی، شاه سیاستهای اقتصادی - سیاسی را وضع کرد که وخامت اوضاع را تشدید میکردند. برای مثال، شاه در ۲۹ دسامبر ۱۹۷۰، در کنفرانس مقدماتی برنامهٔ پنجم توسعه شرکت کرد. در این دوره سیاستگذاریها حتی در مراحل ابتدایی نیز میباید به دستور شاه انجام میگرفتند. در این کنفرانس او به صورت غیرمنتظرهای سیاست جدید دستمزدها را اعلام کرد. طبق این دستور، کارفرمایان بخش خصوصی میبایست سه ماه اضافه حقوق به کارگرانی میدادند که در سود شرکت سهیم نبودند. شاه فکر میکرد که با این کار میتواند دل کارگران را به دست بیاورد و مشکل ناآرامی شهرها را حل کند. گروههای کارگری از جمله اتحادیهٔ کارمندان شرکت واحد تهران و جهان چیت کرج بلافاصله درخواست اضافه حقوق کردند. دانشجویان نیز به اعتصاب کارمندان شرکت واحد پیوستند و تظاهرات به اوج خود رسید. درگیری میان نیروهای امنیتی و کارگران خشونتآمیز بود و صدها تن بابت وعدهای که شاه داده بود، یعنی اضافه حقوق، جان خود را از دست دادند.(۸۰)
دومین تصمیمی که در کنفرانس گرفته شد نیز به همین نسبت مستبدانه و غیرمسولانه بود. برنامهریزان در این کنفرانس پیشنهاد دادند تا زمینهایی که با آب سد دز آبیاری میشوند میبایست در مالکیت صاحبانشان یعنی کشاورزان قدیمی خوزستان باقی بمانند. شاه مخالفت کرد. او عملیات عظیم مکانیزه را به واحدهای کوچک سنتی ترجیح میداد. او دستور داد تا غرامت کشاورزان پرداخته شود و از خانههایشان بیرون رانده شوند. طبق این دستور زمینهای آبیاری شده به چهار کمپانی بزرگ کشاورزی تجاری آمریکایی اجاره داده میشد. حدود ۴۰۰۰ کشاورز و وابستگانشان برای کار و کسب درآمد به روشهای دیگری روی بردند. بسیاری از آنها قاچاق و فروش اسلحه به اپوزیسیون را جایگزین مناسبی برای کسب درآمد یافتند. اندکی بعد کمپانیهای کشاورزی تجاری اعلام ورشکستی کرده و کشور را ترک کردند. علاقهٔ شاه به واحدهای سرمایهبر در عوض واحدهای کاربر، پایهٔ تمام سیاستهای صنعتی و تجاری کشور شد. این سیاستها تاثیر زیادی بر جابجایی نیروهای کار در مناطق شهری و کاهش ارزش افزودهٔ صنعتی داشت. برای نمونه سیاست دولت در قبال نانواییهای تهران همچون نانوایی ارتش بود. این واحد سرمایهٔ بسیار بالا و مخارج نامولد داشت. کیفیت نان تولید شده بسیار پایین بود و باعث میشد تا بسیاری از سربازان دست به اعتصاب غذا بزنند. در حالی که بیش از ۳۰۰۰ نانوای محلی با میانگین پنج کارگر در هر واحد به صورت روزمره با ماموران دولتی درگیر شده و تهدید میشدند، ماموران دولتی اکثرا مجوز کار نانواها را باطل میکردند.
واحدهای تولید مرغ در تهران بزرگ نیز با مشکلات مشابهی روبرو بودند. طی دهه ۱۹۷۰-۱۹۶۰، نزدیک به ۱۰۰۰ تولیدکننده مرغ، گوشت و تخم مرغ در اطراف تهران مشغول به کار شدند. اکثر آنها توسط افسران اسبق ارتش تاسیس شده بودند که به دلیل عدم هماهنگی زودتر بازنشست شده بودند. در سال ۱۹۶۹-۱۹۶۸، دولت مرکزی فشار آورد تا همگی آنها را با یک تولیدکنندهٔ بزرگ جایگزین کند. بلافاصله پس از افزایش قیمت نفت اوپک، بسیاری از این واحدهای تولیدی به زور از بازار خارج رانده شدند و در نتیجه عرضه مرغ، گوشت و تخم مرغ در تهران به شدت کاهش یافت.
در اکتبر ۱۹۷۳ کشمکشها به درگیریهای وسیع اقتصادی - سیاسی تبدیل شدند. خشم شاه و مامورانش کاملا عیان بود و در ۴ اکتبر ۱۹۷۳، دفتر بیبیسی در تهران به دستور دولت بسته شد. انتشار اخبار سیاسی اضطراب دولت را افزایش میداد. سه روز بعد دولت که نگران تورم و شورش مردم بود به بازاریها و تولیدکنندگان دستور داد تا قیمتها را کاهش دهند و با استفاده از نیروهای مسلح آنها را تهدید کرد. هویدا هم به سادگی دنبالهروی شاه بود. در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۳ نخستین نشانههای افزایش قیمت نفت پدیدار شد و شاه اعتماد به نفسی دوباره یافت. او بر این گمان بود که با پول نفت میتواند امنیت ملی و هواداری مردم را برای خود فراهم کند.
افزایش قیمت نفت در اکتبر ۱۹۷۳ افزایش قیمتها را به دنبال داشت. طی چهار سال ۱۹۷۵-۱۹۷۲ درآمدهای نفتی ایران ۱۱ برابر شد و از ۱.۶ میلیارد دلار به ۱۷.۴ میلیارد دلار رسید. بخش اعظم این درآمد برای خرید تجهیزات نظامی هزینه شد. جدول شماره ۵ مخارج نظامی ایران را نسبت به درآمد نفت نشان میدهد.
جدول شمارهٔ ۵
منبع: درآمد نفت و نرخ ارز: آمار سالیانهٔ سازمان ملل متحد، ۱۹۷۵ و ۱۹۷۸. هزینهٔ بخش دفاعی از گزارشهای کمیتهٔ فرعی امور خارجی به کمیتهٔ روابط خارجی سنا در واشنگتن تهیه شده است. ر.ک به فرد هالیدی. ایران، دیکتاتوری و توسعه (انتشارات پنگوئن، چاپ دوم، ۱۹۷۹)، ص۹۴.
افزایش بودجهٔ نظامی در شاه این تصور را ایجاد میکرد که نیروهای امنیتی میتوانند با اپوزیسیون مقابله کرده و آنها را متفرق کنند. اما افزایش بودجهٔ دولت (جاری، توسعه و دفاع) نرخ تورم را چند برابر کرد. در ۲۰ نوامبر ۱۹۷۳ دولت لایحهٔ کاهش ارزش زمینهای شهری را ارائه داد. در ۲۳ فوریه ۱۹۷۴ دولت که با افزایش شهریهها روبرو شده بود دستور داد تا تمامی مدارس خصوصی دولتی شوند. در ۷ آوریل ۱۹۷۴ کابینه یک حکم وزارتی را تصویب کرد که طبق آن دولت موظف میشد به صورت ماهیانه کالاهایی معادل ۲۰۰ ریال برای هر کدام از اعضای خانوادهٔ کارمندان دولت فراهم کند. این سیاستها آنطور که دولت امیدوار بود به مبارزه با تورم کمکی نکرد. در نتیجه دولت حضورش در بازار را افزایش داد. در می ۱۹۷۴ دولت ۶۰ هزار تن برنج و یک میلیون تن گندم را وارد کشور کرد. این واردات به بخش حمل و نقل فشار وارد کرد. یک دور باطل ایجاد شده بود. دولت برای اینکه با مشکل حمل و نقل مبارزه کند کامیون و رانندهٔ کامیون وارد کرد. در ژوئن ۱۹۷۴، نخستوزیر پانصدمین شعبه از فروشگاههای دولتی را افتتاح کرد.(۸۱)
علاوه بر مشکلات داخلی اقتصادی، دولت نگران تاثیرات خارجی تظاهرات دانشجویی بود. تظاهرات گستردهای در انگلیس، سوییس، سوئد، ایتالیا، فرانسه و آمریکا برگزار میشد. در ۱۸ مارس ۱۹۷۴ دولت ایران هیات دیپلماتیکش را از هلند فراخواند و سفارت ایران در هلند را تعطیل کرد. این در اعتراض به تصمیم دولت هلند بود که دخالت در تظاهرات دانشجویان ایرانی را ممنوع کرده بود. در ۹ آگوست ۱۹۷۴ شاه وعدههای بیشتری به مردم داد. او اعلام کرد: «انتخابات بعدی کاملا آزاد است، ولی نامزدها میباید از تهمت و بدگویی اجتناب کنند.» (۸۲)
شاه مرتب از تواناییهای دفاعی ایران سخن میگفت و این نشان میداد که تا چه حد مضطرب است. در ۳ آوریل ۱۹۷۴، شاه در جمع خبرنگاران خارجی ادعا کرد که نیروی نظامی ایران ظرف ده سال آینده از بریتانیا قویتر خواهد شد. در ۳ آگوست ۱۹۷۴ شاه گفت: «ظرف پنج سال آینده ارتش ایران به چنان قدرتی دست خواهد یافت که هیچ کس جرات نخواهد کرد به آن نزدیک شود.» در ۸ فوریه ۱۹۷۵ «چشم آبیها» را تهدید کرد و گفت: «هیچ کشوری قدرت حمله به ایران را ندارد.»
در ماه مارس ۱۹۷۵، شاه به آخرین راهحلش متوسل شد و ایجاد نظام تکحزبی را اعلام کرد.(۸۳) ضیا صادقی از پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران از قاسم خردجو، رئیس بانک صنعت و معدن پرسید که نخستین بار چه زمانی متوجه شد که عمر سلطنت در ایران به آخر رسیده است؟ خردجو گفت: «روزی که شاه تاسیس رستاخیز را اعلام کرد…برای من روشن بود که این آخرین تلاش اوست، مثل آخرین تلاشهای کسی که در حال غرق شدن است. او برای نجات خود به هر چیزی که نزدیکش بود چنگ میزد. تا آن زمان اندک امیدی برای بازگشت دموکراسی و ایجاد یک نظام سیاسی مردمی در ایران وجود داشت. رستاخیز همهٔ امیدها را از بین برد.»(۸۴)
پینوشتها:
۷۱. عاقلی، روزشمار، ص۱۷۹.
۷۲. برای متن کامل سخنرانی خمینی ر.ک. عاقلی، روزشمار، صص۸-۴۶۵.
۷۳. شایعات دربارهٔ این حادثه بسیار زیاد بودند. یکی از دوستان خانوادگی منصور یک هفته پیش از ترور از ژنو به تهران آمد. او گفت که پدر منصور با او صحبت کرده و بابت حسنعلی و فعالیتهای سیاسیاش ابراز نگرانی کرده است. این به معنای درگیری میان شاه و منصور تلقی شد.
۷۴. برای برکناری خداداد فرمانفرماییان رئیس برنامه و بودجه ر.ک فرمانفرماییان، مصاحبه با حبیب لاجوردی (مرکز مطالعات خاورمیانهٔ دانشگاه هاروارد، نوامبر ۱۹۸۲)، میکروفیش. برای برکناری عالیخانی از کابینه ر.ک به یگانه.
۷۵. برای یادداشتی کوتاه ولی احساسبرانگیز در زمینهٔ شخصیت حسن پاکروان ر.ک احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین (پاریس: بالن، ۱۹۹۱).
۷۶. در سال ۱۹۶۹ پنج سینما در تهران و یک سینما در شهسوار به آتش کشیده شدند. در سال ۱۹۷۱-۱۹۷۰ سه سینما در تهران و یک سینما در کرمانشاه آتش زده شدند. دولت هم در عملی تلافیجویانه یک سینما در قم احداث کرد. اطلاعات.
۷۷. برای بررسی بیشتر ر.ک مقدم (پینوشت ۱۵)، نوار ۴: ۴-۳.
۷۸. برای مطالعهٔ این گزارش ر.ک عاقلی، روزشمار، ص۲۷۴.
۷۹. شاه به دیوید فراست میگوید که فردوست به دولت انقلابی پیوست، در ترور خواهرزادهٔ شاه در پاریس دست داشته است. سپهبد مقدم تلاش کرده بود تا به مخالفین بپیوندد. تلاشهای او برای این اقدام را میتوان در «مثل برف آب خواهیم شد» مشاهده کرد. (خلاصهٔ جلسهٔ روسای ارتش، دی و بهمن ۱۳۵۷ هجری شمسی)، تهران، نشر نی، چاپ چهارم، ۱۳۶۶ هجری شمسی.
۸۰. عاقلی، روزشمار، ص۲۵۰.
۸۱. اطلاعات.
۸۲. اطلاعات، ۱۰ آگوست ۱۹۷۴.
۸۳. عاقلی، روزشمار.
۸۴. قاسم خردجو، «مصاحبه با ضیا صادقی»، پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران (مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، ۱۹۸۴)، میکروفیش، نوار ۳: ۶-۵. ترجمهٔ نگارنده.
منبع: Middle Eastern Studies, Vol. 38, No. 1 (Jan, 2002)
نظر شما :