شاه مخالف تک حزبی، موسس آن شد
داستان رستاخیز - ۱
تاریخ ایرانی: در دوم ماه مارس سال ۱۹۷۵(۱) محمدرضا شاه پهلوی، با لغو نظام چند حزبی ایران مردم کشور را غافلگیر کرد. حزب رستاخیز به تنهایی جانشین نظام چند حزبی ایران شد. در فاصلهٔ مارس ۱۹۷۵ تا اکتبر ۱۹۷۸ تلاش برای سازماندهی این حزب ناکام ماند و به نارضایتی مردم دامن زد. در اول اکتبر ۱۹۷۸ در اوج ناآرامیهای سیاسی، آخرین دبیرکل حزب استعفا داد و درهای رستاخیز برای همیشه بسته شدند. این تصمیم نیز همچون دیگر تصمیمهای اتخاذ شده پس از سقوط دکتر مصدق در سال ۱۹۵۳، نشان از بیم و هراس داشت؛ هراسی که به دنبال قیامهای مردمی سال ۱۹۶۳ شدت یافته و با افزایش قیمت نفت در سال ۱۹۷۳ به اوج رسید.
طی سالهایی که از انقلاب ایران گذشت، خاطرات بسیاری منتشر شدند که شرایط سیاسی - اقتصادی دوران پهلوی را بررسی میکردند. اکثر این آثار با پشتیبانی مرکز مطالعات خاورمیانهٔ دانشگاه هاروارد منتشر شدهاند. این مرکز همچنین پروژهٔ تاریخ شفاهی را راهاندازی کرد که شامل نقطه نظرات ۱۳۱ نفر است. به گفتهٔ ویراستار مجموعه این افراد در فاصلهٔ سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰ نقش مهمی در حوادث و تصمیمگیریهای سیاسی ایفا کردهاند و یا از نزدیک شاهد این حوادث و تصمیمگیریها بودهاند.(۲) میکروفیش اکثر این مصاحبهها در ۹ کتابخانه در کشورهای مختلف نگهداری میشود. پس از مدتی مرکز مطالعات خاورمیانه تعدادی از این مصاحبهها را منتشر کرد.
با بررسی شرایط سیاسی این دوران این پرسش پدید میآید که چگونه ایدهٔ نظام تک حزبی در ذهن شاه شکل گرفت؟ در این مصاحبهها پاسخ واضحی به این سؤال پیدا نمیکنیم؛ چه کسی مشاور شاه بود و چرا شاه حاضر شد تا این تصمیم که به وضوح فاجعهآمیز بود را بپذیرد؟ عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه و بودجه (۱۹۷۷-۱۹۷۳) میگوید: «ایدهٔ تاسیس حزب رستاخیز ناگهان از کجا ظاهر شد؟ چه کسی آن را پیشنهاد کرد؟ این واقعا یک سؤال بزرگ در ذهن من است.»(۳)
این مقاله قصد دارد تا به توصیف شرایطی بپردازد که تحت آن، شاه به این باور رسید که تنها راه نجات حکومتش، ایجاد نظام تک حزبی است. نویسندهٔ مقاله زمانی که نخستین بار این ایده به شاه ارائه شد، حضور داشت.
در سال ۱۹۶۹ شهبانو فرح در نمایش خصوصی فیلمی در تهران حضور یافت که منوچهر گنجی نیز یکی از مدعوین بود. در خلال برنامه، گنجی به ملکه نزدیک میشود و پیشنهاد ایجاد یک بنیاد را مطرح میکند تا به او در مسائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مشاوره داده شود. برای اتخاذ چنین تصمیماتی ملکه باید از شاه اجازه میگرفت. دیدگاه شاه نسبت به جایگاه فکری زنان در مسائل ملی در مصاحبهاش با اوریانا فالاچی در یک جمله خلاصه شده است؛ در این مصاحبهٔ مشهور، شاه میگوید که زنان به طور طبیعی از هوش کمتری نسبت به مردان برخوردار هستند.(۴)
اما شاه از مقابله با زنان خاندان خودش حذر داشت. همچنین دوست داشت تا از چنین موقعیتهایی سوءاستفاده کند. در این موقعیت خاص، تشکیل یک بنیاد این توهم را در ذهن فرح پدید میآورد که در امور دخیل است. در حالیکه حقیقت این بود که او هیچگونه قدرت اجرایی نداشت. شاه تنها تصمیمگیرنده بود، اگرچه در چندین مورد مختلف مشروعیتش زیر سؤال رفته بود.(۵)
در آخر به گنجی چراغ سبز نشان داده شد. او به طور بیوقفه مشغول به کار شد تا کارهای بنیاد را سر و سامان ببخشد. اعضای بنیاد از دو دسته تشکیل میشدند: دسته نخست که اعضای دائمی بودند و همگی مامور ساواک بودند،(۶) دستهٔ دوم که منتخب گنجی بودند و آنها نیز از فیلتر گزینش رد میشدند. گروه دوم بیشتر ایرانیان تحصیلکرده در دانشگاههای اروپا و آمریکا بودند. انتخاب این افراد سلیقهٔ فرح را نشان میداد.(۷)
در سال ۱۹۷۴، غلامرضا افخمی، یکی از مشاورین ملکه، این پیشنهاد را مطرح کرد که سیستم چند حزبی منحل شده و سیستم تک حزبی جایگزین آن شود. افخمی مدرک دکترای خود را از دانشگاه آمریکا اخذ کرده بود و استاد دانشکدهٔ علوم سیاسی دانشگاه ملی ایران بود. او تصور میکرد که عدم مشارکت مردم در احزاب سیاسی از بیاعتمادی آنها نسبت به رهبران این احزاب نشات میگیرد. ایجاد یک حزب به رهبری شاه میتواند اعتماد عمومی را جلب کند و در نتیجه مردم در این حزب مشارکت خواهند داشت و شاه نیز میتواند تجربهٔ سیاسی باارزشی کسب کند. زمانی که این بحث در منزل گنجی مطرح شد، همۀ حضار به شدت با این پیشنهاد مخالفت کردند. بحث داغی شکل گرفت ولی مانع از آن نشد که گنجی این پیشنهاد را به ملکه منتقل کند.(۸)
در آغاز پاییز ۱۹۷۴، چند ماه پیش از آنکه شاه این تصمیم را اعلام کند، اعضای بنیاد با ملکه در کاخ سعدآباد - اقامتگاه تابستانی خانوادهٔ سلطنتی - دیدار کردند. مشاورین که دور میز کنفرانس نشسته بودند صدای ملکه را از اتاق مجاور شنیدند: «این جوانان با پیشنهاد حزب فراگیر اینجا هستند.» پس از آن صدای شاه به گوش رسید: «ولی این همان فاشیسم است.» اعضای بنیاد خوشحال شدند چون فکر کردند که ایده رد شده است. در ابتدای جلسه گنجی سخنانش را طوری آغاز کرد که انگار صدای شاه را نشنیده است و از نظر او اطلاعی ندارد. زمانی که پیشنهاد حزب مطرح شد، پاسخ ملکه شبیه پاسخ شاه بود. او این ایده را فاشیستی خواند و آن را قابل بررسی ندانست. اما این آخر داستان نبود. شاه این ایده را در ذهن خود بالا و پایین کرد و آن را با اعضای کابینهاش در میان گذاشت.(۹)
اعضای بنیاد میدانستند که پیشنهادات ارائه شده نزد ملکه بر روی میز کار شاه قرار میگیرد و او از میان آنها انتخاب میکند. شاه عادت داشت که ایدههای دیگران را به صلاحدید خودش تحریف کند و آن را به خودش نسبت دهد. در این مورد خاص، عوامل دیگری نیز وجود داشتند تا او را از مطرح کردن نام شخص ایدهپرداز باز دارند: این پیشنهاد توسط یک استاد تحصیلکرده در آمریکا مطرح شده بود که مشاور ملکه نیز بود.(۱۰)
به این ترتیب به سؤال «چه کسی ایدهٔ حزب رستاخیز را مطرح کرد؟»، پاسخ داده شد. اما اصل و ریشهٔ این پیشنهاد از چندان اهمیت تاریخی برخوردار نیست که چرایی و چگونگی پذیرش این پیشنهاد. باید به این نکته اشاره کرد که شاه در کنفرانس تختجمشید درباره برنامه پنجم توسعه در سال ۱۹۷۲ گفته بود: «کشور ما یک دیکتاتوری تک حزبی نیست.» چه چیزی باعث شد تا در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ نظرش تغییر کند؟ دیدگاه شاه از خوشبینی اغراقآمیز و اعتماد به نفس بالا به بدبینی شدید و عدم اعتماد به نفس نوسان داشت. در دوران سختی، شجاعتی از خود نشان نمیداد. در سال ۱۹۵۳ هنگامی که فکر کرد کودتا علیه مصدق شکست خورده است از کشور فرار کرد. بار دیگر در سال ۱۹۶۱، زمانی که اعتصاب معلمین به شورش در تهران انجامید، علی امینی، فردی که از او میترسید را به مقابله با معترضین فرستاد. در فاصله سالهای ۱۹۷۵-۱۹۷۴، زمانی که ایدهٔ حزب فراگیر را در ذهن میپروراند، شرایط اقتصادی و سیاسی او را به سختی مضطرب کرده بود. برای برخورد با مخالفانش ایدهٔ حزب فراگیر را پذیرفت. سه سال بعد، در آغاز سال ۱۹۷۹، زمانی که از شرایط موجود ناامید شد کشور را ترک کرد و به مکان امنی گریخت. آنچه در ادامه میآید خلاصهای است از شرایط سیاسی و اقتصادی که در زمان شکلگیری حزب فراگیر در سال ۱۹۷۵ بر کشور حاکم بود.
از لحاظ اقتصادی سال ۱۹۷۵-۱۹۷۴(۱۱) یکی از بدترین دوران ایران بود. در حقیقت شواهد زیادی وجود داشت که نشان میداد شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران در فاصلهٔ سالهای ۱۹۷۵-۱۹۶۲، یعنی از زمان آغاز انقلاب سفید تا زمان ایجاد یک حزب فراگیر، رو به زوال گذاشته بود. برخی از اعضای دولت، همچون عبدالمجید مجیدی، ادعا کردهاند که افزایش سالانه ۱۱.۲ درصد در تولید ناخالص ملی طی دههٔ ۱۹۷۳-۱۹۶۳ یک معجزه بود.(۱۲)
تفاسیری که از اقتصاد ایران طی این دهه میشود، جای بحث دارند. مداخلات سیاسی در تولید آمار اقتصادی، به خصوص در زمینهٔ تولید ناخالص ملی، آمار و اطلاعات را نامعتبر کردهاند. با در نظر گرفتن چنین شرایطی میتوان فقط حدس و گمان زد. شواهد زیادی وجود دارند که نشان میدهند از سال ۱۹۶۲ تا سقوط شاه در سال ۱۹۷۹، بخش کشاورزی کشور که ۲۷ درصد تولید ناخالص ملی و ۵۵ درصد از نیروی کار را در بر میگرفت، آسیب فراوانی دید. بخش نفت پیشرفت کرد، عمران شرایط نوسانی داشت و صنعت رشد اندکی یافت. ارزش افزوده در این دو بخش آخر از سال ۱۹۷۳ به بعد کاهش چشمگیری یافت. پس از تصمیم اوپک در سال ۱۹۷۳ و افزایش قیمت نفت، تورم ایجاد منجر شد. حکومت هراسان شد و سرمایه را در کشور جاری کرد. تورم به همراه سیاست تعدیل قیمتها باعث شد تا رشد تولید ناخالص ملی تا سال ۱۹۷۹ منفی باشد. میزان صحت آمار اقتصادی بیانگر کیفیت تحلیلهای اقتصادی در دورهٔ مورد بحث است. نخستین بار در سال ۱۹۶۰ عباس قزلباش، کارشناس آمار سازمان برنامه، سیستم محاسبهٔ تولید ناخالص ملی را به دولت ایران معرفی کرد.(۱۳) او عقیده داشت که به دلیل کمبود اطلاعات و آمار اولیه، دقت چندانی در محاسبات وجود ندارد. اقتصاددانان بانک مرکزی شیفتهٔ این ایده شدند و ادعا کردند که محاسبهٔ میزان درآمد ملی در حیطهٔ وظایف بانک مرکزی است. در سالهای اول هر دو سازمان محاسبهٔ آمار را انجام دادند. این محاسبات بسیار خام بودند و اقتصاددانان آن را «تمرین فکری» میخواندند. در این فاصله هیچ اهمیت سیاسی به این قضیه داده نمیشد و دخالتی در امور محاسبات صورت نمیگرفت.
اما در اواسط دههٔ ۱۹۶۰، زمانی که محمد یگانه معاون وزیر اقتصاد به تولید ناخالص ملی علاقه نشان داد، شرایط تغییر کرد. او شاه را با این مفهوم آشنا کرد. شاه به طور کلی نسبت به اقتصاددانان و ابزار آنها همچون میزان تولید ناخالص ملی، بیاعتماد بود. او و اطرافیانش مباحث تئوریک را نادیده میگرفتند و آن را «کار بیهوده» مینامیدند.(۱۴) اما یگانه موفق شد تا با زبان شاه با او صحبت کرده و توجه او را به میزان درآمد ملی جلب کند. او به شاه توضیح داد که چرا با کارشناسان آمار بانک مرکزی و سازمان برنامه وارد جدل شده است. میزان رشد تولید ناخالص ملی که توسط کارشناسان بانک مرکزی و سازمان برنامه ۳ درصد در سال ۱۹۶۴ اعلام شده بود، طی یک شب به ۱۴ درصد افزایش یافت.(۱۵)
یگانه از سوی سازمان ملل متحد در تونس کار کرده بود. او معتقد بود که اقتصاد ایران مشابه اقتصاد تونس است. او نتیجه گرفت که بخش عمران - که در آن سال رشد فزایندهای داشته است - بیش از آنچه که کارشناسان و برنامهریزان بانک مرکزی اعلام کردهاند در درآمد ناخالص سالانه تاثیر داشته است.(۱۶)
اقتصاد به تازگی دوران رکود را پشت سر گذاشته بود و شاه از شنیدن اینکه اقتصاددانان بدبینش اشتباه کردهاند، خوشحال شده بود. پس از آنکه شاه به درآمد ناخالص ملی توجه نشان داد، کسی جرات نداشت که ارقام «به نسبت صحیح» را به او نشان دهد.(۱۷) اما علاقهٔ شاه به میزان تولید ناخالص ملی و مشکلات تکنیکی تنها مانع بر سر راه تولید آمار صحیح نبود. تهیهٔ گزارش سالانه اقتصادی به درگیری میان کارشناسان سازمان برنامه و منصور روحانی، وزیر کشاورزی، منجر شد. اگر میزان رشد در بخش کشاورزی کمتر از آن چیزی محاسبه میشد که وزیر به اعلیحضرت گزارش داده بود، او دهان به ناسزا و تهدید میگشود. کارشناسان به دنبال یک روش عملی گشتند. در آخر توافق کردند تا میزان حقیقی رشد را - که در بخش کشاورزی منفی بود - با رقم دروغینی که وزیر کشاورزی به شاه ارائه داده بود جمع کرده و از آن میانگین بگیرند. این تحریف حقایق فقط به بخش کشاورزی محدود نمیشد. محمد یگانه بعدها به مقام ریاست بانک مرکزی ارتقا یافت. این بار به حوزهٔ نفت توجه نشان داد.(۱۸) علاقهٔ پیشین او، یعنی محاسبهٔ میزان رشد درآمد ناخالص ملی، با میزان تغییرات در حوزهٔ نفت تداخل داشت. به این ترتیب ارقام رسمی اعلام شده توسط بانک مرکزی در دو سال ۱۹۷۵-۱۹۷۳ از ارقام نجومی هم بیشتر بود.
اما واقعیت این بود که شرایط اقتصادی ایران در این دو سال بسیار بد بود. تولیدات کشاورزی، عمران، صنعت و بخش خدمات به طور چشمگیری افت کردند. یگانه دلیل میآورد که افزایش قیمت نفت، اگرچه ارتباطی به افزایش تولید ندارد، اما باید رشد حقیقی به شمار بیاید و از عبارت «نسبت مبادله» استفاده میکرد. این آمار، چه حقیقی و چه ساختگی، شاه را به وجد میآوردند. جعل آمار توسط محمد یگانه یادآور داستان «لباس جدید پادشاه» اندرسون است.
ادامه دارد...
پینوشتها:
۱. شاه این تاریخ را ۴ ماه مارس ۱۹۷۴ میداند. ر. ک محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ (۱۹۸۰)، ص۱۲۴
۲. از میان ۱۳۱ مصاحبه، هفت عدد با فرستادگان بریتانیا و ایالات متحده بود، حدود ۸۶ مصاحبه با دستنشاندگان و همراهان شاه و ۳۸ مصاحبه با افراد دیگر. ۱۰ زن در میان مصاحبهشوندگان وجود داشتند که چهار تن از آنها (سه تن از همسران و یکی از بستگان) گماشتگان شاه بودند که به دلیل اعدام شدن این افراد توسط دولت انقلابی هیچکدام در دسترس نیستند. در نتیجه مرکز مطالعات تصمیم گرفت تا جایگزین انتخاب کند. از میان شش زنی که برای مصاحبه به سراغشان رفتند، چهار نفرشان گماشتهٔ شاه بودند. بسیاری از گماشتگان شاه که برای این پروژه ازشان مصاحبه تهیه شد، چندان دید درستی نسبت به وقایع نداشتند، فصیح سخن نمیگفتند و حقیقت وقایعی که از آن سخن میگفتند مورد تردید است. برای نمونه رجوع کنید: مصاحبه با حسین آزموده و عطاالله خسروانی، پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران، حبیب لاجوردی، (مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد)، میکروفیش.
۳. حبیب لاجوردی (ویراستار)، خاطرات عبدالمجید مجیدی، پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران، (مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، ۱۹۹۸) ص۱۴.
۴. اوریانا فالاچی، گفتوگو با تاریخ (بوستون، هیوتون میفلین، ۱۹۷۶)، صص۲۷۲-۲۷۱.
۵. برای آشنایی با دیدگاه نخستوزیر قوام در زمینهٔ مطابقت سلطنت شاه با مشروطه، رجوع کنید به دو نامهٔ قوام به شاه در تاریخ ۱۷ مارس ۱۹۵۰ و ۱۶ ژوئن ۱۹۵۰، منتشر شده در کتاب بازیگران عصر پهلوی، محمود طلوعی، در دو جلد، (تهران، انتشارات علم، چاپ سوم، ۱۹۹۵) جلد نخست، صص۶۱-۳۴۴. برای آشنایی با نظر دکتر مصدق رجوع کنید به مصدق در دادگاه نظامی (تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، ۱۹۹۰).
۶. سازمان امنیت و اطلاعات کشور.
۷. عباس میلانی، دانشجوی تازه فارغالتحصیل شده از دانشگاه کالیفرنیا با مدرک دکترا، توانست در گزینش انتخاب شود و یکی از محبوبترینهای گنجی بود تا زمانی که ساواک به جرم توطئهٔ سیاسی او را مقابل دفتر گنجی دستگیر کرد. میلانی چندین ماه را در اوین سپری کرد. ر. ک عباس میلانی، داستان دو شهر (نیویورک، انتشارات بینالمللی کودانشا، ۱۹۹۶).
۸. افخمی در ایجاد حزب رستاخیز نقش داشت و در زمان برگزاری انتخابات ساختگی حزب معاون وزیر کشور بود. او اکنون از نزدیکان حبیب لاجوردی، ویراستار پروژهٔ تاریخ شفاهی است.
۹. مجیدی گزارش میدهد که در فوریه ۱۹۷۵ در سنت موریس، شاه ایدهٔ تاسیس یک حزب فراگیر را با او مطرح کرد. در مناسبتهای دیگر هویدا نیز این ایده را مطرح کرده بود ولی مجیدی حدس میزد که این ایدهٔ شاه است. مجیدی در سنت موریس جنبههای منفی ایدهٔ نظام تک حزبی را برای شاه برشمرد ولی شاه آزرده خاطر شد و به او دستور داد تا نظراتش را با نخستوزیر مطرح کند. در تهران هویدا گفت که اگرچه شاه در اکثر مواقع راجع به این ایده حرف میزند ولی در این باره جدی نیست. خاطرات عبدالمجید مجیدی، صص ۷۰-۶۱. شاه میان قدرت تصمیمگیری خودش و ملکه تفاوت قائل بود: «اگر پسر من پیش از رسیدن به سن قانونی بر تخت سلطنت بنشیند، ملکه فرح دیبا نایبالسلطنه خواهد شد. اما شورایی نیز تشکیل خواهد شد تا ملکه با آنها مشورت کند. اما لزومی ندارد من با کسی مشورت کنم و با کسی مشورت نمیکنم. متوجه این تفاوت هستید؟» فالاچی، گفتوگو با تاریخ، ص۲۷۲.
۱۰. «پروندهٔ برنامهٔ پنجم توسعه به فرمان اعلیحضرت گشوده شد». اطلاعات، ۷ نوامبر ۱۹۷۲.
۱۱. ۲۱ مارس آغاز سال نوی ایرانی است.
۱۲. خاطرات عبدالمجید مجیدی، ص۱۹۹. نگارنده بر این عقیده است که در میان کابینهٔ هویدا عبدالمجید مجیدی یک استثنا بود. او به راستگویی مشهور بود، فردی با معلومات، رک و با نیت پاک شناخته میشد. اگر اختلاف نظری در مقاله ذکر شده به دلیل دیدگاههای سیاسی است و قصد انتقاد از شخصیت مجیدی به عنوان یک فرد یا یکی از اعضای دولت شاه نیست.
۱۳. قزلباش در آغاز دههٔ ۱۹۶۰ به سازمان ملل پیوست و نام خانوادگی خود را به عباس فریداد تغییر داد.
۱۴. غلامرضا مقدم، مصاحبه با حبیب لاجوردی، پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران (مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، ۲۶ ژانویه ۱۹۸۳) میکروفیش، نوار ۴: ۷-۴.
۱۵. یکسال در میان کارشناسان آمار بانک مرکزی ارقام مربوط به سال گذشته را بازنگری میکردند. در حین این کار نرخ رشد سال قبل را رقیق کردند تا ارقام جاری را بالاتر نشان دهند.
۱۶. یگانه این موضوع را شخصا به نگارنده توضیح داده است. او در خاطراتش نسخهٔ نسبتا متفاوتی را ارائه داده است. او میگوید که محاسبهٔ نرخ درآمد ناخالص ملی در بانک مرکزی با اختلاف زمانی انجام میگرفت. در نتیجه او مجبور بود تا خودش دادههایی را تهیه کند. در سال ۱۹۶۴ متوجه شد که سرعت رشد اقتصادی بسیار بالا رفته است. زمانی که برای ملاقات رسمی به کاخ رفته بود این خبر را به نخستوزیر گفت و هویدا نیز به سرعت او را پیش شاه برد. یگانه ادعا کرد که آمار بانک ملی نرخ رشد را ۴ یا ۵ درصد نشان میدهند در حالی که محاسبات او این نرخ را ۱۲ درصد تعیین میکند. نگارنده اطمینان دارد که نرخ بانک مرکزی در آن سال زیر ۳ درصد بود و نرخی که یگانه مطرح کرده بود بالای ۱۴ درصد و این اختلاف ناشی از دستکاری در بخشهای مختلف بود. ر. ک محمد یگانه، «مصاحبه با ضیا صدقی»، پروژهٔ تاریخ شفاهی ایران (مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد، ۳۰ آوریل ۱۹۸۵)، میکروفیش، نوار ۷:۱۱-۱۰.
۱۷. نگارنده در ضیافت نهار انجمن روسای ادارات عمومی حضور داشت و میان نخستوزیر هویدا و معاون بانک مرکزی خداداد فرمانفرماییان نشسته بود. در طول مدت نهار گفتوگوی میان این دو حول محور محاسبات یگانه از تولید ناخالص ملی میگشت. فرمانفرماییان نرخ بالای ارائه شده توسط یگانه را نقد میکرد و به نخستوزیر قول میداد که بانک نرخ رشد را افزایش خواهد داد و آن را به ۱۱ درصد خواهد رساند. نخستوزیر تمام مدت با لبخندی استهزا آمیز پاسخ میداد.
۱۸. در ۷ سپتامبر ۱۹۷۷ او جانشین جمشید آموزگار نمایندهٔ ایران در اوپک شد.
منبع: Middle Eastern Studies, Vol. 38, No. 1 (Jan, 2002)
نظر شما :