دیوارها و آدمها؛ آزادی در حصار
دیوار برلین با یک اشتباه فروریخت؟
تاریخ ایرانی: دیوار برلین، ۲۵ سال پیش، در ۹ نوامبر ۱۹۸۹ فروریخت. اما نخستین تلاشها برای رخنه کردن در این دیوار از اولین روز احداث آن، یعنی نیمهشب ۱۳ آگوست ۱۹۶۱ آغاز شد. رژیم آلمان شرقی سیمخاردار و الوار را پنهانی انبار کرده بود و با عجله مرزبندی را انجام داد. پلیس همان شب از این عملیات آگاهی یافت. مردم برلین برای نخستین بار زمانی به این تقسیمبندی تاریخی پی بردند که برخی از مسیرهای مترو حذف و مسافران مجبور شدند تا شبهنگام پیاده به خانه بازگردند و از خیابانهایی عبور کنند که سربازان به صورت ناگهانی در آنها حضور یافته بودند. مردم شهر وحشت کردند. آنگونه که آن توسا در کتاب «مرزبندی نهایی» مینویسد: «ظهر روز بعد مردم سعی کردند تا با دستهایشان سیمهای خاردار را از میان بردارند. در نقاط پراکندهای از شهر موفق شدند که حصار را بردارند و یک ماشین توانست به آن سوی دیوار عبور کند. به دستور مقامات طی چند هفته دیوار مستحکم شد.»
پس از یک سال، دیوار به بلندی هشت فوت رسید و سربازانی مأمور نگهبانی شدند. با وجود این دیوار چندان بلند نبود و در ۱۷ آگوست ۱۹۶۲ پیتر فچر، ۱۸ ساله و دوستش هلموت کولبیک تلاش کردند که از دیوار عبور کنند. آنها برای فرار نقطهای را در نزدیکی ایست بازرسی آمریکاییان (ایست بازرسی چارلی) در خیابان زیمر انتخاب کردند و ساعت دو بعدازظهر سعی کردند از دیوار عبور کنند. کولبیک موفق شد، ولی یک نگهبان به فچر شلیک کرد و او بر زمین افتاد. از سمت غربی دیوار به وضوح میشد او را دید؛ عکسهایی از او موجود است که بر زمین افتاده و کمک میخواهد. صدها نفر در سمت غربی جمع شدند و فریاد میکشیدند تا کسی او را نجات دهد. پلیس آلمان شرقی نمیخواست این کار را بکند و به سربازان آمریکایی گفته شده بود که اگر از مرز عبور کنند، جنگ آغاز خواهد شد. یک نفر بستهٔ کمکهای اولیه را به آن سوی دیوار پرتاب کرد، ولی فچر ضعیفتر از آن شده بود که بتواند به آن برسد. او پس از یک ساعت بر اثر خونریزی از دنیا رفت.
مردم عصبانی در آلمان غربی به تظاهرات پرداختند و میخواستند بدانند چرا آمریکاییان جلوی مرگ فچر را نگرفتند. او فقط کمی بزرگتر از یک کودک بود و میخواست مردی آزاد باشد. این پرسشی منصفانه بود، ولی میتوان متصور شد که هرگونه حرکتی میتوانست تبعات سنگینی را در پی داشته باشد. در آن زمان کوچکترین ریسکی هزینههای سنگین داشت. فچر فقط دو ماه پیش از بحران موشکی کوبا جان سپرد. زمانی که دیوار ساخته شد، جان اف کندی گفت: «راهحل مناسبی نیست، ولی دیوار به مراتب از جنگ بهتر است.» پس از جنگ جهانی دوم، برخی ادعاهای آلمانیها و شماتت کردن دیگران نابهجا بود. برخی ادعا داشتند که وجود دیوار پس از جنگ برای حفظ صلح لازم است. البته که گفتنش آسان است، به خصوص زمانی که در سویی از دیوار قرار دارید که پر از مراکز خرید است و پلیس مخفی وجود ندارد.
در واقع این برلین غربی بود که داخل دیوار قرار میگرفت، کلانشهری که از باقی آلمان غربی جدا شده بود. متحدین پیروز در جنگ - آمریکا، بریتانیا، فرانسه و اتحاد جماهیر شوروی - آلمان را به چهار بخش تقسیم کردند. از آنجایی که برلین در قسمت شوروی قرار میگرفت، شهر نیز به چهار بخش تقسیم شد. شوروی در سال ۱۹۴۸ جادهها و مسیرهای راهآهن منتهی به برلین را مسدود کرد تا برتریاش را به اثبات برساند. آمریکاییان در واکنش به این عمل از حملونقل هوایی استفاده کردند و غذا و زغالسنگ را به مردم شهر رساندند. میزان نمک جابهجا شده برای مردم شهر به حدی زیاد بود که به موتورهای هواپیماها آسیب رساند. مردم برلین غربی گرسنه نماندند، زیرا برنامهٔ اقتصادی معجزهآسای آلمان غربی در حال اجرا بود، در حالی که زندگی در بخش شرقی با کمبودهای بسیاری همراه بود. اردوگاههای نظامی شوروی شهر برلین غربی را محاصره کردند، ولی مردم آزاد بودند هر کجا که میخواهند بروند و دیگران نیز میتوانستند به شهر آنها وارد شوند.
اما اهالی برلین شرقی زندانی بودند. هفتههای پیش از احداث دیوار، روزانه هزاران نفر موفق میشدند که از مرز عبور کنند؛ این دیوار ساخته شد تا از عبور آنها جلوگیری شود اما مردم هرگز برای از میان برداشتن دیوار دست از تلاش برنداشتند. تنها یک روز پس از مرگ فچر، دختری نوجوان از دیوار عبور کرد. برخی از مردم از طریق کانالهای فاضلاب به آن سوی دیوار فرار کردند، تا روزی که دریچههای خیابان بسته شدند.
بنا بر تحقیقات مرکز مطالعات تاریخ معاصر در پتسدام، دستکم ۱۳۸ نفر در حین عبور از دیوار جان خود را از دست دادهاند. در سال ۱۹۸۰ مارینتا یرکوفسکی، دختری ۱۸ ساله، توانست از موانع مختلف عبور کند. تا آن زمان دیوار بتنی شده بود و ۱۲ فوت ارتفاع داشت، به زنگ خطرهای الکتریکی و برج نگهبانی مجهز بود، ۹۶ مایل طول داشت و تمام شهر را احاطه کرده بود. مارینتا از تمامی موانع عبور کرد، ولی هنگام بالا رفتن از آخرین مانع به سمت او شلیک و کشته شد. پنج کودک هنگام عبور از کانالها و حفرههایی که بخشی از مرزبندی بودند غرق شدند.
بسیاری میگویند که دیوار برلین بر اساس یک اشتباه فروریخت. دیگر کشورهای عضو پیمان ورشو پیش از آلمان شرقی به سیاست شفافیت (گلاسنوست) پاسخ دادند. در ماه می ۱۹۸۹ مجارستان مرزهایش را به اتریش گشود و به این ترتیب شهروندان آلمان شرقی - که تا آن زمان اجازه داشتند به دیگر کشورهای بلوک شرق سفر کنند - توانستند به غرب راه یابند و مهاجرتی عظیم آغاز شد. اریک هنکر، رهبر حزب کمونیست، در ماه اکتبر کنارهگیری کرد.
در روز نهم نوامبر، پس از یک کنفرانس مطبوعاتی جنجالی، گونتر شابوفسکی از اعضای پولیتبورو شروع به خواندن یک سند کرد. این سند در حقیقت فهرست مدارک مورد نیاز برای اخذ ویزا بود، ولی به نظر میرسید که آلمان شرقی در حال گشودن مرزهای خود است. یک گزارشگر پرسید که این قانون چه زمانی اجرا خواهد شد و شابوفسکی پاسخ داد: «تا جایی که من میدانم از همین لحظه به اجرا درمیآید.» این کنفرانس از شبکههای تلویزیونی به صورت زنده پخش شد. مردم به سمت دیوار به حرکت درآمدند. نگهبانان مرزی نیز که برنامه را دیده بودند به آنها اجازهٔ عبور دادند. طی چند ساعت مردم برلین از هر دو سو دیوار را تخریب کردند. ممکن است شابوفسکی اشتباه کرده باشد، ولی این تنها دلیل سقوط دیوار نبود که مردم از ۲۸ سال پیش به دنبال راهی برای از میان برداشتن حصار بودند. یک سال بعد کشور متحد شد. در سال ۱۹۹۷، دو نگهبان مرزی محاکمه و به جرم قتل پیتر فچر محکوم شدند.
اما پرسشی که با مرگ فچر پدید آمد همچنان باقی است. چگونه میتوان آزاد بود، زمانی که تنها گزینههای قابل تصور دیوار و یا جنگ است؟ هر دوی این گزینهها پست و فاجعهبار هستند. پرتاب یک جعبهٔ کمکهای اولیه برای مردی که در حال مرگ است توهینآمیز به نظر میرسد. تنها راه جستوجو و از پای ننشستن است، همان کاری که اهالی برلین شرقی انجام دادند. تصور میزان اهمیت این گامهای کوچک بسیار مشکل است، آجرهای کوچکی که از دیوار برداشته و دست آخر به فروریختن کل ساختار منجر شدند.
منبع: نیویورکر
نظر شما :