شاپور رواسانی در گفتوگو با تاریخ ایرانی: اسناد شبکه مالی کودتای ۲۸ مرداد باید منتشر شود
مهسا جزینی
***
درباره نقش انگلیس و آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد زیاد صحبت شده است. هم خود آنها اعتراف کردهاند و هم هر از گاهی اسناد دخالتشان در کودتا منتشر میشود. اما درباره شبکه داخلی کودتا اسناد دقیقی منتشر نشده است. اگرچه از برادران رشیدیان و همکاریشان با فضلالله زاهدی صحبت میشود اما آیا عوامل داخلی فقط همین افراد بودند؟ درباره خط و ربط این شبکه داخلی و نحوه انجام کودتا توسط آنها کمتر صحبت شده است.
در زمان مصدق میزان واردات نصف شد، معلوم است که چه کسانی متضرر میشدند. آنهایی که در کار واردات بودند. وقتی که بحث ملی شدن صنعت نفت مطرح شد عدهای از فعالان بخش خصوصی تصور کردند که ملی شدن یعنی اینکه بخش خصوصی آن را اداره کند و آنها بتوانند سهام شرکت نفت را بخرند درحالی که مصدق گفت ملی شدن یعنی اداره آن دست دولت باشد، چون متعلق به ملت ایران است. این شد که عدهای هم سر این ماجرا دشمن شدند.
چه کسانی؟
مشخص است کسانی که در خدمت سرمایهداری بودند و در کار تجارت و واردات بودند و کارخانه داشتند یا با بازار رابطه داشتند.
در این بین شما نقش بقایی و کاشانی را چه طور ارزیابی میکنید؟ آیا آنها هم به علت سهم نگرفته مخالف شدند؟ و آیا این منتقدان بعدی را میتوان در کنار آنهایی قرار داد که از ابتدا با مصدق مخالف بودند؟
من همین جا به نامهای اشاره میکنم که منتسب به آقای کاشانی است و گفته میشود که خطاب به مصدق نوشته شده است، هشدار درباره وقوع کودتاست. فرض را بر این بگیریم که این نامه واقعی است. اگرچه متن نامه حاکی از این است که بعد از وقایع ۲۸ مرداد نوشته شده است و نه قبل از آن. حضرت آیتالله کاشانی که رهبر نهضت بودند چرا منتظر مصدق ماندند؟ چرا نامه نوشتند؟ اقدام میکردند. آقای کاشانی که ۳۰ تیر پیام قیام داد چرا آن روزها که مطلع شد قرار است کودتایی صورت بگیرد به خاطر ملت ایران دستور قیام نداد؟ از مصدق اجازه میخواست؟ گرچه مصدق اعتنایی به نامه نکرد، ولی مگر آقای کاشانی جزو رهبران نهضت نبود؟ فرض بگیریم که مصدق اشتباه کرد، آقای کاشانی چرا ساکت ماند؟ برای چنین گناهی چه عذری داری؟ چرا زاهدی کودتاچی که تحت تعقیب دولت بود را در مجلس راه داد؟ چه طور است وقتی مصدق بیمار میشود حتی دوربین عکاسی که از آمبولانس او عکس گرفته بود را میشکنند اما وقتی آیتالله کاشانی بیمار شد شاه و زاهدی به عیادتش رفتند؟ آقای کاشانی آدم سادهای بود، اما اطرافیانش خرابش کردند و او چوب آنها را خورد. از نزدیکان آقای کاشانی باید سؤال کرد که چرا افرادی مثل شعبان جعفری را دور و بر خود راه دادند؟ عدهای از همین اطرافیانش که روحانی هم بودند بعد از انقلاب با لباس شخصی فرار کردند و رفتند.
گفته میشود چون در آستانه ۲۸ مرداد در صفوف رهبری جبهه ملی شکاف ایجاد شده بوده مصدق با کاشانی همراهی نمیکرد و شواهد حاکی از این است که مصدق تصور میکرده دولت همه چیز را در کنترل دارد.
روز ۳۰ تیر هم مصدق خانهنشین بود. آقای کاشانی ۳۰ تیر را راه انداخت. اگر ۲۸ مرداد هم مصدق مخالفت میکرد گناهش بروز میکرد. میگفتند خائن است و باید کنار برود.
بحثی که برخی مخالفان مصدق مطرح میکنند این است که شاه تا آن زمان چهرهای دموکرات از خود نشان داده بود و سلطنتش مبتنی بر اصول مشروطه بود و هنوز یکه تاز نشده بود.
به این آقایان بگویید به خود زحمت بدهند و تاریخ روی کار آمدن رضاخان را بخوانند. رضاخان را انگلیسیها آوردند. پسرش را هم همینطور. مگر شاه میتوانست خلاف نظر آنها کاری بکند. یکی از موارد اختلافی مصدق با شاه بر سر املاک سلطنتی بود که رضاخان به زور از مردم گرفته بود و محمدرضا شاه باید به مردم یا دولت پس میداد. مصدق میگفت که شاه و دربار نباید در امور مجلس دخالت کنند اما میکردند. افسران ارتش هم با شاه بودند. چه طور میگویند او دیکتاتور نبود؟ محمدرضا شاه بعد از کودتا که به ایران بازگشت از رئیسجمهور آمریکا تشکر کرد. دربار شاه بسیار فاسد بود. پسران رضاشاه را جلوی مدارس دخترانه میگرفتند. این سلطنت بود؟ ناصر، سوکارنو و دیگر رهبران ملی آن زمان همه دنبالهرو مصدق بودند و آن زمان تملق مصدق را میگفتند، طبیعی بود که نگذارند سر کار بماند. مصدق به دنبال پایین آوردن سن نمایندگی بود تا افراد جوانتر بتوانند وارد مجلس شوند. در این صورت فضا و امکان مانور برای ورود وابستگان دربار به مجلس کمتر میشد. شاه بعد از کودتا میخواست مصدق را بکشد، عدهای رفتند واسطه شوند که این اتفاق نیفتد. شاه گفته بود مصدق به چهره انگلستان چنگ زده است، چرا او را نکشیم؟ بعدها به توصیه آمریکا که اگر مصدق را بکشید او تبدیل به چهره ملی میشود کوتاه آمد. مصدق وصیت کرده بود که بعد از مرگ کنار شهدای ۳۰ تیر به خاک سپرده شود، شاه موافقت نکرد. هنوز که هنوز است او در احمدآباد به طور امانی دفن شده است.
درباره نقش عوامل داخلی کودتا بیش از آنچه تاکنون منتشر شده و میدانیم آیا چیزی هست که به نظر شما بعد از ۶۰ سال ناگفته مانده باشد؟
متاسفانه هنوز مقدار زیادی از اسناد و مدارک مربوط به تاریخ صد ساله کشور در دست مراکز دولتی و برخی نهادها به صورت پراکنده موجود است و منتشر نشده است. من درباره نهضت جنگل میخواستم تحقیقی انجام بدهم، نیاز به اسنادی داشتم که به من داده نشد. نه تنها اینجا بلکه در کشورهای دیگر هم همینطور است. من دنبال این بودم که بدانم امتیازات نفت جنوب به چه کسانی داده شده بود. با لندن مکاتبه کردم و حضوری رفتم با مدیر آن بخش صحبت کردم. گفتم یکسری اسناد و اطلاعات در این زمینه میخواهم. به من گفته شد به فلان کتاب مراجعه کنید آنجا نوشته شده است. گفتم همه را میدانم اما دنبال فلان اسناد هستم. در نهایت به من گفته شد آقای رواسانی شما فکر میکنید که ما اسرارمان را به هر کسی میدهیم؟ آنها اسنادی را منتشر میکنند که قرار است ما بدانیم.
یک نکته جالبی برایتان تعریف کنم در خصوص اینکه مشخص شود نقشه کودتا از ماهها قبل ریخته شده بود و به یکی دو هفته قبل از آن محدود نبود و در ارتش عدهای در جریان بودند. من آن زمان دانشگاهم تمام شده بود و افسر وظیفه ارتش بودم. افسر وظیفه باید ۶ ماه آموزش میدید و ۶ ماه خدمت میکرد. اوایل سال ۳۲، شش ماه دوم خدمت من تازه شروع شده بود. من در لشکر دو زرهی خدمت میکردم. ما افسران وظیفه جاهای مختلف پخش بودیم اما گاهی در کافه استانبول دور هم جمع میشدیم و صحبت میکردیم. آنجا بود که متوجه برخی نقل و انتقالات در ارتش شدیم. معلوم بود دارد اتفاقاتی میافتد. هشدارهای لازم را به هم میدادیم و اخبار را منتقل میکردیم. اردیبهشت ماه افسران وظیفه را یکجا جمع کردند و گفتند اسلحههایتان را تحویل بدهید و از همین جا بروید لباس شخصی بپوشید. به شما خاتمه خدمت داده شده است. ما بعدها فهمیدیم که چون افسران وظیفه کادر ارتش نبودند در موقع کودتا این احتمال بوده که اخبار را بیرون ببرند و از دستور سرپیچی کنند. ما که قرار نبود بعدا سرتیپ و سرهنگ شویم. همه از خانوادههای معمولی با تمایلات سیاسی متفاوت بودیم و امکان داشت در موقع لزوم با کودتاچیان همکاری نکنیم. من در بخش تانکهای لشکر دو زرهی خدمت میکردم، یعنی همان تانکهایی که به سمت خانه مصدق رفتند. اگر افرادی مثل من مانده بودند، به طور قطع نمیگذاشتند این اتفاق رخ دهد و به گروهبان میگفتند که سمت گلوله را برگرداند. اینها مسائلی است که کمتر به آن توجه شده است. اینکه چه کسی دستور تصفیه افسران وظیفه را داد؟ این دستور باید از بالا صادر شده باشد.
آن زمان مگر ارتش دست مصدق نبود؟
ارتش دست ارباب بود. با تغییر فرمانده که ساختار عوض نمیشود. ساختار از زمان رضاشاه به دربار وابسته بود. مصدق خودش میگفت نه ارتش و نه دستگاه قانونگذاری دست من نیست. مصدق تصادفی نخستوزیری را قبول کرد و همه دستگاه مخالفش بودند. نظامیان بدون اطلاع او دستور تیراندازی میدادند. روابط و ساختار با تغییر مصدق عوض نشده بود. مصدق خودش میگفت من کاری از دستم ساخته نیست. اسما نخستوزیر بود اما رسما قدرتی نداشت. تغییر وضعیت شروع شده بود. اگر دولت مصدق چند سالی دیگر ادامه پیدا میکرد ساختار تغییر میکرد و کودتا غیرممکن میشد.
مصدق تعدادی از افسران از جمله زاهدی را بازنشسته کرد. به نظر شما کار اخراج افسران وظیفه میتواند نقشه همینها بوده باشد که از طریق نفوذ در ارتش خواسته خود را عملی کردند؟
بله. هم آنها و هم دربار و هم آن بخش خصوصی که با ملی شدن صنعت نفت آرزوهایشان بر باد رفت.
چه طور میشود مشخص کرد که آنها چه کسانی بودند؟
باید پروندهها و اسناد منتشر شوند. مکاتبات با نخستوزیری وقت، وضعیت و خواستههای بازار و صنایع و ... همه افشا شود تا بتوان تحلیل کرد. متاسفانه الان این اسناد در اختیار گروههایی است که اجازه انتشارش را نمیدهند. من برای دریافت یکسری اسناد به مرکزی مراجع کردم، به من گفته شد چون از بخش غیردولتی هستید به شما اسناد داده نمیشود. یک سؤال مهمی که در پی آن بودم اینست که چه کسانی خرج کودتا و تظاهرات را دادند؟
چمدانهای دلار که وارد کشور شد...
بعد از ۲۸ مرداد عدهای ثروتمند شدند. باید دید آنها چه کسانی بودند. آن دلارها را چه کسانی گرفتند؟ کجا پخش شد؟ کجا فروخته شد؟ آن ساختاری که در کار توزیع دلارها بود از صدر تا ذیلش چه کسانی بودند؟ آنها که مطلع شدند چه واکنشی نشان دادند؟ چه شبکهای در مرکز و پایین شهر تهران به ویژه جلوی بازار این پول را توزیع کرد؟ طرف خارجی تنها بخشی از اسناد را منتشر میکند اما نام همکار داخلیاش را اعلام نمیکند. الان بعد از ۶۰ سال باید سازوکار این شبکه کاملا مشخص شود. هم در ارتش و هم بازار این شبکه عناصر فعالی داشته است.
در این میان از برادران رشیدیان به عنوان سرحلقه عوامل داخلی نام برده میشود.
فقط آنها نبودند. این برادران با چه کسانی رابطه داشتند؟ این یک فرایند است.
درباره نقش حزب توده در آن روزها هم حرف و حدیث زیاد است.
رهبری حزب توده مجموعه پرتضادی بود. عدهای گوش به فرمان مسکو بودند و عدهای میگفتند باید کاری کرد. هنوز هم ترکیب آن به طور علنی مشخص نشده است چون عدهای فرار کردند و به مسکو رفتند و عدهای دیگر هم در برلن شرقی پخش شدند. یکی از رهبران موثر سازمان افسران حزب توده که حکم اعدام گرفته بود و بعدها آزاد شد و الان فوت کرده است برای من تعریف میکرد که همان روزها ما به دستگاه رهبری پیشنهاد کردیم که میتوانیم شاه را از بین ببریم چون یکی از محافظان شاه هم جزو ماست. گفتند نه. این فرد میخندید و به من میگفت همانطور که یک سازمان دانشجویی مطیع دانشگاه است ما سازمان افسران هم مطیع شورای مرکزی بودیم، یعنی انضباط تشکیلاتی تا این اندازه شدید بود. همین فرد میگفت که یکی از افسران توپخانه میخواست اسامی افسران را به صورت رمز در آورد، ما مخالف بودیم و میگفتیم همین که در حافظه داریم کافی است. دست آخر این کتابچه دست مستشاران آمریکایی افتاد و از آنجا این گروه لو رفت. فقط میگفت که فهرست گروهبانان حزب را یکی به موقع از بین برد.
نظر شما :