شاه و هویدا؛ قصۀ ارباب مستبد و خدمتگزار لیبرال

افشین متین عسگری-۱: چرا میلانی، هویدا را «ابوالهول ایرانی» می‌خواند؟
۲۹ فروردین ۱۳۹۳ | ۱۴:۳۳ کد : ۷۷۷۱ چهره ناپیدای هویدا
میلانی در مقدمهٔ «معمای هویدا» ادعا می‌کند نوشتن این کتاب مجابش کرده که تقریباً همهٔ استنباط‌هایش در مورد هویدا اشتباه بوده، که یعنی خواننده هم احتمالاً باید منتظر تجربه‌ای مشابه باشد...میلانی هویدا و دیگر همکارانش را در طبقهٔ قدر قدرتان حاکم، مسئول جدی معایب و ناکامی‌های حکومت نمی‌داند. به‌نظر می‌آید حرفش این باشد که موانع خیلی عظیم و شاه زیادی «غیرلیبرال» بود...هویدا که تا آخرین لحظه به اربابش وفادار بود، حاضر نشد شاه را گناهکار بخواند.
شاه و هویدا؛ قصۀ ارباب مستبد و خدمتگزار لیبرال
ترجمه: بهرنگ رجبی

 

تاریخ ایرانی: پس از انقلاب در ایران، زندگینامهٔ سیاسی بدل به گونهٔ محبوبی شده. چهره‌های دولتی، رهبران احزاب سیاسی و نویسنده‌های حرفه‌ای مجموعه‌ای عظیم از شرح ‌حال، خاطرات، زندگینامه و داستان‌های نیمه‌زندگینامه‌ای به‌دست داده‌اند. وقتی صلای گسستی بنیادین از گذشته سر داده شد، اضطراب و کنجکاوی ژرفی را هم باعث شد که بر سر آن همه سرکوب ‌شده، کنار گذاشته ‌شده، انکار شده. به نظر می‌آید به‌رغم یا شاید به ‌دلیل این پاکسازی رسمی و دولتی تاریخ، اکنون میلی سیری‌ناپذیر هست به کتاب‌هایی دربارهٔ دوران پهلوی.

 

در اواخر دههٔ ۱۳۷۰، رمانی پرفروش به نام «بامداد خمار» در عرصهٔ فرهنگ کمی سر و صدا کرد؛ این رمان از عرف‌ها و قراردادهای ادبی ظاهراً عامه‌پسند مرسوم تخطی می‌کرد و ثروت و موهبت‌های اشرافیت را ارزش‌هایی مثبت تصویر می‌کرد. فرا‌تر از فرهنگ عامه، به نظر می‌آید به وضوح روندی از بازنگری‌های تاریخی هم در عرصهٔ مطالعات تاریخی/ زندگینامه‌ای جدی به راه افتاده باشد، مثلاً در کتاب‌هایی چون «قبلهٔ عالم» عباس امانت که به بازنمایی فراگیر اما کلیشه‌ای از سلطنت به‌سان عصارهٔ انحطاط و ایستایی می‌پردازد.

 

اما نوشتن زندگینامه‌ها و شرح‌حال‌های سیاسی مربوط به دوران پهلوی و جمهوری اسلامی کماکان به لحاظ سیاسی حساسیت‌برانگیز‌تر و به لحاظ روشنفکرانه خطیر‌تر است. محمدرضا شاه پهلوی بلافاصله بعد از سرنگونی‌اش «پاسخ به تاریخ» را نوشت، روایتی خام‌دستانه و خودمحور از دستاورد‌ها و سقوطش. این کتاب اهمیت تاریخی نداشت اما الگویی شد برای جریان «ادبیات انکار»، تولید طرفداران حکومت پیشین که همچون خود شاه، عیوب عمده و عظیم آن حکومت یا نقش خودشان در ناکامی‌هایش را انکار می‌کردند. کم‌کم بارقه‌هایی از نقد خود هم در آثاری چون «در خدمت تخت طاووس» نوشتهٔ پرویز راجی و بیش از آن در خاطرات پس از مرگ منتشرشدهٔ اسدالله علم، «خاطرات علم»، پیدا شد.

 

«معمای هویدا» نوشتهٔ عباس میلانی، زندگینامهٔ امیرعباس هویدا است، دیرپا‌ترین نخست‌وزیر شاه و دومین مرد قدرتمند ایران در دو دههٔ پایانی دوران سلطنت. کتاب تلاشی است بلندپروازانه و موشکاف که به راحتی می‌توان برجسته‌ترین نمونه در گونهٔ زندگینامه‌های سیاسی ایرانی سدهٔ بیستم خواندش. به‌علاوه موضوع بحث‌برانگیز، سبک گیرا و جذاب و نثر خواندنی‌اش آن را بدل به کتابی خوشایند و قابل‌ فهم برای مخاطبانی فرا‌تر از دانشگاهیان کرده. کتاب‌هایی این‌چنین بنا به تعریف، بحث‌برانگیز و برانگیزاننده‌اند اما کتاب میلانی به ‌دلیل تأثیر احتمالی بالقوه‌اش، به‌خصوص عمدتاً روی عامهٔ غیرمتخصص، توجه انتقادی خاصی می‌طلبد. «معمای هویدا» به‌رغم شایستگی‌های بسیارش نهایتاً اثری ناامیدکننده است چون میلانی مقادیر زیادی جانبداری سیاسی وارد بازآفرینی تاریخی‌اش کرده است.

 

 

شرح‌ حال‌نویسی به نیابت و لزوم نقاب‌های پر رمز و راز

 

خوانندهٔ دقیق چکیدهٔ کمابیش همهٔ پنداشت‌ها، پیش‌فرض‌ها و نتایج کتاب را در مقدمه‌اش خواهد یافت. نخستین نکتهٔ مهم این است که پذیرش نوشتن دربارهٔ زندگی هویدا، در تداوم اثر پیشین میلانی است که شرح‌ حال خودش بود ــ این بار اما «به نیابت». کسانی که «داستان دو شهر: خاطرات ایرانی» او را خوانده باشند، غرابت‌های این اثر را به یاد دارند. جدای شرح‌های دوران کودکی، شگفت‌آور بود که کتاب فصل مختصری داشت دربارهٔ رشد فکری میلانی در طول سال‌های دانشجویی‌اش در برکلی کالیفرنیا از اواسط دههٔ ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۴. همین سال بود که به گروه استالینیستی ضد شاهی پیوست که نگره‌شان برآمده از مطالعهٔ دقیق نوشته‌های مائو تسه تونگ و مجلهٔ «پکیگ ریویو» بود. میلانی آشکارا این تجربه را تعمیم می‌دهد تا همهٔ مخالفان ایرانی شاه را متعصبانی با ذهن‌هایی بسته تصویر کند. اما این نمونه‌ای است از «همگانی کردن گناه» به قصد اجتناب از پذیرش مسئولیت شخصی. میلانی می‌توانست طیف‌هایی کمتر جزم‌اندیش در جنبش دانشجویی را برگزیند، یا از مخالفان کناره بگیرد و مسیر روشنفکرانهٔ مستقلی در پیش بگیرد. اما او همراه این گروه مائوئیستی ماند و دچار مخمصه‌ها و گرفتاری‌هایی سیاسی شد که در «داستان دو شهر» بهشان اشاره شده اما توضیح روشن و کامل داده نشده‌اند.

 

تلخ‌ترین بخش‌های شرح ‌حال‌نویسی میلانی دو فصلی‌اند که او در آن‌ها از آزار‌ها و شکنجه‌هایی که تجربه کرده می‌نویسد، دورانی که زندانی سیاسی حکومت سلطنتی بوده. میلانی استاد دانشگاه شد و همچنان که کماکان مرتبط بود با گروه مائوئیستی، به مرکزی مطالعاتی و پژوهشی پیوست که ظاهراً روشنفکرانی اصلاح‌خواه حول محور ملکه تشکیل داده بودند. این‌‌ همان زمانی است که می‌بینیم او نوشته‌هایی در ستایش حکومت پهلوی منتشر می‌کند.(۱) آیا این تلویحاً یعنی نوشته‌های میلانی در طرفداری از حکومت شاه، از جمله متن سخنرانی‌هایی که برای ملکه می‌نوشت، مال دورانی است که او در واقعش مائوئیستی مخفی بوده؟ هیچ توضیحی نیست، همچنین هیچ شرح روشنی از ترتیب زمانی وقایع.

 

میلانی نهایتاً به‌ دلیل ارتباطات دست‌چپی‌اش دستگیر شد، اگرچه مدعی می‌شود مدت‌ها پیش از افتادن به زندان، دست از افکار انقلابی شسته بود. همچنین اشاره می‌کند به توافقی سریع با مقامات مبنی بر اینکه بگذارند ظرف یک سال آزاد شود، اما اضافه می‌کند که گزارش‌های رسانه‌ها شهادت او در دادگاه را تحریف کرده و ستایش شاه جا زده‌اند. این هم شاید ارجاعی غیرمستقیم باشد به نوشته‌هایی از او که در کتاب‌های منتشرهٔ ساواک، برای حمله به مخالفان استفاده می‌شدند.(۲) اگرچه «داستان دو شهر» توضیحات روشنی در مورد این موضوعات مناقشه‌برانگیز به‌دست نمی‌دهد اما شاید مشخص کند چرا میلانی سیاست ایران را عرصهٔ رویارویی دو سو می‌بیند: نیروهای مخالف متعصب و متحجر در یک سو و نظام پُرعیب ‌و نقص اما تجددگرای سلطنت در سوی دیگر ــ نبردی که در آن، روشنفکران واقعی چاره‌ای ندارند جز اینکه به سوی دوم بپیوندند. تداوم همین مضمون در «معمای هویدا» کتاب را بدل به نوعی شرح‌ حال‌نویسی شخصی کرده «به نیابت».

 

میلانی در مقدمهٔ «معمای هویدا» ادعا می‌کند نوشتن این کتاب مجابش کرده که تقریباً همهٔ استنباط‌هایش در مورد هویدا اشتباه بوده، که یعنی خواننده هم احتمالاً باید منتظر تجربه‌ای مشابه باشد. بعد خلاصه‌ای از آنچه دربارهٔ هویدا دریافته، به‌ دست می‌دهد: «او روشنفکری حقیقی بود، جهان‌وطنی قلباً لیبرال که خدمتگزاری اربابی غیرلیبرال را می‌کرد.»(۳) این کلمات، که هیچ ابهامی در خود ندارند لُب آن چیزی‌ را بیان می‌کنند که نویسنده می‌خواهد دربارهٔ هویدا به خواننده‌اش منتقل کند. وعدهٔ به ‌دست دادن تصویری همدلانه از مردی می‌دهد که معمولاً به دیدی خیلی منفی نگریسته می‌شد و نیز وعدهٔ اینکه از گذر همین تصویر، استنباط‌ها و تلقی‌های عمومی در مورد او را زیر و زبر می‌کند.

 

مسئلهٔ مسئولیت اخلاقی هویدا و دیگرانی که در جایگاه‌هایی مهم به حکومت شاه خدمت کردند، دغدغهٔ مرکزی «معمای هویدا» است. روایت میلانی غیرمستقیم به این مسئله می‌پردازد، اما موضعش را از‌‌ همان آغاز بیان می‌کند. او می‌خواهد نشان دهد هویدا روشنفکری لیبرال بوده که همراه با جمعی پُرشمار از دیگر تکنوکرات‌هایی همفکرش، با «فقر، ظلم»، و «سنت» مبارزه می‌کردند. کتاب توضیح روشنی نمی‌دهد که چرا چنین تلاش‌هایی ناکام ماندند. میلانی هم هویدا و دیگر همکارانش را در طبقهٔ قدر قدرتان حاکم، مسئول جدی معایب و ناکامی‌های حکومت نمی‌داند. به‌نظر می‌آید حرفش این باشد که موانع خیلی عظیم و شاه زیادی «غیرلیبرال» بود. در نتیجه پیشارویمان روند برساختن تراژدی‌ای کلاسیک را داریم: شاهی مستبد که دارد بر جامعه‌ای عقب‌مانده حکومت می‌کند، روبرو با خارجی‌های مداخله‌جو و مخالفانی متعصب و جزم‌اندیش است، و روشنفکرانی چون هویدا خدمتگزاری‌اش را می‌کنند، آدم‌هایی که به همین سبب شرافت اخلاقی‌شان زیر سؤال رفته، شرافتی که هر جور هست، باید اعاده‌اش کرد. به همین خاطر است که عنوان انگلیسی کتاب هم شده «ابوالهول ایرانی»، نماد روشنفکران پر رمز و راز و درک ‌نشده‌ای که «قصهٔ واقعی» زندگی‌شان، «معمای انقلاب ایران» را هم توضیح خواهد داد و حل خواهد کرد. به‌راستی که بسیاری چیز‌ها به چالش کشیده شده‌اند. چه خوب و مقبول که میلانی کمابیش همهٔ این فرض‌ها را به روشنی در‌‌ همان صفحهٔ دوم از مقدمهٔ کتابش بیان کرده است.

 

مقدمه همچنین ملاحظاتی کلی دربارهٔ جایگاه زندگینامه‌نویسی در تاریخ ایران را هم در بر دارد. به گفتهٔ میلانی، با اینکه متون شاهانهٔ پیشااسلامی «بی‌هیچ پرده‌پوشی و مسامحه‌ای بر محوریت راویشان می‌گشتند... با ظهور اسلام، فردیت راوی کم‌کم به سایه رفت و خود افراد دیگر مستقیماً برای خواننده توصیف یا معلوم نمی‌شدند.» بر‌خلاف این تعمیم فراگیر و تمام‌عیار، ایران اسلامی سرشار از گونه‌های شعر و نثری است دربرگیرندهٔ اشارات زندگینامه‌ای و شرح ‌حالی. نمونه‌های مشهودش مدایح و حماسه‌سرایی، وقایع‌نامه‌های درباری و سفرنامه‌ها هستند. اما میلانی همین‌طور به گفته‌های اغراق‌آمیزش دربارهٔ گونهٔ زندگینامه‌نویسی در اسلام و مسیحیت ادامه می‌دهد و «تکثرگرایی زندگینامه‌محور» در روایت‌های انجیل را در برابر روایت صریح قرآن و فقدان تمرکزش بر زندگی پیامبر می‌نشاند.

 

چون «معمای هویدا» اثری تحقیقی است، باید به استفاده‌اش از منابع و روش‌شناسی تحقیقش هم نظری کنیم. نویسنده استفادهٔ عالی و شگرفی از اسناد بایگانی شدهٔ وزارت امور خارجهٔ فرانسه، آرشیوهای ملی و امنیت ملی ایالات متحده، گزارش‌های سی‌آی‌ای و سفارت آمریکا در تهران و دیگر منابع اطلاعاتی و دیپلماتیک می‌کند. به‌علاوه، ارجاعات وسیعی هم هست به خاطرات و نوشته‌های بزرگان حکومت پهلوی، شاه و خود هویدا.

 

به این اسناد، گفت‌وگو‌ها با حدود ۱۳۰ نفر هم افزوده شده. میلانی ادعا می‌کند در انتخاب اینکه با کی حرف بزند و همچنین احتمالاً اینکه چه اسنادی استفاده شوند، «هیچ‌کس را صرفاً به لحاظ اعتقادات سیاسی‌اش» حذف نکرده، «نه کسانی را که در تثبیت رژیم شاه می‌کوشیدند، نه در مبارزه علیه آن». فقط بخش دوم این مدعا تا حدی صادق است، چون کتاب عملاً به یک گروه از «اعتقادات سیاسی» می‌پردازد. اثر میلانی به صورتی نظام‌مند از مطالعاتی محققانه، مدارکی مستند، یا گفت‌وگوهایی شخصی چشم می‌پوشد که بازتاب‌دهندهٔ انتقاداتی جدی به هویدا هستند. چندتایی از چنین منابعی به ناگزیر اشاره شده‌اند. مثلاً در رابطه با برخورد سال ۱۳۴۵ هویدا با روشنفکران مخالف؛ و نویسنده و فیلمساز چپ‌گرا، ابراهیم گلستان، هم هرازگاه مأخذ ارجاع‌هایی است، عمدتاً در پایان فصل دوازده کتاب و بار دیگر در بحث از ارتباطی بحث‌برانگیز با هویدا.

 

یک اتهام اصلی به هویدا به‌ دست گرفتن زمام حکومتی است که به‌صورتی نظام‌مند آدم‌ها را به خاطر فعالیت‌های سیاسی‌شان، زندانی، شکنجه و اعدام می‌کرد. در نتیجه از یک زندگینامه‌نویسی بی‌طرف انتظار می‌رود شهادت‌ها و گفته‌های دست‌کم چند زندانی سیاسی دوران پهلوی را سنجیده باشد. بسیاری از این زندانیان سیاسی خاطراتشان را منتشر کرده‌اند. دسترسی به خودشان هم در اروپا و ایالات متحده بسیار آسان بوده و احتمالاً قبول هم می‌کرده‌اند دربارهٔ گلایه‌ها و شکوه‌هایشان از هویدا حرف بزنند.(۴) اما انتخاب میلانی این بوده که چنین صداهایی را اعتنا نکند و به عوض، عمدهٔ اتکایش را روی منابعی گذاشته که آشکارا طرفدار هویدا بوده‌اند. از این گروه، بیشترین ارجاع‌ها از برادر هویدا، فریدون، همسر سابق او لیلا امامی و منشی و پزشک شخصی او است.

 

روش میلانی برای سنجش صحت منابع هم از اعتبار کتاب کاسته. ادعا می‌کند «اصل را بر این گذاشتم که هیچ حرف مهمی را، بدون تأیید آن از سوی منبع مستقل دومی در کتاب نقل نکنم.» اما پی‌نوشت‌ها و ارجاعات نشانی از چنین تأییدهٔ دومی نمی‌دهند. توضیح نویسنده این است که ارجاعات به منبع دوم حذف شده چون پی‌نوشت‌های پایانی کتاب را زیادی طولانی می‌کرده. اما ما باید مطمئن باشیم او شخصاً از اعتبار همهٔ روایت‌هایی که مستقلاً قابل تصدیق نیستند، مطمئن شده. این روش‌شناسی هم مدعای کتاب در مورد تعادل و بی‌طرفی را تقویت نمی‌کند.

 

«معمای هویدا» ساختاری هوشمندانه و دقیق دارد که یادآور فیلم‌های هالیوودی از مد افتاده است. شروع دراماتیکش با روزهای توفانی فروردین‌ ماه ۱۳۵۸ شروع می‌شود که هویدا در زندان است و کمی مانده تا آن سرنوشت قریب‌الوقوعی که بیشتر خوانندگان می‌دانند اعدامی مهیب خواهد بود. هویدا که کمابیش سیزده سال شاه را خدمتی وفادارانه کرده بود، سال ۱۳۵۷ همچون حصر خانگی شد تا هدف موج بلند انقلاب او باشد. با اینکه شاه ناسپاس و نوکران خوش‌اقبال‌ترش از کشور گریختند، اما هویدا پشت سر جا ماند و به ‌دست انقلابیون افتاد. او که تا آخرین لحظه به اربابش وفادار بود، حاضر نشد شاه را گناهکار بخواند و به خبرنگاری فرانسوی گفت «فکر کنم قربانی بهتر است سکوت اختیار کند.»

 

از پی این درآمد غمبار، روایت اصلی کتاب آغاز می‌شود که فلاش‌بکی طولانی است، تعریف قصهٔ زندگی هویدا از کودکی تا نخست‌وزیری و نهایتاً تا خزان و مرگش. سرآخر هم دو فصل نهایی ما را برمی‌گردانند به آغاز کتاب و تمرکزشان بر ارائهٔ تصاویری واضح و روشن از محاکمه و اعدام هویدا. میلانی در به هم بافتن گزارش‌ها و اسناد تاریخی و حکایت‌ها و شهادت‌های شخصی موفق است و به ما منظری پُرجزئیات از زندگی و زمانهٔ هویدا می‌دهد. اما دو نقصان موضوعی مرتبط با همدیگر بر این روایت سایه می‌اندازند و هر دو همدلی با قهرمان را مانع می‌شوند. یکم، قابلیت‌های هویدا برای تصویر کردن یک روشنفکر از او مدام بیشتر باد و بزرگ‌نمایی می‌شود. مسئلهٔ مسئولیت سیاسی و اخلاقی او مرتباً و خیلی حساب‌شده کنار گذاشته و به پس‌زمینه رانده می‌شود. واقعیتش اینکه میلانی ادا‌ها و ادعاهای روشنفکرانهٔ هویدا را جوری گنده می‌کند انگار این‌ها می‌توانند تسلیم تمام‌وکمال و فرصت‌طلبانهٔ او را در برابر وضعیتی فاسد و سرکوبگر جبران کنند.

 

ادامه دارد...

 

پی‌نوشت‌ها:

 

۱- برای نمونه‌ای از نوشته‌های میلانی در دفاع از سلطنت پهلوی، نگاه کنید به:

Manouchehr Ganji and Abbas Milani, “Iran: Developments During the Last Fifty Years” in Jane W. Jacqz, ed., Iran: Past, Present and Future: Aspen Institute/Persepolis Symposium (New York: Aspen Institute for Humanistic Studies, 1976), pp. 33-55.

 

۲- از میلانی نقل ‌قول‌های مفصلی در این کتاب منتشرهٔ ساواک آمده: اسرار فعالیت‌های ضدایرانی در خارج از کشور (تهران، ۱۳۵۶).

 

۳- این تکه در ترجمهٔ خود میلانی از کتابش به فارسی موجود نیست و اینجا به ناچار از متن انگلیسی ترجمه شده. م.

 

۴- مهم‌ترین پژوهش دربارهٔ محاکمه‌های سیاسی، زندانی کردن‌ها و شکنجه‌ها در ایران سدهٔ بیستم از آن یرواند آبراهامیان است:

Eervand Abrahamian، Eervand Abrahamian, Tortured Confessions:Prisond and Public Recantations in Modern Iran (Berkley: University of California Press, 1999).

تصمیم میلانی این بوده که از کتاب آبراهامیان استفاده نکند، کتابی که در کتابنامه‌اش فهرستی درازدامن از شهادت‌های شخصی، خاطرات‌ها و دیگر منابع مستندی دارد که زندانیان سیاسی دوران زمامداری هویدا حاصل داده‌اند.

 

 

منبع:

The Transparent Sphinx: Political Biography and the Question of Intellectual Responsibility

Afshin Matin-asgari

Critique, No. 19, Fall 2001

کلید واژه ها: هویدا افشین متین عسگری


نظر شما :