هویدای فکلی؛ محصول مشترک ایران و اروپا
جیمز ای. بیل، نویسنده کتاب «عقاب و شیر: تراژدی رابطهٔ ایران و آمریکا»
تاریخ ایرانی: امیرعباس هویدا در دورانی انقلابی زیست و زادهٔ چنین روزگاری، به مرگ مخوفی نیز جان سپرد. هویدا به مدت ۱۳ سال نخستوزیر ایران بود - طولانیتر از هر نخستوزیری در تاریخ معاصر ایران. او حکومت شاه را زیر ورقهای از جلا پنهان کرد و خود در عوض بار بدنامی قوانین سرکوبگر شاه را بر دوش کشید. با وقوع انقلاب هنگامی که اکثر نزدیکان شاه از کشور گریختند، او تصمیم گرفت در ایران بماند.
او که توسط شاه نیز از قدرت برکنار و قربانی حکومت پهلوی شده بود، شجاعت و ثبات آن را داشت تا با دادگاههای آشفتهٔ انقلاب مواجه شود تا آنکه در ۷ آوریل ۱۹۷۹ بهای این تصمیمش را پرداخت و پس از یک محاکمهٔ انقلابی، سه گلوله بر سر او شلیک شد.
داستان هویدا از بسیاری از جهات داستان انقلاب ایران است. عباس میلانی در زندگینامه زیبایی که از زندگی هویدا نگاشته، تحلیلهای فوقالعادهای را از ایران و انقلاب کمتر شناخته شدهاش در اختیار ما قرار میدهد. میلانی با مهارت داستان هویدا را به داستان انقلاب ایران پیوند میدهد. کمتر نوشتهای دربارهٔ انقلاب ایران، این چنین متقاعدکننده است.
شخصیت امیرعباس هویدا دارای پیچیدگیها و تضادهایی بود که در فرهنگ ایرانی نیز به چشم میآیند. هویدا در عین سادگی، بدگمان بود. در حالی که فرمانبردار بود، غرورش را نیز حفظ میکرد. بیادبانه رک و صریح بود ولی استادانه از عهدهٔ پنهان کردن مسائل نیز برمیآمد. با وجود پارانویا میتوانست به طور عجیبی نیز اعتماد کند. در نهایت، هویدا محصول مشترک اروپا و ایران بود.
هویدا که در اروپا تحصیل کرده بود به زبانهای فرانسه و انگلیسی مسلط بود. او نیز همانند اکثر طبقهٔ روشنفکر ایرانی، به اروپا بیشتر تعلق داشت تا به ایران. شدیدا سکولار بود و وجوه اشتراک بسیار کمی با عامهٔ مردم ایران و روحانیون شیعه داشت.
او با پیپ و عصایی در دست و کراواتهای گلدار و گل ارکیدهای در برگردان یقهاش، تصویری خودنمایانه و غربی در ذهن تودهٔ مردم ایران ساخته بود. او یک فکلی بود؛ واژهای تحقیرآمیز برای مردانی که کراوات میزدند. میلانی این نوع اختلافات سنگین فرهنگی و طبقاتی را با کنار هم گذاردن هویدا و صادق خلخالی، «قاضی اعدامها»ی انقلابی، به خوبی نشان داده است.
هویدا میان شاه و مردم میانجیگری میکرد. در حالی که در برابر شاه تعظیم و تکریم میکرد، مخالفان سیاسی را نیز زیر پا میفشرد. هویدا از لحاظ اقتصادی فاسد نبود و در نخستین سالهای نخستوزیریاش به مبارزهٔ شدید با فساد پرداخت. «قدرت» نیروی محرک او بود.
شاه ایران از هویدا برای ایجاد موازنه با دیگر سیاستمداران قدرتطلب بهره میبرد. در طول سالیان، نخستوزیر مبارزات سختی را با دیگر سیاستمداران برجستهٔ نزدیک به شاه پشت سر گذاشت. هویدا درگیر مبارزه سیاسی با دوستان نزدیک شاه همچون اسدالله علم، وزیر دربار و اردشیر زاهدی، وزیر امور خارجه بود. علم مرد شریری بود که نزدیکترین یار شاه به حساب میآمد. زاهدی سیاستمداری تندگو با بلندپروازیهای وقیحانه بود که از هویدا تنفر داشت. علاوه بر این سیاستمداران درندهخو، هویدا با دیگر سیاستمداران حسودی که برایش مزاحمت ایجاد میکردند نیز درگیر بود.
به منظور دفاع از خود، هویدا با دیگر مراکز قدرت در کشور ارتباط نزدیکی برقرار کرد. هویدا که تحتالحمایهٔ عبدالله انتظام زمامدار ارشد بود، با پرویز ثابتی چهرهٔ با نفوذ پلیس مخفی (ساواک) نیز رابطهای صمیمی را آغاز کرد. او با مقامات حزب ایران نوین نیز روابط مهمی را شکل داد. هویدا یک فراماسون بود و دوستان نزدیکی در میان روشنفکران و سیاستمداران فرانسوی و آمریکایی داشت.
بیشک هویدا از هواداران شاه و نظام بود. او وقت زیادی صرف کرد تا حمایت روشنفکران تاثیرگذار مملکت را جلب کند ولی با شکست سنگینی در این زمینه مواجه شد. به دلیل این شکست و بخشی نیز به دلیل مشاهدهٔ فساد رو به رشد درباریان، هویدا در سالهای آخر نخستوزیریاش به فردی تلخ و بدبین بدل شد. سخنانش تند و آتشین بودند و مدام متلک و جملات طعنهآمیز را نثار دیگران میکرد. در واقع با گذر زمان، از رویکرد سیاسی هویدا میتوان با عنوان «طعنهمداری» یاد کرد.
هویدا به منظور حمایت از شاه و نظام پهلوی، وجود سانسور را توجیه کرد؛ از پلیس مخفی پشتیبانی کرد و از اعمال شکنجه که از سال ۱۹۷۰ به بعد در زندانهای شاه بسیار متداول شده بود، اظهار بیاطلاعی کرد. تمامی این نکات در دادگاه به ضرر هویدا تمام شدند. اگر از فساد و سرکوب آگاهی داشت، چرا در اعتراض به آن، استعفا نکرد؟ او طعنه میزد ولی کنارهگیری نمیکرد.
امیرعباس هویدا از چشیدن طعم قدرت لذت میبرد. او نمایندهٔ گروهی از طبقهٔ متوسط حرفهای بود که ترجیح دادند با پیوستن به نظام، آن را از درون تغییر دهند. به این دلیل، طبقهٔ روشنفکر که مبارزه با نظام را برگزیده بود، او را محکوم کردند. نه تنها اعضای طبقهٔ حاکم رژیم پهلوی بر او رشک میورزیدند و طبقات پایین از او انتقاد میکردند، بلکه اعضای طبقهٔ اجتماعی خودش نیز او را محکوم میکردند.
انقلاب ایران یک تندباد اجتماعی - سیاسی بود که ذاتش همهٔ طبقات اجتماعی را شامل میشد. امیرعباس هویدا در برابر این طوفان ایستاد. مناسبات زیاد و مهارتهای زیرکانهٔ سیاسیاش نتوانستند تا از او در برابر این خروش محافظت کنند.
نحوهٔ بینش عباس میلانی در بررسی انقلاب ایران و نگرش او از دید امیرعباس هویدا، شایستهٔ ستایش است. امیرعباس هویدا، سیاستمداری بود که در روزهای مهم پیش از انقلاب حضور داشت و به همراه بسیاری دیگر توسط نیروهای غران انقلاب به کنار رانده شدند.
منبع:
The Persian Sphinx: Amir Abbas Hoveyda and the Riddle of the Iranian Revolution by Abbas Milani
Review by: James A. Bill
Middle East Journal, Vol. 55, No. 1 (Winter, 2001), pp. 149-150
نظر شما :