شکست برنامهریزی در سایه دلارهای آمریکایی/ چرا اصل ۴ در ایران ناکام ماند؟
مجید یوسفی
در مجموع مباحثات فوق سه دیدگاه بیشتر از دیگر نظریهها در بین اندیشمندان ایرانی مورد توجه منتقدان بوده است:
۱ـ دیدگاهی که ناکامی برنامهریزان اقتصادی در کشور را ناشی از عوامل فنی یا به عبارت دیگر، ناشی از اشتباهات فنی سیاستگذاران و برنامهریزان در انتخاب هدفها و وسایل اجرایی این برنامهها میدانست.
۲ـ دیدگاهی که برنامهریزی اقتصادی در ایران و سایر کشورهای در حال توسعه را نه به منزله تلاش آگاهانه دولت در این کشورها برای بهبود وضعیت اقتصادی خود، بلکه ابزار مدرن سرمایهداری مسلط برای استمرار روند استثمار اقتصادهای پیرامونی یا عقبافتاده میدانست. این دیدگاه که به نظر میرسید از نظریههای معروفی در اقتصاد توسعه چون «نظریه وابستگی» الهام میگیرد ناکامی برنامهریزی اقتصادی در ایران را به دخالت نیروهای خارجی نسبت میدهد یا این تلاشها را غیراصیل تصور میکرد.
۳ـ دیدگاه دیگری که دربارۀ دلیل ناکامی برنامهریزی و اجرای برنامههای توسعه اقتصادی در ایران مطرح شد این بود که هر دیدگاهی باید معرف نظریهای درباره کمیت و کیفیت رفتار دولت در کشور باشد. به عبارت دیگر، هر نظریهای که بتواند این رفتار را تبیین کند نظریه معتبرتری درباره علل ناکامی برنامهریزی در ایران خواهد بود.
این نظریه خود بر سه بخش تقسیم میشود:
الف - دیدگاه اول، دولت را موجودی خنثی و بیطرف میداند که تنها عامل اجرای نظرات و توصیههای فنی برنامهریزان است.
ب ـ دیدگاه دوم، دولت در ایران و به طور کلی دولتهای کشورهای در حال توسعه را عنصر بیاختیاری میداند که هر اقدامی از جمله برنامهریزی اقتصادی را دولتهای قدرتمند بر آنها دیکته کردهاند. (نظریه معروف توطئه)
ج ـ این دیدگاه به تاثیر عوامل غیراقتصادی محیط برنامهریزی بر رفتار دولت پرداخته و معتقد است اگر نیروهای موثر بر محیط برنامهریزی شناسایی نشود تجهیز دولت به منابع مالی و فیزیکی فراوان چیزی نیست جز سپردن جامعه به دست حادثه یا تیغ را در دست زنگی مست گذاشتن. (مکلئود، پیشگفتار، ص۱۳)
میانجی، سلطهجو شد
بررسی و مطالعه مستندات تاریخی برنامههای اصل ۴ ترومن نشانگر آن است که نه انگیزه و نه اهداف اساسی آن هیچ کدام گویای نافرجامیاش نبود بلکه عمده نشانهها گویای آن بود که غالبا عوامل غیراقتصادی بر ناکام ماندن این برنامه نقش عمده داشته است.
اجرای اصل ۴ ترومن در اواخر دهه ۲۰ شمسی، حاصل سه دوره مشخص در فضای سیاسی ایران بود. این طرح در دوران پر هیاهو و جنجالبرانگیز نخستوزیری دکتر محمد مصدق و دوران ثبات و آرامش آمریکایی فضلالله زاهدی و اصلاحات آمریکایی دکتر علی امینی دنبال میشد.
در دوران محمد مصدق اگرچه نگاه منتقدانهای پیرامون نقش انگلیس در ماجرای شرکت نفت وجود داشت و آمریکا همواره نقش میانجی را در مذاکرات ایران و انگلیس ایفا میکرد، اما در بین ایرانیان یک نگاه همدلانهای نیز به چشم میخورد که آمریکا را در بین دیگر کشورهای سلطهجوی جهانی به نسبت، یک کشور صلحدوست و پایبند به اصول انسانی نشان میداد. شاید همین عامل و نقشی که آن کشور در جنگ جهانی دوم ایفا کرد نظر ایرانیان را برای همکاریهای آنان جلب نمود. تا ظهر روز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ این نگاه کماکان در اذهان ایرانیان به قوت خود باقی بود. از فردای آن روز که ماموران آمریکایی نقش موثری در سرنگونی دکتر مصدق ایفا کردند ناگهان نگاهها نسبت به این کشور بزرگ و صلحجو تغییر کرد. در چشم برهمزدنی آن باور قلبی در قاطبه ملت به یک کینه ملی علیه آمریکاییها ایجاد شد. دستکم، جامعه سیاسی آن روز، آمریکا را عامل براندازی دولت ملیگرای مصدق میدانستند. با این همه، عبدالرضا انصاری ـ رئیس ایرانی اصل ۴ ترومن ـ در خاطرات خود آورده است که پس از بازنشستگی ویلیام وارن، رئیس اصل ۴، از او پرسیده است که آیا او رابطه خود را با دکتر مصدق و پسرش دکتر غلامحسین مصدق بر اساس ظاهرسازی استوار کرده و در همه این سالها در پشت پرده مشغول توطئه علیه وی بوده است؟ وارن در پاسخ به او گفته بود: «من به هیچ وجه از اقدامات آقای روزولت، طراح عملیات براندازی دولت مصدق اطلاع نداشته و جزئیترین دخالتی نداشتهام.» (خاطرات عبدالرضا انصاری، ص۹۴)
عبارتی که پس از ۶۰ سال هنوز تاملبرانگیز مینماید، چندان که استدلال او مبنی بر اینکه رفت و آمد همسران کارمندان بلندپایه اصل ۴ در روز ۲۸ مرداد در میادین اصلی شهر، دال بر بیاطلاعی ماموران آمریکایی در روز کودتا است، از دید برخی از آگاهان میتوانست معیاری بر تفکیک قوای اصلی ایالات متحده آمریکا باشد؛ نقشی که در نهایت به هم سازگار میشوند. پس از آن، در دوران نخستوزیری فضلالله زاهدی کم و بیش یک کینه ملی نسبت به دولت وقت و آمریکاییها ایجاد شد که نتیجه اقدامات آمریکا در قبال دولت ملیگرای مصدق بود و از آن پس مردم با بیرغبتی به اقدامات آمریکاییها و همکاریهای آن واکنش نشان میدادند.
پیتر آوری، مورخ انگلیسی در کتاب سه جلدی «تاریخ معاصر ایران» نیز وقتی دوران تحولات اقتصادی ـ اجتماعی فضلالله زاهدی را مورد بررسی قرار میدهد، با تمجید این دوران نوشته است: «شروع نخستوزیری زاهدی خزانه مملکت عملا خالی بود. نخستین اقدامی که زاهدی به عمل آورد، این بود که به ژنرال آیزنهاور متوسل شد و به طور ضمنی، به آمادگی ایران برای حل مسائل نفت اشاره کرد. یک هفته بعد، دولت ایالات متحده آمریکا موافقت خود را با پرداخت کمک مالی به ایران ۲۰ میلیون دلار کمک بلاعوض از برنامه اصل ۴ اعلام کرد. آمریکا موافقت کرده بود که یک کمک ۴۷ میلیون دلاری بلاعوض دیگر به ایران بدهد. در نخستین اعلامیههای کابینه زاهدی، انجام اصلاحاتی وعده داده شده بود که معمولا هر دولت جدید، چنین اصلاحاتی را وعده میدهد. در این اعلامیهها، به تاسیس ۲۰۰ دستگاه درمانگاه روستایی و اختصاص بودجه بیشتری به مدارس، اشاره شده بود. در عین حال، دولت رویه شدت عمل را در برابر دانشآموزان و دانشجویان در تهران و سایر شهرهای بزرگ در پیش گرفت، زیرا آنها در تظاهرات و حوادث پیش از نخستوزیری زاهدی شرکت داشتند که یادآور تظاهرات دانشجویان مصری در هواداری از جمال عبدالناصر بود.
اصل ۴ در زمینه درمانی برای مبارزه با مالاریا به دولت ایران کمک کرده بود. از سال ۱۹۴۹ میلادی به این سو، چند پزشک آلمانی از سوی «سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» برای مبارزه با مالاریا استخدام شده بودند. بیمارستانهایی در چند منطقه روستایی (به ویژه در شمال، خوزستان و شهرهای محرومی مانند شوشتر) تاسیس شده بود. خواهر توامان شاه که زنی بسیار فعال است، از زمان جنگ دوم جهانی به این سو، برای آموزش پرستاران ایرانی فعالیت زیادی میکرد. از لحاظ نوع آموزش پرستاری، الگوی انگلستان برگزیده شده بود و کمکهایی از سوی یک یا دو مددکار حقوقبگیر یا داوطلب انگلیسی، صورت میگرفت. با یاری دوشیزه پالمر اسمیت که سالها در تهران زندگی کرده بود، تعدادی از دختران ایرانی به بیمارستانهای بریتانیا اعزام شده بودند تا آموزش پرستاری ببینند. آموزشگاه پرستاری اشرف پهلوی را یک مدیره انگلیسی اداره میکرد و شهر تهران، از داشتن بیمارستان معروف به «هزار تختخوابه» به خود میبالید.» (تاریخ معاصر ایران، ج۳ / ص۳۴)
اجماع مخالفین؛ از تودهایها تا مذهبیون
اما پیتر آوری در کنار این تعاریف و رفتارهای بشردوستانه مقامات آمریکایی، نگاه ایرانیان نسبت به این نوع همکاریهای را از دریچه مطبوعات آن زمان نادیده نمیگیرد. او مینویسد که در قبال این نوع اقدامات، ایرانیها چندان توجه مشفقانه و دلجویانهای به آمریکاییها نشان نمیدادند و اساسا باور ملی نسبت به این نوع پشتیبانیهای مالی و فنی دچار دگردیسی شده بود. از سوی دیگر، اشاعه افکار مارکسیستی در جامعه آن روز ضربه منفی و خنثیکننده خود را بر جای گذاشت.
پیتر آوری این آسیبها و پیامدهای منفی را حاصل تقابل و تنازع حسن ناسیونالیستی ایرانیان با کشورهای سلطهجو میداند: «طرحهای بهداشتی یاد شده که هدف از آنها بالا بردن خدمات بهداشتی بود، در واقع آغازگر حل مشکلی بود که ابعاد بسیار گستردهای داشت، به طوری که توقع به نتیجه رسیدن آنها در کوتاه مدت، بیجا بود. اما جراید ایران درباره این طرحها تبلیغ نکردند، زیرا مسائل مورد توجه جراید عبارت بودند از: تبهکاری بریتانیای کبیر و شرکت نفت ایران و انگلیس و خانواده سلطنتی یا «مشارکت» و بلاهت مشاوران آمریکایی. هدف اصلی که ارگانهای تبلیغاتی را به کار میانداخت، از نوع سیاسی، ملیگرایانه و ارتجاعی بود. جبهه ملی این هدف را دنبال میکرد که هر اقدام سودمندی را که با کمک خارجی و ترغیب آن یا از سوی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی صورت گرفته بود، لوث کند.» (ج۳ / ص۳۵)
آوری این تخاصم ملی علیه کمکهای خیرخواهانه آمریکا را حاصل اجماع نظر سه قشر اجتماعی ـ سیاسی ایران میداند و میگوید: «هدف رجال محافظهکار ایران این بود که همواره با اصلاح شرایط حکمفرما بر زندگی مردم، مخالفت کرده و هر اقدامی را که مغایر با این شرایط بود، مسدود کرده و مانع دگرگونی و بهبود شرایط اجتماعی شوند. همچنین، روحانیون مرتجع ایران با هرگونه آگاهی اجتماعی مردم یا اصلاحات جدید در زمینههای بهداشت و تعلیم و تربیت و توسعه ثروت ملی مخالف بودند. حزب توده نیز، به خاطر رسیدن به هدفهای سیاسیاش، جانب ملیون، روحانیون بنیادگرا و رجال محافظهکار را گرفته بود. حزب توده میخواست که مانع وجهه خانواده سلطنتی و هواداران آن بشود که دست به اصلاحاتی زده و طالب بهبود زندگی مردم بودند. تا اینجای کار، دستکم اعضای حزب توده فریب سیاست ضد غربی را خورده بودند که بر مبنای آن، ملاحظات سیاسی را مقدم بر منافع مردم میدانست. اما تودهها دچار اشتباه بزرگی شده بودند، زیرا نمیدانستند که مردم ایران فقط گناه بزرگ کسانی را خواهند بخشید که دلایل و شواهدی برای صمیمیت و بیغرضی و خیرخواهی آنان بیابند در حالی که حزب توده نتوانسته بود بیغرضی خود را به مردم ایران ثابت کند.» (ج۳ / ص۳۶)
تکنوکراتهای منتقد
صرفنظر از اجماع قشرهای مخالف حاکمیت نسبت به اجرای اصل ۴، در درون حاکمیت نیز تکنوکراتهایی بودند که چندان در جهت آب شنا نمیکردند و در گوشه و کنار مخالفت خود را ابراز میداشتند. اینان حضور آمریکاییها در دستگاههای دولتی را یک نوع رابطه آمرانه میدانستند که اهداف خیرخواهانه آنان را تردیدآمیز جلوه میداد. ابوالحسن ابتهاج، رئیس وقت سازمان و برنامه و بودجه یکی از آن مدیرانی بود که اجرای اصل ۴ را کم و بیش تداخل در برنامهریزی توسعه عمران ۲ میدانست.
او اطاعت بیچون و چرا و مرعوبانه بعضی از مدیران ایرانی را دال بر اختلالاتی میدانست که نظام اداری کشور نسبت به حضور آمریکاییها مبتلابه آن شده بود. او تعریف میکند که چگونه در برابر این هژمونی برتریجویانه آمریکاییها ایستادگی کرد: «ویلیام وارن کیف بزرگی را که با خود آورده بود باز کرد و نسخهای از گزارش را که به انگلیسی و فارسی تهیه شده بود به هر یک از ما داد. تمام ایرانیهایی که طرف من نشسته بودند بلافاصله شروع کردند به ورق زدن گزارشها و صفحهای که اسم آنها در آن ماشین شده بود پیدا نموده، مشغول امضا کردن شدند. جهانشاه صالح که دست چپ من نشسته بود از من خواست که من نیز مانند سایرین اوراق را امضا کنم. پرسیدم این اوراق مربوط به چه موضوعی است؟ جواب داد راجع به کمکهای مالی است که چند سال است دولت آمریکا از طریق اصل ۴ به ایران پرداخت میکند. در اینجا لازم میدانم متذکر شوم که یگانه کمک مالی که پس از ملی شدن نفت به ایران میشد، همین اعتباراتی بود که آمریکا توسط اصل ۴ به دولت دکتر مصدق میپرداخت و طرحهای آن نیز در همین کمیسیون مشترک به تصویب رسیده بود.
وقتی معلوم شد که از من هم توقع دارند که اوراق را امضا کنم، رو به وارن کرده و گفتم که من هیچ وقت عادت ندارم اوراقی را امضا کنم مگر آنها را قبلا مطالعه کرده و با مندرجات آن موافقت کرده باشم. حرف من باعث ناراحتی اعضای ایرانی کمیسیون شد و هر یک به نحوی که ظاهرا جنبه محرمانه داشت به من گفتند که این از محل اعتباراتی است که آمریکا بلاعوض در اختیار دولت ایران قرار میدهد، دکتر صالح گفت این پول خودشان است به تو چه چطور میخواهند آن را خرج کنند؟ من با صدای بلند گفتم این موضوع تاثیری در روشی که به آن اشاره کردم ندارد. و رو به وارن، که روبهروی من نشسته بود، کرده و گفتم از آنجا که من اخیرا به سرپرستی سازمان برنامه منصوب شدهام و درصدد هستم طرح برنامه هفت ساله دوم را تهیه نمایم، معتقدم هر نوع مبالغی که به عنوان کمک به دستگاههای دولتی ایران پرداخت میشود باید با سایر عملیات عمرانی کشور تطبیق داشته باشد. بنابراین از شما خواهش میکنم من بعد هر طرحی را که دولت آمریکا در نظر دارد برای اجرای آن اعتبار تخصیص بدهد، حداقل یک هفته قبل نزد من به سازمان برنامه بفرستید تا فرصت داشته باشم از همکارانم بخواهم که به آن رسیدگی کرده و نظر بدهند که با سایر طرحهای عمرانی مطابقت دارد یا نه. چنانچه مطابقت داشته باشد بلافاصله آن را امضا کرده و به کمیسیون مشترک ارسال خواهم نمود، در غیر این صورت آن را با دلایل خود در رد طرح مسترد خواهم داشت. ولی این بار برای آنکه وقفهای در کارهای گذشته کمیسیون مشترک روی ندهد اوراق را به طور استثنا امضا خواهم کرد.
این مطالب مورد تائید وارن قرار گرفت و من جلسه را ترک کردم. در این بین دکتر محمد مقدم و عبدالرضا انصاری با عجله خودشان را به من رساندند و نسبت به روش و بیاناتم به من تبریک میگفتند. از آن پس دیگر در جلسات کمیسیون مشترک شرکت نکردم.» (خاطرات ابتهاج/ جلد اول/ ص۳۵۱ـ۳۵۰)
پس از این مواجهه، ابتهاج با ارائه سندنامهای توضیح میدهد که چگونه عوامل کاملا غیراقتصادی و حاشیهای، ابرهای تیرهای بر روابط بین ایرانیها و آمریکاییها انباشته و اثر سوئی بر این معاملات به اصطلاح خیرخواهانه ایجاد میکنند: «بعد از این جریان متصدیان اصل ۴ در تهران به جای آنکه روشی را که ارائه کرده بودم اتخاذ کنند متوسل به دسیسه، اغفال و گمراه کردن مقامات وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن شدند. مطابق اسناد موجود، در تابستان سال ۱۳۳۴ هیل پرن، رئیس امور مالی و پولی اصل چهار در ایران، گزارشی در مورد من به رئیس خود میدهد که سفارت آمریکا نسخهای از آن را به وزارت خارجه آمریکا میفرستد. گزارش مزبور حاوی نکاتی است که بیمناسبت نیست در اینجا به بعضی از آنها اشاره نمایم:
۱ـ گزارشدهنده میگوید که پدر من در سرکنسولگری انگلیس در رشت استخدام شده بود، در حالی که انگلیس در رشت سرکنسولگری نداشت و گذشته از آن پدر من هیچ گاه در عمرش کوچکترین تماسی با هیچ یک از مقامات انگلیسی نداشت.
۲ـ گزارشدهنده انتصاب مرا به ریاست بانک ملی ناشی از معرفی علاء به شاه میداند، در صورتی که همانطور که قبلا گفته شد قوامالسلطنه مرا به ریاست بانک ملی منصوب کرد و این موضوع به هیچ وجه منالوجوه با اطلاع و یا موافقت شاه صورت نگرفت. چنان که در فصول قبلی گفته شد، من پس از انتصاب به این سمت برای اولین بار با شاه دیدار کردم.
۳- گزارشدهنده میگوید که عقیده میلسپو این است که من به نفع انگلیس کار میکردم، در حالی که میلسپو در خاطرات خود صریحا گفته است که من به طور کلی ضد خارجی و به خصوص ضد انگلیسی بودم.
۴- هیل پرن میگوید که شایع است بیش از صد فقره شکایت و تقاضای تعقیب بر علیه من از جوانب مختلف به عمل آمده اما به امر شاه از تعقیب من جلوگیری شده است. در مدت تصدی من در بانک ملی حتی در یک مورد هم تحت تعقیب مقامات قضایی قرار نگرفتم. گذشته از اینکه شاه در این نوع موارد دخالت نداشت. در زمان تصدی من در بانک ملی شاه اصولا فاقد قدرت بود.
به هر حال وارن، رئیس اصل ۴، به تشریفات و جاه و جلال اداری زیاد اهمیت میداد. او با توجه به این نکته که کمکهای آمریکا به ایران در دوران دولت دکتر مصدق، که بیشترین رقم کمکهای اصل ۴ به یک کشور در حال توسعه بود، از تزلزل دولت مصدق که به علت عدم امکان فروش نفت دچار مضیقه ارزی بود جلوگیری میکرد و در نتیجه کمک موثری برای این دولت محسوب میشد، عادت کرده بود که در تمام امور ایران دخالت کند.» (خاطرات ابتهاج/ جلد اول/ صص۳۵۲ـ۳۵۱)
این روایت ابتهاج در حالی است که اساسا در برخی از منابع تاریخ سیاسی ایران، او را نمادی از یک مدیر آمریکایی معرفی میکردند که کم و بیش جهتگیریهای آن کشور یا کارشناسان خارجی را دنبال میکند. حتی یکی از اتهامات او پس از انقلاب هم ناظر بر همین مورد بود. شاید به همین جهت بود که او در بخشی از خاطرات خود آورده بود: «بعضی به من ایراد میگرفتهاند که در انجام کارها به خارجی بیشتر از ایرانیها اعتماد نشان میدادم. در صورتی که این نیز صحت ندارد. در هر موردی که اینها میتوانستند از عهده کار برآیند هیچ وقت آن را به خارجیها محول نکردم... استخدام کارشناسان خارجی برای سازمان برنامه ایران که تجربه کافی در برنامهریزی و امور فنی نداشت نقطه ضعفی نبود. حتی کشورهای پیشرفته جهان مانند ژاپن به موقع خود در استخدام کارشناسان خارجی تردید نکردند.» (خاطرات ابتهاج/ ج۱ / ص۳۴۰)
پولهایی که هدر رفت
شاید ابوالحسن ابتهاج به جهت حاشیههای سیاسی و رفتاری که داشت این نوع مجادلات و مشاجرهها در مواجهه با دیگران طبیعی مینمود. چه آنکه زندگی پرفراز و نشیب او باعث شده به سرعت از عهدهداری پستهای دولتی کنار گذاشته شود و در حاشیه دولت قرار گیرد و به تدریج از صحنه سیاست و تصمیمگیری کلان ملی کنار رود.
اما باقر پیرنیا که مدتی مدیر خزانهداری بانک مرکزی بود همین نوع نگاه را در مواجهه با آمریکاییها از خود بروز داد. او میگوید که چگونه نمایندگان اصل ۴ ترومن به حیف و میل بودجههای این طرح مشغول بودند: «آن روزها دکتر امینی سخت گرفتار موضوع نفت بود و مدتی از فعالیت اصل ۴ نیز در ایران میگذشت. من از سوی دکتر امینی مامور شدم که با سرپرستان اصل ۴ تماس گرفته و به عنوان نماینده دولت ایران مذاکره کرده و اقدام لازم به عمل آید که کمکهای اصل ۴ گشایشی در خزانه به وجود آورد و من هر روز بامداد از خانه خود در شمیران به الهیه باغ شرکت ملی نفت رفته و گزارشهای روزانه را به آگاهی دکتر امینی میرساندم و پس از گرفتن دستور به تهران میآمدم.
هر آینه، یاریهای اصل ۴ و برنامههای آن، از زمان دکتر مصدق آغاز شد و پس از ۲۸ مرداد گسترش پیدا کرده بود اما انجام بخشی از برنامههای آبادانی در سطح روستا به نظر من جز هدر دادن پول چیز دیگری نبود، زیرا اگر در برابر مبلغ کمی که در یک ده هزینه میشد اعتبار همه روستاها را صرف برنامه ویژهای مانند ساختن راه و یا کشیدن شبکه برق در سراسر کشور میکردند بهتر بود. من چندین بار این مطلب را با سرپرستان اصل ۴ در میان گذاشتم ولی متاسفانه نمیدانم چه اصراری داشتند که میخواستند همان برنامههای پراکنده را در کشور بکار بندند. اصل ۴ از دید کمکهای مستقیم به دولت سختگیر بود و متخصصان مالی آن همیشه سعی داشتند که از ریز برنامههای مالی ایران آگاهی کامل داشته باشند.» (خاطرات باقر پیرنیا / ص۱۴۵)
منابع:
ـ آوری، پیتر، تاریخ معاصر ایران، ج۳، رفیعی مهرآبادی، محمد، تهران: انتشارات عطایی، ۱۳۷۷
ـ ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات، تهران: نشر علمی، بهار ۱۳۷۱
ـ انصاری، عبدالرضا، خاطرات سیاسی، تهران: نشر علم، ۱۳۹۱
ـ پیرنیا، باقر، گذر عمر، خاطرات سیاسی، تهران: نشر کویر، ۱۳۸۲
ـ مک لئود، تاس. اچ، برنامهریزی در ایران، محمد بیگی، علی اعظم، تهران: نشر نی، ۱۳۸۰
نظر شما :