بهرام دبیری در گفت‌و‌گو با «تاریخ ایرانی»: مشروطه و نقاشی ایرانی از هم دورند

مهرناز زاوه
۲۰ آذر ۱۳۹۲ | ۱۷:۱۷ کد : ۷۷۲۱ ادب و هنر پس از مشروطه
مهم‌ترین دستاورد مشروطیت ایران، نیما یوشیج است...کمال‌الملک در جریان‌های هنر مدرن و معاصر ایران تاثیرگذار نبود. چطور کسی که هیچ استنباطی از جریان‌های نو هنری به دست نیاورده، می‌توانسته در نقاشی مدرن ایران موثر باشد؟... یکی از سوغاتی‌های کمال‌الملک، مفهوم پرسپکتیو یا کار کردن عکاسی‌وار از طبیعت است که در هنر نقاشی ما سنت نبود‌ و یکی از مختصات هنر مدرن هم که در غرب به آن رسیدند حذف پرسپکتیو نقطه‌ای بود...نشانه‌ای نمی‌بینم که بشود گفت نقاشی زمینه‌ساز انقلاب مشروطیت بوده است.
بهرام دبیری در گفت‌و‌گو با «تاریخ ایرانی»: مشروطه و نقاشی ایرانی از هم دورند
تاریخ ایرانی: بهرام دبیری می‌گوید برخلاف دیگر هنر‌ها، نقاشی در دوران مشروطه کارکرد چندانی نداشت. به گفته این نقاش باسابقه، دستاوردهای کمال‌الملک در شکل‌گیری جریان مدرن در نقاشی ایران موثر نبود. دبیری که تاکنون بیش از ۵۰ نمایشگاه انفرادی و گروهی در ایران، دوبی، اوکراین، اسپانیا، آلمان، واشنگتن و نیویورک برگزار کرده، در گفت‌وگو با «تاریخ ایرانی» از نقاشی ایران در عصر مشروطه گفته است.

 

***

 

نقاشی‌ در دوران مشروطه چه تاثیری از این تحول بزرگ اجتماعی گرفت؟

 

در آغاز می‌خواهم از جایی شروع کنم که شاید باید کمی دیر‌تر به آن اشاره می‌کردم. انقلاب کبیر فرانسه به اعتقاد من مهم‌ترین دستاورد مجموعه حوادثی است که در هنر قرن نوزدهم فرانسه شکفته شد و به دست آمد. ‌تا زمان ظهور امپرسیونیست‌ها، نقاشانی بودند که مثلا تحت‌ تاثیر زولا یا دیگران سعی داشتند به نوعی رئالیسم در نقاشی دست یابند، رنج کارگران و کشاورزان را به تصویر بکشند‌ که عملا می‌بینیم از آنجایی که به آن مفاهیم توجه زیادی کردند، آن‌ها به عنوان آثار درخشان تاریخ هنر ارزیابی نمی‌شوند. در نتیجه اتفاقی که ما را به یاد انقلاب‌ در مقولهٔ فرهنگ می‌اندازد نه‌ پاسخ علمی به مبارزات تاریخی و اجتماعی، بلکه یک انقلاب در ابزار آن هنر و در نگاه آن دوره هنری است. به همین اعتبار اولین و مهم‌ترین دستاورد مشروطیت ایران، نیما یوشیج است.

 

‌نوخواهی مردم ‌که به صورت مطالبات اجتماعی در قالب تاسیس عدالتخانه و‌ ایجاد برابری ‌بیان می‌شود در اغلب انقلاب‌ها به نتایج مطلوب نمی‌رسند، چون بحران‌های خیلی تلخی را پشت سر گذاشته‌اند. اما اگر انقلاب در ساختار یک فرهنگ بنیادین و ریشه‌ای باشد بلافاصله انعکاس آن را در مفهوم هنر، ‌چشم‌اندازهای هنر و نوآوری‌ در هنر می‌بینیم؛ آن ‌چنان که در مورد فرانسه گفتم و در مورد انقلاب مشروطیت ایران هم همین نظر را دارم. بلافاصله بعد از نیما، جریان‌های تئا‌تر در ایران شروع می‌شود. نوشین شروع به کار می‌کند. سینما مطرح می‌شود؛ همین‌طور رمان. در مورد نقاشی‌ هم جریانی شروع می‌شود البته با مدتی تاخیر که ضیاء‌پور، جوادی‌پور، احمد اسفندیاری و دیگران پیشگام می‌شوند. آن‌ها در تلاش بودند تا زبان و بیان و ساختار نقاشی ایران را متحول کنند؛ چنانکه به میراث پیشینیان یا نقاشی قهوه‌خانه‌ای که دوران بسیار درخشانی در هنر ایران است بی‌اعتنایی می‌شود.

 

کمال‌الملک با استعدادهای برجسته و شخصیت ویژه‌ای که داشت، در پاریس به کپی کردن آثار دورهٔ رنسانس در موزه لوور مشغول می‌شود؛ همزمان با آنکه در پاریس جنبش عظیمی ‌امپرسیونیستی برپا بود. کمال‌الملک اندک تماسی با این جنبش برقرار نمی‌کند. این واقعیت برآمده از عقب‌ماندگی حیرت‌آور دربار قاجار است.

 

نقاشان جدید با مشاهده هنر اروپا به کسب تجربه می‌پردازند و تا امروز دو، سه موج از این هنر نو در نقاشی ایران قابل شناسایی است‌ که به دلیل افراط در نگاه به غرب و یا عدم ارتباط مطلق با ذهن و سلیقه جامعه ایران خیلی موفق نشدند. این نقاشی همانند شعر در ابتدا با واپس‌زدگی در جامعه مواجه شد اما امروز جریان هنر مدرن ایران، ‌یک گرایش پرتنوع و بسیار خلاقانه است که آثار خلق شده در این ۸۰ سال می‌تواند معادل بهترین آثار مدرن غرب تلقی شود.

 

 

بنابراین نقاشی با این اوصافی که اشاره کردید به خودی خود برای جنبش مشروطه بسترساز نبوده، درست است؟

 

نه. این‌ها بعدا اتفاق افتاد. حقیقت این است که نمی‌شود به این سوال پاسخ داد، چون ما در آن دوران نمونه‌هایی از نقاشی مدرن را نداریم. نقاشی پیشامدرن هم که خیلی نمودی نداشت. دوران بسیار بی‌رمقی بود. همان‌طور که گفتم میراثی که ما از دوران پیش از مشروطه می‌شناسیم تعدادی نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای درخشانی است که هنر عوام و هنر روایتگر بوده که البته از سنت نقاشی مانوی ارث برده، اما در قهوه‌خانه‌ها و نزد مردم بود. آنچه به عنوان هنر رسمی شناخته می‌شد تا حدی ادامهٔ مینیاتور‌ها و آثار کمال‌الملک بود. برای ما باید خیلی معنادار باشد که میان این همه شخصیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کمال‌الملک برگزیده می‌شود تا فرمان مشروطیت را برای امضا ببرد. این خودش از نظر من نکتهٔ بسیار قابل تاملی است.

 

 

شما اشاره کردید که جریان کمال‌الملک خیلی تاثیر نداشته، اما خیلی‌ها مطرح می‌کنند که این جریان در جنبش مشروطه شکل گرفته و جریان‌های نویی را به وجود آورده است. به نظر شما ویژگی‌های زیبایی‌شناختی جریان کمال‌الملک چه بود؟

 

به هیچ وجه باور ندارم که کمال‌الملک در جریان‌های هنر مدرن و معاصر ایران تاثیرگذار بوده است. ممکن است برخی افراد از آن جهت این‌طور فکر می‌کنند که کمال‌الملک آثار رنسانس ایتالیا را کپی می‌کند، آن‌ کار‌ها در آن زمان ممکن است برای مردم ایران نو بوده باشد. اما آن‌ها اصلا کارهای نویی نبودند، در نتیجه چطور کسی که هیچ استنباطی از جریان‌های نو هنری به دست نیاورده، می‌توانسته در نقاشی مدرن ایران موثر باشد؟ آنچه در مورد کمال‌الملک می‌گویند همین است که ایشان رفت و خیلی کار کرد، پرسپکتیو یک نقطه‌ای و سوغاتی‌هایی که برای جامعه ما آورد، نو بود. در اینجا تضادی وجود دارد که واقعا حلش آسان نیست و آن هم اینکه اتفاقا چیزی را سوغاتی آورد؛ همین مفهوم پرسپکتیو یا کار کردن عکاسی‌وار از طبیعت، که در هنر نقاشی ما سنت نبود‌ و یکی از مختصات هنر مدرن هم که در غرب به آن رسیدند حذف پرسپکتیو نقطه‌ای بود. در کارهای سزان و پیشتازان هنر مدرن اروپا اولین قدم این بود که این پرسپکتیو دست و پا گیر و تنگ را بردارند و برسند به آن منطقی که مثلا مینیاتور ایران در طول تاریخ داشته، به این معنا که آنچه از شما دور می‌شود کوچک نمی‌شود، بلکه در مراتب بالاتری قرار می‌گیرد، آنچه به آن پرسپکتیو روایی یا مرتبه‌ای می‌گوییم. این یکی از امکانات مهم نقاشی است که بتواند هر چه دلش می‌خواهد بکشد. روش رنسانس و پرسپکتیو نقطه‌ای که از‌‌ همان زمان در نقاشی اروپا هم آغاز شد جز بستن دست و پای هنرمند هیچ خاصیت دیگری ندارد. به سراغ نقاشی اروپا پیش از رنسانس هم که بروید نقاشان مذهبی و بزرگی در آن دوران می‌بینید که هیچ‌ کدام پرسپکتیو را به این معنا رعایت نکرده‌اند. در نتیجه من به این مساله قائل نیستم که کمال‌الملک در نقاشی مدرن ایران موثر بوده است. تاسیس دانشکده هنرهای زیبا‌، استادان و دانشجویان ممتازی که آن زمان در دانشکده‌ هنرهای زیبا بودند مثل محسن فروغی و دیگران - فروغی نقاش بسیار خوب بود که رئیس دانشکده‌ هنرهای زیبا شد - جریان‌های فرهنگی که رضاشاه بنا گذاشت، نوخواهی و نوجویی و اعزام دانشجویانی که به غرب بروند و از جریان‌های تازه هنری باخبر شوند؛ این‌ها همه در شکل‌گیری هنر مدرن در ایران نقش داشتند.

 

 

این نقاشی‌های عامیانه، سردر حمام‌ها، نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای، تصویرسازی کتاب سنگی، ‌این‌ها با وقوع جنبش مشروطه تغییراتی کردند؟

 

متاسفانه همه مُردند. مثلا‌‌ همان کارهای چاپی که اشاره کردید نمونه‌های درخشانی از هنر گرافیک ایران بودند، ولی ورود گرافیک از غرب‌ و بی‌اعتنایی‌ به داشته‌های خود ‌باعث می‌شود که همه چیز از بین برود. به همین دلیل ما با فقدان تجربه‌های تاریخی مواجه می‌شویم و دائم کار‌هایمان را تکرار می‌کنیم، چون گذشته ‌ما طبقه‌بندی نشده است. نقاشی قهوه‌خانه‌ای ایران یکی از دوره‌های درخشان تاریخ هنر جهان است، به این دلیل که ریشه‌های آن به حدی کهنسال است که به دورهٔ پیامبر نقاش، مانی می‌رسد. اما نقاشان آن اغلب در فقر و تهیدستی مردند؛ حتی دو،‌ سه نفری از ایشان هم که در سال‌های اخیر زنده بودند مردمان گمنامی بودند. زمانی که افراد عادی که تازه از دانشکده خارج شدند، مدام در این گالری‌ها نمایشگاه می‌گذاشتند و مصاحبه‌ می‌کردند، این‌ها در گمنامی و عموما در فقر زندگی می‌کردند. نقاشان قهوه‌خانه‌ای، هنرمندان مهم تاریخ هنر ایران هستند، اما متاسفانه همه از بین رفتند. حالا با گرایش خوبی که نتیجهٔ خودی ‌شدن و بومی‌ شدن گرافیک مدرن است می‌بینیم که گرافیست‌هایی از آن نوع کتیبه‌ها و تقسیم‌بندی‌ها و شاخه‌بندی‌ها استفاده می‌کنند و من علائمی از حیات دوبارهٔ آن را در گرافیک امروز ایران می‌بینم.

 

 

در نقاشی‌های عصر مشروطه عناصری هم مبنی بر اوضاع اجتماعی مثل اعتراض یا خیزش هم وجود دارد؟

 

در کارهای کمال‌الملک (فالگیر، بازار کربلا یا نابینا) اشاره‌هایی به فقر و فلاکت اجتماعی دیده می‌شود، مخصوصا آثارش قبل از سفر به فرنگستان. در شعر آن دوران هم هست، در آثار ایرج میرزا و عشقی نیز وجود دارد. در موسیقی هم تصنیف‌ها و ترانه‌ها زمینه‌ساز بودند. اما در نقاشی آن دوران که نمونه‌هایش را ذکر کردم من نشانه‌ای نمی‌بینم که بشود گفت نقاشی زمینه‌ساز انقلاب مشروطیت بوده است.

 

 

چشم‌اندازهای شهری در ‌آثار محمودخان ملک‌الشعرا و تابلوی استنساخ او را می‌توان نشانه‌ای گرفت که به تحول اجتماعی بزرگی مثل جنبش مشروطه ختم شده است؟

 

آثار او یک سر و گردن از کمال‌الملک بالا‌تر است. او اتفاقا با اینکه ساختار و طعم زیبایی‌‌شناسی ایرانی در آثارش هست اما پیداست که توانسته با امپرسیونیست‌ها تماس داشته باشد. با اینکه همچنان می‌تواند مینیاتور در ابعاد کوچک را تداعی کند، ولی آثار خیلی درخشانی دارد. یا شخصی که من متاسفانه هیچ‌ چیز درباره‌اش نمی‌دانم، فردی به نام محمدی است که در گیلان نقاشی تدریس می‌کرد و ‌آیدین آغداشلو‌ یا ‌بهمن محصص‌ شاگردانش بوده‌اند. بی‌شک در آن دوره وقتی بهمن محصص ۲۰ ساله بوده‌، محمدی لاجرم ۴۰، ۵۰ سال داشته است، در نتیجه می‌توانسته در مشروطیت موثر بوده باشد. اما این آثار را کسی برای ما نگه نداشته است.

 

 

نقاشانی هم وجود دارند که بشود آثارشان را فرزند خلف مشروطه دانست؟

 

فرزند خلف بودن در هنر الزاما نه حسن است و نه عیب. بیایید ببینیم اصولا خود امپرسیونیسم از کجا تاثیر می‌گیرد؟ امپرسیونیست‌ها مشخصا تحت تاثیر نقاشی ژاپن هستند. در آن دوران (اواخر قرن نوزدهم) کارهای بسیار زیادی از آثار ژاپنی به صورت باسمه، پوستر و چاپ در فرانسه پخش می‌شد. آن نوع قلم‌گذاری‌هایی که در نقطه شروع امپرسیونیسم و در آثار ونگوگ می‌بینیم متاثر از ژاپن است. هنر مدرن که در غرب متولد شد عمیقا ریشه در فرهنگ‌های غیر‌اروپایی دارد. پیکاسو متاثر از آفریقاست، هنری مور متاثر از مایاهای آمریکایی و هانری ماتیس مشخصا متاثر از مینیاتور ایران است. وقتی ناپلئون بخشی از گنجینهٔ هنر مصر را به پاریس می‌آورد، طبیعی است نقاش فرانسوی نمی‌تواند بی‌تفاوت از کنار آن بگذرد. مجموعه‌ای از تابلو‌ها و نقاشی‌ها وارد اروپا می‌شود، آن هم در زمانی که مردم‌شناسی مطرح شده بود. باید دید چه اتفاقی می‌افتد که همزمان با آن، نقاشی مثل گوگن در پاریس مجلل آن روز‌ها و کافه‌نشینی‌ها، می‌رود در یک جزیره دورافتاده زندگی کند تا آئین‌ها و آداب آن‌ها را نقاشی کند. حتی در رفتار گوگن هم بازگشت به فرهنگ‌های غیراروپایی دیده می‌شود، به همین دلیل است که معتقدم هنر مدرن برای کشور من هنری بیگانه نیست، خودی است. آنچه این فاصله را ایجاد کرده که مردم به طور طبیعی احساس می‌کنند که هنر مدرن را نمی‌فهمند، چه بسا مسئولش خود استاد کمال‌الملک باشد که نوع دیگری را نشان داده که شاید هیچ زمینه تاریخی هم ندارد. هیچ‌وقت نقاشی ایرانی طبیعت را کپی نکرده، سلیقه ایرانی است که یک لکهٔ رنگی را روی یک فرش، گل قالی می‌نامد بدون اینکه هیچ شباهتی به گل داشته باشد. ولی وقتی‌‌ همان را روی تابلو می‌بیند می‌گوید اینکه گل نیست، گل باید یک شبنم هم روی برگش باشد. این‌ها همه آموزه‌های غلطی است که کمال‌الملک برای ملت ما آورد.

کلید واژه ها: مشروطه نقاشی بهرام دبیری


نظر شما :