سید علی صالحی، شاعر: مصدق رند، هوشمند و کم حواس بود
فرزانه ابراهیمزاده
***
کودتای ۲۸ مرداد اگرچه یک رویداد سیاسی بود، اما تاثیر شگرفی بر حوزههای مختلف گذاشته است؛ به ویژه ادبیات که ساختارهای تازه در آن بنیان گذاشته شد. به نظر شما این اتفاق چگونه در ادبیات تاثیرگذار شد؟
باید به مقام حساس ادبیات، به ویژه «شعر» آن هم در میان ملتی از نوع ما اشاره کرد. زبان فراگیر فارسی، بن و بنیادی شاعرانه دارد، در واقع مردم ما با زبان شعر با یکدیگر سخن میگویند. تا آنجا که من باور دارم «شعر» یکی از چند عامل وحدت ملی است. حساسیت چنین داشتهای و چنین داشتۀ حساسی، طبیعی است که باید در برابر حوادث اجتماعی، سیاسی و تاریخی به سرعت واکنش نشان دهد. ظرفیت و استعداد تاثیرپذیری شعر و ادبیات فارسی در مقابل رخدادهای عظیم، از ژرفا و حضور ویژهای برخوردار است. تنها حکایت عصر ما نیست، شاهنامۀ کبیر واکنش فرهنگی ما در برابر جور سیاسی اقوام اشغالگر بود. همین تاثیر و تاثر در طول تاریخ به اشکال مختلف (از حیث اندیشه و باور و مضمون) وجود داشته تا امروز. البته بنا به حساسیتها، کم یا بیش، خانوادۀ مشترک بشری صاحب چنین تجاربی بوده و هست. با این مقدمۀ طولانی میخواهم به پاسخی کوتاه برسم: ادبیات و شعر، در حیات تاریخی ما از حساسیت بالایی برخوردار است. طبیعی است که تکانهای چون کودتای غارتگران در سال ۳۲ خورشیدی، ادبیات ما را مهیای مقابله میکند. نخستین تغییر در این حوزه، عبور ادبیات از جهان خنثی شده به سوی «اعتراض» بود، یعنی تمرین درک تعهد در کلمه. برای نخستین بار جامعۀ مجروح دهۀ ۳۰ دریافت که «گل و بلبل...» دروغ بوده است، باید به بیداد پاسخ داد. ساختارهای نو هم در شکل و هم در اندیشه، مولود همین روزگارند.
ساختار به وجود آمده در ادبیات بعد از کودتای ۲۸ مرداد توسط چه کسانی بنیان گذاشته شد؟
پیش از بروز بیداد ۳۲، باید به ظهور ریشههای تغییر در ادبیات اشاره کرد: شکست انقلاب مشروطیت، تولد برخی نشانههای مدرنیزم، سقوط آخرین حکومت روستایی قاجاریه، نقش قیامهای محلی، عروس هزار دامادی به نام نفت، تولد دانشگاه، صنعت چاپ، نقش رسانهها، تاثیر نخبهها و روشنفکران عصر، تردد به اروپا و... باعث تحولی بنیادی و تاریخی در ادبیات شد. محمدعلی جمالزاده و در پی آن هدایت، بزرگ علوی و... در داستان، و کار انقلابی نیما، اینها همه زمینهساز جریانهایی شد که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ یا تازه پا به عرصه گذاشتند و یا قوام و گسترش یافتند. بسیاری از داوران شتابزده در حوزه نقد و تحلیل تنها با اشاره به دو، سه شعر از مهدی اخوان ثالث، مرتب تکرار میکنند: «نومیدی حاکم بر ادبیات دهۀ ۳۰ و ۴۰...!» کدام نومیدی؟! این چه نومیدی بود که ۱۰ سال بعد به قیام مردم در مناطقی از ایران منجر شد؟ این چه نومیدی بود که ۱۵ سال بعد، قیام مسلحانه جوانان علیه نظام وقت را رقم زد؟!، دستهها، گروهها، سازمانها و احزاب مخالف رژیم پهلوی دوم، در سایه به کار خود ادامه میدادند که گاهی هم خروجی مبارزات علنی میشد. در چنان فضا و شرایطی که فعالیتهای گروهی (سیاسی) قدغن مطلق شده و جریانهای مبارز، به تقابل مخفیانه و رویارویی زیرزمینی روی آورده بودند، دستهجات و فراکسیون فرهنگی مستقل، به صورت علنی، بدون هیچگونه پنهانکاری، بروز و ظهوری جدی یافته بودند. بیهیچ تردید، در موقعیتی از این دست هم افرادی بودند که در مقام لیدر توانستند نیروهای خلاق در حوزه هنر و ادبیات را گرد خود جمع و هدایت کنند. این جمعیتها در سایۀ قلم، بدون هیچ مرامنامهای، به فانوسها و بیرقهای انسان پرسشگر و معترض و یا مستقل آن ایام بدل شده بودند: آیا میتوان ابراهیم گلستان را در مقام هماهنگ کننده و حامی بسیاری از اهل قلم و هنر و اندیشه در آن روزگار نادیده گرفت؟ در سیطرۀ شعر و سینما، گروهی از نخبهها را با بهترین شرایط مهیا شده، گردهم آورده بود، از حمایت او از مهدی اخوان ثالث و فروغ فرخزاد... تا تنی چند از کارگردانانی که نامدار شدند.
بعد از کودتای ۳۲ چه کسی قادر است آدم تاثیرگذاری مثل جلال آلاحمد را به حاشیه براند، او نیز فراکسیون خود را داشت، و سرانجام سال ۱۳۴۷ خورشیدی، به صورت رسمی کانون نویسندگان را همراه با بهآذین و تنی چند از یاران خود، بنیان گذاشت. دو داستاننویس توانا، با فاصلۀ عقیدتی از یکدیگر، ساختارهای تازهای پی ریختند؛ و احمد شاملو به صورت مستقل، خود به تنهایی کار یک حزب را میکرد. شعر پیشرو الف. بامداد، محرک مبارزه بود. هم شعر ما، هم داستان ما، هم سینمای ما و هم موسیقی و نقاشی ما با قدرتی عجیب به سوی آیندهای درخشان پرتاب شدند. ادبیات خلاق و هنر خلاق، تهدید کودتا را به امکان و فرصت و ظرفیتی باورنکردنی تبدیل کرد.
بسیاری از منتقدان هنری معتقدند که ادبیاتی که بعد از دهه ۴۰ به وجود آمد، ادبیاتی است که پس از پشت سر گذاشتن شوک کودتای ۲۸ مرداد شکل گرفته است. ادبیاتی که به نسبت دورههای قبلی ادبیات پیشرو و انقلابی بود. آیا این نگاه درست است؟
کمابیش از پاسخهایی که دادم میشود به این نتیجه رسید که ادبیات بعد از کودتا، ادبیاتی به شدت حرفهای، ناب و در عین حال معترض به شرایط بود. ادبیات دهۀ ۴۰، فرازی تاریخی و کم نظیر است، چه در زمینۀ شعر و چه در بخش ادبیات داستانی، فصل غولها بود. نه اینکه مثلا امروز تهی از این نوابغ باشد، خیر! منتها اهل قلم فعال دهۀ ۴۰، بنیان بیگزندی پی ریختند که امروز ما زیر پایمان سفت و محکم و مورد اعتماد است. من به این مرحلۀ سرنوشتساز باور دارم. ادبیات برآمده و مدرن در بعد از سقوط قاجار، (به نوعی شعارهای عصر مشروطیت را شست و جوهرۀ کلام را به کف آورد) زمینه را برای ظهور چهرههای بعد از کودتای ۳۲ آماده کرد و نوابغ دهۀ ۴۰، این توان را به خورشیدهای بعدی منتقل کردند. محافل فعال و خلاق دهۀ ۴۰، دارای سه گرایش اساسی بودند، گروههای نزدیک به مشاغل دانشگاهی، از زریاب خویی تا زرینکوب، همایی، حتی دشتی، چوبک، خانلری و... جمعیتهای مستقل و البته نه معترض و گروههای مستقل و متعرض و حتی مبارز با نظام وقت. نمیخواهم نمایندگان همۀ این دستهجات را بشمارم، اما این سه جناح، دستاورد مشترک فرهنگی داشتند، نسلهای بعدی مولود همین سه جریان کلی بودند.
یک نظر درباره اشعار بعد از کودتا وجود دارد که هر اشارهای را کنایه به وضعیت موجود و شکست ۲۸ مرداد میدانند، مثلا وقتی شاملو از زخم قلب آبایی میگوید. حتی شعر «آی آدمها» و «به کجای این شب تیره بیاویزم...» نیما و «من از نهایت شب حرف میزنم» فروغ فرخزاد و زمستان اخوان، را متاثر از این رویداد میدانند. آیا شما چنین تقسیمبندی را قبول دارید؟
اگر جز این بود، مسیر طبیعی خود را از دست میداد.
تصویر دکتر محمد مصدق را در ادبیات بعد از کودتا چگونه میبینید؟
شاعران و نویسندگان معمولا سراغ الگوهای فردی از این دست نمیروند. اهل قلم رو به تاریخ و مردم و شرایط دارند و اگر گاهی نام مبارزی به میان میآید، بیشتر مرثیه مرگ است، مثل شعر وارطان...! شعر و داستان که حدیث نفس و گزارش تاریخ و متن و خاطرات و روزنوشت نیست که فعلۀ بیرقها شود.
۶۰ سال پس از کودتای ۲۸ مرداد، از مصدق چه میخواهیم؟
مصدق بزرگ، همچنان برای هر اهل انصافی، محترم است.
مصدق کیست؟ نماینده چه خواسته و مطالبه و آرمانی تاریخی است؟ نماد چیست؟ مبارزه با استعمار؟ نماد مبارزه با استبداد؟ نماد آزادیخواهی و دموکراسی؟
برای روزگار خودش، نماد مبارزه با استبداد بود. عزت این مرد بزرگ متعلق به همۀ ایرانیان است.
مصدق فرد است یا جریان؟ اتوپیای تاریخی است یا بدیل و الگویی برای امروز؟ برای امروز ما چه کارکردی دارد؟ چه پتانسیل اجتماعی و سیاسی را میتواند خلق و نمایندگی کند؟
مصدق «فرد» است برای من و «جریان» بود به عهد خود.
مصدق بغض فروخورده تاریخی است که تا امروز حیات سیاسی دارد؟ چرا به تاریخ نپیوست و هنوز برانگیزاننده بسیاری تمایلات، تعیین کننده بسیاری جناحبندیها و تمیزدهنده بسیاری وجوه فکری و سیاسی است؟
من با این روایتهای کلان موافق نیستم. حفظ حرمت مصدق برای من مهم است.
خود شما به عنوان یک شاعر پیشرو چه تصویری از مصدق در ذهنتان وجود دارد؟
رند، هوشمند، کم حواس!
نظر شما :