گفتوگو با رضا نیکپور: لهستانیها موجب رونق کسب و کار ایرانیها شدند
مجید یوسفی
رضا نیکپور، پژوهشگر و مدیر انجمن دوستی ایران و لهستان و همچنین فرزند ارشد هلن استلماخ یکی از مهاجران لهستانی که در سن هشت سالگی به همراه مادرش به اردوگاه سیبری اعزام و پس از گذراندن دو سال کار اجباری به ایران اعزام شد، در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» به زوایای جدیدی از وضعیت لهستانیان در ایران پرداخته است.
***
باید آغاز ماجرای مهاجرت لهستانی به ایران را به حمله آلمانیها به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ مربوط بدانیم. تاکنون روایتهای زیادی از دلیل این حمله گفته شده است. چگونگی این حمله را ابتدا تشریح فرمایید؟
جنگ جهانی دوم با حمله آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد. هنوز مردم لهستان مبهوت پیشروی سریع آلمانها در خاک خود بودند که اتحاد شوروی هم در پی انجام توافقی پنهانی با آلمانها، از طریق مرزهای شرقی، کشور لهستان را مورد حمله قرار داد. هر کدام از دو کشور متجاوز در مدتی کوتاه تقریباً نیمی از خاک لهستان را در اختیار خود گرفتند و نتیجه آن، دربدری و اسارت مردم بیدفاع این کشور بود. آنان که در چنگال روسها گرفتار شدند، برای کار اجباری مادامالعمر، راهی اردوگاههای بد آب و هوای شوروی به خصوص نواحی سیبری گردیدند.
نخستین کوچ دسته جمعی لهستانیها دقیقاً در چه تاریخی روی داد؟
اولین مرحله این کوچ دادنها در ماههای فوریه، آوریل و ژوئن ۱۹۴۰ و دومین مرحله آن در ماه ژوئن ۱۹۴۱ صورت گرفت. هر چند هرگز آمار دقیقی از مهاجرتهای اتباع لهستانی به شوروی ارائه نشد، اما بر اساس اطلاعات موجود، این عده در حدود ۱٫۲ تا ۱٫۵ میلیون نفر برآورد شدهاند که تعداد زیادی از آنان که تحمل کار در شرایط سخت اردوگاهها را نداشتند، جان باختند. این عده نیز بیش از نیم میلیون نفر تخمین زده میشوند. با حمله ناگهانی آلمان به شوروی در سال ۱۹۴۱ میلادی که شاید به طور اتفاقی مقارن سالگرد حمله ناپلئون به روسیه بود! و خیانت هیتلر به شریک سابق خود (استالین)، معادلات جهانی هم تغییر یافت و روسها در پی انجام مذاکراتی با کشورهای ضد فاشیست و دولت در تبعید لهستان و ژنرال سیکورسکی، برای تشکیل ارتش لهستانی بر ضد آلمانها، همه اسرای لهستانی را آزاد کردند.
مسیر حرکت این عده از طریق ایران تعیین شد و بدینسان، گروه تبعیدیان لهستانی با ایران پیوند یافتند. اگرچه سابقه ارتباط فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی دو کشور ایران و لهستان به قرنها قبل باز میگردد - که اوج آن را در دوره صفویه شاهد هستیم- اما بخش عمده آشنایی مردم ایران با لهستانیها به دوره جنگ جهانی دوم و ورود دهها هزار مهاجر لهستانی به ایران بر میگردد. بر طبق آمارهای رسمی ایران، تعداد لهستانیهایی که پیش از این تاریخ در ایران زندگی میکردند به دویست نفر هم نمیرسید که بیش از نیمی از آنان در تهران مشغول به کار بودند. از میان مهاجرانی که در طی جنگ جهانی دوم وارد ایران شدند، نظامیان باید راهی میدانهای جنگ متفقین در جبهههای مختلف میشدند و غیرنظامیان نیز میتوانستند پس از توقفی در ایران، زندگی جدیدی را در دیگر کشورهای آزاد جهان آغاز کنند. اکثر این عده به تدریج از ایران خارج شدند و تعداد کمی نیز اقامت و ادامه زندگی در ایران را ترجیح دادند. لازم به ذکر است که مقارن ورود مهاجران لهستانی به ایران، به واسطه جنگ جهانی دوم و حضور عده زیادی از سربازان متفقین و خارجی، فشار اقتصادی زیادی بر دوش دولت و ملت ایران تحمیل شده بود که شرایط زندگی را برای مردم به شکل ملموسی سخت کرده بود و حضور این عده مهمان ناخوانده جدید هم، این اوضاع را تشدید میکرد. ولی این امر باعث نشد که ایرانیان در پذیرایی خود از مهاجران لهستانی کوتاهی کنند.
هیچگونه اطلاعاتی وجود دارد که نحوه جابجایی این مهاجران لهستانی را در خاک ایران تشریح کند؟
خروج اتباع لهستانی (نظامی و غیرنظامی) از شوروی و ورود آنان به ایران به رهبری ژنرال آندرس از طریق دو مسیر و در ۳ مرحله صورت گرفت: مسیر اول بندر کراسنووسک از راه دریای مازندران به بندر انزلی، مسیر دوم از طریق عشقآباد باجگیران به مشهد. اولین مرحله این مهاجرتها، بین ماههای مارس و آوریل ۱۹۴۲ میلادی صورت پذیرفت که طی آن در حدود سی هزار نظامی به اتفاق یازده هزار کودک با کشتی از راه بندر کراسنووسک به سمت بندر انزلی حرکت کردند که در آنجا اولین اردوگاههای پناهندگی این مهاجران در ساحل دریای مازندران تاسیس شد تا شرایط نظافت و معالجه آنان مهیا گردد، چرا که در دوران اسارت در شوروی، رسیدگی و نگهداری از آنان در حد بسیار پایینی صورت میگرفت. در ۲۵ آوریل همان سال اولین گروه از مهاجران توسط کامیون از بندر انزلی به قزوین منتقل شدند. در قزوین مهمانسرای موقتی برای پذیرایی از ۱۴۰۰ نفر مهیا گردید و آنان پس از استراحتی کوتاه به سمت تهران حرکت داده شدند.
دومین مرحله طی ماههای اوت و سپتامبر ۱۹۴۲ انجام شد که در این مدت قریب ۴۳ هزار نظامی و ۲۵ هزار غیرنظامی که تقریباً یک سوم آنان را کودکان تشکیل میدادند، به بندر انزلی منتقل گردیدند که این نقل و انتقال تا اکتبر ۱۹۴۲ ادامه یافت. مقارن این ایام سومین مرحله حرکت اتباع لهستانی از شوروی به ایران از طریق عشقآباد به مشهد اجرا گردید که تعداد زیادی را شامل نمیشد: ۱۹۳۹ نفر از آنان به ایران و ۶۷۵ نفرشان به هند رفتند. با ورود لهستانیها به تهران در فوریه ۱۹۴۳، چهار اردوگاه پناهندگان تاسیس شد که در ابتدا تعداد ۲۶۰۰ نفر در آنجا اسکان یافتند و به مرور تعدادشان به ۲۵ هزار نفر رسید. تعداد زیادی نیز از این پناهندگان در اهواز استقرار یافتند که پس از مدتی از طریق بنادر خرمشهر و بصره به آفریقا، هند، زلاندنو، مکزیک و انگلستان فرستاده شدند. بخشی از خواربار و مواد غذایی مورد نیاز این عده در ایران خریداری میشد و بخشی دیگر نیز توسط متفقین از خارج وارد میگردید. یکی از مراکز مهم نگهداری لهستانیها و به طور خاص کودکان بیسرپرست، اصفهان بود که ابتدا با سه مرکز شروع به کار کرد و به مرور با افزایش تعداد کودکان به ۲۰ محل اسکان افزایش یافت.
گفته شده که کودکان لهستانی ماهها بعد از استقرار در اصفهان به تدریج به کسب و کارهای صنعتی و بومی آن شهر روی آوردند؟
این کودکان در دوره اقامت خود در ایران به جز مواد درسی، کارهایی چون قالیبافی و حکاکی روی نقره و مس را نیز آموختند. کتابی که امروزه به نام «اصفهان، شهر کودکان لهستانی» به دو زبان انگلیسی و لهستانی وجود دارد، خاطرات حضور همین کودکان است که سالها بعد از ترک ایران در انگلستان نوشته شد. گروهی از این کودکان که متشکل از ۷۳۳ نفر بودند به زلاندنو فرستاده شدند که تا امروز هنوز خاطره حضور خود در ایران را ارج مینهند.
لهستانیها در طی حدود سه و اندی سال حضور در ایران، توانستند ارتباط خوبی با ایرانیان برقرار نمایند. با طولانی شدن اقامت لهستانیها و ضعف کنترل رفت و آمد در کمپها، کم کم حضور مهاجران در سطح شهر تهران افزایش یافت. این عده که اکثر آنان را زنان و دختران شامل میشدند، در خیابانها، بازارها و کافهها در رفت و آمد بودند. اگرچه معدودی از ایشان وسیله تفریح و سرگرمی سربازان قرار گرفتند، اما وضعیت اکثریت آنان چنین نبود. عدهای از بانوان لهستانی در خانههای ایرانیان ثروتمند یا خارجیانی که وضع مالی خوبی داشتند به عنوان خدمتکار استخدام شدند. تعداد زیادی از آنان با ظاهری آراسته به عنوان منشی و مترجم در ادارات یا در آزمایشگاهها در پای میکروسکوپ و به عنوان پرستار در بیمارستانها مشغول به کار شدند. با ورود لهستانیها به داخل شهر، بازار اجرای کنسرتهای موسیقی و نمایشهای لهستانی نیز رونق یافت که برخی از این برنامهها صرفاً برای حمایت و کمک به هموطنان لهستانیشان ترتیب داده میشد. کار کردن لهستانیها در هتلها و رستورانهای ایرانی باعث رواج و جذب مشتری بیشتر داخلی و خارجی گردید. بعضی از خانمهایی که خدمتکار زنان سرشناس ایرانی بودند، طرز آرایش و مد غربی را به آنان آموختند، زیرا که در بسیاری موارد، مستخدمین نسبت به کارفرمایان خود از تحصیلات بالاتری برخوردار بوده و یا در لهستان صاحب حرفه بودند. عدهای از زنان لهستانی برای رفع نیاز مالی خود چرخ خیاطی گرفته، شروع به دوختن لباس، حتی لباسهای ارتش کردند. در این بین شرکتهای خارجی هم از متقاضیان پر و پا قرص استخدام لهستانیها بودند. افزایش حضور لهستانیها در شهر و ازدیاد تقاضا برای کار با آنان باعث شد تا دولت ایران اقدام به صدور اجازه اقامت موقت برای آنها کند. یکی از تبعات مثبت اقامت لهستانیها در ایران، ازدواج آنان بود که گاهی با هموطنان خود و یا با سربازان متفق (خارجی) صورت میگرفت. اما در اکثر موارد آنان مورد توجه مردان ایرانی- اعم از مسلمان و غیرمسلمان- قرار گرفتند. البته طرح این مساله در میان خانوادههای ایرانی که اکثراً سنتی بودند، ابتدا با مخالفت روبرو میشد، اما به مرور مورد قبول قرار گرفت.
اقدامات فرهنگی که لهستانیها در ایران داشتند در چه گسترهای انجام گرفت و چه بازتابی در ایرانیان آن زمان پیدا کرد؟
این فعالیتها از درج اطلاعیه در مناسبتهای مختلف برای مردم ایران شروع شد. آنان حتی در ایران اقدام به انتشار هشت نشریه کردند که در زمان خود باعث روشنگری و آگاهیبخشی به مردمی شد که سخت تشنه دانستن اخبار جهان پیرامون خود و بدون سانسور بودند. این نشریات عبارتند بودند از: ۱- اروپای جدید / ماهنامه به زبان فرانسه- سال ۱۳۲۲. ۲- دوست ما / هفتهنامه مذهبی به زبان لهستانی- سال ۱۳۲۱. ۳- لهستانی در ایران / هفتهنامه لهستانی- سال ۱۳۲۱. ۴- لهستان دوره یاگیلونسکا / سال ۱۳۲۱. ۵- گزارش لهستانی / ماهنامه خبری- سال ۱۳۲۱. ۶- کلام لهستانی / ماهنامه از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۲ ه. ش. ۷- صدا / هفتگی- سال ۱۳۲۱. ۸- نسل ارتدوکس / ماهنامه دینی از سال ۱۳۲۰. از نشریات عقاب سفید و بهشت نیز یاد میشود.
در بین لهستانیها افراد دانشمندی نیز وجود داشتند که پس از ورود به ایران و به دست آوردن آرامش نسبی فکری، اقدام به برگزاری سخنرانیهای علمی در مراکز فرهنگی ایران کردند که ثمره آن تاسیس انجمن مطالعات ایران بود و ۳ جلد کتاب معروف «مطالعات ایرانی»، یادگار گرانبهای آن دوره است. از چهرههای درخشان و فعال این حرکت میتوان به ماخالسکی اشاره کرد. گرچه با خروج این عده پس از پایان جنگ جهانی دوم از ایران، فعالیت انجمن پس از حدود سه سال متوقف شد، اما جریان ایرانشناسی که از سالیان قبل نیز مورد توجه لهستانیها بود، با همان جدیت در دانشگاههای لهستان پیگیری شد که تا امروز ادامه دارد. جنگ جهانی دوم در ۸ می ۱۹۴۵ میلادی رسماً پایان یافت که هزینههای سنگینی را برای لهستان به دنبال داشت. بیش از نیم میلیون نفر از مردان و زنان رزمنده و مبارز و بیش از ۶ میلیون غیرنظامی بیگناه، یعنی ۲۲ درصد کل جمعیت لهستان در این جنگ جان باختند. تعداد زیادی از اتباع لهستانی پس از پایان جنگ، هرگز به کشور خود باز نگشتند و در کشورهای دیگر جهان اقامت گزیدند که از این میان حدود ۳۰۰ نفر زندگی دایم در ایران را ترجیح دادند و با ایرانیان تشکیل خانواده دادند. ثمره این ازدواجها، نسلی است که میتوان آنان را پل ارتباط معنوی بین دو کشور محسوب نمود. شاید بتوان یکی از سندهای ماندگار حضور لهستانیها در ایران را آرامگاههایی دانست که از آنان باقی مانده است، خاطره سه سال و نیم حضور بیش از ۱۰۰ هزار لهستانی در ایران که به دلایل مختلف درگذشتند؛ از کودکان شیرخوار تا افراد سالخورده و از نظامیان تا فرهنگیان. اولین منزل ابدی این مسافرین خسته و رنجور، در بندر انزلی است که با داشتن ۶۳۹ گور (که فقط ۱۶۳ عدد آن متعلق به نظامیان است) از نظر تعداد در رتبه دوم است. تهران با داشتن سه گورستان لهستانیها، بیشترین تعداد را در خود جای داده که اصلیترین آنها گورستان دولاب است. در آنجا ۱۹۳۷ میلادی نفر آرام گرفتهاند که ۴۰۹ نفر آنان نظامی بودهاند و مابقی مردم عادی هستند. همچنین در گورستان انگلیسی قلهک، ۱۰ گور لهستانی وجود دارد که مربوط به سربازان جان باخته در همدان است که بعداً به آنجا انتقال یافتند. همچنین در گورستان یهودیان ۵۶ نفر لهستانی وجود دارد. در اصفهان ۱۸ گور موجود است که فقط یکی از آنان نظامی است. در قزوین ۴۰ گور که ۲۹ عدد آن مربوط به غیرنظامیان است، در خرمشهر ۵ قبر مربوط به سربازان، در مشهد ۲۹ عدد و در آخرین ایستگاه این مردم مظلوم یعنی اهواز، که هزاران نفر از آنان گذشته و راهی کشورهای دیگر جهان گردیدند، ۱۰۲ گور وجود دارد که ۲۲ عدد آن نظامی است. بدین ترتیب تعداد کل قبرهای ثبت شده لهستانی در نقاط مختلف ایران ۲۸۳۶ عدد میباشد. این بود خلاصهای از سفر غم انگیز و رو به فراموشی لهستانیان به ایران.
در مطالعات خود، چه جنبهای از مشترکات تمدنی و هویتی ایرانیها را پیدا کردهاید؟ اساساً هیچ نوع مشترکاتی بین این دو ملت وجود دارد؟
چنانچه بخواهیم دو کشور ایران و لهستان را علی رغم بعد مسافت و تفاوتهای مذهبی و زبانی که بین آنها وجود دارد، مقایسه کنیم مشترکات زیادی را بین آنان میتوان دید، برای مثال، هر دو کشور به دلیل موقعیت حساس جغرافیایی مورد طمع قدرتهای بزرگ و همسایگان خود قرار گرفتهاند، اما روحیه استقلال طلبی مردم باعث شد تا کشورشان در تلاطمات روزگار، مجدداً آزادی و یکپارچگی خود را به دست آورد. ارتباط خوب فرهنگی و اقتصادی و سیاسی که از قرنها قبل بین ایران و لهستان آغاز شده بود، کماکان به قوت خود باقی است و دولت و ملت و هر دو کشور به ادامه آن علاقهمندند و گسترش همه جانبه آن در دستور کارشان قرار دارد. جنگ جهانی دوم با تمام پیامدهای وحشتناک و چهره زشتی که از خود باقی گذاشت، توانست قلوب دو ملت ایران و لهستان را به هم نزدیکتر کند. همکاری فرهنگ غنی و مهماننوازی ایرانی با نجابت و سختکوشی و همت بلند لهستانی مسلماً نتیجهاش باید چنین پیوند مستحکمی باشد.
نظر شما :