سناریوی ناکام ادغام وزارت نیرو و شرکت نفت در دوره آموزگار

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۰ | ۱۴:۵۰ کد : ۷۶۲ از دیگر رسانه‌ها
در حالی که موضوع ادغام وزارت نیرو با وزارت نفت و حتی سازمان انرژی اتمی و تشکیل وزارت انرژی به سبک برخی کشور‌ها سابقه‌ای چند ده ساله دارد و می‌تواند با اقدامات کار‌شناسی و تهیه قانون نتایج مناسبی هم به همراه داشته باشد، حامد بهشتی، پژوهشگر مرکز مطالعات محیط زیست و انرژی منطقه دریای خزر در برلین، در مطلبی به نقد اجرای این موضوع در شرایط کنونی و به ویژه سابقه آن در عصر پهلوی پرداخته است:

 

اقدام اخیر دولت در ادغام وزارت نفت و وزارت نیرو را می‌توان مهم‌ترین تصمیم مالی کشور پس از هدفمندی یارانه‌ها دانست. در هم آمیختن متولی مهم‌ترین منبع درآمد کشور با وزارتخانه‌ای که فشار اصلی ناشی از هدفمندی یارانه‌ها را بر دوش خواهد داشت، حرکتی بسیار متعادل را در این مقطع زمانی طلب می‌کند. موضوع ادغام وزارت نفت و نیرو اگرچه در موضوعیت خود بحث جدیدی نیست، اما مقطع زمانی انتخاب شده برای چنین تغییر بزرگی بی‌شک جای تأمل دارد.

 

وزارت نفت و وزارت نیرو دو رکن مهمی هستند که در جریان هدفمندی یارانه‌ها نقش اساسی ایفا می‌کنند. اگر چه با مدیریت واحد بر چنین ارکان تأثیر گذاری راهبرد طولانی مدت طرح هدفمندی یارانه‌ها از انسجام بیشتری برخوردار خواهد شد، ولی حجم سازمانی دو نهاد ادغام شده فرصتی به مراتب بیش از آنچه فرصت محدود اجرای طرح هدفمندی یارانه‌ها احتیاج دارد، طلب خواهد کرد. آینده طرح هدفمندی یارانه‌ها منوط به نحوه اجرا در سال و بلکه ماه‌های ابتدایی آن است. این در حالی است که ادغام دو وزارت پرسابقه کشور که هر یک پیچیدگی‌های مخصوص خود را دارند، امری نیست که شرایط اقتصادی و مدیریتی کشور در حال حاضر توانایی پاسخگویی و هماهنگی با آن را داشته باشد.

 

موضوع ادغام وزارت نفت و وزارت نیرو اگرچه این هفته به صورت ناگهانی در افکار عمومی کشور مطرح شد، و رئیس دولت نیز با استناد به اصل ۵۳ برنامه پنج ساله پنجم توسعه کشور آن را توجیه‌پذیر قلمداد کرده است، اما این طرح پیش و بیش از آنکه در بستر اجرای قانون صورت گرفته باشد، شائبه بسط اختیارات را جهت کنترل وضعیت پیچیده اقتصادی کشور در ذهن متبادر می‌کند. در حالی که بانک جهانی رشد اقتصادی معادل صفر درصد را برای سال جاری ایران پیش بینی کرده است، وضعیت مهم‌ترین صنعت کشور و منبع درآمد دولت در پیچ و تاب درگیری‌های حقوقی با مجلس و معضلات هماهنگی‌های سازمانی با وزارت نیرو قرار گرفته و به نوعی بیانگر آن است که هرگاه فضای عدم کارآیی دولت برای عبور از بحران‌های اقتصادی و سیاسی پیش آمده، بحث ادغام نیز مطرح شده است.

 

 در چنین مقاطعی شکلی از توجه به گسترش اختیارات برای کنترل شرایط بوجود می‌آید. بی‌شک وجود یک بدنه وزارتی و کنترل تمامی منابع انرژی در کشور - و متعاقب آن بخش قابل توجهی از درآمد دولت - اختیارات گسترده‌ای را در دست یک واحد مدیریتی قرار خواهد دارد که توانایی بالایی برای چانه زنی با سایر گروه‌ها را دارا خواهد شد.

 

در سال ۱۳۵۵ وقتی عدم کارآیی امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت برای عبور از بحران‌های اقتصادی و سیاسی پیش آمد، جایگزین او، جمشید آموزگار، یکی از اولویت‌های مدیریتی خود را ادغام شرکت ملی نفت، شرکت گاز و سازمان انرژی اتمی در وزارت نیرو معرفی کرد. اگرچه این پیشنهاد به سرانجامی نرسید، اما فضای بحران زده سیاسی و اقتصادی آن روز ایران گسترش اختیارات و تمرکز توانایی‌ها را یکی از عوامل افزایش قدرت مانور و توانایی دولت در پیشبرد اهدافش مورد شناسایی قرار داده بود.

 

متن زیر گزیده‌ای از خاطرات "دکتر اکبر اعتماد" بنیانگذار و اولین رئیس سازمان انرژی اتمی ایران است که به موضوع ادغام وزارتخانه‌های در دوره تصدی جمشید آموزگار پرداخته است: «در تابستان ۱۳۵۵ اعلیحضرت به من یک مأموریت دادند که بروم به آمریکا. داستانش بطور خلاصه این بود، که بعد از سرکار آمدن کار‌تر، یکی مسئله انرژی اتمی بود که با امریکا همیشه گرفتاری داشتیم و در بن بست بودیم، یکی هم مسائل مربوط به نفت و گاز بود که بین دو کشور مطرح بود و اختلاف نظرهایی بود که باید حل می‌شد. اعلیحضرت به من فرمودند که تو برو و مسائل را مجددا بررسی کنید. بنابراین قرار شد در رأس هیئتی از نفت و گاز و انرژی اتمی بروم آمریکا و با آن‌ها مذاکره کنم ببینم مسائل چه هست. در واقع هدف بیشتر پیدا کردن مسائل بود، تا بعد بتوان برای آن‌ها چاره‌جویی کرد.

 

قبل از رفتن به سفر یک روز عصر رفتم به خانه هویدا با او خداحافظی کنم. هویدا گفت اکبر! هر جا می‌روی زود برگرد. پرسیدم چرا؟ من در هر صورت زود برمی گردم. مگر خبری هست؟ گفت بله. من دیگر هیچ چیز نپرسیدم. فردای آن روز طیاره گرفتم رفتم به لندن. این روز پنجشنبه بود.‌‌ همان روز، آموزگار نصف شب زنگ زد و مرا از خواب بیدار کرد و گفت فردا به تهران برگرد. به ایشان گفتم برگردم برای چه؟ گفت قرار شده که برگردی. گفتم من دارم می‌روم مأموریت. اعلیحضرت مأموریت داده‌اند. گفت قرار شد که برگردی. گفتم آنکه به من مأموریت داده باید بگوید برگرد. شما به چه عنوان می‌گویید برگرد. آموزگار گفت من با اعلیحضرت صحبت کردم قرار شد که برگردی. گفتم، خیلی خوب، خبری هست؟ گفت بله و بطور سربسته به من گفت که دولت عوض می‌شود.

 

فردا صبح، اول وقت، رفتم فرودگاه طیاره گرفتم برگشتم. نصف شب رسیدم تهران. صبح شنبه اول وقت رفتم خانه آموزگار. آموزگار به من گفت یادت هست آن وقت راجع به انرژی صحبت می‌کردیم و نظراتی داشتیم. حالا وقت اجرای آن نظرات شده. گفتم چطور شده؟ گفت من مأمور تشکیل کابینه شدم؛ هویدا استعفا داده، و حالا من می‌خواهم به این کار رسیدگی بکنم، و به من پیشنهاد کرد در کابینه او وزارت نیرو را عهده‌دار شوم.

 

من، به دلائلی، اصولاً نمی‌خواستم این کار را بکنم. حالا آن دلایل چیست، ممکن است اگر فرصت شد صحبت بکنم. بنابراین از اول پاسخ من منفی بود؛ ولی برای ادامه بحث گفتم سابق هم وزیر نیرو داشتیم و او مشکلات بخش انرژی را به آن مفهومی که با شما صحبت می‌کردیم حل نکرده بود. وزیر نیرو در واقع وزیر آب و برق بود، آن هم تازه قسمتی از برق، چون برق اتمی را داده بودند به سازمان انرژی اتمی. بعد آموزگار گفت نه، من آن جوری نمی‌گویم. منظورم این است که همانطور که با هم صحبت می‌کردیم باشد، یعنی هماهنگ کردن این‌ها با هم، در واقع یک کاسه کردن این‌ها از لحاظ تصمیم گیری. گفتم: خوب آن مسئله دیگری است. آن مسئله جالب است. همینطور که قبلاً صحبت کردیم، به نظرم همین کار هم باید بشود و یکی باید بیاید این کار را بکند، اگر شما این کار را بکنید، بسیار کار خوبی است. ان‌ شاء‌الله مبارک است.

 

گفت من می‌خواهم تو این کار را بکنی. گفتم، خیلی خوب، آخر من نمی‌خواهم وزیر نیرو بشوم، و مشکلات کار را گفتم. مثلاً شرکت نفت خودش یک دستگاه عظیمی است و یک مقدار کار دارد. وزارت نیرو یک دستگاهی است کار خودش را دارد. انرژی اتمی یک دستگاهی است که کار خودش را دارد. گاز هم همین طور. و این‌ها مؤسسات بزرگی هستند که هرکدام یک رئیس گردن کلفت می‌خواهد. این‌ها همه را بردن توی یک کاسه، البته نه اینکه نمی‌شود، منتها اختیار می‌خواهد. مسئله اختیارات است. البته یک نفر می‌تواند بر همه این‌ها نظارت داشته باشد و فعالیت‌ها را هماهنگ بکند، ولی باید اختیارات او وسیع باشد تا از عهده کار برآید. یک مقدار زیادی راجع به این صحبت کردیم.

 

آنچه آموزگار در آخر پیشنهاد کرد، این بود که دولت، قانون وزارت نیرو را عوض بکند و یک وزارت نیرویی با آن چنان اختیاراتی تشکیل شود که همه این‌ها در حیطه اختیارات آن باشد. چون در حال حاضر شرکت نفت به وزارت نیرو اصلاً ارتباط پیدا نمی‌کرد. از لحاظ دولتی یک ارتباط آبکی با وزارت دارایی پیدا می‌کرد، ولی با وزارت نیرو هیچ. شرکت گاز هم همین طور. انرژی اتمی هم که مستقل بود و کار خودش را می‌کرد. او پیشنهاد می‌کرد که وزارت نیرو همه این‌ها را زیر چتر خود داشته باشد تا دولت بتواند برای بخش انرژی برنامه هماهنگی داشته باشد و نظارت کامل بر اجرای این برنامه‌ها داشته باشد. این‌ها همه قانون می‌خواست، یعنی باید قانون وزارت نیرو و مؤسسات مورد نظر مورد تجدید نظر اساسی قرار می‌گرفت.

 

بعد گفتم خوب این‌ها باید با اعلیحضرت صحبت بشود. حالا من این‌ها را که می‌گفتم نسبت به خودم نمی‌گفتم. این‌ها را به عنوان یک راه حل کلی مطرح می‌کردم. آموزگار گفت اگر لازم باشد، در هر صورت باید قانون را عوض بکنیم، با اعلیحضرت هم صحبت بکنیم، اعلیحضرت مخالفتی نخواهند داشت. در اینجا من گفتم آقای آموزگار معذرت می‌خواهم، من نمی‌توانم وزیر نیرو بشوم. گفت چرا! گفتم برای اینکه دولت ایران در این زمینه خیلی قصور کرده است.

 

همین امروز هم نظرم این است که دولت در مورد این بخش خیلی کوتاهی کرده. مردم برق می‌خواهند، انرژی می‌خواهند. در کشوری که این همه گاز دارد، هنوز گاز به کسی نداده‌اند. این‌ها یک چیزهای اولیه است که باید در جامعه تأمین کرد. خوب شما یک وضعی درست کرده‌اید که قابل تحمل نیست و حالا می‌گویید من بیایم این وضع را درست بکنم. اینکه دو روزه و پنج روزه نمی‌شود. یک سال و دو سال هم من این کار را نمی‌توانم بکنم. ولی در این مدت در مقابل توقع مردم قرار می‌گیرم. شما می‌خواهید یک دفعه همه را بیندازید گردن من. من این میراث را نمی‌توانم قبول بکنم.

 

البته من اینجا باید اقرار بکنم، همه این‌ها بهانه بود، برای اینکه من به دلائلی نمی‌خواستم وزیر بشوم؛ مخصوصاً در کابینه آموزگار. هویدا قبلاً دو بار به من پیشنهاد وزارت کرده بود، که هر بار قبول نکردم. دلایل این امر به نقش من در سازمان انرژی اتمی مربوط نمی‌شود. نباید این سوء تفاهم پیش بیاید که من سازمان انرژی اتمی را نمی‌خواستم‌‌ رها کنم. در یک جمله می‌توانم بگویم دلیلش این بود که شانس موفقیت در آن موقع با آن شرایط و با آن دولت برای خودم نمی‌دیدم، خیلی راحت.

 

وقتی آموزگار اصرار کرد و گفت در هر صورت اعلیحضرت امر فرموده‌اند و تو باید قبول کنی، گفتم یا دقیقاً آنچه که اعلیحضرت امر فرمودند کلمه به کلمه به من بگویید یا اینکه خودم می‌روم شرفیاب می‌شوم می‌پرسم اوامرشان چه هست. یکی از این دو تا. وقتی این را گفتم آموزگار گفت خیلی خوب، پس آنچه اعلیحضرت گفتند می‌گویم، و آن این است که اعلیحضرت گفتند در مورد اعتماد باید از خودش بپرسید. اگر خودش صلاح دانست و قبول کرد که این راه حل خوبی است، قبول می‌کنم؛ اگر گفت نه ولش کنید، او حتماً دلایلی دارد.

 

گفتم خوب این را چرا اول نگفتید. اگر اعلیحضرت در اختیار من گذاشته‌اند، من قبول نمی‌کنم. آموزگار خیلی ناراحت شد. یک مقداری صحبت کرد. پس کی بشود؟ چه جوری بشود؟ من نظراتی داشتم همه را بهشان دادم. خداحافظی کردم و گفتم پس بروم پی مأموریتم به آن برسم. چون قرار بود روز دوشنبه ۳ بعد از ظهر در واشنگتن جلسه داشته باشیم. اعضاء هیئت هم رفته بودند و قرار بود که من هم بروم آنجا به آن‌ها به پیوندم. گفت نه، در هر صورت یکشنبه کابینه معرفی می‌شود. اعلیحضرت در رامسر تشریف داشتند باید می‌رفتیم آنجا کابینه معرفی شود. در هر صورت من چون معاون نخست وزیر بودم باید حضور می‌داشتم. یکشنبه رفتیم، کابینه معرفی شد، و من صبح روز دوشنبه به پاریس رفتم و خود را به پرواز کنکورد پاریس ـ واشنگتن رساندم و سر ساعت ۳ مذاکرات را در واشنگتن شروع کردیم. این شروع کار من با آموزگار بود.

 

البته آموزگار از این موضوع ناراحت شد. تقی توکلی شد وزیر نیرو، که آدم بسیار خوبی بود، ولی نمی‌دانم تا چه حد در آن زمان می‌توانست وزارت نیرو را زنده بکند.

 

 

در ملاقات‌های شما با آقای آموزگار در وین، آیا ادغام احتمالی سازمان‌هایی که با نیرو سر و کار داشتند در یک وزارتخانه مسأله‌ای بود که خود او مطرح کرد با شما، و آیا در‌‌ همان زمان صحبت‌ها مربوط شد به اینکه احیاناً شما وزیر نیرو بشوید؟

 

همان طور که قبلاً گفتم، در این زمینه به خصوص با آموزگار قبل از اینکه مامور تشکیل کابینه بشود صحبت کرده بودیم. یعنی اصل ایده قبلاً بین او و من مطرح شد، ولی از نظر کلی برای کشور، نه اینکه چه کسی این کار را بکند. بعد که او مأمور تشکیل کابینه شد، شاید به طور طبیعی به فکرش رسیده بود که از من بخواهد این مسؤولیت را بگیرم، چون در واقع با او هم عقیده بودم. یک دلیل دیگر هم حتماً برای او مهم بوده است و آن این است که این کار بسیار بزرگ و با اهمیت بود.

 

یعنی اگر کسی می‌توانست بخش انرژی کشور را در سطح برنامه‌ریزی و در سطح تصمیم‌گیری‌های اساسی هماهنگ کند، کار بزرگی کرده بود. چون هم مجموع این بخش برای کشور جنبه حیاتی داشت و هم قدرت سازمان‌های مربوط و درجه استقلالشان به حدی بود که انجام این امر خیلی مشکل بود. با این ترتیب کسی می‌توانست احتمالاً شانس موفقیت داشته باشد که هم مسائل انرژی را خوب بشناسد و از آن مهم‌تر، هم مورد اعتماد اعلیحضرت باشد. در هر صورت با توجه به این تلقیات، آموزگار در آن زمان فکر می‌کرد که من می‌توانم این کار را انجام دهم و به من پیشنهاد کرد.

 

 

علت اینکه سؤال می‌کنم این است: مسئله این نبود که شما به آموزگار بگویید اگر این چهار تا سازمان را با هم ادغام کنید من قبول می‌کنم، به عنوان شرط.

 

نخیر، نبود. برای اینکه آموزگار این پیشنهاد را به من کرد و من قبول نکردم و دلایلم را هم بعداً حضور اعلیحضرت مطرح کردم. اصلاً اصل داستان برای من اشکال داشت. یعنی رفتن در کابینه. در ثانی مسئله ادغام سازمان‌ها نبود. مسئله ایجاد هماهنگی بود در سطح سیاست‌ها. من اگر با آموزگار صحبت این کار را می‌کردم، فارغ از اینکه من این کار را بکنم یا کس دیگر بود. حتی آن روز هم فکر می‌کردم خوب، من که قبول نمی‌کنم، بالاخره یکی دیگر را باید بگذارند سر این کار.

 

البته اشکال این کار این بود که پیدا کردن کسی که بتواند این کار را بکند بسیار مشکل بود. به همین علت هم آموزگار صرف نظر کرد. تقی توکلی نمی‌توانست این کار را بکند. یک ترکیب خاصی از آدم می‌خواست تا بتواند این کار را انجام بدهد و چون نشد ولش کرد. ولی من هیچ وقت به عنوان شرط نگذاشتم. حالا اگر واقعا از من می‌خواهید، صمیمانه بگویم اگر می‌خواستم شرط بگذارم با نخست وزیر نمی‌گذاشتم، با اعلیحضرت می‌گذاشتم. چون سررشته این کار دست اعلیحضرت بود. می‌دانستم نخست وزیر بدون پشتیبانی اعلیحضرت ممکن نیست در این سیستم بتواند رخنه کند. بنابراین من شرطی نداشتم با آموزگار بکنم. برای من این مسئله جنبه کلی داشت و آن را برای مملکت لازم می‌دانستم، ولی نه اینکه خودم این کار را بکنم.»

 

 

منبع: آینده

 

کلید واژه ها: ادغام وزارتخانه ها جمشید آموزگار اکبر اعتماد سازمان انرژی اتمی


نظر شما :