پاسخ مهرزاد بروجردی به دو پرسش تاریخ ایرانی: تقی‌زاده به دنبال مدرن‌سازی روح جامعه ایران بود

۱۹ مهر ۱۳۹۱ | ۰۵:۱۱ کد : ۷۵۶۳ معمای تقی‌زاده
تقی‌زاده با سویه‌های مثبت فرهنگ ایرانی دشمنی نداشت...دیگر روشنفکران زمانه با تقی‌زاده همراه بودند.
پاسخ مهرزاد بروجردی به دو پرسش تاریخ ایرانی: تقی‌زاده به دنبال مدرن‌سازی روح جامعه ایران بود
تاریخ ایرانی: دکتر مهرزاد بروجردی استاد ایرانی دانشگاه سیراکیوز آمریکا، نویسنده کتاب «روشنفکران ایرانی و غرب؛ سرنوشت نافرجام بومی‌گرایی» است. بروجردی در پاسخ به دو پرسش «تاریخ ایرانی»، نگاه سید حسن تقی‌زاده به غرب و تجددخواهی را واکاوی کرده است.

 

***

 

«ایرانی باید ظاهرا و باطنا و جسما و روحا فرنگی‌مآب شود و بس.» این سخن سید حسن تقی‌زاده در شمارۀ اول سری دوم از مجله کاوه سال‌ها انتقاد روشنفکران ایرانی به ویژه بومی‌گرایان را برانگیخته است. اما تقی‌زاده به گواهی یک عمر نویسندگی و سیاست‌ورزی‌اش به هیچ روی در پی نابودی فرهنگ ایرانی نبوده است. به نظر شما تقی‌زاده مدرن ساختن ایران را در چه می‌دید و منظورش از فرنگی‌مآب شدن چه بود؟

 

شاید این مبالغه نباشد اگر بگوییم که زندگی سید حسن تقی‌زاده (از ۱۲۵۷ تا ۱۳۴۸) که خود آن را به درستی «زندگی طوفانی» لقب داده بود، آینه‌ای تمام‌ نما و یگانه از نشیب و فراز فکری و سیاسی جامعه ایران در دو سدۀ گذشته است. مردی که ردای روحانیت را کنار گذاشت و هم در انقلاب مشروطه و هم در جنبش تبریز نقش داشت و هم به سناتوری زمان شاه رسید. مردی که در ۳۸ سالگی بهترین مجلۀ فارسی زبان دوران خود یعنی «کاوه» را بنیان نهاد و چند سال بعد وزیر مختار ایران در پاریس و بعد از آن در لندن شد.

 

تقی‌زاده و رضاشاه هر دو در یک سال به دنیا آمدند اما به دو شیوه با مدرنیته روبرو شدند. یکی مدرن‌سازی آمرانه در جسم ایران را پی گرفت و تاسیس نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی عقلانی را هدف خویش قرارداد و دیگری بر لزوم مدرن شدن جسم و روح و درآمدن شیوۀ خردورزی و روح عقلانیت و پرسشگری در کالبد ایرانیان انگشت نهاد. افسوس که بسیاری از روشنفکران ایرانی، تقی‌زاده را به سخنانی از آن دست نکوهیده‌اند بی‌آنکه به درستی به زمینه و زمانۀ این سخن نظر کرده و مقصود وی را دریافته باشند. باید از خود بپرسیم که به راستی چه صفتی از فرنگیان چنین دل از تقی‌زاده می‌ربود که می‌گفت باید در ظاهر و باطن و در جسم و روح به سان فرنگیان زیست؟ پاسخ این پرسش را می‌توان از میان کتاب نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده جست‌وجو کرد. علامه قزوینی که پنج سال از تقی‌زاده بزرگتر است و هیچ کس اندکی در کمال فرهیختگی و پختگی و ایران‌دوستی او شک نمی‌توان آورد، رو به تقی‌زاده چنین می‌نگارد: «در "دوایر ایرانی" اینجا [یعنی اروپا] این مواضیع کاوه و مخصوصا آنچه مرقوم داشته بودید که ایرانی باید قلبا و جسما و روحا فرنگی بشود خیلی موضوع بحث و گفت‌و‌گو واقع شد و فورا مثل همه جای دنیا و در همۀ مسائل دو طریق شدند. بعضی‌ها می‌گفتند حق با آقای تقی‌زاده است و بعضی‌ها می‌گفتند که اگر چه در واقع حق با ایشان است ولی گفتن این مطلب به این صراحت خلاف احتیاط و خلاف سیاست است و من در هر مجلس که این گفت‌وگو می‌شد با کمال شدت طرف سرکار را می‌گرفتم و حق را به شما می‌دادم. نه برای اینکه حفظ الغیب سر کار را کرده باشم یا طرف سرکار را گرفته باشم. خیر. برای آنکه عقیدۀ خودم این است. دفاع از عقیدۀ خود می‌کردم و چون من اهل سیاست نیستم و «آمبیسیون»ی در ایران ندارم دیگر هیچ ملاحظه‌ای از خلاف احتیاط یا برخوردن به کس نداشتم و ندارم و مباحث‌های طویل در این خصوص کردیم و من سفت و سخت به نحو اشد از تعبیر شما این عقیده را دفاع می‌کردم و می‌دیدم که کم‌کم خیلی‌ها به طرف من بالاخره می‌آیند.

 

و من هزار دفعه تجربه کرده‌ام که گفتن یک مطلب radical و خیلی advance همیشه به طور کمال صراحت و بدون هیچ پرده‌پوشی و احتیاط در عبارت و تعبیر صد مرتبه موثر‌تر است تا آن را در زیر هزار پردۀ کنایه و استعاره و احتیاطات ادا کردن. باید نترسید و این موضوع را تعقیب کرد که مثلا یک داس تیز به سرعت علف‌های هرزۀ موهومات را از بیخ قطع می‌کند.» (صفحات ۲۰-۱۹)

 

این گفتاورد گواه روشنی است که دیگر روشنفکران زمانه با تقی‌زاده همراهند و هم‌نوا با روشنفکران عصر روشنگری همچون امانوئل کانت درد ایرانیان را در تنبلی فکری و پیروی از اتوریته و بردگی موهومات فکری می‌دانند. قزوینی در‌‌‌ همان نامه می‌نویسد که ایرانی هم‌معنای «مسامح و مساهل و درویش و شل و سهل‌انگار و سطحی و mediocre است.» (ص۲۲)

 

باری آنچه تقی‌زاده از فرنگی شدن در خاطر دارد بر گرفتن روح مدرنیته یعنی عقلانیت و جرات دانستن و پرسیدن و نقد کردن است. و از همین روست که مدرن‌سازی آمرانه و بر گرفتن تکنیک فرنگیان یعنی مدرن‌سازی جسم را کافی نمی‌دانسته است. منظور تقی‌زاده از فراخوان فرنگی شدن از سر تا پا و یا در روح و جسم همین است. یعنی مدرن‌سازی آمرانه بدون مدرن شدن و بدون درآمدن روح عقلانیت جمعی و نقدی در میان ایرانیان‌‌‌ همان در نیمه راه ماندن و کار را ناتمام‌‌‌ رها کردن است. و این شرط روشنفکری روشنگرانه و خردورزانه نیست. به راستی تقی‌زاده و قزوینی و روشنفکران استخوان‌داری از این دست مدرن‌سازی جسم به شیوۀ رضاشاه را بدون درآمدن روح عقل نقاد مدرن در کالبد جامعۀ ایرانی نمی‌پسندیدند.

 

چنین است که باید در پروژۀ عقلانی کردن، هم در جسم یعنی در نهادهای سیاسی و اجتماعی و هم در روح یعنی در شیوۀ نگرش و اندیشه، مدرن و عقلایی شد. کسانی مانند تقی‌زاده و قزوینی و فروغی روح عقلانیت و نقادی اروپاییان را در پس دستاوردهای علمی و سیاسی و نهادهای مدنی ایشان می‌دیدند و بر نبود دانشگاه‌های عقل‌پرور و فرهیختگان خردمدار و اهل سیاست در ایران افسوس می‌خوردند. چنین است که تکاپوی این روشنفکران و زبان تیز و گزندۀ تقی‌زاده نه علیه ملیت ایرانی که بر ضد نادانی و نبود خرد روشنفکری در میان ایرانیان بود. به گواهی پژوهش‌های دقیق‌تر در مورد تقی‌زاده و مجله کاوه از جمله کتاب «مباحثی در باب تجدد ایران» به قلم عباس میلانی و رسالۀ دکترا به نام «سید حسن تقی‌زاده و کاوه: مدرنیزاسیون در ایران بعد از مشروطیت» به قلم غلامرضا وطن‌دوست، تقی‌زاده به هیچ رو سر دشمنی با سویه‌های مثبت فرهنگ ایرانی نداشته است. در کنار نام آن مجله یعنی کاوه که خود برگرفته از اسطوره‌های ملی ایرانیان است، زبان مجله نیز وطن‌خواهانه و ناسیونالیستی است. نوشته‌های ژرف‌اندیشانه تقی‌زاده درباره سرحدات ایران و نیز دربارۀ فردوسی و یا مقاله‌اش برای کنفرانس صلح پاریس در ۱۹۱۹ دربارۀ آرزوهای ایرانیان و فراخوانش برای خیزش مردمان سرزمین وخشور پارس در نبرد با استعمار روسیه و انگلستان جای هیچ شکی در مورد وطن‌دوستی تقی‌زاده باقی نمی‌نهد. نگاه خردگرایانه و سرسختانه و خرافه‌ستیز روشنفکران نسل تقی‌زاده که به شیوۀ ولتر در جنگ با نابخردی می‌ماند در نامۀ دیگری از علامه قزوینی به او به خوبی بازتابیده است. وی خطاب به تقی‌زاده چنین ادامه می‌دهد: «دو نمرۀ... اخیر کاوه زیارت شد و فی‌الواقع از این باب «مناظرۀ شب و روز» که در کاوه افتتاح فرموده‌اید بسیار بسیار محظوظ شدم و به نظر بنده مفید‌ترین ابواب آن است و در هر صورت باب بکر بدیعی است، چه تاکنون کسی به این صرافت نیفتاده بوده است، یا آنکه جرات و جسارت این را نداشته بوده است و من خیال می‌کنم (اگر سرکار خیال رفتن به ایران را نداشته باشید) باید این باب را وسعت داد، یعنی با جرات‌تر در آن قدم نهاد و تجدید کار ولتر را نمود. یعنی‌‌‌ همان خدمتی را که ولتر در خصوص عیسویت کرد شما هم... بنمایید. آخر تا کی باید از این monstruosite‌ها پرده‌پوشی کرد.» (ص ۱۸)

 

 

به باور شما اینک که نیم قرن از درگذشت تقی‌زاده می‌گذرد و بسیاری از هواداران تئوری بازگشت به خویش و بومی‌گرایان در اندیشه‌های خود تجدیدنظر کرده‌اند، آیا راه تقی‌زاده برای مملکت ما مناسب‌تر است و یا راه انتقاد و چالش با تجدد؟

 

اگر بخواهم با صراحتی از نوع تقی‌زاده سخن بگویم پاسخ روشن است. در نزدیک به یک سده که از صحبت‌های او گذشته است نفع جامعۀ ایرانی از بومی‌گرایی و نبرد دن‌کیشوت‌وار با مدرنیته چه بوده است؟ ما مدرنیته را در امتحان تاریخی رد کرده‌ایم اما روزانه سنگرهای فکری و عملی بیشتری را به ناچار به او واگذاشتیم. از بدگویی و ملامت و توهین و تعریض به مدرنیته در یک قرن گذشته هیچ نتیجه فرخنده‌ای به دست نیامده است. درست است که تقی‌زاده بعد‌ها به دلایل سیاسی و به سبب مصلحت اندیشه‌های عملی در زبان گزندۀ خویش تجدیدنظر کرد اما هدف روشنگری و زندگی روشنگرانه و درک از مدرنیته به سان عقلانیت ناقدانه را هیچ‌گاه فرو نگذارد.

کلید واژه ها: تقی زاده مهرزاد بروجردی


نظر شما :