سیاست و روشنفکری؛ از افراط تا اعتدال/ گزارشی از زندگی سیاسی و فکری سید حسن تقیزاده
علی افتخاری روزبهانی
روشنفکری جوان در عهد ناصری
سید حسن تقیزاده در ۱۲۵۷ شمسی در تبریز متولد شد. پدرش امام جماعت مسجدی در تبریز بود. تقیزاده به مانند بسیاری دیگر از روشنفکران ایرانی با تحصیلات مذهبی آغاز کرد. پدرش که شاگرد شیخ حسین انصاری از علمای به نام نجف بود آرزو داشت فرزندش را برای اخذ اجتهاد به نجف بفرستد. تقیزاده از هشت سالگی تحصیل مقدمات عربی و از چهارده سالگی تحصیل علوم عقلی، ریاضیات و نجوم و هیئت را شروع کرد. در حکمت قدیم، طب جدید، علم تشریح و هیئت جدید درس خواند. در مدرسه آمریکایی تبریز با علوم جدید آشنا شد. اصول فقه را نزد میرزا محمود اصولی و حاج میرزا حسن فرا گرفت. او اما به دور از چشم پدرش و به همراه میرزا محمدعلیخان تربیت به یادگیری زبان فارسی و علوم غربی همت گمارد.
سید حسن تقیزاده جوانی بیست ساله بود که روشنفکران ایرانی در آخرین سالهای حکومت ناصرالدین شاه با مشاهده عقبماندگی ایران از غرب، فریاد تجددخواهی سر داده بودند. تبریز در آن روزها دومین شهر بزرگ ایران و کانونی برای روشنفکران ایرانی بود که در قفقاز و استانبول زندگی میکردند و افکار و آرایشان از طریق روزنامهها و مجلات به تبریز میرسید. تقیزاده با مطالعه اندیشههای میرزا ملکمخان ناظمالدوله، طالبوف و روزنامههای فارسی زبان خارج از کشور، نظیر اختر، پرورش، ثریا، حبلالمتین و حکمت که به تبریز میرسید و همچنین کتابهای عربی چاپ مصر و کتابهای ترکی چاپ عثمانی، تمایل فراوانی به اندیشههای سیاسی اروپایی، افکار آزادیخواهانه، ضد استبدادی و تجددطلبانه یافت. شیفتگی او به ترویج افکار عصر روشنگری چنان بود که با همراهی دوستش محمدعلی خان تربیت تصمیم به تاسیس مدرسهای در تبریز گرفت تا به تبلیغ تجددخواهی بپردازد اما این مدرسه با مخالفت علمای تبریز امکان فعالیت نیافت و محمدعلی خان تربیت و تقیزاده به جای مدرسه به تاسیس کتابفروشی روی آوردند. کتابفروشی تربیت به سرعت مرکزی برای رفت و آمد تجددخواهان و محلی برای تبادل کتابهای عربی، ترکی و نشریات فارسی زبان تجددخواه منتشره در خارج از ایران شد. این همان کتابفروشیای بود که در دوران استبداد صغیر به آتش کشیده شد. او یک سال قبل از آغاز انقلاب مشروطه به عثمانی، مصر و قفقاز سفر کرد و با روشنفکران و همچنین ایرانیان مخالف استبداد ناصری مقیم آن دیار ملاقات کرد.
رهبر افراطیها
در اولین مجلس شورای ملی، تقیزاده جوان نماینده مردم تبریز بود. نطقهای هیجانی او در دفاع از آرمانهای مشروطه و مخالفت تند و تیز با دشمنان حکومت قانون و تجددخواهی وی را به یکی از رهبران برجسته انقلاب بدل ساخته بود. او در مجلس شاخصترین نماینده جناح اقلیت تندرو محسوب میشد که طرفدار تغییرات و اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود و انتقادهای تندی از نظام استبدادی به عمل میآورد. تقیزاده در این دوره در کنار رجالی چون سعدالدوله و میرزا حسنخان مشیرالدوله عضو هیاتی شد که از طرف مجلس مامور تدوین متمم قانون اساسی مشروطه گشت که در آن حکومت مشروطه و فصل حقوق ملت تعریف شده و در مذاکرات آن بحثهای جدی در خصوص عرف و شرع درگرفت.
در اولین دوره مجلس، کار محمدعلی شاه قاجار با نمایندگان به آشتی نیافتاد و اگرچه گفتوگوها و تلاشهای فراوانی برای توافق شاه خودکامه با مجلسیان شد اما سرانجام کار به بمباران مجلس با توپهای روسی انجامید. در این میان جناح تندرو مشروطهخواه، امینالسلطان صدراعظم شاه را به این دلیل که او را عاملی برای نابودی مشروطه تلقی میکرد به قتل رساند. تقیزاده به عنوان شناخته شدهترین رهبر تندروهای مشروطه بعدها اطلاع از ماجرای ترور امینالسلطان را انکار کرد اما شکی نیست که نزدیکان او در این ترور دست داشتهاند.
وقتی برخی روزنامههای نزدیک به تندروها به مادر شاه فحش دادند، و درخواست شاه برای محاکمه دشنامگوی مادرش به جایی نرسید، وقتی به کالسکه محمدعلی شاه بمب پرتاب شد و شاه خواهان محاکمه عاملان این ترور نافرجام شد اما تندروهای مجلس و از جمله تقیزاده مانع شدند؛ شاه دیگر اطمینان حاصل کرد که با مجلس از در آشتی نمیتواند در آید. فریدون آدمیت در کتاب خود با عنوان «مجلس اول و بحران آزادی» با ملامت تندرویهای صورت گرفته در مجلس اول به خصوص عملکرد تقیزاده و نزدیکانش در انجمنهای مخفی تهران میگوید: «نقشه ترور شاه قرینه ترور امینالسلطان، یک تصمیم جمعی بود از جانب گروه انقلابی به رهبری حیدرخان و حوزه اجتماعیون -عامیون تهران با مشارکت انجمن آذربایجان».(۲)
آدمیت در ادامه با انتقاد شدید از نمایندگانی چون تقیزاده که جلوی خواست شاه مبنی بر محاکمه عوامل ترورش از جمله حیدرخان را گرفتند، میگوید: «حکم تاریخ روشن است. جبهه افراطیون از کمونیستهای قفقازی تا فرقه اجتماعیون - عامیون و نمایندگان افراطی مجلس و انجمنهای تندرو در به وجود آوردن بحرانی که به انحلال مجلس ملی انجامید مسوولیت و محکومیت مشترک دارند.»(۳)
آدمیت به گفتههای احتشامالسلطنه رییس مجلس اول و محمدولی خان تنکابنی رییس حکومت موقت استناد میکند که «تقیزاده و یارانش مجلس سابق را به باد دادند.»(۴) خود تقیزاده نیم قرن بعد با بازبینی حرکات افراطی مجلس اول میگوید: «شاه تصور کرد که مشروطهخواهان قصد جان او را دارند... ظاهرا اگر مدارای بیشتری با او میشد امکان سازش منتفی نبود.»(۵)
مجلس به توپ بسته شد و تقیزاده به سفارت انگلستان گریخت و با وساطت این سفارت، شاه به تبعید او از ایران رضایت داد. تقیزاده ابتدا به پاریس و سپس لندن رفت. او در دوران تبعید در انگلستان با همکاری ادوارد براون تلاش فراوانی کرد تا اوضاع ایران در دوره استبداد صغیر را در افکار عمومی مطرح سازد.
دعوای مشروطه و مشروعه
وقتی مشروطهخواهان تهران را فتح کردند تقیزاده هنوز آنقدر پرآوازه بود که به عضویت کمیته سه نفره اداره امور کشور در آید. او در مجلس دوم رهبر تندروها شد که اینک حزب دموکرات را تشکیل داده بودند. سر فصل برنامههای حزب تقیزاده عبارت بود از «انفکاک کامل قوه سیاسی از قوه روحانی، ایجاد نظام اجباری، تعلیم اجباری مجانی، ترجیح مالیات مستقیم بر غیرمستقیم، تقسیم املاک میان رعایا، آزادی تجمع و تحزب و برابری در مقابل قانون صرفنظر از نژاد و قومیت و مذهب...»(۶)
مجلس دوم به دو دسته تقسیم شد: دموکراتها و اعتدالیون که هر کدام روش خاصی را برای پیشبرد آرمانهای مشروطه میپسندیدند. دعوای میان دو گروه سرانجام بر سر مرز میان عرف و شرع و تفکیک دین از سیاست بالا گرفت، علمای نجف که اگر حکم ایشان در حرمت شرعی همکاری با محمدعلی شاه نبود ای بسا استبداد محمدعلی شاهی صغیر نمیشد، این بار حکم به خلاف اسلام بودن مسلک سیاسی تقیزاده دادند. در این فتوا آمده بود: «... چون ضدیت مسلک سید حسن تقیزاده که جدا تعقیب نموده است با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدسه بر خود داعیان ثابت و از مکنونات فاسدهاش علنا پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدس ملی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج و قانونا و شرعا منعزل است... بجای او امین دینپرست وطنپرور و ملتخواه صحیحالمسلک انتخاب فرموده او را مفسد و فاسد مملکت شناسند و به ملت غیور آذربایجان و سایر انجمنهای ایالتی و ولایتی هم این حکم الهی عز اسمه را اخطار فرمایند و هر کس از او همراهی کند در همین حکم است.»(۷)
طبق روایت تقیزاده، بهبهانی- اگرچه بزرگ اعتدالیها بود، و شاید به همان دلیل- در مجلسی که با تقیزاده ترتیب داد پیشنهاد کرد که تقیزاده نسبت به حکم علمای نجف تواضع کند و سپس به دیدارشان برود، و اضافه کرد که «ما هم ترتیب میدهیم خیلی با احترام شما را بپذیرند... و خیلی با احترام بر میگردید.» تقیزاده میگوید: «من هم خیلی تند بودم. گفتم آقا شما چه عقیده دارید؟ شما عقیده دارید رویه من بر خلاف اسلام است؟ گفت نخیر. گفتم پس بردار تلگراف کن... من التماس نمیکنم.»(۸)
تقیزاده مجبور به ترک مجلس شد اما وقتی سید عبدالله بهبهانی رهبر جناح اعتدالی مجلس ترور شد انگشت اتهام بار دیگر به سوی دموکراتها، حیدر بمبی (حیدرخان عمواوغلی) و البته سید حسن تقیزاده نشانه گرفته شد. تقیزاده تا آنجا به دست داشتن در این ترور متهم بود که وقتی تابوت بهبهانی را میبردند جمعیت شعار میداد: «فقیهی که اسلام را بود پشت، تقیزاده گفت و شقیزاده کشت».(۹)
وقتی یکی از نزدیکانش به خونخواهی سید عبدالله ترور شد، تقیزاده از بیم جان به تبریز رفت و سپس ایران را به قصد استانبول ترک کرد. این دومین تبعید او از ایران بود که البته ۱۴ سال به طول انجامید.
متحد با آلمان بر ضد انگلیس
تقیزاده با آغاز جنگ جهانی اول، نزدیکی با دولت آلمان را راهی برای رهایی ایران از چنگال روس و انگلیس دید و به همین دلیل به برلن رفت و کمیته ملیون متشکل از شخصیتهای سیاسی- فرهنگی ایرانی را تشکیل داد تا با فعالیت علیه امپریالیسم روس و انگلیس از طریق آلمان قیصری راهی برای نجات ایران که در کشمکشهای پس از انقلاب مشروطه در اوج نابسامانی بود بیابد که با شکست آلمان در جنگ راه به جایی نبرد. او از جمله سیاستمدارانی بود که به نزدیکی به دول بزرگ جهان برای ایستادن در برابر فشار روسها و انگلیسها اعتقاد داشت از جمله معتقد بود باید به دولت ایالات متحده نزدیک شد. او در نامهای به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ و پس از شکست آلمانها در جنگ مینویسد: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...»
پرتاب نارنجک تجددخواهی
در همین سالها تقیزاده در نشریه کاوه به بیان راه علاجش جهت تجددخواهی در ایران میپردازد. دیدگاه او مبنی بر اینکه «ایرانی باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس» نقل قولی است که جدلهای فراوانی را در ایران حتی تا امروز برانگیخته است. تقیزاده در نشریه کاوه دقیقا چه نوشته بود؟
تقیزاده در سرمقاله شماره اول دوره دوم کاوه (ژانویه ۱۹۲۰) چنین نوشت: «قصد مجله کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپائی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی... امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند سه چیز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب توان خواند. دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس... این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»(۱۰)
آنها که در این سالها بر او تاختهاند هیچگاه مطالب پیش از جمله معروف را نیاوردند تا دیدگاه او به روشنی مشخص شود. اگرچه تقیزاده سالها بعد گفتارش را قدری افراطی دانست و تلاش کرد تا در سالهای پایانی عمر آن را تعدیل کند. او در خطابه معروف باشگاه معلمان میگوید: «اینجانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدن غربی در ایران (اگر هم قدری به خطا و افراط) پیشقدم بودهام و چنانکه اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد و بجای تعبیر «اخذ تمدن غربی» پوست کنده فرنگیمآب شدن مطلق ظاهری و باطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم و چون این عقیده که قدری افراطی دانسته شد در تاریخ زندگی من مانده اگر تفسیر و تصحیحی لازم داشته باشد البته بهتر آنست که خودم قبل از خاتمه حیات نتیجه تفکر و تجربه بعدی این مدت را روزی بیان و توضیح کنم. تا حدی توضیح یا عذر آن نوع افراط و تشویق بیحدود به اخذ تمدن غربی در اوایل بیداری و نهضت ملل مشرق آن است که چون این ملتها بیاندازه نسبت به ملل مغربی در علم و تمدن عقب مانده و فاصله بین آنها بیتناسب زیاد شده بود وقتی تکانی خورده و این بُعد مسافت را درک کردند و چشمشان در مقابل درخشندگی آن تمدن خیره گردید، گاهی پیشروان جوان آنها یکباره بدون تأمل زیاد و تمیز و تشخیص بین ضروریات درجه اول تمدن و عوارض ظاهری آن اخذ همه اوصاف و اصول و ظواهر آن را چشم بسته و صد درصد و در واقع تسلیم مطلق و بیقید به آن تمدن غربی را لازم شمرده و دل به دریا زدند و آن را تشویق کردند و خواستند به یک جهش آن فاصله را طی نموده خود را به کانون تمدن جدید که در هزاران سال تکامل یافته بود بیندازند...»(۱۱)
در کنار خودکامه تجددخواه
تقیزاده در سال ۱۳۰۳ به ایران بازگشت و نماینده مردم تبریز در مجلس شد، او اگرچه همراه مدرس و مصدق با سلطنت رضاشاه مخالفت کرد اما در سالهای بعد پستهای مهمی در دولت رضاشاه یافت. در سال ۱۳۱۲ او ریاست هیات نمایندگی ایران برای مذاکره با شرکت نفت جهت تعدیل امتیازنامه استعماری دارسی را برعهده داشت. او با تمدید قرارداد دارسی مخالف بود و در کنار علیاکبر خان داور تلاش داشت تا از تمدید آن جلوگیری کند اما ورود رضاشاه به صحنه تصمیمگیری او را به آلت فعلی برای امضای قرارداد الحاقی مبدل ساخت. تقیزاده خود میگوید که شاه هم در ابتدا با تمدید قرارداد مخالف بود اما با فشار انگلیسیها مجبور به قبول شد. با این وجود، تقیزاده با امضای قرارداد نفرین فراوانی را برای خود خرید. او در جریان مذاکرات مربوط به ملی شدن نفت در نطق مفصلی در مجلس به توضیح این ماجرا پرداخت. نقل قول معروف او مبنی بر اینکه تنها آلت فعلی برای امضای قرارداد بوده است در جریان دفاعیات ایران در مجامع مختلف بینالمللی در خصوص دعوای نفت میان شرکت نفت ایران- انگلیس و دولت ایران بارها مورد استناد دکتر محمد مصدق بود. تقیزاده در سال ۱۳۲۸ به عنوان سناتور مردم تبریز در مجلس سنا انتخاب شد. او در دوران نخستوزیری دکتر مصدق برخوردی محتاطانه با جنبش ملی شدن نفت داشت و اگرچه روابط خوبی با مصدق نداشت اما هیچگاه به مخالفت با وی برنخاست. سید حسن تقیزاده در اواخر عمر بر روی صندلی چرخدار نشست و به دلیل کهولت سن از کارهای سیاسی کناره گرفت و سرانجام در ۹۲ سالگی در تهران درگذشت.
کارنامه علمی- فرهنگی
فعالیتهای علمی - فرهنگی تقیزاده طیف گسترده و متنوعی را در بر میگیرد: تحقیق، تألیف، روزنامهنگاری، تدریس، کتابشناسی، ایراد خطابه و سخنرانی، پشتیبانی از فعالیتهای علمی - فرهنگی به لحاظ مقام و موقعیت سیاسی، مشارکت در تأسیس و سازماندهی نهادهای علمی و فرهنگی و مشاوره و رایزنی در این زمینهها. صورت تفکیکی از آثار او در یادنامه تقیزاده آمده است. بخش عمدهای از نوشتهها و یادداشتهای تقیزاده، اعم از نوشتههای فارسی و خارجی به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده و مجتبی مینوی که از دوستداران تقیزاده بود، طی مقاله مفصلی کتابهای عمده، سلسله خطابهها و مقالات مهم وی را معرفی و بررسی کرده است. از آثار تحقیقی تقیزاده، پژوهش در باره گاهشماری و تاریخ تقویم و نجوم در ایران، تاریخ برخی مذاهب کهن در ایران و از جمله آیین مانی، تاریخ عرب جاهلی مقارن با ظهور اسلام و تتبعات درباره فردوسی و ناصر خسرو اهمیت بیشتری دارد و با توجه صاحبنظران روبروست. از نظر خاورشناسان غربی، که به ارزش و اهمیت تحقیقات دانشمندان ایرانی با شکاکیت و احتیاط توجه داشتهاند، محمد قزوینی و سید حسن تقیزاده جایگاه علمی متمایزی دارند. تقیزاده در دانشگاه کمبریج انگلستان، مدت کوتاهی در دانشگاه کلمبیای امریکا و مدت نسبتاً مدیدی در دانشکده معقول و منقول (الهیات کنونی) دانشگاه تهران به تدریس مواد درسی زبان فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران، تاریخ عرب در اوایل ظهور اسلام، تاریخ ادیان ملل قدیم و تاریخ علوم اسلامی اشتغال داشت. متن خطابههای درسی او ضمن آثار وی منتشر شده است.
یک زندگی طوفانی
خاطرات تقیزاده با عنوان «یک زندگی طوفانی» که توسط مرحوم ایرج افشار منتشر شده است حاوی نکات خواندنی فراوانی در مورد بزنگاههای تاریخ معاصر ایران است اگرچه آنچه تقیزاده میگوید با باور رایج در خصوص حوادثی چون ترور اتابک، ترور سیدعبدالله بهبهانی و ماجرای نفت متفاوت است.
داستان تقیزاده داستان روشنفکری است که بیمحابا به عرصه سیاست وارد شده و آزمون و خطاهای فراوانی را پشت سر گذاشته است. باید عملکردهای تند و گاه متناقض او در طول زندگی سیاسی و نظرات جسورانهاش در خصوص تجددخواهی در ایران، تلاشهای بیدریغش جهت حفظ فرهنگ ایرانی و اشاعه و تقویت ادبیات فارسی همگی در کنار هم مورد قضاوت قرار گیرد.
پینوشتها:
۱- محمدعلی همایون کاتوزیان، هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر
۲- فریدون آدمیت ایدئولوژی، نهضت مشروطیت ایران، ص۲۷۳
۳- همان، ص۲۸۵
۴- همان، ص۲۸۵
۵- همان، ص۲۸۳
۶- جمشید بهنام، تقیزاده و مسئله تجدد، بنیاد مطالعات ایران
۷- ایرج افشار، اوراق تازهیاب مشروطیت، ص۲۰۷
۸- ایرج افشار، زندگی طوفانی
۹- محمدعلی همایون کاتوزیان، سه زندگی در یک عمر- بنیاد مطالعات ایران
۱۰- مجله کاوه، شماره ۱، دوره جدید، ژانویه ۱۹۲۱
۱۱- جمشید بهنام، تقیزاده و مسئله تجدد، بنیاد مطالعات ایران
نظر شما :