گفتوگوی تاریخ ایرانی با موسوی تبریزی: آتشسوزی سینما رکس کار ساواک بود
سرگه بارسقیان
***
در دو کتاب خاطراتی که خارج از کشور منتشر شده، یکی پرویز ثابتی، مدیر امنیت داخلی ساواک و دیگری حسین بروجردی که گفتهاند از اعضای موتلفه اسلامی است، ادعای یکسانی وجود دارد درباره دخالت شما در واقعه آتشسوزی سینما رکس. شما پیش از انقلاب و در بحبوحه واقعه سینما رکس در آبادان بودید؟
بله، در آبادان منبر زیاد میرفتم. آنجا حسینیه اصفهانیها بود، شبیه حسینیه ارشاد تهران که صندلی داشت و کلاسی بود و جمعیتی از روشنفکران دانشگاهی، انقلابی و طرفدار حضرت امام خمینی و بازاریون متدین به آنجا میآمدند. من از سال ۱۳۵۴ به دعوت آبادانیها به حسینیه اصفهانیها میرفتم و سخنرانی میکردم. یک سال در ماه رمضان و ۲ بار در دهه محرم در آبادان بودم. در مواقعی هم میخواستند دوستانمان را بفرستیم که یک بار از آقای فاضل هرندی درخواست کردم بروند آبادان و یک بار هم آقای ربانی املشی رفت. من در ماه رمضان سال ۵۷ ممنوعالمنبر شدم. به بوشهر دعوت شده بودم، ۱۰ روز هم منبر رفتم، اما ساواک ممانعت کرد و از همان جا به آبادان رفتم. ۲ روز در آبادان منبر رفتم اما تیمسار رزمی، رئیس شهربانی آبادان دستور داد من را از آن شهر بیرون کنند. تیمسار رزمی، قبل از آن رئیس شهربانی قم بود که کشتار ۱۹ دی ۵۶ را به راه انداخته بود و به دروغ گفتند پس از آن مجازات شده و ماموریت آبادان به او سپرده شده است اما شهربانی آبادان از نظر درجه بالاتر از شهربانی قم است. روز ۱۳ یا ۱۴ رمضان بود که سوار قطار شدم و به قم آمدم و آتشسوزی سینما رکس هم چند روز پس از آن رخ داد. در تهران در مسجد جلیلی در خیابان ایرانشهر سخنرانی میکردم که آیتالله مهدوی کنی هم آنجا بودند. همانجا در سخنرانیام در شب قدر به آتش زدن سینما رکس اشاره کردم.
ثابتی مدعی شده عبدالرضا آشور متهم آتشسوزی سینما رکس اعتراف کرده بود که به دستور دو نفر، یکی شما و دیگری آیتالله جمی دست به این کار زده است. شما آشور یا همان هاشم منیشدپور را میشناختید؟
من آشور را اولین بار در دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس دیدم. آدم معروف و اهل روضه و مسجد نبود که او را بشناسم. من خیلی از آبادانیهای انقلابی و فعال را میشناختم مثل آقایان رشیدیان، تشکری و ذغالی اما آشور را نه دیده بودم و نه میشناختم. حسین تکبعلیزاده، عامل آتشسوزی سینما رکس را هم ندیده بودم. به سینما رکس هم نرفته بودم. با این حال به محض قبول مسوولیت ریاست دادگاه سینما رکس این افترائات دربارۀ من شروع شد. برنامه ساواک این بود که جریانی راه بیندازد. آتشسوزی سینما رکس نشانه وجود تبعیض طبقاتی شدیدی بود که در دل برخیها تبدیل به عقده شده بود. من البته فیلم گوزنها که حین اکران آن سینما رکس آتش زده شد را ندیدهام، اما شنیدم که تبعیض طبقاتی را با فیلمبرداری از منطقه جنوب تهران به تصویر کشیده و همین باعث شده بود که مورد توجه بسیاری از جوانان انقلابی مخالف شاه و حتی غیر انقلابی قرار گیرد.
از متهمان آتشسوزی سینما رکس نقل شده که گفتهاند جو آبادان انقلابی نبود، حتی مدعی شدند که از شهرهای دیگر برای جوانان آبادانی روسری و لباس زنانه فرستاده بودند که بگویند آنها هیچ کاری نمیکنند. تا آن زمان هم اعتصاب شرکت نفت شروع نشده بود. شما چه برداشتی از جو عمومی آبادان قبل از آتشسوزی سینما رکس دارید؟ فضا انقلابی بود؟
فضای آبادان و خرمشهر برای حرکتهای انقلابی خیلی مهیا بود. حسینیه اصفهانیهای آبادان همان تاثیر حسینیه ارشاد تهران را در جذب جوانان روشنفکر و انقلابی دانشجو و غیر دانشجو داشت که جو آبادان را به جوی انقلابی و مذهبی تغییر داد. من جزو شناختهشدهترین منبریهای انقلابی و مدرس حوزه علمیه قم بود. به شهرهای مختلفی رفتم، از بوشهر و بندرعباس گرفته تا کاشان و شیراز و برازجان و تبریز. در مقایسه با شهرهایی که دیدم معتقدم در آبادان جو انقلابی شدیدی وجود داشت. در آبادان تبعیض طبقاتی بسیار روشن و چشمگیر بود. فقرا زیاد بودند. آبادان محلات سرمایهداری و غیرسرمایهداری داشت. بریم محله اعیاننشین آبادان بود و بوارده محله فقیرنشین. همین تبعیض طبقاتی باعث رشد انقلاب شد. برنامه انگلیسیهای شرکت نفت این بود که آبادان را تبدیل به دو منطقه یکی کارگری و ضعیف و فاقد امکانات رفاهی و دیگری شیک و مرفه کنند که اتفاقا سینما رکس هم در منطقه مرفه شهر قرار داشت. جز افرادی که کارمند شرکت نفت نبودند و قاچاق کالا میکردند یا تجار و افرادی که در واردات و صادرات کالا بودند و بعضی افراد بازاری و میدانی، اکثر مردم آبادان وضع مطلوبی نداشتند، خصوصا عربهای آبادان. ساکنان بومی آبادان عرب و غیر عرب مایههای مذهبی خیلی اصیلی داشتند تا جایی که من بعد از تهران بهترین نمونه اجتماع انقلابیون را در آبادان دیدم. ترکیب و شرایط شهر بصورتی بود که نمیتوانستند خفقان شدیدی حاکم کنند، بهرحال در شرکت نفت و دانشگاه نفت آبادان افراد تحصیلکرده زیادی بودند، حتی در رادیوی شرکت نفت آقای کیاوش تفسیر قرآن میگفت که تفسیرها و برداشتهایش انقلابی بود و از تفاسیر آیتالله طالقانی و دیگران استفاده میکرد. در آبادان علمای بزرگی بودند. آیتالله قائمی گرچه ظاهرا خیلی انقلابی نبود اما به انقلابیون نزدیک بود. آقایان هاشمی و دهدشتی هم از علمای بزرگ و محبوب آبادان بودند. از همه محبوبتر آیتالله جمی بود که پس از انقلاب امام جمعه آبادان شد. اینکه میگویند در آبادان جو انقلابی نبود، دروغ است. وجود تبعیض طبقاتی نشات گرفته از سرمایهداران حکومت شاه باعث شده بود سالن سینما رکس در زمان اکران آن فیلم پر از جمعیت شود. کشتهشدگان هم اکثرا جوان و از افراد انقلابی چپ بودند، اکثریت حتی مذهبی هم نبودند. بنابراین ساواک خواست انتقام بگیرد. کار ساواک در آتش زدن سینما رکس برای هدف قرار دادن کل انقلاب و نهضت امام خمینی بود. باهوشترین شخص در این جریان شخص امام بود که سریع موضع گرفتند. همین موضوع ماجرا را صد در صد وارونه کرد. مسوولان رژیم هم اعتراف دارند که مساله سینما رکس به انقلاب سرعت داد.
ادعای دیگری هم درباره شما مطرح کردهاند؛ اینکه شما مدتی بعد از واقعه سینما رکس در حسینیه اصفهانیهای آبادان منبر رفتید و در موقع خروج سوار بر موتور راهی خرمشهر شدید. در راه ستوان بهمنی افسر شهربانی آبادان به شما دستور توقف میدهد، اعتنا نمیکنید و بهمنی تیر هوایی شلیک میکند و تعقیب آغاز میشود که در نهایت توقف میکنید و او هم موقعی که به شما رسید، به گوش شما سیلی زد و اهانت کرد. طبق این روایت شما سابقه اختلاف پیشین با ستوان بهمنی داشتید و در نهایت هم بهمنی در دادگاه سینما رکس به اعدام محکوم شد. این روایت چقدر به واقعیت نزدیک است؟
موضوع اینگونه که عنوان شده نیست. امام پیام داده بود که شرکت نفت اعتصاب کند، بحث شد که چه کسی پیام حضرت امام را بخواند. به آقای پسندیده گفتم من به آبادان میروم و پیام را میخوانم. ماه ذیالحجه به آبادان رفتم. پس از ماه رمضان دیگر به آبادان نرفته بودم. علمای آبادان برای عید قربان برنامهای ترتیب داده بودند در مسجدی که آقای هاشمی از علمای مسن و با اصالت آنجا میرفت. بنابراین در حسینیه اصفهانیها نبود. من طی سخنرانی فرمایش امام را اعلام کردم و از همان روز اعتصاب شرکت نفت شروع شد. از قبل میدانستیم من را بازداشت میکنند، بنابراین بعد از مراسم عدهای از جوانان درشت هیکل و تنومند دور من را گرفتند، من لباسم را عوض کردم تا سوار ماشین شوم و بروم خانه یکی از دوستان در آبادان. به دلیل شلوغی، به ماشینی که منتظرش بودم اجازه ندادند آنجا بیاید، بنابراین سوار بر ترک موتور شدم و چون خیلی شلوغ بود خانه آن دوستمان را نتوانستیم پیدا کنیم و گفتم به خرمشهر برویم. سوار موتور بودیم که ما را از هلیکوپتر دیدند و پلیس جلوی ما را گرفت. موتورسوار میخواست فرار کند، من مانع شدم و گفتم اگر فرار کنیم، تیراندازی میکنند. ایستادیم، من ستوان بهمنی را نمیشناختم، او را ندیدم و اگر هم دیده باشم یادم نبود. سیلی هم نزدند. ما را به شهربانی بردند، پیش فرماندار نظامی خوزستان؛ آن دوره دولت نظامی ازهاری بود. چشمانم بسته بود که سیلی زدند و چشم و دهنم خونآلود شد. نمیدانم چه کسی سیلی زد؟ ما را به دژ خرمشهر بردند و آیتالله جمی را هم بازداشت کردند و به آنجا آوردند. در ۱۱ روزی که آنجا بودیم هر روز برای آزادی آقای جمی و من تظاهرات میکردند و خیلی شلوغ شده بود. فرماندار نظامی از من تضمین گرفت دیگر به آبادان برنگردم. خودشان من را سوار قطار قم کردند. بنابراین من در این جریان با ستوان بهمنی برخورد نکردم. هر چند او علاوه بر پرونده در دادگاه سینما رکس به اتهام تیراندازی به مردم در حال فرار از سینما، پرونده دیگری هم داشت که مربوط به دستور تیراندازی به جمعیت تظاهرکننده در یکی از مناسبتها بود. چنانکه پرونده تیمسار رزمی هم فقط مربوط به سینما رکس نبود که دستی از دور در آن داشت بلکه پروندههای دیگری داشت که گرچه فرار کرده بود اما محکوم به اعدام شد.
در گفتوگویی که با روزنامه کیهان در ۱۵ شهریور ۵۹ داشتید، گفتید که برای رسیدگی به پرونده سینما رکس دادگاه ویژهای لازم بود و دادستان متخصص و قاطع میخواست و قاضی شرع آن هم باید با تدبیر باشد و علاوه بر رئیس دادگاه آبادان، دادستان کل انقلاب هم از این جهت با کمبود نیرو مواجه بود. اینکه پرونده سینما رکس را به شما سپردند و شما از قضاوت در دادگاههای تبریز، ریاست دادگاهی در آبادان را عهدهدار شدید، به دلیل همین حساسیت موضوع و یا کمبود نیرو بود؟
از سال ۵۸ دو پرونده پر سر و صدا در دستگاه قضایی مطرح بود؛ یکی پرونده جاسوسی محمدرضا سعادتی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و دیگری دادگاه عاملان آتشسوزی سینما رکس. در آن مقطع مجاهدین آزادانه فعالیت و تبلیغ میکردند که سعادتی جاسوس نیست و دادگاه رکس هم با ۷۵۰ خانواده روبرو بود. آن زمان آقایان شهید دکتر بهشتی رئیس دیوانعالی کشور، قدوسی دادستان کل انقلاب و موسوی اردبیلی دادستان کل کشور بودند. آنها یا نتوانسته بودند قاضی مناسبی برای این دو پرونده پیدا کنند یا مسائلی پیش آمد که این دو پرونده در دست دستگاه قضایی مانده بود. من آن موقع (شهریور ۵۹) نماینده مردم تبریز در مجلس بودم. پیش از آن یکی از قضات معروف انقلابی بودم. امام به ۳ نفر بیشتر حکم قضاوت ندادند که یکی از آنها من بودم. اول آقای قدوسی و بعد شهید بهشتی آمدند و گفتند که چنین پروندههایی داریم. بهشتی بر پرونده سینما رکس تاکید داشت و قدوسی بر پرونده سعادتی، گرچه میخواست پرونده رکس هم به من واگذار شود. میگفتند قاضی معتبری نمیتوانیم پیدا کنیم، قضات دیگر جوانتر از من بودند. من گفتم نماینده مجلس هستیم و نمیتوانم قضاوت کنم، مگر اینکه راه حلی پیدا کنید. آنها پیش امام رفتند و حکم گرفتند که من میتوانم قضاوت کنم. امام گفته بود گرچه من نمایندۀ مجلس هستم اما میتوانم هفتهای دو روز در دادگاهها نظارت داشته باشم. بنابراین در هفته یک روز به مجلس نمیرفتم، آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس هم در جریان بود و من غائب محسوب نمیشدم. سازمان مجاهدین خلق اعتراض کرد که نماینده قوه مقننه نمیتواند در قوه قضائیه دخالت کند. این موضوع در شورای نگهبان مطرح و اینطور تفسیر شد که شخصی که در استخدام قوهای نیست و صرفا نماینده مجلس است میتواند قضاوت کند. استخدام همزمان در دو جا است که ایجاد مشکل میکند. بنابراین من هر دو پرونده را قبول کردم. تا نیمه سال ۵۹ درگیر دادگاه سینما رکس بودم و بلافاصله پس از آن دادگاه سعادتی برگزار شد. حتی گفتیم سعادتی میتواند وکیل داشته باشد، آنها هم عبدالکریم لاهیجی را به عنوان وکیل تعیین کردند، اما نیامد، تفسیر شورای نگهبان را قبول نداشت، گفت قاضی نماینده مجلس است.
دادستان متخصص هم که پیدا شد و دو ماه پیش از شما به آبادان رفت و کیفرخواست را آماده کرد. قبل از انقلاب هم کیفرخواستی درباره پرونده سینما رکس صادر شده بود؟
پرونده سینما رکس دو دادستان عوض کرده بود. غلامرضا ضرابی، دادستان دوره پیش از انقلاب روی این پرونده بخوبی کار کرده بود، خواستند علیه عبدالرضا آشور کیفرخواست صادر کنند اما او زیر بار نرفت. مسوولان ساواک و حتی پرویز ثابتی به خوزستان رفتند تا آشور را مجبور به اعتراف به آتش زدن سینما رکس و فرار به عراق کنند. آشور فردی ضعیف و از نظر ذهنی کمی عقبمانده بود. حاضر به اعتراف نشده بود. پدر و مادرش از قشر کارگر و بسیار ضعیف بودند. پدر و مادرش را بردند تا جلو چشم آشور شکنجه کنند. با همین ترفند آشور مجبور به اعتراف شد. ساواک به آشور گفته بود اسامی جمی، رشیدیان و تشکری را در اعترافاتش بیاورد. اسمی از من برده نشد. حتی از تکبعلیزاده که در زندان بود، بازجویی نکردند تا ساختگی بودن مساله آشور لو نرود. با وجود همه این مسائل دادستان وقت آبادان حاضر به صدور کیفرخواست علیه آشور نشد، واقعا مردانگی کرد. پرونده سینما رکس پس از انقلاب هم پیگیری شد و دو پرونده مربوط به سینما رکس در اختیار ما قرار گرفت. پیش از برگزاری دادگاه دادستانی از تهران به آبادان رفت که از قضات دوره شاه بود و روی پرونده کار کرد که کیفرخواست ۸۰ صفحهای صادر شد. مکان برگزاری دادگاه هم آماده شد و من به آبادان رفتم.
خانواده شهدای سینما رکس از تاخیر در برگزاری دادگاه گله داشتند، خود شما هم در آن زمان گفته بودید که «تاخیر شده و باید خیلی زودتر از این محاکمات آغاز میشد تا گروههای منحرف سوءاستفاده نکنند.» یعنی زودتر از این موعد میشد دادگاه را برگزار کرد؟
پس از پیروزی انقلاب و قبل از تشکیل شورایعالی قضایی، دادستانی کل انقلاب ایجاد شده بود و من قاضی دادگاه انقلاب در دزفول و اندیمشک بودم، بعد از آن به تبریز رفتم. دادستان کل انقلاب خوزستان باید زودتر این پرونده را برای ارائه در دادگاه آماده میکرد. حتی آقای قدوسی، دادستان کل انقلاب بعدا عضو شورایعالی قضایی شد اما ایشان هم در تشکیل دادگاه سینما رکس تاخیر داشت و میتوانست با عضویت در شورایعالی قضایی این پرونده را به جریان بیاندازد، چرا که شرایطش مهیا بود. در مجموع بعد از پیروزی انقلاب ۳ طیف پیگیر پرونده سینما رکس بودند. یکی خانوادههای شهدا و داغدارها که خواستار مجازات عاملین آتشسوزی سینما رکس بودند. آنها چند وقت یکبار تظاهرات میکردند و میخواستند دادگاه رکس برگزار شود. طیف دوم چپیهایی بودند که تحریک میکردند. گروه سوم طرفداران شاه بودند که ادعا میکردند آتشسوزی رکس کار خودشان (انقلابیها) بوده وگرنه به پرونده رسیدگی میکردند. من هم معتقدم که به این پرونده باید زودتر رسیدگی میشد. حسین تکبعلیزاده، عامل آتشسوزی سینما رکس بازداشت شده بود، عبدالرضا آشور آنجا بود، بنابراین خیلی زودتر از آن موعد میتوانستند دادگاه را تشکیل دهند.
شما از نحوه برگزاری دادگاه راضی بودید؟
کمیته محلی خوزستان که آقای علی فلاحیان رئیس آن بود با ما همکاری کرد و دادگاه هم بخوبی برگزار شد و خانواده شهدا هم خیلی راضی بودند و سوءاستفاده دیگران کم شد.
چون دادگاه علنی بود از قبل هیچ توصیهای به شما درباره محدودیت نام بردن از افراد یا امکان خارج شدن مسیر دادرسی از چارچوب پیشبینی شده نشد؟ کسی نگفت تا اینجا بیشتر نمیتوانید پیش بروید یا باید دادگاه به این نتیجه مشخص ختم شود؟
هیچ توصیهای به من نشد. من آبادان را میشناختم. فقط ۲ مامور از شهربانی و کمیته آنجا بودند. فضا امنیتی نبود، امنیت دادگاه هم برقرار بود. خبرنگارانی از ژاپن، الجزایر و آلمان در دادگاه حاضر بودند و سیمای خوزستان هم هر شب دادگاه را پخش میکرد. دادگاه سینما رکس بهترین دادگاه بعد از انقلاب از نظر حضور جمعیت و خبرنگاران داخلی و خارجی بود و متهمان از حق داشتن وکیل برخوردار بودند و دادگاه بطور علنی در ۳ روز متوالی برگزار شد.
یکی از انتقاداتی که به دادگاه وارد میدانند عدم احضار محمد رشیدیان حتی به عنوان شاهد بود. خود رشیدیان هم سال قبل در گفتوگویی اشاره کرده بود که حسین تکبعلیزاده نزد او آمده و گفته بود سینما رکس را من آتش زدم. تکبعلیزاده را در اتاقی در کمیته شماره ۴۸ بازداشت کردند و بعد هم به زندان عمومی فرستادند. رشیدیان گفته «البته من هیچگاه به دادگاه فراخوانده نشدم.» چرا رشیدیان را به دادگاه احضار نکردید؟ بهرحال او جزو مطلعین بود.
رشیدیان جزو شاهدان نبود، نیازی به دعوت از ایشان نبود.
علی نادری، صاحب سینما رکس چرا اعدام شد؟ وقتی سینما آتش گرفت نادری در قطار تهران – خرمشهر بود و به سوی آبادان میرفت. اصلا از داستان مطلع نبود و فردای روز آتشسوزی گفت سینما رکس دارای آخرین تجهیزات ایمنی بود و از سوی مقامات مسوول پروانه ایمنی نیز داشت و از این نظر نیز مرتبا بازدید میشد ولی وسعت خرابکاری به حدی بود که این تجهیزات را نیز به کلی از بین برد.
سینما رکس از ایمنی پایینی برخوردار بود و حتی راه فرار را با ظروف نوشابه بسته بودند. شهرداری از یک هفته پیش از آتشسوزی اخطار کرده بود که تانکر آتشنشانی خالی است، اما به این توصیه عمل نشده بود. شهرداری علیه مدیر سینما رکس شهادت داد که صاحب سینما رکس اخطارهایش را نادیده گرفته است. میگفتند آتشنشانی شرکت نفت، بهترین آتشنشانی خاورمیانه است اما طبق تحقیقاتی که شد، دستور داشته که با تاخیر به محل بیاید. مسوول آتشنشانی و شهربانی را محاکمه کردیم؛ البته رزمی فرار کرده بود اما بهمنی اعدام شد.
صدور حکم اعدام برای ستوان بهمنی چه مستنداتی داشت؟ کسی شهادت داد که بهمنی دستور تیراندازی به مردم در حال فرار از سینما رکس را داده است؟
بازماندگان شهادت دادند که میخواستند از پنجره سینما به پائین بپرند اما ماموران شهربانی تیراندازی میکردند و مانع میشدند. در خروج اضطراری هم بسته شده بود.
شما پس از برگزاری دادگاه و اعلام احکام متهمان گفتید که ثابت شده آتش زدن سینما رکس کار رژیم شاه بوده و ساواک مستقیما در این امر دخالت داشته است. چطور به این نتیجه قطعی رسیدید؟
بازجویی از آشور و فشار به او برای اعترافات ساختگی نشان میداد ساواک در این واقعه دست دارد.
یعنی آتشسوزی سینما رکس طبق برنامه قبلی بود یا ساواک بعدا برای اینکه مقصری پیدا کند و قال قضیه را بکند تا رفع مسوولیت کند، داستان آشور را طراحی کرد؟
اینکه کدام سینما و فیلم انتخاب شود که جمعیت زیادی داشته باشد، کجا مواد آتشزا بریزند که مردم کشته شوند از قبل برنامهریزی شده بود.
خب تکبعلیزاده که ارتباط ارگانیکی با ساواک نداشت.
ساواک از ضعف افراد سوءاستفاده میکرد. آنها از نقاط ضعف ۴ عامل آتشسوزی سینما رکس مطلع بودند، مثل اعتیاد تکبعلیزاده.
این هم دلیل بر هدایت تکبعلیزاده از طرف ساواک یا طراحی آتشسوزی از قبل نیست. سوءاستفاده با هدایت دو مقوله جداست.
بهترین دلیل اعمال فشار به آشور برای اعتراف بود. این خود نشان میدهد که آتشسوزی سینما رکس کار ساواک بوده است، چنانکه اشاره کردم خود ثابتی به خوزستان رفته بود تا آشور را وادار به اعتراف کند.
بنظر شما دادگاه توانست سووالات و ابهامات فراوانی که درباره عاملان آتشسوزی سینما رکس وجود داشت، برطرف و افکار عمومی را اقناع کند؟ خانواده شهدای رکس از صدور احکام راضی بودند؟ متقاعد شدند که آتش زدن سینما رکس کار تکبعلیزاده بوده است؟
در همان فاصله یک ماهه از برگزاری دادگاه تا شروع جنگ آثار مثبت رسیدگی به پرونده سینما رکس و صدور احکام ظاهر شده بود. همه اعترافات و شهادتها گرفته و از تلویزیون خوزستان بدون حذف و سانسور پخش شد و اثر مثبت خود را گذاشت. اما بلافاصله جنگ شروع شد. مردم حق دارند هنوز سووال داشته باشند، چون فرصتی نشد تا آثار دادگاه رکس بطور کامل دیده شود. تصور میکنم در جو عمومی سووالات تمام شده و گرچه برخی ایجاد شبهه میکنند، اما لااقل خانوادهها مطمئن شدند و حتی جزئیاتی که این فرد (تکبعلیزاده) در دادگاه تشریح کرد، همه قانع شدند.
نظر شما :