منصوریان: شریعتی ضد مارکسیسم نبود/ جعفری: با مارکسیسم مخالف بود
میزگرد بررسی آزادی دکتر شریعتی از زندان-۴
***
آقای معادیخواه، با توجه به فعالیتهای شما در حوزه تاریخ، اسنادی مثل اسناد ساواک چقدر قابلیت استناد در راستای شناخت شخصیتها را دارند؟ این اسناد چقدر قابلیت پذیرش دارند، چون در مورد دکتر شریعتی اسناد ساواک چندان چیز مثبتی را نشان نمیدهند؟
معادیخواه: به تعداد هر سند پاسخ متفاوتی وجود دارد. یعنی نه میشود گفت هر سند چیزی را ثابت نمیکند و نه میشود گفت هر سند همه چیز را ثابت میکند. حوزهای در روششناسی تاریخ مربوط به همین میشود که اسناد چقدر قابل استناد هستند. به هر حال قدر مسلم نمونههایی وجود دارد که نمیشود تنها به یک یا دو سند استناد کرد. در مورد دکتر شریعتی هم وقتی میتوانید به اسناد ساواک استناد کنید که همه آنچه در مورد ایشان وجود دارد در اختیار ما باشد. مثلا من روز قبل در جلسه بازجویی چیزی نوشتهام و امروز چیز دیگری و فردا هم مطلب متفاوت دیگری. هنگام بررسی اسناد اگر هر سه جلسه در کنار هم نباشند ممکن است محتویات اسناد یک جلسه غلطانداز باشد و انسان را به بیراهه ببرد. بنابراین وقتی کسی میخواهد از سندی استفاده کند باید همه مواردی که در تفسیر این مطلب و رمزگشایی از آن به کار میآید در اختیارش باشد. از اینها گذشته مساله دیگر نویسنده این مطالب است، یعنی حتی اگر ما همه اسناد دکتر شریعتی را در اختیار داشته باشیم باز هم کافی نیست. چون در مورد هر کدام از این اسناد توضیح نویسنده میتواند چیزی را کم یا زیاد، پررنگ یا کمرنگ کند. به علاوه مجموعه فضایی که این متن و سند در آن نوشته و تنظیم شده هم مهم است. در کنار یک متن باید دهها عامل دیگر را در نظر گرفت تا بتوان از آن مطلبی فهمید، اما اینکه دو سطر از یک متن را برداریم و از آن نتیجهگیری کنیم، روش تاریخی نیست و به یک نوشته نمیشود استناد کرد.
منصوریان: من ضمن تایید فرمایشات آقای معادیخواه چند ملاک را به خصوص برای نسل جوان بعد از انقلاب بیان میکنم. آیا اسناد سفارت آمریکا گزینشی انتخاب و منتشر شد یا خیر؟ آیا یک گروه سیاسی با انگیزه حذف یک گروه سیاسی دیگر و به اثبات نشاندن یک سری ادعاهایی که دست کم ملت ایران میدانند واقعیت و حقیقت آنها چیست، دست به این کار زد یا نه؟ نمونه دیگرش قانون اساسی است. مگر قانون اساسی فقط و فقط شامل تعهدات مردم نسبت به اولیا امور است؟ پس حقوق ملت در کجا قرار میگیرد؟ ببینید چقدر از این قانون اجرا میشود؟ به هر حال بحث گزینشی بودن در میان است. وقتی قلم به دست دوست باشد آنچه میخواهد مینویسد و وقتی به دست دشمن افتاد هر آنچه نمیخواهد نمینویسد.
ولی ساواک آنگونه که روحالله حسینیان، رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشته موفق میشود با انتشار این مقالات دست کم این ذهنیت را ایجاد کند که دکتر شریعتی با ساواک همکاری کرده است. حسینیان این گونه توضیح داده است: «شریعتی مجدداً در بازجوییهای خود به تکرار پاسخهای گذشته پرداخت و هدف خود را مبارزه با روحانیون، نفی مارکسیسم، مبارزه با خودباختگی و غربزدگی و ارتجاع مذهبی اعلام کرد؛ اما ساواک از سخنان وی قانع نشد و وی را وادار کرد برای اثبات ادعای خود کتابی را در زندان علیه مارکسیسم تألیف نماید. طبق گزارش ساواک علی شریعتی پس از زندانی شدن به تدریج متوجه شد که چگونه از آثارش سوءاستفاده و سوءبرداشت شده است؛ لذا پس از مذاکرات مفصلی که با او صورت گرفت، سرانجام کتابی تحت عنوان "انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین" نوشته که طی آن شدیداً مارکسیسم و مارکسیسم اسلامی را مورد تخطئه قرار داده و در این کتاب به طور جامع و مستدل تمامی جنبههای تشابه احتمالی مارکسیسم و اسلام را رد و تضاد کامل آن را به اثبات رسانیده است. ساواک ابتدا تصمیم گرفت که دو هزار نسخه از این کتاب را به صورت "پلیکپی و به طرق مقتضی توزیع و در تجدید چاپ با تیراژ وسیعی پخش گردد." ساواک که از این موفقیت خود به وجد آمده بود، تألیف کتاب را به "شرف عرض مبارک شاهانه" اطلاع داد و شاه "موافقت فرمودند کتاب زودتر چاپ شود و بهتر است قبلاً به عنوان پاورقی روزنامهها به مرور منتشر شود." با اینکه شاه دستور چاپ این کتاب را صادره کرده بود، با یک تأخیر دو ساله اولین شمارۀ این نوشته تحت عنوان اسلام ضد مارکسیسم در ۱۳۵۴/۱۱/۲۶ در کیهان به چاپ رسید.» (چهارده سال رقابت ایدئولوژیک در ایران، روحالله حسینیان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی)
منصوریان: قبل از آزادی دکتر شریعتی از زندان، خانمی که مستخدم منزلشان بود و در غیاب مادرش پرستاری از مونا (دختر کوچک شریعتی) را برعهده داشت فوت کرده بود. خانم پوران شریعتی که طبیعتا فرزندش مونا را پیش این پرستار میگذاشت و برای تدریس به مدرسه میرفت، برای نگهداری از دخترش دچار مشکل شده بود. اتفاقا به مهد کودک ما مراجعه کرده بود و مدیر داخلی طبق معمول اسم مونا را در لیست انتظار گذاشته بود، چون نمیدانست که او همسر شریعتی است. بعد از مدتی آقای مهدی حکیمی در مشهد به من گفت: چرا تو فرزند دکتر شریعتی را در مهد کودک نپذیرفتی؟ من تعجب کردم، از مشهد به تهران آمدم و به منزل دکتر شریعتی رفتم و مونا را برداشتم و به مهد کودک بردم، به این ترتیب مونا بعد از آزادی پدرش به مهد کودک «آشیانه» آمد.
از آنجا که ساواک، شریعتی را بعد از آزادی سایه به سایه دنبال میکرد و او نمیتوانست مثل سابق فعالیت داشته باشد، من به شریعتی گفتم با این وضع، تو میپوسی. لذا پیشنهاد کردم که چند نفر از دوستان و رفقای خیلی مطمئن را به منزلمان دعوت میکنم و تو از خانه بیرون بیا. شریعتی حدود ساعت ده و یازده شب بود که به منزل ما در انتهای خیابان پرچم آمد و تا دمدمهای صبح برای جمع کوچک دوستان صحبت کرد. علاوه بر خانواده دکتر شریعتی، مرحوم دکتر سامی، همسر و مادر همسر دکتر شیبانی، مرحوم هاله سحابی، سیدمهدی جعفری و دیگران هم بودند و اتفاقا یک شب رحمان هاتفی را هم دعوت کردم برای اینکه در حقیقت بتوانم آن نوشتهها را از رحمان بگیرم. اینها همه مستند عینی است و نقل از کسی نیست. این قضیه (یعنی انتشار مقالات) در تابستان سال بعد از آزادی از زندان، یعنی در تابستان ۵۴ اتفاق افتاد. بنابراین این تاریخی که گفته شده برای انتشار مقالات در۲۶ بهمن ۱۳۵۴ صحیح نیست.
بالاخره دیدگاه دکتر شریعتی ضد مارکسیستی بوده یا خیر؟
منصوریان: پاسخ من که شاگرد کانون نشر حقایق اسلامی بودم و با خود دکتر شریعتی در ارتباط بودم این است که خیر، او مارکسیسم را قبول نداشت. اصلا کانون نشر حقایق اسلامی تنها سنگر مبارزه با توده نفتیها بود. تا زمانی که این کانون توسط استاد شریعتی تاسیس نشده بود، تودهایها همه جا را قبضه کرده بودند. اعضای کانون از نظر مشی و ایدئولوژی مخالف مارکسیسم بودند و آن را مقابل اسلام میدیدند، ولیکن همه میدانند که یک روشنفکر مذهبی آن هم با دانش سیاسی- تاریخی و جامعهشناسی که دکتر در سوربن آموخته و در همکاری با جبهه آزادیبخش الجزایر بود، نمیبایست با هیچ اندیشهای ضدیت کند.
جعفری: همانطور که آقای منصوریان هم اشاره کردند، دکتر شریعتی اصلا ضد مارکسیسم نبود ولی با مارکسیسم مخالف بود. ایشان معتقد به ایدئولوژی اسلامی بود که کاملا هم با مارکسیسم منافات دارد. «تاریخ ادیان» دکتر شریعتی گواه بر این است که ایشان تا چه میزان نظر وسیع و سهله و سمحهای به همه ادیان دارد. شخصی که در این زمینه تحقیقاتی هم کرده بود به من میگفت تاریخ ادیانی که دکتر شریعتی درس داده و گفته اصلا با بعضی از سخنرانیهایش سازگار نیست. گفتم این طبیعی است. کسی که تاریخ ادیان میگوید باید صرفا واقعیت ادیان را توضیح بدهد نه اینکه مثلا وقتی به کنفوسیوس رسید شروع کند به بد و بیراه گفتن و قضاوت درباره آن. دکتر شریعتی واقعا در این زمینهها مطالعه کرده بود و مارکسیسم را هم همین طور معرفی میکرد. اما ساواک این را نمیخواست. ساواک میخواست او بگوید که مجاهدین مارکسیست شدهاند و از اول هم اینها مارکسیست بودهاند و دروغ میگفتند که مسلمان هستند و لذا اسلام پوششی برای فریب دیگران بوده است. دکتر شریعتی در مقابل این موضوع مقاومت میکرد. انتشار مقالات و دست بردن در آنها بهترین وسیله بود تا ساواک بگوید که دکتر شریعتی ضد مارکسیسم است و مجاهدین هم مارکسیست هستند. اتفاقا آقای خسروشاهی اصل کتاب «انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین» را چاپ کرد. حجم آن جزوه خیلی کم بود و ایشان میگوید من همه سخنرانیهای دکتر شریعتی را چاپ کردم. دکتر شریعتی با مارکسیسم مخالف بود اما نه آن گونه که ساواک میخواست با انتشار مقالات در کیهان نشان دهد.
معادیخواه: البته در مقالهای که در کیهان چاپ شد بحث مجاهدین مطرح نبود. فقط بحث کلی «انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین» بود. اما آن موقع ساواک دو هدف را از انتشار این مقالات دنبال میکرد. اول اینکه بهانه به دست اردوگاه چپ و گروههای مارکسیستی میافتاد تا سمبل جوانان مسلمان را متهم به همکاری با ساواک کنند و دوم شکستن شخصیت و کاریزمای دکتر شریعتی در میان گروههای مبارز بود. به هر حال در مورد آزادی شریعتی همه قرائن همان طوری است که دوستان گفتند اما برای من اگر روزی صد در صد روشن شود که طی یک داد و ستدی چنین اتفاقی افتاده باز هم این موضوع امر منکَری نیست.
جعفری: در تایید گفتههای آقای معادیخواه باید بگویم که در مجلس اول هنگام بررسی اعتبارنامهها، نمایندهای علیه اعتبارنامه نمایندهای دیگر (که هر دو هم به رحمت خدا رفتهاند) گفت که وقتی این شخص در زندان بوده به ساواک تعهد سپرده که من دیگر فعالیت سیاسی نمیکنم. آقای شجونی هم که آن موقع نماینده بود همان جا فریاد زد و گفت: «ما آنقدر از این تعهدات نوشتیم که خطمان زیبا شده». خود من هم وقتی دستگیر شده بودم، آمدند گفتند تو آزادی و ما هیچ مدرکی علیه تو نداریم. ولی تو چیزی بنویس که اگر کسی نزد تو آمد و تو را به مبارزه دعوت کرد او را به ما معرفی کنی. من از همان جا به سلولم برگشتم و گفتم من هرگز چنین چیزی نمینویسم و همین جا میمانم. دو روز بعد دوباره مرا خواستند و گفتند دست کم بنویس که من دیگر فعالیت سیاسی نخواهم کرد. من هم نوشتم که دیگر کاری به کار سیاست ندارم و بعد هم آزاد شدم و مبارزه خود را ادامه دادم.
خوشرو: مساله مارکسیسم در آن شرایط (چون من آن موقع دانشجوی دانشگاه تهران و خیلی هم درگیر این مسائل بودم) را نباید با وضعیتی که الان هست مقایسه کرد. زمانی که کتاب «ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست» نوشته میشد در دنیا تفکر چپ حاکم بود و همه جنبشهای آزادیبخش از آن الهام میگرفتند. دکتر شریعتی هم طبیعتا علاقه وافری شاید بیش از آنکه به آزادی داشته باشد به عدالت داشت و عدالت محوریترین عنصری بود که در کلامش وجود داشت. گفتمانهای امروز بیشتر حول محور آزادی است اما آن موقع عدالت عنصر اساسی بود و البته دکتر شریعتی همیشه عدالت و آزادی و معنویت را در کنار هم آورده و میخواست تعادلی بین آنها برقرار کند. اندیشههای دکتر شریعتی مبارزهجو و آگاهیبخش و عدالت محور بود. بعد که سازمان مجاهدین خلق به تغییر مواضع ایدئولوژیک روی آورد، همه متحیر شدند و به طور کلی مساله فرق کرد. این یک نکته است که باید به آن توجه کنیم. نکته دیگری که این روزها در گفتههای فرخ نگهدار میدیدم این بود که او میگفت رژیم شاه توهمی داشت و فکر میکرد تمام این مبارزهها مارکسیستی است، ما (چریکهای فدایی خلق) هم دچار چنین توهمی بودیم و این را باور کردیم و این باعث بدبختی و ریشهکن شدن مارکسیسم در ایران شد. بیشتر اعضای ما کشته شدند بدون اینکه ما آلترناتیوی برای رژیم شاه باشیم. تنها کسی که به واقعیت شرایط پی برده بود، بیژن جزنی بود. نگهدار میگفت: جزنی در سال ۵۴ گفته بود که اگر خبری شود آیتالله خمینی بدیل است و وضع را به دست خواهد گرفت، اما همه ما به این حرف او پوزخند زدیم.
این توهمی بود که خود ساواک داشت و برای همین سعی میکرد از دکتر شریعتی و هر کسی کلمهای علیه مارکسیسم بگیرد و استفاده کند. به نظر من ساواک هم سرش کلاه رفته بود. برای اینکه اصلا نفهمیده بود که این سد از کجا میشکند و این سیل از کجا رژیم شاه را خواهد برد. اصلا وقتی که سیل آمد نیروهای کمونیستی جایی نداشتند که بخواهند عرض اندام کنند. آن زمان ما گروهی بودیم که مباحث دکتر شریعتی در تاریخ ادیان را از نوار پیاده میکردیم. اتفاقا در آنجا مباحث خیلی خوب تحلیلی درباره مارکسیسم انجام شده بود. با این وجود چون ما همیشه به نوشته «اسلام، انسان و مکتبهای مغرب زمین» مشکوک بودیم هیچ وقت به اندازه بقیه آثار آن را به صورت تحلیلی نخواندیم. ولی تا آنجا که من خواندم خیلی نتوانستم پیدا کنم که کدام بخش آن دستکاری شده است. این متنی هم که آقای خسروشاهی چاپ کرده فکر نمیکنم متن اصلی باشد...
جعفری: ظاهرا از کیهان گرفته است.
خوشرو: یکی از دوستان ما در همان تعطیلات عیدی که دکتر شریعتی مهاجرت کرد و رفت، دکتر شریعتی را میبیند و آنجا بحثی میشود و دکتر شریعتی میگوید این هم که ادعای دوستی با ما میکند (منظور آقای خسروشاهی است) نمیدانم چرا این را چاپ کرده است. او هم میگوید خسروشاهی چیز بدی در آن ندیده است. به هر حال اگر بخواهیم نظرات دکتر شریعتی را درباره مارکسیسم بدانیم به نظرم همان بحثی که در انتهای تاریخ ادیان مطرح کرده خیلی مهم است. برای من به عنوان کسی که همین دغدغهای که امروز شما دارید را داشتم، ملاک اصلی آن بود که ببینیم شریعتی بعد از اینکه از زندان آزاد شد، چه زمانی حرف میزند و چه میگوید. وقتی من سخنرانی «حر» را شنیدم مثل این بود که خون تازهای در رگهای ما بجوشد. شاید اولین کسی که حر را پخش کرده باشد من بودم، بلافاصله پس از اینکه این سخنرانی انجام شد من در قم آن را از نوار پیاده، چاپ و توزیع کردم.
نظر شما :