صادق طباطبایی: در ۱۰ روز اول انقلاب، اداره امور برعهده مطهری بود
اندیشههای شهید مطهری چه تأثیری بر شما و جنبش دانشجویی در اروپا داشت؟
سالهای۴۳، ۴۴ بود و من در آلمان تحصیل میکردم. در آن روزها، بشدت با سازمانها و گروههای مارکسیستی درگیر بودیم و مبارزات سوسیالیستی در اوج بودند و جنبشهای انقلابی، جاذبه فراوانی داشتند. اینها معتقد بودند تا مجهز به اندیشه انقلابی ضد ایدهآلیستی و مشی مبتنی بر منطق دیالکتیک نباشی، نمیتوانی با امپریالیسم به مبارزه بپردازی. کتابهای فارسی منحصر به معدود کتابهایی بود که شرکت انتشار چاپ میکرد. سطح پاورقیهای شهید مطهری بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی هم بسیار بالا بود و چندان برای دانشجویان که تازه با این مفاهیم خو گرفته بودند، قابل درک نبودند. در چنین شرایطی بود که کتاب انسان و سرنوشت آقای مطهری به دستم رسید و آن را بارها خواندم و از آن بسیار کمک گرفتم. تصمیم گرفتم در انجمن دانشجویان مسلمان، در مورد این کتاب جلسه سخنرانی بگذارم و بر اساس آن به رد مقوله احتمالات و تصادفات که آن روزها از سوی گروههای چپ مطرح میشد، بپردازم. احساسم این بود که استدلالهای عرضه شده در این اثر در آن شرایط میتواند بسیار مؤثر و جذاب باشد.
آیا این تنها مرجع شما برای اثبات بررسی مسئله احتمال و تصادف بود؟
خیر. استاد ژنتیک من، پروفسور فلای درر، شاگردی به نام مانفرد آیکن داشتند که جایزه نوبل سال۱۹۶۸ را در رشته شیمی به دست آورد. او در کتاب «بازی: قوانین طبیعی»، تصادفات را مهار میکنند، این نکته را مطرح میسازد که این تصادفات در چارچوب قوانین طبیعی قرار میگیرند. همچنین در دانشگاه در بحث ترمودینامیک، دچار مشکل شده بودم که کتاب عشق و پرستش و ترمودینامیک انسان، نوشته مهندس بازرگان به دستم رسید و این موضوع، کاملاً برایم روشن شد. غرض آنکه موضوع جبر و اختیار که از سوی شهید مطهری مطرح شده بود، همراه با دیگر مضامین آن کتاب، شاکله فکری منسجمی را در ذهن من ایجاد کرد. یک سال بعد هم کتابی از مرحوم جعفری به نام جبر و اختیار به دستم رسید که در سطح دیگری بود، اما شیوه آن، به شکلی که شهید مطهری جمعبندی کرده بودند، نبود. در این ایام، دایی من، امام موسی صدر هم به آلمان آمدند و من درباره مباحثی که با آنها درگیر بودیم با ایشان صحبت کردم.
واکنش ایشان چه بود؟
آقای صدر گفتند بهتر است در جلسات دانشجویان، مباحث مورد مجادله مطرح شوند. گفتم که دانشجویان بشدت با مارکسیسم درگیر هستند. ایشان گفتند پس بهتر است که موضوع جبر و اختیار را که پاسخ محکمی به کمون آخر آنان است، مطرح کنیم. چنین کردیم و جلسه بسیار پرشور و قابل استفادهای برگزار شد.
درباره کتاب انسان و سرنوشت هم با ایشان صحبت کردید؟
وقتی به خانه برگشتیم، به ایشان گفتم که انصافاً اگر کتاب آقای مطهری را نخوانده بودم، شاید این بحث گشوده نمیشد. ایشان کتاب را تورق کردند و گفتند برای گروه مخاطبینی که مد نظر آقای مطهری بوده، کتاب بسیار مناسبی است و مطلب را خیلی خوب پرداخت و جمع و جور کردهاند.
درباره مؤلف این اثر چه گفتند؟
خوب به خاطر دارم که بدون اینکه از من سؤالی بکنند گفتند، «آقای مطهری عالمی دردمند و از جمله چهرههایی است که حوزه در دوران معاصر، پنج نفر مانند او تربیت نکرده است. بهرغم اینکه ایشان الان در تهران هستند اما بزودی اندیشههای او در حوزه و دانشگاه گل خواهد کرد و به یک مکتب مبدل خواهد شد.»
از دیدگاه ایشان توفیقات آقای مطهری به کدامین ویژگیهای ایشان باز میگشت؟
آقای صدر معتقد بودند که آقای مطهری به منطق تسلط دارند و همین رمز موفقیت اوست. میگفتند کسی که بخواهد در فلسفه موفق باشد، باید منطق بداند. از این گذشته به اعتقاد ایشان، آقای مطهری، در اجتهاد هم تعصب ندارد و به راحتی با خرافات و مقولات بیریشه درمیافتد.
شما در ارتباط با مسائل جنبش دانشجویی مذاکرات مکرری با امام (ره) در نجف اشرف داشتید. در مورد ایدههای آقای مطهری با ایشان صحبت نکردید؟
در یک مورد بحث به آقای مطهری کشیده شد. در یکی از سفرهایی که به نجف رفتم، یکی از آقایان برای امام (ره) نوشته بود، آقای مطهری کتابی درباره حجاب نوشتهاند و پس از چاپ آن همه خانمها بیحجاب شدهاند. امام (ره) با همان زیرکی همیشگی فرمودند، «اگر آخوندی پیدا کردهاید که قدرت نفوذش این قدر زیاد است که با یک کتاب میتواند چنین تأثیر گستردهای را به جا بگذارد، معطل نکنید و دنبال او بروید!» در آنجا بود که احساس کردم رابطه امام (ره) و شهید مطهری رابطهای ورای پیوند استاد و شاگردی است و امام (ره) نسبت به ایشان توجه و علاقه ویژهای دارند.
شما در جریان فعالیتهای انجمنهای اسلامی اروپا با شهید مطهری ارتباطی هم برقرار کردید؟
بله، من در نامههایی که برای ایشان میفرستادم، برای نشریاتمان از ایشان درخواست مقاله میکردم، ولی طبیعتاً به دلیل مشغله زیاد و فرصت اندک نتوانستند این کار را بکنند، ولی بخشی از نوارهای سخنرانیهایشان را در حسینیه ارشاد برای ما فرستادند که ما پیاده میکردیم و از آنها استفاده فراوان میبردیم، از جمله خدمات متقابل اسلام و ایران و جاذبه و دافعه علی (ع).
نخستین بار ایشان را چه موقع دیدید و چگونه با شما برخورد کردند؟
اولین بار در پاریس و در هتلی که در نزدیکی اقامتگاه امام (ره) بود با ایشان ملاقات کردم که بنا به سابقه مکاتباتی که با ایشان داشتم، نسبت به من اظهار لطف کردند. در جریان آن سفر بود که از نزدیک ارادت و شیفتگی خاص شهید مطهری را نسبت به امام (ره) و محبت شدید امام (ره) را نسبت به ایشان مشاهده کردم.
از لحظه ورود امام (ره) به ایران و حضور شهید مطهری در آن مراسم چه خاطرهای دارید؟
ما طبقه بالای هواپیمای ایرفرانس را برای امام (ره) آماده کرده بودیم. شهید مطهری ظاهراً در میان مستقبلین منتظر امام (ره) بودند، ولی امام فرمودند تا ایشان و مرحوم پسندیده نیایند، هواپیما را ترک نخواهند کرد. آقای مطهری که آمدند، با من احوالپرسی کردند و مرا در آغوش گرفتند و بعد من دیدم ایشان که همیشه موقر و بسیار آرام بودند، چنان هیجانزده بودند که نمیدانستند از پلهها چگونه بالا بروند. وقتیکه من بالا رفتم، دیدم که شهید مطهری با امام (ره) مشغول گفتوگو هستند و گزارش میدهند که همه حتی اقلیتهای مذهبی در فرودگاه منتظر ایشان هستند. قرار بود امام (ره) سخنرانی کوتاهی در فرودگاه ایراد کنند و سپس در دانشگاه تهران یا بهشتزهرا سخنرانی مفصلی داشته باشند. در فرودگاه سرود خمینی ای امام خوانده شد. سپس همراهان امام (ره) را در گروههای چهار نفره در اتوبوسهای جداگانه نشاندند و امام (ره) به طرف بهشتزهرا حرکت کردند. نزدیک دانشگاه که رسیدیم، متوجه شدیم که امام (ره) سخنرانیشان را در بهشتزهرا شروع کردهاند و عملاً، رفتن ما بیفایده بود، بنابراین از همانجا به طرف اقامتگاه خود رفتیم.
نقش شهید مطهری در روزهای آغازین انقلاب و ارتباط ایشان با امام (ره) چگونه بود؟
شهید مطهری تنها کسی بودند که امام (ره) مجموعه تحلیلهای ایشان را یکجا قبول داشتند. دیگران هنگامی که نظر میدادند تا دلایل محکم و متقنی را ارائه نمیکردند، امام (ره) نمیپذیرفتند، ولی آشنایی با مواضع فکری شهید مطهری و رابطه گذشته امام (ره) با ایشان به گونهای بود که امام (ره) تقریباً هیچ بحثی در پذیرفتن آرا و پیشنهادات ایشان نداشتند و من هرگز به یاد نمیآورم که آنها در مورد موضوعی بحث کرده باشند. از جمله، آقای مطهری از مدافعین سرسخت نخستوزیری بازرگان بودند و دقیقاً به همین دلیل بود که امام (ره)، مهندس بازرگان را منصوب کردند. به اعتقاد بسیاری از سیاسیون و نظریهپردازان انقلاب، چنانچه آقای مطهری شهید نمیشدند، مهندس بازرگان هم آن سرنوشت را پیدا نمیکرد. در ۱۰ روز اول انقلاب، اداره امور عمدتاً به عهده شهید مطهری بود.
ظاهراً شهید مطهری در آن روزها حتی از انجام کارهای جزئی مثل پذیرایی از مهمانان امام (ره) هم خودداری نمیکردند.
شهید مطهری در محل اقامت امام (ره) مستقر شده بودند. من شخصاً ندیدم که پذیرایی کنند، ولی علیالقاعده هنگامی که یک روحانی عبای خود را به تن نمیکند، مشغول انجام کارهایی غیر از کار اصلی خود است و من آن روزها میدیدم که شهید مطهری، گاهی عبا بر دوش ندارند. حوادث آن روزها به قدری سنگین و سریع بودند که ما به ندرت متوجه جزئیات میشدیم. در آن سی روز، واقعاً به اندازه صد سال حادثه روی داد. همه نگران و مضطرب بودیم، اما امام (ره) ساکت و آرام بودند، گویی که هیچ حادثه خاصی روی نمیداد. از دیگر مواردی که نقش ویژه شهید مطهری را به یاد دارم، تأیید ملی کردن بانکها بود که ایشان به شدت دفاع میکردند. در هر حال، آقای مطهری در تمامی مراحل انقلاب، نقش تعیین کننده داشتند و امین مطلق امام (ره) محسوب میشدند.
با توجه به خویشاوندی شما با خانواده حضرت امام (ره)، آیا در این مورد و ابلاغ خبر شهادت شهید مطهری به امام (ره)، خاطرهای دارید؟
حاج احمدآقا میگفتند که با توجه به وخامت حال امام (ره)، مردد بودند که چه باید بکنند. ایشان حتی رادیو را هم از جلوی دست امام (ره) برداشته بودند و دنبال راهحلی میگشتند که خبر را به امام (ره) بدهند که میبینند ایشان در راهرو قدم میزنند و با التهابی که در امام (ره) بیسابقه بود، با تأثر به ریششان دست میکشند و میگویند مطهری را کشتند. امام (ره) بسیار به شهید مطهری امید بسته بودند.
آیا از ماهیت گروه فرقان و سران آن اطلاعی دارید؟
من بهرغم تمام تلاشی که کردم بالاخره متوجه نشدم که حرف اصلی اعضای این گروه چیست. از یک طرف اینها مخالف دولت موقت بودند زیرا معتقد بودند آنها دوستان شریعتی هستند، از طرف دیگر آقای مطهری را که حداقل در مواردی به مخالفت با شریعتی شهرت داشتند ترور کردند. عملاً هم بعدها ندیدم که اینها در جریان بازجوییها و دادگاه این تناقض را حل کنند. در مجموع اصول تفکر و مبانی اعتقادی آنها بسیار آشفته و درهم بود و رنگ و بوی مارکسیستی داشت. به سختی میشد از ایده و موضع آنها سردرآورد.
نظر شما :