تصویر انقلاب ایران در مطبوعات بریتانیا- ونسا مارتین
استاد تاریخ خاورمیانه در دانشگاه لندن
تاریخ ایرانی: تصویر مراحل مختلف انقلاب ایران در رسانههای غربی متفاوت بود. مثلاً در آغاز سال ۱۹۷۸ با توجه به سابقهٔ شاه در زمینهٔ حقوق بشر، گرایششان این بود که از آیتالله خمینی و دیگر روحانیون در مقایسه با شاه تصویری مهربانانهتر ترسیم کنند. در اواسط سال ۱۹۷۹ با افزایش فشار سانسور، گزارشها بسیار منفیتر شده بود. شاید خوانندگان غیرانگلیسی مایل باشند به رویکرد سیاسی مطبوعات سراسری بریتانیا در آن زمان هم اشاره شود: «گاردین» ــ لیبرال؛ «آبزرور» ــ لیبرال؛ «تایمز» ــ راست میانهرو (که در بیشتر زمان این دوره بهدلیل اعتصاب منتشر نمیشد)؛ «تلگراف» ــ راست محافظهکار؛ «اکونومیست» ــ هفتهنامهای که عمدهٔ توجهش به دنیای تجارت بود؛ «دیلیاکسپرس» و «دیلیمیل» ــ روزنامههای پرطرفدار محافظهکار؛ «سان» و «دیلیمیرر» ــ روزنامههایی که اخبار جنجالی را پوشش میدهند.
در آغاز ناآرامیها گزارش رخدادها رویهمرفته بیطرفانه و متوازن بود، اگرچه چندان خبرهای آیتالله خمینی را پوشش نمیدادند که آن زمان در نجف بود. مثلاً «گاردین» در ماه آوریل از شریعتمداری، بازرگان، و فروهر بهعنوان رهبران مخالفان نام برد. با اینکه گزارشهای غربیها موجب اختلافاتی میان آیتالله شریعتمداری و آیتالله خمینی شد، اما گرایش عمومی مطبوعات غربی این بود که روحانیت را یکی از گروهها یا طرفهای ذینفع ببینند و با اصطلاح «روحانیون» از آنها یاد میکردند. خبرنگاران در برخورد نخستشان با این مردان ریشدار و عمامه بهسر کمی دستپاچه و گیجوویج بودند؛ ماه مه خبرنگار «آبزرور» آیتالله شریعتمداری را شبیه «تعمیددهندهٔ یهوه» توصیف کرد. «آبزرور» همچنین از هر گونه ایفای نقش مذهب در عرصهٔ سیاست هم بیمناک بود: «آتش اعتراضها در ایران را وعظهایی شعلهور میکنند که امسال ایران را غرق خودشان کردهاند». «آبزرور» در ادامه تحلیلهایش از ایران اشاره میکرد که مخالفان شاه مبتدی و سازماندهی نشدهاند، و زمان که گذشت گفت طبقهٔ متوسط نگرانند که «روحانیون مهار جمعیت را به دست بگیرند.»؛ نوشتهای در «آبزرور» ریشهٔ اعتراضها را در مبارزه با سکولاریسم میدید.
در ماه اوت «ساندی تایمز» این نظر را داشت که محرک مخالفتها «اعتقاداتی سنتی و اجتماعی»اند که نشان «سیاهپوشان»اند و همیشه هم مخالف برنامههای شاه بودهاند. این گزارش بیان میکرد که «بیشتر ناظران» متفقالقولاند که تأثیرات فنآوری غربی و همچنین انحطاط نظام دلیل اصلی اعتراضها نیستند. بااینحال روزنامههای دیگر اشاره میکردند که مشکلات اجتماعی هم در مناطق روستایی و هم مناطق شهرنشین دلیل راهپیماییها است؛ میگفتند اینها بروز نارضایتیای است که بخش اندکی از آن به مذهب دخلی دارد، و تجدد زیادی پرشتاب آتشش را هم تندتر کرده. در موردی نادر از وقوف به نقش غرب در ایجاد نارضایتیها، «تایمز» نوشت که از جملهٔ سیاستهای منفور شاه بیاعتنایی به قانون و فروختن داشتههای ملی کشور به غرب بود. «آبزرور» اشارات روشنگری داشت به مخمصه و وضعیت ناگواری که لیبرالیسم دچارش شده. گزارش این روزنامه میگفت ضدیت با سکولاریسم «بهشدت ایرانیان لیبرال میانهرو را نگران کرده است. بهرغم اینکه اوضاع لیبرالها هیچوقت خیلی روبهراه نبوده ــ و معمولاً همین توجیه این است که آنها لیبرالاند نه رادیکال ــ اما الان میدانند که ایران در مسیر خیلی غلطی افتاده.»
بعد از سرکوب خونین تظاهرات میدان ژاله در هشتم سپتامبر، توجه رسانهها به ایران کمکم بیشتر شد. مطبوعات دستراستی دریافتند دو تا از دشمنانشان به نیروهای معترض پیوستهاند. «تلگراف» نوشت «اندیشمندان ایران نگرانند. آنها هراس از این دارند که روحانیونی با انگیزههای مذهبی رهبر جنبش بهشدت چپروانهای شدهاند که بعید است بتوانند مهارش کنند.» همین روزنامه بعدها افسوس میخورد که حرکت ایران در مسیر تجدد موجب احیای مذهب شیعه شده، اما ضمناً به اثرات فساد و شکافهای اجتماعی هم اشاره میکرد.
در پاییز کماکان روزنامهها به تمامی داشتند «روحانیون» را یک گروه میخواندند، نظراتشان را با همدیگر قاطی میکردند، و تأکید داشتند که شریعتمداری چهرهٔ اصلی است. در نوامبر که دیگر آیتالله خمینی به پاریس رسیده بود، رسانهها کمکم شروع کردند به تمایز گذاشتن و دریافتند که آیتالله خمینی چهرهٔ اثرگذارتری است؛ «تایمز» از اختلافات میان علما گفت و از نگاه روحانیون «میانهرو و معتدل» نسبت به خمینی گزارش داد. همین روزنامه گزارش میداد که آیتالله خمینی صلای «جنگی مقدس» با شاه داده «بیتوجه به اینکه چنین موضعی باید شفاف باشد و تمامی دیگر آیتاللهها هم باید تأییدش کنند.»
حالا دیگر مطبوعات داشتند خودشان را به آب و آتش میزدند تا پسزمینههای مذهبی و اجتماعی رخدادهای ایران را دریابند. «تایمز» مقالهٔ بلندی منتشر کرد نوشتهٔ ادوارد مورتیمر که متخصص اسلام معرفیاش میکرد؛ مقاله در توضیح اعتقادات و باورهای سنی و شیعه بود. در همین «تایمز» چارلز داگلاس هوم کوشش میکرد موضوع را به بیانی قابل فهمتر برای انگلیسیها توضیح دهد: «در زندگی روزمرهٔ ایرانیها مسجد همچون پیوندی است میان کلیسای مخالفین مذهب رسمی و کافهای که کارگر برای استراحت به آنجا میرود. بیشتر وقتها تنها مکانی است در اجتماع که میشود در آن جمع شد؛ خدمات رفاهی و اجتماعی مسجد بهتر و فراتر از دولت است.»
طبیعی است که مطبوعات از تبعات اقتصادی انقلابی که احتمالش میرفت باخبر بودند، و عموماً هراسشان را از عواقب مالی ماجرا ابراز میکردند. «اکونومیست» در نمونهای گویا از قالب کردن منافع شخصی در جامهٔ مبدل مباحث اخلاقی نوشت: «بقای یک مستبد غیردموکراتیک چگونه میتواند به روند دستیابی به آزادی کمک کند؟ پاسخ مشکل: اگر شاه ایران باشد، میتواند.» به گمان این روزنامه هیچ شکی نیست که بهترین گزینه هم برای ایران و هم برای دنیای غرب (که ایران برایش مهم است) این است که شاه ــ با همهٔ مزایا و معایبش ــ بر مسند حکومت ایران باقی بماند.
زمان که به دسامبر رسید دیگر مطبوعات انگلستان داشتند شاه را نصیحت میکردند که یک «میهنپرست بزرگ» باشد و با ملاحظهٔ «منافع عالیهٔ غرب» راه را برای انتقال قدرت به پسرش باز کند. «پانچ» (نشریهای فکاهی) مشکلات پیش رو را رو کرد. این مجله نوشت پس از کشف نسخهٔ اصل تازهای از رباعیات خیام، معلوم شده است نسخهای که انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر کرده جعلی بوده است، و رباعیهای تازهای نوشت با مضمون اینکه پس از بلند شدن صدای گلولهها در خیابانهای ایران، شاه مستبد این کشور در نظر انگلیسیها یکشبه تبدیل به مردی «عاشق آزادی» شده است.
دیگر جهتگیری اصلی رسانهها هم ــ البته ــ استراتژیک بود. «تلگراف» تأکید کرد که «آیتالله خمینی از اساس هیچگاه همپیمان روسها نبوده است.» «گاردین» نوشت که هم غرب و هم بلوک شرق کمونیست تأثیر اندکی بر ایران دارند و اصلاً مایهٔ رنجش و مزاحمت اتحاد جماهیر شوروی است که در همسایگیاش یک حکومت «متعصب نیمه مذهبی» داشته باشد.
«اکونومیست» نوشت «حکومت روحانیون از ایران کشوری خواهد ساخت که امریکا و روسیه هر کدام خواهان ثبات آن خواهند بود. حاکمی بالای سر بشکههای نفت خواهد ایستاد که هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ سیاسی بهشدت غیر قابل پیشبینی است.» نگرانی در مورد نفت و منافع غرب در «اکسپرس» هم بازتاب یافت که بخشی از گرفتاریهای پیشآمده را به گردن صنعتی شدن سریع کشور انداخت و ابراز امیدواری کرد شاه بتواند «اکثریت مسلمان» جامعهاش را دوباره پشتیبان خودش کند.
«تلگراف» اظهارات دکتر لونز، دبیرکل ناتو، را گزارش کرد که گفته بود «تحولات ایران ــ کشوری که با ترکیه مرز مشترک دارد ــ میتواند برای همکاریهای میان ترکیه با غرب و ناتو مشکل ایجاد کند.» مقامهای «ستاد عالی نیروهای همپیمان اروپا» در مورد پا گرفتن نظام جمهوری در ایران حتی بیشتر ابراز نگرانی میکنند. دلیل این نگرانیها فقط به خطر افتادن یکی از منابع تأمین نفت خام اروپا و ژاپن نیست. حتی از اینها مهمتر احتمال دستیابی اتحاد جماهیر شوروی به بنادر آبهای آزاد در اقیانوس هند است. همزمان تحلیلگران چپ و راست به همدیگر حمله میکردند. ماه اکتبر فرد هالیدی در نامهای به «تایمز» به تلاشهای لُرد چالفونت دستراستی برای بیاعتبار کردن دیدگاههای منتقدان چپ اعتراض کرد و به این خلط مبحث که «الان با هر کس که ایران و دوستان تازهاش در پکن را نقد میکند، همچون عامل و جاسوس مسکو برخورد میشود. اما اکنون حقیقت این است که اکثریت قاطعی از ایرانیان سرسختانه مخالف شاهاند. آنها با رفتارشان نظریات شکستخوردهای را که سالهاست لُرد چالفونت در «تایمز» منتشر کرده است، به سخره گرفتهاند.»
همراه با انقلاب بالاخره نام خود آیتالله خمینی هم در گزارشهای مطبوعات بریتانیا پیدا شد. «میل» او را «صدای تودهها» خواند اما از بیگانههراسیاش ابراز نگرانی کرد. «گاردین» خوشبین نبود: «آیتالله خمینی که چهارده سال را خارج از ایران بوده اکنون در مرکز رخدادها است» و بعدتر اضافه میکرد: «این حقیقت دارد که اغلب رهبران مذهبی همگام با آیتالله خمینی ــ که تعدادیشان با دولت بختیار هم همکاری میکنند ــ به جایگاه کنونی او حسادت دارند.»
چند روز بعدتر همین روزنامه پس از بررسیهای بیشتر تحلیل واقعبینانهتری ارائه داد: «اینکه ایرانیان آشنا شده با غرب چندان علاقهای به منش و زیستی که مساجد پیشنهاد میکنند ندارند باعث شده وجهه و محبوبیت آیتالله خمینی در شمال تهران هنوز مبهم باشد... نظرگاههای آیتالله خمینی برآمده از سنت پرقدمت مساجد در دفاع از ایران و اسلام در برابر مداخلات خارجیها است. یک دیپلمات گفته است او همزمان آدمی بسیار سنتی و بسیار مدرن است.» این گزارش در ادامه به تأکید آیتالله خمینی بر عدالت اجتماعی اشاره میکند، مسئلهای که آن زمان به ندرت در گزارشهای رسانههای بریتانیا به آن اشاره شد. نویسنده هوشمندانه مینویسد که آیتالله خمینی دریافت کهن شیعیان را از مفهوم دولت ــ اینکه باید شرایطی مهیا کرد که شهروندان مسلمانان خوبی باشند ــ کنار گذاشته و به هدفی کنشمندانهتر و فراگیرتر میاندیشد. «گاردین» در یکی از شمارههای چند روز بعدتر هم به این نکته اشاره میکند که احتمالاً بخشی از حامیان آیتالله خمینی به واسطهٔ علی شریعتی به جرگهٔ پیروان او پیوستهاند. همدلی این روزنامه گرچه نهایتاً با بختیار است اما در این برهه یگانه رسانهٔ بریتانیایی است که غیر از سرآمدان حکومت پهلوی و طبقهٔ متوسط همسو با غرب، با دیگر نظریات و دیدگاههای موجود در جامعهٔ ایران هم آشناست و بر آنها تأکید میگذارد. «گاردین» در ژانویه نوشت که «عامهٔ مردم از رهبرشان تبعیت میکنند» و ماه فوریه در گزارشی پیرامون نگرانیهای طبقهٔ متوسط مدرن ایران، اشاره کرد که «برای جمعیت وسیع متشکل از کارگران و طبقهٔ متوسطی که در مسیر حرکت آیتالله خمینی صف کشیده بودند، هیچ شکی در انتخابشان وجود نداشت.»
در یکی از شمارههای چند روز بعدتر «گاردین» هم مقالهای از الطاف گوهر میکوشید جهان سوم را برای رهبران غرب توضیح بدهد: «آنچه اکنون در دنیای اسلام در حال وقوع است در واقع تفاوتی ندارد با مبارزهای که در دیگر کشورهای جهان سوم برای دستیابی به تغییر در جریان است.» گوهر در ادامه میگفت نهضت آیتالله خمینی نشان میدهد که «میتوان احساسات مسلمانان را نه از طریق مباحث مذهبی بلکه به واسطهٔ اشاره به بیعدالتیهای حکومت پیشین، به هم پیوند زد و قاطعانه حکم داد که جمهوری اسلامی استقلال، عدالت، و برابری را برای مردم ایران به ارمغان خواهد آورد... متأسفانه رسانههای انگلیسی و امریکایی تحولات ایران را صرفاً از دریچهٔ اثراتش بر منافع سیاسی و اقتصادی این دو کشور نگریستهاند، نه از چشم انسانهایی که در آن کشور مشغول مبارزهاند.»
همزمان «تلگراف» هم سقوط دولت بختیار را ناگوارترین شکست تبلیغات و وجههٔ غرب در خاورمیانه از زمان ماجراهای سوئز خواند. اما در «میل» هر روز بیش از پیش وجوهی از اسلامهراسی بروز مییافت. مقالهای در این روزنامه ضمن مقایسهٔ آیتالله خمینی و پاپ ژان پل دوم، نگرانیهایش را در مورد رشد و جان گرفتن اسلام بنیادگرا ابراز میکرد: «مسلمانان ایران عمدتاً شیعهاند. در جهان اسلام شیعیان اقلیتی ستمدیدهاند. در اعتقاد آنها مصالحه نیست و مخالفانی بنیان براندازند، تعصبشان بر اعتقاداتی که دارند برایشان مقدس است. آیتالله خمینی یک شیعهٔ تماموکمال است. او معتقد است که روح خدا در کالبد مردمش دمیده شده است.» «اکونومیست» هم در شمارهای به سیاستهای امریکا در قبال ایران پرداخت و اشاره کرد که این دولت ــ اگرچه در برهههایی مردد ــ همواره از شاه حمایت کرده است؛ نویسندهٔ «اکونومیست» حرف از کنفرانسی مطبوعاتی پیش کشید که در آن خبرنگاری از کارتر پرسیده «آیا شما مایلید شاه حاکم ایران باقی بماند؟» و کارتر پاسخ داده «من علاقهای ندارم با شما وارد بحث الهیات بشوم.»
پس از وقوع انقلاب، رسانههای بریتانیا از دیدگاههای ضدغرب آیتالله خمینی بیشتر آگاه شدند، و گرایششان در وجه غالب به سوی همراهی و همدلی با دولت بازرگان میل کرد. این رسانهها انتقاداتی متوجه همهپرسی «آری یا نه به جمهوری اسلامی» کردند. در ماه آوریل «تلگراف» مشتاقانه گزارش داد که دولت بازرگان و دیگر آیتاللهها دارند آیتالله خمینی و «طرفداران متعصب»اش را به انزوا میرانند. اما همین روزنامه همچنین اشاره میکرد که آیتالله خمینی دارد میکوشد اوضاع را سروسامان بدهد و مهار «کمیتهها»ی کمابیش خودمختار مردمی را به دست بگیرد. در ماه ژوئن «گاردین» گزارشی داد از نظرات رهبران گروههای سیاسی غیرمذهبی ایران که میگفتند مدارای سویهٔ مذهبی انقلاب با مخالفانش دارد هر روز کمتر و کمتر میشود؛ و «تلگراف» هم نوشت آیتالله خلخالی برای سر شاه جایزه تعیین کرده و گفته است اگر فرح این کار را بکند، از حکم اعدام خود او خواهد گذشت. حالا دیگر دریافت این رسانهها از واقعیت انقلاب ایران دیر بود؛ تا پیش از وقوع انقلاب آنها تحلیلهایی از مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران داشتند، اما نتوانستند بهموقع نقش همهٔ آنها را در روند رخدادها مشخص و درک کنند. آنها سنت را فهمیدند اما از درک مدرنیتهٔ انقلاب بازماندند؛ منابع خبریشان بیشتر سرآمدان حکومت پهلوی و روشنفکران غربگرا بود. از درک دیدگاههای اسلامی عاجز ماندند، از درک دیدگاههای دیگر گروههای اجتماعی مبارز هم عاجز ماندند: میشود گفت این رسانهها نه جریان مذهبی را دریافتند نه جریان چپ غیرمذهبی را.
نظر شما :