آغاز عصر خمینی در ایران/ هواپیمایی که فرود آمد و انقلابی که اوج گرفت
گزارش مجله تایم در ۱۲ فوریه ۱۹۷۹
تاریخ ایرانی: هواپیمای ۷۴۷ ایرفرانس که اجازهٔ فرود گرفته بود، سه بار بر فراز شهر چرخید و از کنار کوههای البرز که در نزدیکی شهر بودند گذشت و بعد آرام روی باند آسفالتهٔ فرودگاه مهرآباد تهران فرود آمد. وقتی که پیرمرد عمامه به سر، با عبایی سیاه که تا مچ پایش میرسید، از در هواپیما به صبح سرد فوریه قدم گذاشت، ماموران و خبرنگارها از سر و کول هم بالا میرفتند. با پشت خمیده بازوی یکی از خدمهٔ ایرفرانس را چسبیده بود و از پلههای هواپیما پایین میآمد تا قدم به خاک ایران بگذارد. بعد از ۱۵ سال تبعید، آیتالله خمینی هفتاد و هشت ساله، رهبر معنوی انقلابی که به نقطهٔ اوجش نزدیک شده بود، بالاخره به خانه بازگشته بود. این لحظه احتمالا، لحظهٔ آغاز دورانی تازه برای کشوری بود که به نظر میرسید کاملا از کنترل خارج شده است.
بعد از آن همه تظاهرات خشم و عزاداری که نشانههای بحرانی یک ساله بودند، ایران از شادی عقل از کف داد. میلیونها نفر از سراسر کشور به پایتخت سرازیر شدند. آنها در جادهٔ چهل کیلومتری بهشت زهرا، جایی که خیلی از شهدای انقلاب دفن شدهاند، صف بستند تا شاید بتوانند یک نظر آیتالله را ببینند. جمعیت فاتحانه فریاد میزد: «امام آمد! او نور زندگی ماست!» فشار جمعیت به حدی بود که آیتالله خمینی مجبور شد از میان محافظان موتوریاش سوار هلیکوپتر شود و چند کیلومتر آخر را تا قبرستان پرواز کند. آنجا در قطعه هفده بهشت زهرا، نماز خواند و نطقی ۳۰ دقیقهای در مورد شهدا ایراد کرد. آیتالله خمینی با ارجاعی غیرمستقیم اما گزنده به پرزیدنت کارتر، از مردم پرسید: «این حقوق بشر است که ما میگوییم میخواهیم دولت خودمان را تعیین کنیم و یک قبرستان شهید به ما میدهند؟» و سپس یک گروه سرود پسران خواندند:
«برخیزید ای شهیدان راه خدا/ کز قطره قطره خون پاک شما
ای کرده بهر احیای حق جان فدا/ میروید تا ابد از وطن لالهها
برخیزید، برخیزید، برخیزید»
آیتالله از خانهٔ ییلاقیاش خارج از پاریس، به طور ثابت سلسلهای از اعلامیه به ایران میفرستاد و پیغامهایی میداد که در آنها مردم باایمان را به گردهم آمدن فرا میخواند تا نظام سلطنتی را سرنگون کنند و حکومتی که جمهوری اسلامی میخواند برپا شود.
بخش اعظم جمعیت پیرو آیتالله خمینی بودند. آنچه باعث شد شاه منفور ایران به مسافرتی برود که به احتمال زیاد به ترک همیشگی مملکت تبدیل میشود و حکومت را به دست نخستوزیرش شاپور بختیار بسپارد که او هم موقعیت محکمی نداشت، اعتراضات مردمی بود که به نام آیتالله خمینی برپا شده بودند. آیتالله خمینی با ارادهای آهنین و با لحنی که تقریبا هیچ نشانی از عقبنشینی در آن دیده نمیشد، دولت بختیار را رد کرد و آن را غیرمشروع خواند، چون دستنشاندهٔ شاه بود.
اما حالا آیتالله خمینی با رسالتهایی بس دشوارتر از شوراندن مردم بر ضد حاکمی منفور، روبرو بود. آیتالله اعلام کرده که یک مجلس تازهٔ انقلابی در ایران تشکیل خواهد داد. با چنین کاری او خودش را در خطر کودتای ارتشی قرار میدهد که ژنرالهایش اگر سربازهای شاه هم نباشند، اما هنوز به او وفادارند. او باید شاخههای متعدد اپوزیسیون را که تنها نقطهٔ اشتراکشان احترام به او و نفرت از سلطنت است، جمع کند و بتواند تا زمانی که یک دولت کارآمد تشکیل شود در کنار هم نگهشان دارد. این شاید انتظار زیادی باشد از یک رهبر مذهبی که در زمینهٔ معارف قرآنی دانشمند است. آیتالله خمینی بعد از بازگشت به ایران تا حدی محافظهکارانه رفتار کرد، شاید چون از همین خطرات بزرگ احتمالی آگاه بود. بختیار به سهم خودش درهای مذاکره با آیتالله را باز گذاشت، و بدین ترتیب امید به اینکه یک انتقال مسالمتآمیز قدرت در ایران هنوز ممکن باشد، زنده نگه داشت.
از اوایل هفتهٔ گذشته کمکم فراهم کردن شرایط و آمادگی برای بازگشت آیتالله خمینی، به طور رسمی آغاز شد. نخستوزیر بختیار فرودگاههای ایران را که تنها برای جلوگیری از بازگشت آیتالله تعطیل شده بودند، بازگشود. نمایندههای آیتالله خمینی در پاریس با عجله یک جامبو جت از ایرفرانس کرایه کردند، دربارهٔ موارد امنیتی به توافق رسیدند و تصمیم بر این شد که هواپیما نیمه پر پرواز کند، بدین ترتیب اگر هواپیما در تهران اجازه فرود نمیگرفت به اندازهای که بتواند دوباره به پاریس برگردد سوخت در آن باقی میماند. به دلیل نگرانی از کارشکنی هیچ زن و کودک ایرانی در بین مسافران نبود (هرچند تعداد زیادی خبرنگار زن مسافر این پرواز بودند)؛ همسر، دختر، عروس و نوههای آیتالله خمینی بعدا با یک پرواز عادی به ایران میآمدند.
در مراسم نماز بعدازظهر روز پرواز، آیتالله خمینی سعی کرد شماری از پیروانش را که به دلیل نبودن جای کافی نمیتوانستند در این سفر همراهیاش کنند، تسلی دهد: «مهم این نیست که شما در هواپیما کنار من باشید بلکه باید در این مبارزه کنار من باشید.» او قبل از پرواز از دولت فرانسه برای مهماننوازیاش تشکر کرد و همینطور از مردم این کشور که به گفته خودش: «با علاقه اخبار مبارزه برای آزادی افکار و در راه دموکراسی را دنبال کردهاند. خواستههایی که مردم روشنبین ایران به خاطر آنها میجنگند.» افسران فرانسوی از بیتوجهی آیتالله به درخواست آنها مبنی بر اینکه برای پیشبرد و تحریک انقلاب در ایران از خاک فرانسه استفاده نکند، آزرده خاطر بودند و در نتیجه از رفتن آیتالله راضی. آیا اگر آیتالله خمینی باز هم مجبور میشد ایران را ترک کند، باز هم در فرانسه از او استقبال میشد؟ یک دیپلمات بلندپایه با لحن خشکی به این سوال جواب داد: «اگر آیتالله بخواهند فیض حضور معنویشان را عادلانهتر (بین کشورها) تقسیم کنند ما به هیچ وجه اعتراضی نخواهیم داشت.«
در میان ۱۵۰ کارمند خبرگزاریهای جهانی که در این پرواز حضور داشتند، خبرنگار تایم، بروس ون وورست هم بود. بنا به گزارش او: «کمی بعد از شروع پرواز، آیتالله از پلههای حلزونی که به سالن استراحت جامبو جت میرسید بالا رفت، عمامه و صندلهایش را درآورد و روی پتوهای ایرفرانس دراز کشید و دو ساعت و نیم خوابید. محافظ شخصی آیتالله که از دندان درد در عذاب بود و با آسپرین دردش را ساکت کرده بود، تمام مدت پایین پلهها نشسته بود. موقع طلوع آفتاب، جایی بر فراز ترکیه آیتالله نماز خواند و بعد با یک املت، به عنوان صبحانه، از او پذیرایی شد. وقتی کاپیتان اعلام کرد که هواپیما وارد مرز هوایی ایران شده است و نیم ساعت بعد فرود خواهد آمد، آیتالله سرش را بلند کرد تا از پنجره به منظره بینظیر کوههای برفپوش زاگرس نگاه کند. یکی از همراهان اصلی آیتالله خمینی زیر لب گفت: آیتالله به کشورش بازگشته«.
داخل ترمینال، آیتالله تمام مدت در محاصره هیات استقبال حدودا هزار نفره بود که فریاد میزدند: «الله اکبر!». آیتالله خمینی بعد از ستایش تمام کسانی که در راه انقلاب رنج کشیده بودند (از روحانیون و تجار بازار تا کارگران و دانشجویان)، بلافاصله به شاه و طرفدارانش حمله کرد و گفت: «مملکت ما را فرهنگش را فرهنگ استثماری کرد... ما پیروزیمان وقتی است که دست این اجانب از مملکتمان کوتاه شود... عمال اجانب که یا شاه را برگردانند یعنی شاه سابق و یا رژیم دیگری و یا رژیم سلطنتی را حفظ کنند، این مطلب را باید بدانند که گذشته است مطلب و اینطور مسائل را که شما پیش میآورید دست و پایی بیش نیست و اگر چنانچه تسلیم ملت نشوید، ملت، شما را به جای خودش مینشاند.» با این جمله ترمینال مملو از جمعیت با فریادهای «الله اکبر» به لرزه درآمد.
در روزهای قبل و بعد از بازگشت آیتالله، نخستوزیر بختیار به شدت گرفتار بود: در رادیو و تلویزیون سخنرانیهای مطول ایراد میکرد و در آنها از اقدامات اصلاحی فراگیر و تند در مجلس حرف میزد. این انفجار کار و فعالیت تا حدی یک نوع بازی بود. نمایندگان مجلس تقریبا هر روز در حمایت از دستورات آیتالله استعفا میدادند. یک دیپلمات در تهران گفت: «بختیار نقشش را در این بازی خیلی خوب اجرا میکند اما پشت آن هیچ چیز نیست. نمیتوانم حتی یک مسوولیت واقعی نام ببرم که برعهدهٔ بختیار باشد.»
هفتهٔ گذشته بختیار اعلام کرد که در پاریس یک جلسه مذاکره با آیتالله خمینی خواهند داشت و آیتالله این موضوع را انکار کرد و تمام اعتبار و آبروی بختیار به باد رفت. آیتالله خمینی گفت: «آنچه ذکر شده است که شاپور بختیار را در سمت نخستوزیری من میپذیرم، دروغ است، بلکه تا استعفاء نداده است او را نمیپذیرم. چون او را قانونی نمیدانم.» در حقیقت نخستوزیر ایران در خفا سعی داشت با مذاکره به توافقی برسد که در نتیجه آن از سمتش کنارهگیری کند و یک دولت موقت مورد تایید آیتالله خمینی تشکیل شود و بر برگزاری یک انتخابات، یک هیات قانونگذاری و یک رفراندوم مبنی بر قوانین جدید نظارت کند. بختیار گفت که در این مدت در حال چانهزنی با نمایندگان آیتالله خمینی در ایران بوده است، اما این برنامهها ممکن است از همین حالا با دستگیری پنج نفر از روزنامهنگاران مهم و آغاز سقوط خونین ارتش به خطر افتاده باشند.
چیزی که حتی اعتبار بختیار را بیش از پیش مخدوش کرد، حمایت علنی او از ارتش بود. ارتشی که با شلیکهای بیهدف به سوی گروه شهروندان تظاهرکنندهٔ غیرمسلح، سعی کرده بود هواداران آیتالله خمینی را مرعوب کند. در «یکشنبه خونین» ۲۸ ژانویه، نیروهای ارتش مستقیما به جمعیتی که در میدان ۲۴ اسفند، نزدیک دانشگاه تجمع کرده بودند، شلیک کردند و چهار ساعت آنها را از پشتبامهای اطراف هدف گلوله قرار دادند. تا پایان روز، ۳۰ کشته شناسایی شده و شمار زیادی هم مجروح شده بودند. بیمارستانها پر از مجروحان در حال احتضار بودند. بختیار از این کشتار ـ که حملهای مشابه به آن دو روز قبلتر اتفاق افتاده بودـ دفاع کرد. حملهٔ دو روز قبل انتقام ارتش از شهروندان مسلحی بود که به مرکز فرماندهی کل پلیس حمله کرده بودند. اما در حقیقت هیچ شاهد عینی حمله به مرکز پلیس را ندیده بود.
ارتش ایران هم خودش کلاف سردرگمی از اختلاف عقیده بود. بعضی از فرماندهان ارشد سرسپردهٔ شاه، کودتا را بدون شک راه درستی میدانستند چون به نظرشان تنها راه دور نگهداشتن آیتالله خمینی از مسند قدرت بود. سرهنگ نیروی هوایی، رابرت هایزر، افسر فرماندهٔ نیروهای آمریکایی در اروپا، یک ماه پیش به تهران فرستاده شده بود تا نقش افسر رابط با ارتش ایران را بازی کند. او به ضرس قاطع اعلام کرد که کودتای ارتش تنها به هرج و مرج میانجامد، اما دیپلماتهای امریکایی مطمئن نیستند که ارتش گوشش به این حرفها بدهکار باشد. یکی از موانع کودتا، شواهد گستردهای ناظر بر این است که بسیاری از سربازان برای قیامی بر ضد انقلاب گوش به فرمان افسرانشان نیستند. سربازان وظیفه با حقوق ناچیز، که حدود ۴۰ درصد از ارتش ۳۴۰ هزار نفرهٔ ایران را تشکیل میدهند، در مناطق زیادی دیگر سر پستهای خدمتشان حاضر نمیشوند.
بیشترین شمار تمرد در نیروی هوایی اتفاق میافتد که پیش از این به عنوان نیروی نخبهٔ محبوب شاه از آن یاد میشد. منابع خبری ارتش این شایعه را رد کردهاند که ۱۶۵ نفر از ستوانیارهای ارتش به دلیل شرکت در تظاهراتهای ضد شاه اعدام شدهاند. اما آنها تایید میکنند که بعضی از سربازان به جرم خیانت بازداشت شدهاند و وضعیت اضطراری برای نیروهای مسلح اعلام شده است. در طول یک نمایش قدرت ارتش که روز قبل از ورود آیتالله خمینی برگزار شد، تعداد زیادی کامیونهای ارتشی که از مقابل جمعیت عبور میکردند پر از سربازانی بودند که بعضی از آنها عکس آیتالله خمینی در دست داشتند و با همدردی برای مردم دست تکان میدادند. وقتی سربازان دیگر به روی مردم آتش میگشودند آنها اشک میریختند و به مردمی که کنار ایستاده بودند با فریاد میگفتند: «سربازهای عقبی به شما شلیک خواهند کرد.» در روز یکشنبهٔ خونین یک فیلمبردار خبرگزاریabc از سربازی فیلمبرداری کرد که با هفت تیر به سرباز دیگری که دارد با چماق به سر یکی از تظاهرکنندگان میکوبد، شلیک و او را زخمی میکند.
بسیاری از ایرانیان عقیده داشتند که فعالیتهای ارتش بر ضد آیتالله خمینی مستقیما از سوی شاه اداره میشود که هفتهٔ گذشته با خانوادهاش در مراکش در انزوا باقی مانده بود. شایعاتی در این باره شنیده میشد که او دارد نقشهٔ بازگشتی فاتحانه به تاج و تخت را طراحی میکند (مثل بازگشتش بعد از کودتای تحت نظارت سیا بر ضد نخستوزیر محمد مصدق در سال ۱۹۵۳). صدایی ضبط شده از شاه که ظاهرا توسط یکی از حاضران در یک جلسه محرمانهٔ دیدار محمدرضا پهلوی با ژنرالهای ارشدش قبل از ترک ایران، ضبط و پخش شده بود، به این نگرانیها از بازگشت شاه دامن میزد. کاست بیست دقیقهای که بین مردم به «عرعرهای شاه» مشهور شده است، در سراسر ایران دست به دست میگشت، هرچند سندیت آن مورد تردید بود. سه نفر از متخصصان مستقل آواشناسی امریکایی که cbs استخدامشان کرده بود اصرار داشتند که صدای ضبط شده قطعا صدای خود شاه است، با این حال یکی از سخنگویان دستگاه سلطنت نوار را به اسم «یک تخریب سیاسی واضح کمونیستی» مردود خواند. مقامات واشنگتن مطمئن بودند که نوار ضبط شده کار «چسب و قیچی» است.
صدای ضبط شده فرماندهان ارتش را به راه انداختن جنگ داخلی فرا میخواند تا «انشاالله کمکم دوباره قدرتمان را به دست بیاوریم، اما باید مطمئن باشیم که این بار اشتباهات گذشته را تکرار نکنیم. » گوینده به ژنرالها «آزادی تام برای شلیک به مردم و کشتن آنها» میدهد، تا بین ارتش و مردم نفرت و افتراق ایجاد شود. صدا در ادامه از بیکفایتی ساواک، پلیس وحشتزای ایران، انتقاد میکند و بسیاری از مشکلات موجود را از چشم آنها میبیند و عهد میکند که دفعهٔ بعد «یک دستگاه امنیتی گستردهتر از ساواک» برپا کند.
در این اثنا، نیروهای مرموزتری درون ایران به آتش مشکلات دامن میزدند. پایگاههای خبری متعدد اخطارهایی از گروهی که نام خودشان را «سازمان تکاوری جنگجویان نظام» گذاشته بودند، دریافت میکردند. آنها تهدید میکردند که علیه سلطنتطلبان جنگ پارتیزانی به راه میاندازند.
علیرغم گزارشات تایید نشدهای که میگفتند اسلحه به ایران سرازیر میشود، (اسلحههایی که ظاهرا بخشی از آنها را سازمان آزادیبخش فلسطین تامین میکرد)، تظاهرات هواداران آیتالله خمینی به شکل چشمگیری مسالمتآمیز و با نظم و ترتیب بر پا شدهاند. فقط چند مورد پیش آمده که جمعیت از کنترل ماموران انتظامات که توسط سازمان جنینی انقلاب در خیابانها گمارده میشدند، خارج شوند. در یک مورد دلخراش که هفتهٔ گذشته اتفاق افتاد، جمعیتی در دانشگاه تهران، ژنرال تقی لطیفی، یک افسر پلیس را از ماشینش بیرون کشیدند و در حالی که فریاد میزدند «بکشیدش!» او را دیوانهوار کتک زدند، تا بالاخره یک روحانی به نجات او شتافت.
چنین حوادثی اقلیتهای ایرانی را نگران کرده است: به ویژه ۸۰ هزار عضو جامعه یهودی ایران (یکی از قدیمیترین جوامع یهودی در خاورمیانه)، و ۲۵۰ هزار مسیحی ارمنی را. آیتالله خمینی مکررا به اقلیتها اطمینان داده است که از حقوق آنان حفاظت خواهد شد. او ماه گذشته یک تاج گل بزرگ برای رهبر جدید جامعهٔ یهودیان فرستاد و همراه آن یادداشتی هم بود که به یهودیان اطمینان میداد: «ما برادرانی هستیم که کنار هم زندگی میکنیم. این تنها دولت است که سعی دارد مسائل را با هم مخلوط کند.»
آن روزها ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا هم از آنچه وزارت امور خارجهٔ کشورش «شرایط نامعلوم امنیتی» خوانده بود، نگران شده بود و همچنین از موج احساسات ضد آمریکایی وحشت داشت، بنابراین از آمریکاییهایی که حضورشان در ایران ضروری نبود خواست کشور را ترک کنند. علیرغم اینکه ایرانیان بارها شخصا به خارجیها دربارهٔ دوستیشان اطمینان داده بودند، دو اتفاق ناخوشایند رخ داد: سرگرد لاری دیویس هنگام بازگشت به خانه مورد اصابت دو گلوله قرار گرفت و به سرعت به بیمارستان ارتش ایالات متحده منتقل شد؛ دیوید مک گافی، کنسول ایالات متحده وقتی سعی داشت در دعوایی که بین یک آمریکایی و یک راننده تاکسی رخ داده بود مداخله کند، زیر مشت و لگد گروهی از ایرانیان خشمگین قرار گرفت. تا آخر آن هفته تنها پنج هزار نفر از ۴۵ هزار آمریکایی که تا سپتامبر آن سال در ایران زندگی میکردند، در کشور باقی مانده بودند. مقامات ایالات متحده میگویند که جامعهٔ تجاری آمریکا روابطش با ایران را به حداقل ممکن کاهش داده است - در حدی که فقط مناسبات تجاری برقرار باشد.
کسانی که آیتالله خمینی را میشناسند انتظار دارند که او سرانجام در شهر مقدس شیعی قم ساکن شود و دوباره به تدریس و عبادت خویش مشغول شود. دور از ذهن میرسد که آیتالله خمینی سعی کند یک جور اسقف اعظم برای ایران شود و مستقیما زمام قدرت را در دست بگیرد. آیتالله خمینی معتقد است ایران باید یک دموکراسی پارلمانی باشد با احزاب سیاسی متعدد. اما بعید است که قبل از آنکه یک نظام جدید در کشور برقرار و خطر جنگ داخلی برطرف شود، او در سایه قرار بگیرد و سکوت کند.
مسعود بهنود، روزنامهنگار در تهران میگوید: «اگر آیتالله خمینی بتواند با دولت بختیار به نقطهٔ توافق برسد، میتواند با صلح و آرامش در کشور یک رفراندوم برگزار و نظام جدیدی برقرار کند. او حتی لازم نیست خیلی نگران آشوب باشد، از همین حالا نود درصد مردم همراهش هستند.»
موفقیت آیتالله خمینی در برقراری ارتباط با ارتش تا حد زیادی بستگی به این دارد که مسالهٔ حساس مجلس را چگونه حل و فصل کند؛ مسالهای که موضوع بحث بسیاری از فرماندهان سلطنتطلب ارتش است. بسیاری از اطرافیان آیتالله خمینی از جمله کریم سنجابی رهبر جبههٔ ملی معتقدند که آیتالله ممکن است موافقت کند که مجلس فعلی را به عنوان وسیلهای برای انتقال قدرت به کار گیرد. سنجابی میگوید: «ارتش با هر دولتی که بر سر کار باشد کنار خواهد آمد، اگر بختیار استعفا دهد، پیدا کردن راه حلی با کمک دولت موقتی که مورد تایید مردم باشد، کار سختی نخواهد بود.» در پایان هفته به نظر میرسید استراتژی آیتالله خمینی این باشد که صبر کند تا اعضای مجلس و دولت استعفا دهند. تاکنون ۷۲ نفر از ۲۰۰ نمایندهٔ مجلس استعفا دادهاند. به گفتهٔ یکی از همراهان آیتالله خمینی اگر این تعداد به نصف اعضا برسد دولت بختیار دیگر پایه قانونی ندارد.
اگر توافقی صورت بگیرد ایالات متحده نقشی حداقلی در آن بازی کرده است. دلیل: امروز در ایران هرچه تایید واشنگتن را پشت سرش داشته باشد تکفیر میشود. برخی از مشاوران دولت آمریکا اعتراف میکنند که تایید علنی بختیار اشتباهی جدی بوده است و سیاست ایالات متحده نسبت به ایران وقتی که دیگر مشخص شده بود روزهای حکومت شاه به پایان رسیده، باید خالی از جهتگیری میبود. یکی از اشتباهات مشخص، بیانیهٔ پرزیدنت کارتر در ژانویه بود که در آن آیتالله خمینی را به حمایت از دولت بختیار فرا خوانده بود. کارشناسان وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده در آن زمان تقریبا مطمئن بودند که نخستوزیر بختیار بخت چندانی برای باقی ماندن بر سر مسندش ندارد.
اخیرا سالیوان سیاست درازمدت سفارت امریکا در ایران را تغییر داده و زیردستانش را به برقراری گفتوگویی باز با حامیان آیتالله خمینی تشویق کرده است. دیپلماتهای ایالات متحده هم در ایران و هم در فرانسه با تعدادی از نزدیکان و همراهان کلیدی آیتالله تماس برقرار کردهاند. نمایندگان آیتالله خمینی کم و بیش از این حرکت آنها استقبال کردهاند و بر این نکته تاکید ورزیدهاند که هنوز برای ترمیم روابط امریکا و رهبر شیعیان دیر نشده است. مهدی بازرگان یکی از مشاوران آیتالله خمینی در تهران که تجربهٔ سیاسی گستردهای دارد و اغلب از او به عنوان یکی از گزینهها برای رهبری دولت آینده یاد میشود، اخیرا به مقامات ایالات متحده گفته است که یک رابطهٔ سودمند و کارآمد با واشنگتن «به احتمال قریب به یقین ممکن خواهد بود». او اصرار میکند که عامل حیاتی و تعیین کننده اینست که هرگونه رابطهٔ تجاری در آینده بر پایهٔ مبادلهٔ منصفانه و برابر کالا صورت بگیرد و با فروش بیرویهٔ سلاحهای پیشرفته مخدوش نگردد. همزمان ابوالحسن بنیصدر، مشاور اقتصادی ارشد آیتالله خمینی معتقد است که تولید نفت احتمالا باید نصف شود تا به جریان پول در ایران نظم بخشد. از نظر ایالات متحده یکی از همراهان ارزشمند دیگر آیتالله خمینی، سیدمحمد بهشتی است. یک آیتالله تحصیلکرده و دنیا دیده که رابط اصلی پشت پردهٔ آیتالله خمینی در ایران بوده است. اما ناظران میگویند احتمالا مدتی طول میکشد تا مطمئن شویم که چهرههای کلیدی اطراف آیتالله خمینی چه کسانی خواهند بود. بسیار محتمل است که مشاوران آیتالله خمینی در پاریس جای خود را به کسانی بدهند که حامی او در تهران بودهاند.
امروز بزرگترین ترس واشنگتن کودتای نظامی است که ناگزیر به یک جنگ داخلی منجر خواهد شد و تا سالها بر هرگونه حضور ایالات متحده در ایران تاثیری قاطع خواهد گذاشت. یکی از کارمندان وزارت امور خارجهٔ ایالات متحده که اخیرا از تهران بازگشته است، میگوید: «شکی نیست که یک کودتای نظامی خطرناکترین اتفاق ممکن برای منافع ایالات متحده است. چنین کودتایی میانهروها را از صحنه خارج میکند و اکثریت را پشت جبههٔ یک حزب افراطگرا جمع خواهد کرد.»
با تمام این اوصاف و تمام مشکلاتی که در پیش است، هفتهٔ گذشته حسی از خوشبینی مهار شده در ایران احساس میشد. اکنون که فریاد کشور برای بازگشت آیتالله پاسخ گفته شده، ایرانیان قطعا بر دست یافتن به اهداف دموکراتیک انقلاب پای میفشارند. داریوش شایگان، یک فیلسوف اسلامی شناخته شده در تهران، هفتهٔ گذشته به دیوید جکسون، خبرنگار تایم گفت: «دست یافتن به دموکراسی برای کشوری که سنت دموکراتیک در آن وجود ندارد، کار دشواری است، اما ایرانیان آمادهٔ آموختناند. آیتالله خمینی یک گاندی اسلامی است. این محور جنبش ماست و بزرگترین دستاورد او سرنگونی رژیم شمرده میشود. اما باید یک جمهوری دموکراتیک تشکیل شود. در فرهنگ ایرانی معجزات همیشه در آخرین لحظه رخ میدهند. من منتظر معجزهٔ دیگری هستم.»
نظر شما :