تاچر در ایران/ توصیههای انگلیسی و توهم شاهانه
مجید یوسفی
***
جز هیات پنج نفره از عالیرتبهترین شخصیتهای حزب محافظهکار انگلیس، آنتونی پارسونز برای ایرانیان نامآشناترین شخصیتی بود که در این سفر به عنوان سفیر ایران، بانوی آهنین را همراهی میکرد. آنتونی پارسونز در خاطرات خود نوشته است که وقتی اعتراضات به شهرهای اصفهان، تبریز و قم رسید، من طی دیداری با شاه از او خواستم که نسبت به آنچه که در کشور در حال روی دادن است ارزیابی صریحی داشته باشد. شاه البته مقاومت چندانی از خود نشان نداد، اما چهره خشن و مردد او نشان میداد که تا چه اندازه در شرایط نامساعدی بسر میبرد. پارسونز به یاد میآورد: «من بیآنکه شخصا اظهارنظری راجع به اوضاع سیاسی ایران بکنم نظر شاه و ارزیابی او را از اوضاع پس از وقایع قم و تبریز جویا شدم. در مقدمه این گفتوگو به شاه گفتم که میدانم او از بحث درباره مسائل داخلی ایران با سفرای کشورهای خارجی به خصوص سفیر انگلستان خوشش نمیآید، ولی پرسش من تنها به خاطر حس کنجکاوی و کسب اطلاع نیست. اعلیحضرت خود بهتر میدانند که در حدود بیست هزار انگلیسی در ایران زندگی میکنند که بیشتر آنها در شهرستانهای ایران مشغول کار هستند و بطور مثال تنها در تبریز، حدود پانصد نفر انگلیسی زندگی میکنند. بالاخره با این توضیحات اضافه کردم که من این حق را دارم که به خاطر مسئولیتی که برای حفظ جان و امنیت هموطنان خود در ایران دارم درباره جدی بودن حوادث و اغتشاشاتی که روی میدهد اطلاعات بیشتری کسب نمایم. شاه گفت: بله، وضع جدی است، ولی من مصمم هستم سیاست آزادسازی خودم را ادامه دهم. شاه حتی تصریح کرد: «خیلیها از جمله مسئولین ساواک پیشنهاد میکنند که نسبت به مخالفان شدت عمل بیشتری نشان داده شود، ولی من قصد تغییر رویه ندارم» و میگفت تصمیم گرفته است به تدریج آزادیهای بیشتری به مردم بدهد و حاضر به بازگشت از این راه نیست.»(۲)
این بخشی از خاطرات آنتونی پارسونز ـ آخرین سفیر انگلیس در ایران پیش از انقلاب ـ است. او به درستی میگفت که پنج ماه پیش از این رویدادها هیچکس تصور نمیکرد که «در دهانه یک کوه آتشفشان و در حال غرش نشسته است»، چندان که بسیاری از رهبران جهان در سفرهای خود به ایران چنین احساسی داشتند. وزیر دفاع وقت انگلستان «فرد مولی» نیز وقتی از ایران دیدار کرد هیچ تصویر مغشوش و ناآرامی از وضعیت ایران منعکس نکرد. مولی تعریف میکرد: «من برای ملاقات با شاه به جزیره کیش ـ واقع در خلیج فارس ـ رفتم. شاه به گرمی من را پذیرفت. شاه خیلی سرحال به نظر میرسید و حالت آدم فارغالبالی را داشت که آسوده و بیخیال ایام تعطیلات خود را میگذراند. او تازه از گردش سواره صبح با ملک حسین پادشاه اردن مراجعت کرده بود و بدون تشریفات رسمی در سالنی که بچهها و سگها در اطراف آن بازی میکردند ما را به حضور پذیرفت. در آن لحظات هیچ نشانهای از احساس تشویش و نگرانی از بحران جاری کشور در چهره او مشاهده نمیشد.»(۳)
در چنین روزهایی از سال ۱۹۷۸ میلادی چهار ماه بعد از سفر وزیر دفاع انگلستان و ملک حسین پادشاه اردن، خانم مارگارت تاچر که در آن موقع رهبر حزب مخالف در انگلیس بود به اتفاق جان دیویس که در کابینه سایه، وزارت خارجه و امور کشورهای مشترکالمنافع را برعهده داشت وارد تهران شد. تاچر در زمستان سال ۱۹۷۸ پس از کسب اجازه سفارت انگلستان از وزیر دربار و موافقت شاه به ایران مسافرت کرد. برنامه مسافرت آنان بر اساس روال معمول برای آشنایی اعلام شده بود و بر اساس آن برنامهای از سوی سفیر انگلستان ـ آنتونی پارسونز ـ تهیه شد که در طی چند روز اجرا گردید.
خانم تاچر در سفر به کشورهای خلیج فارس و ایران پنج نفر از دیگر اعضای ارشد کابینه سایه خود را همراه داشت که هیات عالیرتبه حزب محافظهکار و وزرای دولت آینده را شامل میشد. در چند روز اقامت او در ایران که در محل سفارت انگلستان از ایشان پذیرایی میشد، خانم تاچر و هیات همراهشان علاوه بر شرفیابی به حضور شاه ایران با تمام مقامات تراز اول ایران و از جمله هوشنگ انصاری، رییس هیات مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران ملاقات و مذاکره کردند. در زمان بازدید خانم تاچر ناآرامیها و تظاهرات سیاسی ضد حکومت آغاز شده بود، ولی از سوی حکومت برای ناچیز جلوه دادن این تظاهرات و حوادث مهم دیگر، حداکثر کوشش به عمل میآمد. بدین ترتیب بازدید خانم تاچر از ایران نیز در زمره همین حوادث، بدون آنکه جلب توجهی بنماید انجام پذیرفت و هیچ آشکار نشد که خانم تاچر در سفر ایران به جز آشنایی با شاه و سایر مقامات ایرانی چه علایق و پیامی داشت و با شاه و سایر مقامات چه مذاکراتی به عمل آورد.
قباد فخیمی در آخرین اثر خود با عنوان «سی سال نفت ایران» آورده است: «اگر مذاکراتی که خانم تاچر با وزیر اقتصاد سابق و مدیرعامل جدید شرکت ملی نفت ایران به عمل آورد نمونهای از مذاکراتی باشد که خانم تاچر با سایرین به عمل آورده است باید گفت که خانم تاچر در سفر خود پیامی بسیار مهم ارایه نمود که اهمیت آن به موقع خود درک نشد و در انظار پنهان ماند. خانم تاچر به اتفاق همراهان خود و سرآنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در اداره مرکزی شرکت ملی نفت در خیابان تخت جمشید (طالقانی) تهران با هوشنگ انصاری، رییس هیات مدیره و مدیرعامل و چهار نفر از مسوولان عالیرتبه شرکت ملی نفت ملاقات نمود.»(۴)
او اضافه میکند: «من یکی از آن چهار نفر بودم و تصور میکردم جلسه با خانم تاچر که ممکن است نخستوزیر آینده انگلستان باشد قطعا بیشتر به بررسی مسائل سیاسی روز، به خصوص تحسین از شاه و پیشرفتهای ایران و معاملات تجارتی بیشتر با ایران اختصاص خواهد داشت. چون در هر حال تنها شنونده بودم و از شرکت در این قبیل جلسات که غیرفنی و تشریفاتی برگزار میشد، تکرار مکررات و اتلاف وقت به نظر میرسید، خسته شده بودم و کوشش نمودم که از شرکت در این جلسه معاف شوم. اما تقاضایم مورد موافقت قرار نگرفت و بالاجبار در جلسه شرکت کردم. باید اعتراف کنم در طی سالهای خدمتم در جلسات متعدد در حضور مقامات مختلف داخلی و خارجی شرکت داشتهام، ولی در هیچ جلسهای با این جذابیت و هیجان شرکت نکردهام. خانم تاچر به اتفاق همراهان خود که کم مقامترین آنها سفیر انگلیس در ایران بود در رأس ساعت مقرر به دفتر مدیرعامل شرکت ملی نفت که ادعای نخستوزیری ایران را داشت وارد شد و چنان وقار و اتکای به نفسی از خود نشان داد که در همان وهله اول معرفی همکاران، تسلط کامل خود را بر فضای جلسه اعمال نمود. خانم تاچر که بعدا با همین اتکا به نفس در جهان موقعیتی ممتاز برای خود احراز نمود، در تمام حدود دو ساعت زمان جلسه چنان قدرتی بر همکاران خود اعمال مینمود که با کوچکترین حرکت چشمانش وزرای سایه و سفیر انگلیس مطابق نظر ایشان عمل مینمودند.»(۵)
حتی بعدها در اسناد محرمانه بریتانیا آمده بود که مارگارت تاچر در حاشیه سفر به ایران بیشتر نگران مدل موهایش بود تا آداب دیپلماتیکی که باید خود را به آن مقید میداشت. بر اساس آخرین اسناد محرمانه دولت انگلیس که در روزهای پایانی سال ۲۰۰۸ میلادی آزاد شد، دیوید اوئن، وزیر خارجه وقت انگلیس در یادداشتی به سفارت انگلیس در تهران، شخصا از سفارت درخواست کرده بود که یک آرایشگر و لوازم برقی مورد نیاز برای آرایش موهای مارگارت تاچر را در جریان سفر به تهران مهیا کنند.(۶)
با این حال بر اساس شواهد و قراین موجود، حضور او در ایران بسیار جدی شد و بعدها ابعاد بینالمللی پیدا کرد. قباد فخیمی به یاد میآورد: «وقتی تاچر وارد شرکت ملی نفت ایران شد هوشنگ انصاری بعد از معرفی همکاران خود پس از خیر مقدم به خانم تاچر و همراهانشان و برای آشنایی خانم تاچر با اوضاع ایران، طبق معمول با طرح مطالب پیشرفتهای ایران، مذاکرات این جلسه بدون دستور جلسه را آغاز نمود.» او ادامه میدهد: «در جلسات ملاقاتهای تشریفاتی از این قبیل که معمولا به قصد آشنایی تشکیل میگردد و مطالب کلی مورد مذاکره قرار میگیرد پروتکل این قبیل جلسات حکم میکند که طرفین شرکتکننده احترام یکدیگر را مراعات نموده و اگر ادعاهایی بیضرر در بیانات کلی طرفین وجود داشته باشد با سکوت، احترام هم را محفوظ میدارند. این پروتکل به خصوص وقتی میهمانی از کشورهای پیشرفته با میزبان جهان سومی خود ملاقات میکند بیشتر مراعات میشود. به نظر من خانم تاچر قبلا در مورد انصاری تحقیق کرده بود، به خوبی با سوابق و خصوصیات اخلاقی و کاری ایشان آشنایی داشت و در این جلسه خانم تاچر با انصاری، این پروتکل اصلا از طرف خانم تاچر مراعات نگردید. از همان ابتدای جلسه که حالت گفتوگوی دو نفری خانم تاچر و انصاری را داشت، خانم تاچر مختصر و مفید با لحنی بسیار محکم مخالفت خود را با آنچه که انصاری خلاصه پیشرفتها و موفقیتهای ایران در ده سال گذشته و پس از انقلاب سفید ذکر مینمود، اظهار میکرد. به صورتی که بسیار ساده و روشن ایراداتی را مطرح مینمود که انصاری به آن افتخار میکرد که در دوران وزارتش در اجرای آنها نقش داشته است، ولی پاسخی برای مارگارت تاچر نداشت. مدت دو ساعت تمام ما شاهد این صحنه جالب بودیم و انصاری تمام هوش و ذکاوت خود را به کار گرفت و نهایت سعی را به عمل آورد تا از زبان مارگارت تاچر حداقل برای یکی از مواردی که شرح میدهد پاسخی مثبت و آفرینی بشنود؛ ولی توفیق یارش نشد.
به طور خلاصه تاچر با تکیه بر کمبودهای برنامههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، بیسوادی، افزایش اختلافات طبقاتی، ضعف نیازمندیهای زیربنایی و غیره، برنامههای انقلاب سفید و تمدن بزرگ را نامناسب و ناموفق تلقی نمود. خانم تاچر تیغ تیز حملات خود را بیش از هر چیز متوجه برنامههای اقتصادی و سرمایهگذاریهای خارجی در ایران نمود و آنها را به انصاری تذکر داد. تاچر گفت: کشور شما نه کشاورزی و نه صنعتی است، یک طرف صنعتی نمودن ایران را در رأس برنامههای خود قرار میدهید و از شرکتهای خارجی برای سرمایهگذاری در ایران و انتقال تکنولوژی دعوت میکنید و از طرف دیگر با قانون واگذاری ۴۹ درصد سهام کارخانجات به کارگران همه آنها را فراری میدهید تا سرمایههای خود را خارج نمایند. شما نه کاپیتالیست هستید و نه سوسیالیست، شما در حقیقت نمیدانید چه میخواهید. حرف آخر خانم تاچر شاهبیت مذاکرات جلسه بود. او که استادانه با بیان این شاهبیت جلسه را به پایان میرساند در تمام مدت جلسه مطالب مورد نظر را به وضوح، با قدرت و در عین حال با شیرینی و لبخند ارایه مینمود که کدورتی از خود به جای نمیگذاشت؛ به طوری که در پایان جلسه در چهره همه شرکتکنندگان به نظر میرسید که جانا سخن از زبان ما میگویی.»(۷)
با این حال، نقطه نظرات تاچر آشکارا مخالف تمجید و بزرگنماییهایی بود که گاها رهبران بزرگ جهان از شاه داشتند. ۸ ماه پیش، اظهارات جیمی کارتر در هنگام تحویل سال ۱۹۷۸ در تهران، یکی از مصادیق همین بزرگنماییها بود. او گفته بود: «هیچ کشور دیگری در جهان برای برنامهریزی امنیت مشترک از ایران به ما نزدیکتر نیست. هیچ کشور دیگری برای بررسی مشکلات منطقهای که مورد علاقه هر دو طرف ما نیز هست، ارتباط نزدیکتری از ایران با ما ندارد و هیچ رهبر دیگری نزد من احترامی عمیقتر و رابطهای دوستانهتر ندارد. با چنین سخنرانیهایی، جیمی کارتر در حضور دولتمردان ایرانی که با روی کار آمدن دموکراتها در آمریکا اعتماد به نفس خود را از دست داده بودند، چنان به تحسین از شاه سابق ایران و ثبات و استقرار نظام پرداخت که کسی گمان نداشت سال بعدش، شاه در میانه یک انقلاب کلاسیک و شاید آخرین نوع از این دست انقلابها در جهان، گرفتار خواهد بود.»(۸)
یک دهه بعد، آنتونی پارسونز در اتوبیوگرافی خود، رئوس برنامههای تاچر را اینگونه برشمرد: «تاچر با شاه و شهبانو ملاقات کرد و با نخستوزیران و وزیران اصلی کابینه هم دیدارهایی داشت. نخستوزیر ضیافت شام مفصلی برای او برپا کرد که توام با برنامههای هنری و سرگرم کننده بود. خانم تاچر از آثار تاریخی اصفهان و شیراز بازدید به عمل آورد. در آن زمان اصفهان پر از جهانگردان اروپایی و امریکایی بود، وضع کاملا عادی به نظر میرسید.» از نظر سفیر سیاس و مجرب بریتانیا «تنها نشانه غیرعادی بودن وضع، لغو برنامه بازدید خانم تاچر از بازار اصفهان بود زیرا گفته میشد که احتمال بروز تشنجاتی در بازار حین بازدید خانم تاچر وجود دارد.»(۹)
بعد از انقلاب ۱۳۵۷، انجمن اسلامی شرکت ملی نفت در اطلاعیههای متعددی که روزانه منتشر میکرد موضوع جلسه خانم تاچر یکی از مطالب داغش بود و مرتب خواستار آن میشد: «آنهایی که با خانم تاچر ملاقات کردند، باید پاسخگو باشند.»
البته بعدها بر اساس اسناد محرمانه بریتانیا فاش شد که او در شکل دادن به نگرش حزب محافظهکار انگلیس نسبت به تحولات ایران نقشی بنیادین داشت. سفر او به تهران از اهمیت خاصی برخوردار بود. تاچر بلافاصله پس از ورود به تهران رهسپار کاخ نیاوران شد و با شاه دیدار کرد. در این دیدار آنتونی پارسونز، سفیر انگلستان در ایران و دو تن از نمایندگان مجلس عوام انگلیس شرکت داشتند. تاچر در این ملاقات راجع به فروش جنگافزارهای انگلیسی به ایران و ساختمان مجموعه صنایع نظامی حوالی اصفهان و تأسیسات بندری بندرعباس با شاه مذاکره کرد. او گفت: «خریدهای دفاعی ایران باعث به وجود آمدن هزاران شغل در صنایع انگلستان شده و به مبارزه با بیکاری در این کشور کمک شایانی کرده است.»(۱۰)
البته بعد از بازگشت تاچر به انگلستان و شروع گسترده آشوبها و اغتشاشات، سفیر انگلیس مشکلات جامعه ایران را به طرق مختلف به گوش شاه رساند. ویلیام شوکراس، نویسنده شهیر انگلیسی در کتاب «آخرین سفر شاه» مواجهه پارسونز با شاه را این چنین بازگو کرد: «شاید پارسونز و ویلیام سولیوان ـ آخرین سفیر امریکا در ایران ـ تنها سفرایی بودند که کم و بیش نظراتشان مورد پذیرش شاه قرار میگرفت. مخصوصا در ماههای سرنوشتساز تابستان ۱۹۷۸ که رژیم شاه به تدریج روی به سقوط پیش میرفت، پارسونز برای استفاده از مرخصی سالانه به کشورش رفته بود. سفیر امریکا نیز همین کار را کرده بود. پارسونز تلاش میکرد به شاه توصیه کند و به پرسشهایش از قبیل اینکه چرا مردم علیه او قیام کردهاند پاسخ بدهد. یک بار پارسونز پاسخ داده بود که یکی از علل این امر هجوم دسته جمعی مردم روستانشین به شهرها به دنبال شکوفایی بازار نفت در اواسط دهۀ ۷۰ بوده که یک طبقه پرولتاریای بیریشه و ناراضی به وجود آورده است. در تهران هزاران کارگر ساختمانی روزهای خود را صرف ساختن ویلاها و حتی کاخهای مجلل برای ثروتمندان میکردند و شبها را در کلبههای گلی یا حفرههایی در زمین میگذراندند. مادیگرایی به طرز بسیار خشن و زنندهای به چشم میخورد. توقعات همه برانگیخته شده بود و عدۀ کمی از مردم از اوضاع راضی بودند. هیچگونه اعتمادی بین دولت و مردم وجود نداشت. پارسونز اظهار نمود: بنابراین جای شگفتی نیست که مردم به سوی رهبران سنتی خود یعنی روحانیون روی آورند. شاه البته با این استدلال مخالفت نکرد.»(۱۱)
با این همه این گلایهها و نجواهای خصوصی پارسونز مانع از آن نشد که یک سال بعد، وقتی شاه بر اثر انقلاب اسلامی ایران سقوط کرد بریتانیا به او یک مأمن مطمئنی اعطا کند. چندان که پارسونز که بعد از سقوط کالاهان به عنوان مشاور تاچر در امور خارجی و نماینده این کشور در سازمان ملل فعالیت میکرد به بانوی آهنین توصیه موکدی کرده بود که از پذیرفتن شاه سابق ایران به عنوان پناهنده سیاسی در انگلستان شدیدا خودداری کند.
منابع:
۱ـ خاطرات مارگارت تاچر، فریدون دولتشاهی، تهران: نشر اطلاعات، مقدمه
۲ـ خاطرات دو سفیر، آنتونی پارسونز، ترجمه محمود طلوعی، نشر علم، ۱۳۷۲، ص ۳۳۷
۳ـ خاطرات دو سفیر، ص ۳۳۸
۴ـ سی سال نفت ایران، قباد فخیمی، تهران: نشر مهر آیین، ۱۳۸۷، صص ۲۳۵ـ۲۳۲
۵ـ همان
۶ـ همان
۷ـ همان
۸ـ سی سال بعد از سفر تاریخی کارتر به تهران، مسعود بهنود، بی.بی.سی
۹ـ آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر مرکز، ص ۲۴
۱۰ـ روزشمار انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ج ۳، ص ۲۳۸
۱۱ـ خاطرات دو سفیر، ص ۳۳۹
نظر شما :