منتجبنیا در گفتوگو با تاریخ ایرانی: خلخالی گفت احکام اعدام من زیاد نبود، سر و صدایم زیاد بود
سمیه متقی
***
اولین دیدار و آشنایی شما با آقای خلخالی به چه دورانی باز میگردد؟
زمان آشنایی من با آقای خلخالی به سالهای ۴۵ و ۴۶ بازمیگردد؛ آن زمانی که اختناق فضای جامعه را فرا گرفته بود؛ مراسم نماز جماعت آیتالله اراکی، محل تجمع علما و فضلای حوزه بود و شرایط حاکم بر جامعه موجب شده بود همه از اینکه نام امام خمینی را بر زبان بیاورند و یا از رژیم حاکم انتقاد کنند، ترس و واهمه داشته باشند. طلبهها معمولا یا با ترس و لرز نام امام را میآوردند و در این حین دیگران را به ذکر صلوات دعوت میکردند و یا با اصطلاحات مرجع تقلید و فرزند موسی بنجعفر(ع)، از ایشان یاد میکردند. روزی در میان دو نماز، روحانیای از جای برخاست و دست به اعتراض زد. او گفت که ما باید اسم مرجع تقلید و رهبر عزیزمان را بیاوریم و نباید از چیزی بترسیم. خلخالی برخاست و شروع کرد به انتقاد از رژیم پهلوی و تقاضای صلوات کرد با عنوان اینکه «به سلامتی رهبرمان و به سلامتی مرجع عزیز و بزرگ جهان تشیع، روحالله الموسوی الخمینی، صلوات بفرستید»؛ طلاب و فضلای حاضر نیز با صدای غرایی پاسخگوی خواست او شدند. در واقع میتوان گفت صادق خلخالی سد ترس و وحشت در این زمینه را در میان طلاب و علما شکست. همین رفتار او منجر شد بسیاری از این افراد به این نتیجه برسند که در اینگونه فضاها هم افراد با جرات و جسارت میتوانند دست به اعتراض بزنند. پس از آن من تا اوایل انقلاب چندان با ایشان ارتباطی نداشتم.
پس از انقلاب هم شما و هم آقای خلخالی نماینده مجلس اول تا سوم بودهاید. باب آشنایی جدیتر شما و ایشان از زمان مجلس است یا پیش از آن هم ارتباطی وجود داشت؟
پس از انقلاب کمکم این دیدارها بیشتر شد. من سالهای اول انقلاب از سوی بیت امام، در خمین به اقامه نمازجمعه و جماعت انتخاب شدم و به آنجا رفتم. در آن زمان با جمعی از مردم خمین به دیدار علمای قم آمدیم و به منزل آقای خلخالی در کوچه آبشار قم نیز رفتیم و از نزدیک با ایشان درباره مسائل انقلاب و مسائل منطقهای که در آن هستیم به گفتوگو پرداختیم؛ همان زمانهایی بود که منافقین و سلطنتطلبها آرام آرام کارشکنی میکردند. آقای خلخالی در همان زمان دیدگاههایی برای مقابله با منافقین و چریکهای فدایی خلق داشتند که بیان کردند. البته بسیاری را نیز بعدها خودشان به کار بردند.
در دوران هشت سال دفاع مقدس، آقای خلخالی به فعالیتهای گوناگونی مشغول بودند. دیدگاه شما درباره فعالیتهای ایشان و حضور مکررشان در جبهههای جنگ چیست؟
در آغاز جنگ به یاد میآورم که من از سوی بیت امام در دزفول مسوولیتهایی داشتم. پس از بمباران پایگاههای هوایی و هجوم نیروهای زمینی عراق به خاک کشور، مسوولین دسته دسته به بازدید از مناطق جنگزده میآمدند و درصدد کمک به مردم بودند. در منطقهای که حضور داشتم، بازدیدکنندگان اغلب مهمان من میشدند و به منزل ما میآمدند. ما معمولا روزها آنها را به دیدار خانواده شهدا، رزمندگان و بازدید از مناطق جنگی میبردیم. آقای خلخالی در آن زمان رییس ستاد مبارزه با موادمخدر و قاچاق بود. ایشان و چندین محافظشان با ماشین به دزفول آمده بودند و چند روزی در پایگاه هوایی اقامت داشتند. آقای خلخالی روحیه بسیار خوبی داشت و به عنوان یک چهره انقلابی حضورش در مناطق جنگی برای رزمندگان و مردم جنگزده امیدبخش بود. او موجب افزایش روحیه این افراد میشد. از سوی دیگر همانطور که در همه جا مطرح میشود، شخصیت ایشان برای قاچاقچیان و فروشندگان موادمخدر موجب رعب و وحشت بود. دیدار آقای خلخالی از منطقه نسبتا مفید بود و پیش از بازگشت ایشان به تهران من از او درخواست کمکی کردم که بسیار ثمربخش واقع شد. قضیه از این قرار بود که ما در مناطق مختلف دزفول، حومه شهر، اندیمشک و شوش پس از بمباران و خسارات فراوانی که دید، با کمک چند تن از دوستان بازسازی را بدون حمایت از دولت آقای رجایی شروع کردیم. هر منطقهای که توسط نیروی عراق موشکباران میشد و در شعاع گستردهای ساختمانها را تخریب میکرد، من و دوستانم که به صورت داوطلبانه از تهران، قم، خمین و دزفول آماده کمک بودند، با رسیدن مصالح مناسب به بازسازی شهر مشغول میشدیم. این در روحیه مردم بسیار مؤثر بود وقتی میدیدند که مسوولان در آتش توپ و خمپاره آنان را کمک میکنند و به یاد آنان هستند. به یاد دارم شبی تلفنی با آقای رجایی صحبت میکردم و به ایشان گفتم که ما چنین کاری را شروع کردیم و برخی مرا سرزنش میکنند که کار درستی نیست در زیر آتش جنگ، این بازسازی نتیجهای ندارد. من از دولت کمکی نمیخواهم و ما با کمکهای مردمی به این کار مشغول هستیم، فقط نظر شما را در این زمینه میخواهم؟ ایشان مرا تشویق کرد و گفت: کار بسیار خوبی را شروع کردید به نظر من این کار بزرگ را ادامه دهید و به حرف مخالفینش هم گوش ندهید و در ادامه از من پرسید: چه کمکی از من بر میآید و من در پاسخ گفتم: من از بودجه دولتی چیزی نمیخواهم فقط ما با کمبود مصالح به خصوص شیشه مواجه هستیم، اگر امکانش هست کاری کنید که این مصالح به قیمت دولتی در اختیار ما قرار گیرد. از این پس به دستور آقای رجایی مصالح با قیمت دولتی در اختیار این ستاد قرار گرفت و بازسازی با سرعت بیشتر پیش رفت. بودجه این ستاد از کمک ائمهجمعه شهرهای مختلف و بزرگان این شهرها به دست ما میرسید، اما ما همچنان نیازمند مقادیر بیشتری کمک مالی بودیم؛ در نتیجه آن زمان که خلخالی به دزفول آمد چون از این مساله با خبر بودم که ایشان در آن ستاد دستش باز است و اگر بخواهد میتواند کمک قابل توجهی بکند، در لحظه خداحافظی به ایشان گفتم: شما بازسازی و فعالیت مرتبط با آن را دیدهاید و ما در حال حاضر دستمان خالیست. من از شما تقاضا دارم رقم درشتی به ما کمک بکنید که بتوانیم به سرعت به جنگزدگان کمک کنیم. او پرسید چقدر؟ من گفتم: ۵۰ میلیون. او گفت: مگر میشود آنقدر فراهم کرد؟ من در جواب گفتم: دست شما باز است و پولی است که در این مدت مطمئنا جمع شده، اگر شما بخواهید میتوانید در اختیار این ستاد قرار دهید. در آخر با چانهزنی فراوان از ۵ میلیون او و ۵۰ میلیون من، بر رقم ۲۰ میلیون تفاهم صورت گرفت و همان جا پای ماشین چکی با این میزان به نام ستاد بازسازی دزفول و حومه آن نوشت و به من داد. این پول گام بزرگی در بازسازی این مناطق بود و همه در تلاش بودند این پول را با صرفهجویی به مصرف برسانند. میتوان گفت عمل آقای خلخالی روحی بود که در آن جریان دمیده شد. این البته چیزی است که من از ایشان به چشم دیدم. در آن زمان حضور آقای خلخالی در مناطق جنگی بسیار پررنگ بود و همه شاهد هستند که خلخالی ندای پیروزی آبادان و خرمشهر را میداد.
از جمله فعالیتهای مشترک شما و آقای خلخالی در مدرسه حضرت عبدالعظیم حسنی بود. چه شد که آقای خلخالی پس از نابودی مقبره رضاخان و ساخت این مدرسه، مدیریت آن را به شما محول کردند؟
بله، یکی از همکاریهای دیگر من با ایشان در رابطه با مدرسه عبدالعظیم حسنی بوده است. مدرسه عبدالعظیم پس از تخریب قبر رضاخان به دست آقای خلخالی و با اشاره امام خمینی(ره) در آن محل ساخته شد. این مدرسه بسیار بزرگ و مجلل بود و آقای خلخالی نیز با کمکهایی که از اطرافیان گرفته بود مدرسهای مجهز، کمنظیر و بسیار زیبا در آن مکان ایجاد کرده بود. این مدرسه به دلیل مجاورت با حرم حضرت عبدالعظیم و وجود اشتراکاتی با این فضا، مطمع نظر تولیت این حرم شده بود و تولیت حرم در تلاش بود این مدرسه را از دست آقای خلخالی درآورد و آن را به فضای حرم اضافه کند. آنها با این کار استفاده مناسبی در جهت بهبود شرایط حرم از این مکان میبردند. آقای خلخالی هم که اجازه تولیت این مدرسه را از امام گرفته بود این مجوز را نمیداد و دست به مقابله با آنها میزد. خوب است از فعالیتهای ایشان برای حفظ این مدرسه مثالی بزنم. یک روز ما خبردار شدیم که خدمه حرم به همراه نیروی انتظامی شبانه به مدرسه وارد شده و قصد تصرف آن را دارند. آقای خلخالی برای ممانعت از این اتفاق به طلبهها گفته بود که به پشت بام بروند و تکبیر بگویند. همین رویکرد آقای خلخالی موجب فرار این افراد شد. پس از این واقعه و گذشت مدت زمانی در ابتدا آقای خلخالی از آقای کروبی خواست که تولیت و مدیریت مدرسه را به عهده گیرند، اما آقای کروبی امتناع ورزیدند. به یاد دارم که در این مساله مرحوم حاج احمد آقا همیشه به مزاح میگفتند: آقای خلخالی امروز این را میگویند و فردا فراموش میکنند. تا اینکه آقای خلخالی در سال ۱۳۷۰ و در بیت امام و نزد حاج احمد آقا، آقای کروبی را قانع کرد و تولیت و مدیریت را به ایشان تفویض نمود و اوایل سال ۷۱ طی نامهای تمام مسوولیتها را از خود سلب و به آقای کروبی منتقل کرد. فردای آن روز آقای کروبی در مجلس مرا خواست و گفت: من به اعتبار شما این مدرسه را پذیرفتم، من اهل مدیریت و اینگونه کارهای مدرسه نیستم و در حال حاضر که هیچ یک از ما وارد مجلس چهارم نشدیم، شما این مدرسه را در دست بگیرید و مدیریت کنید. تمام اختیارات از آن شما، البته من به این مدرسه کمک مالی خواهم کرد. قراری گذاشته شد و طی نامهای مدیریت این مدرسه به من تفویض شد. آقای کروبی هم گهگاهی به آنجا میآمد و کمک مالی میکرد.
۴ سال مدیریت این مدرسه به همین نحو ادامه پیدا کرد اما پس از مدتی آنان که به این مدرسه چشم طمع داشتند، علیرغم بیانات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه این مدرسه را از ما نگیرند، با تحریک برخی از طلاب و برنامهریزیهای گوناگون، موجب تعطیلی مدرسه شدند و سپس آن را تصرف کردند (در حال حاضر این مدرسه بخشی از توابع حرم حضرت عبدالعظیم است). در آن ۴ سال که من در این مدرسه مدیریت میکردم، طلاب زیادی در این مدرسه تربیت شدند؛ این محصلین قریب به ۴۰۰ نفر بودند که هم از لحاظ کیفی و هم کمی موقعیت بسیار خوبی داشتند البته باید توجه داشت که در این مدرسه چهرههایی همچون آقایان محتشمی، هادی خامنهای، بیات زنجانی و... تدریس میکردند که به عبارتی درسشان حسابی گل کرده بود و پرجاذبه بود.
در این میان آقای خلخالی نیز فعالیتی در رابطه با این مدرسه انجام میدادند یا به کل آن را کنار گذاشته بودند؟
در این مدت واحدی از ساختمان اساتید را در اختیار آقای خلخالی گذاشته بودیم و هر از گاهی پیش ما میآمد، همفکری و همکاری میکرد و در دهه اول محرم که ما شخصیتهایی را برای سخنرانی دعوت میکردیم و دستههای عزاداری به این مکان میآمدند در تمام جلسات شرکت میکرد. در آن چند سال من و آقای کروبی مشترکا با آقای خلخالی همکاری داشتیم تا زمانی که آقای کروبی به خاطر کسالتش گفت که دیگر نمیتواند به کارهای مدرسه برسد، در نتیجه آقای خلخالی در نامهای تمام اختیارات را به من منتقل کردند و خودشان هم دست از کار کشیدند و از آن پس مدرسه به طور کامل در اختیار من قرار گرفت تا زمانی که آن را از ما گرفتند و نگذاشتند جمعی از یاران امام چنین مدرسه موفقی را اداره کنند.
خب، برگردیم به مجلس. روابط شما در مجلس و پس از آن مجمع روحانیون مبارز چگونه و حضور و فعالیت آقای خلخالی در مجمع به چه نحو بود؟
در سه دوره اول مجلس من و آقای خلخالی حضور داشتیم و روابط کوتاه ما نزدیکتر و به نوعی دوستانه شد. پس از جدایی برخی اعضا از جامعه روحانیت و تشکیل مجمع روحانیون مبارز در سال ۱۳۶۷، من و آقای خلخالی هر دو عضو شورای مرکزی مجمع شدیم و تا زمان فوت ایشان همچنان با هم به همکاری مشغول بودیم. حضور ایشان در جلسات مجمع روحانیون، همواره فعال و مؤثر بود. او همواره سعی میکرد در تمام جلسات شرکت کند و تنها زمانی غایب بود که عذر موجهی داشته باشد، حتی زمانی که به دلیل بیماری، عمل سختی بر روی ایشان صورت گرفت و تردد برای ایشان ممنوع بود، همچنان در جلسات حاضر میشد. حضور ایشان در جلسات هم معمولا به این شکل بود که اولین نفری که وارد میشد ایشان بود و شاید آخرین نفر که خارج میشد نیز معمولا خودشان بودند. این مساله خود نشاندهنده تعهد و حضور فعال آقای خلخالی در صحنههای سیاسی و اثرگذاری در کشور بوده است.
در اواخر دور دوم مجلس آقای خلخالی نطقی میکند (۶۶/۱۰/۲۲) و به نقد رفتار برخی اعضای جامعه روحانیت در تعیین اسامی لیست انتخاباتی مجلس سوم میپردازد. بسیاری یکی از عوامل جدایی جامعه روحانیت و مجمع روحانیون را نطق آقای خلخالی در این روز و نطق تندتر او چند روز پس از آن میدانند. نقش آقای خلخالی در این جدایی تا چه میزان بود؟
جدایی برخی از اعضای جامعه روحانیت و تشکیل مجمع روحانیون مبارز فارغ از یک نطق و سخنرانی، برخاسته از تفاوت دو دیدگاه بود که ما بارها درباره آن صحبت کردهایم که این دو دیدگاه نمیتوانستند با هم سازگار شوند، در نتیجه در مقطع خاصی که نزدیک به انتخابات مجلس سوم بود این اختلافات بیشتر بروز کرد و منجر به جدایی شد که پس از آن با کسب تکلیف از امام مجمع روحانیون مبارز تشکیل شد. مجموعهای در جامعه روحانیت مبارز بودند که با مدیریت و افکار حاکم بر آن موافق نبودند و با آنها اختلاف نظر داشتند، افرادی همچون آقایان کروبی، موسوی خویینیها، محمود دعایی، جلالی خمینی، روحانی، زیارتی و... که با کمک امام و حکم ایشان از جامعه روحانیت جدا شدند. آقای خلخالی هم در این میان همچون بسیاری افراد دیگر در اولین جلسه برای تشکیل شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز دعوت شد. به این شکل که آن هیاتی که به دیدار امام رفتند و کسب تکلیف کردند، جلسهای تشکیل دادند و همه ما در آن جلسه دعوت شدیم، شرح ماوقع داده شد و از این جمع شورای مرکزی تشکیل شد که از اعضای اصلی آن آقای خلخالی بودند و کار شروع شد.
آیتالله خلخالی در کتاب خاطراتشان با افتخار به بیان احکام و دستورات اعدامی که در دوران مسوولیتش به عنوان حاکم شرع صادر کرده، پرداخته است. او حتی در مصاحبهای با هفتهنامه پروین در سال ۱۳۸۱ به اجرای احکام بدون برگزاری دادگاه اشاره کرده است (نمونهاش کشتن دو نوجوان تنها به دلیل حمل روزنامههای مجاهدین خلق). در مدت حضور آقای خلخالی در مجمع روحانیون تا زمان درگذشت، هیچگاه نقدی به رفتار ایشان در دوره قضاوت شده بود؟
در زمان حضور ایشان در مجمع روحانیون که پس از دوره قضاوت بود و ایشان در جایگاه نماینده مجلس بود، کمتر انتقادی به اعمال گذشتهاش میشد و میتوان گفت این انتقادات هیچگاه جدی نبود. البته بعضی از انتقادها را به نظر ایشان به دلیل دیدگاههای صرفا سیاسی وارد میکردند. خوب است در اینجا به سخنان خود آقای خلخالی که سخنی تاریخی هم هست اشاره کنم، ایشان در چندین جلسه مجمع روحانیون بیان کردند که این افراد که در راس امور قضایی هستند هرکدام چندین برابر من مجازات کردند، اعدام کردند و خلاصه احکام سختی را صادر کردند اما آنها بیسر و صدا و آرام این کار را انجام دادهاند که کسی متوجه نمیشود و بالطبع اثر بازدارندگی هم ندارد، برخلاف من که اگر اعدام میکردم و حکم مجازاتی صادر میکردم، سر و صدا داشتم و به لفظ خودش «اشتلم» میخواندم لذا در همه جا میپیچید و البته وحشت در دل ضدانقلاب ایجاد میکرد. او میگفت من احکام اعدام و مجازاتم نسبت به بقیه آن چنان زیاد نیست و این غرضورزی است و من تنها به دلیل مصاحبه و بیان این اعمال در تیررس این مسائل قرار گرفتم.
نظر شما درباره وقایع مطرح شده در کتابشان چیست؟
خب ایشان مدعی بود نسبت به بقیه تعداد احکام اعدام کمتری داشته است. من کتاب خاطرات ایشان را نخواندم و نظر خاصی در این زمینه ندارم.
شما از چه زاویهای شخصیت آقای خلخالی را ارزیابی میکنید؟
فارغ از مسائل قضایی ایشان که بحث آن در مجالس گوناگون مطرح میشود و من نظر خاصی نسبت به آن ندارم، (چون در آن قضایا نبودم و نمیدانم چگونه گذشته، نه نقدی در این باره میکنم و نه حمایت) اما از جهات دیگر آقای خلخالی مردی متعهد، پرسابقه و اثرگذار در انقلاب بود و به نظر من ایشان به گردن این ملت و انقلاب حق بزرگی دارد؛ او بود که در روزهای سخت پس از انقلاب با حضور در شهرهای پرآشوب توانست آرامش ایجاد کند و قاچاقچیان و ضدانقلاب را سرجای خود بنشاند. ایشان در مجموع در پیروزی انقلاب و حفظ نظام نقش بسیار مهمی ایفا کرد، رضوان و رحمت خدا بر روح مرحوم آیتالله خلخالی باد.
نظر شما :