جان استمپل در گفتوگو با تاریخ ایرانی: آمریکاییها طرفدار حمله نظامی برای آزادی گروگانها بودند
سامان صفرزائی
دکتر استمپل مدت ۲۴ سال در بریتانیا برای سرویس خارجی وزارت امور خارجه ایالات متحده کار کرده است. او نویسنده کتاب «عقل سلیم و سیاست خارجی» است. وی برای ماموریت به ایران، آفریقا و هندوستان سفر کرده و از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ در تهران خدمت نموده است و تجربیاتش از ایران موجب انتشار کتاب مشهور او «درون انقلاب ایران» شد، کتابی که به تازگی ویرایش دوم آن منتشر شده است. خدمت وی در واشنگتن شامل حضور در وزارت دفاع و وزارت امور خارجه بوده است.
جان استمپل گفتوگو با «تاریخ ایرانی» پیرامون بحران گروگانگیری را با این توضیح آغاز کرد: «من بر این باورم که ایرانیان به این باور نرسیدهاند که شهروندان آمریکایی کاملا بحران گروگانگیری را فراموش کردهاند. بحران گروگانگیری اتفاقی است که در سالهای دور افتاده (قبل از تولد اغلب دانشجویانم در یک دهه گذشته) و برای بیشتر آمریکاییها، یک خاطره کمرنگ مربوط به دوران ناگواری است که دیپلماتهای ما در بند بودهاند و زمانی رها شدند که یک رییسجمهور ایالات متحده شغل خود را از دست داد. این مساله آغاز دورانی بود که ایالات متحده ارتباط خود را با ایران قطع کرد. چنین پیشامدی چنان دور از روال متداول است که احتمال وقوع دوباره آن بسیار کم انگاشته میشود و اگر این اتفاق دوباره بیافتد، در صورت لزوم و چنانچه عملی باشد باید با فشار مواجه شود.»
***
آقای دکتر استمپل، به عنوان سوال نخست لطفا بگویید گزینه نظامی در برخورد با بحران گروگانگیری چقدر مورد توجه آمریکا بود؟
نظریات آمریکاییها درباره لزوم اعمال فشار متفاوت بود. زمانی که هجوم ۱۹۸۰ شکست خورد، هم شهروندان و هم دولت از روی خستگی تصمیم گرفتند که منتظر پایان کار بمانند. در این فاصله، دولت امریکا به فکر بازفعالسازی نیروهای دلتا افتاد و همچنین به شکلدهی نیروهای ویژه پرداخت تا گزینههای نظامی جدیتری در آینده داشته باشد.
شما سیاست دهههای ۵۰ و ۶۰ آمریکا در ایران را در بروز احساساتی که منجر به بالا رفتن دانشجویان از سفارت ایالات متحده شد، چقدر دخیل میدانید؟ آیا آمریکا هیچ کار مثبتی در ایران نکرده بود که خشم دانشجویان را تعدیل کند؟
شهروندان متوسط آمریکایی به ندرت در اینباره اندیشیدهاند و نظرات دانشگاهیان و مدیران دولتی آمریکا نسبت به هم متفاوتند. امریکا کمکهای بسیار زیادی به ایران در آن سالها کرده است. اوایل دهه ۷۰، سعی میکردم به گروهی از دانشجویان ایرانی توضیح دهم که برنامههای کمک درمانی آمریکا ـ موسوم به us pl-490 ـ در دهههای ۵۰ و ۶۰ سهم زیادی در نجات جان افراد (۱ نفر از هر ۳ نفر در جمعیت سال ۱۹۷۵ ایران) داشته است. اگر آنها کمک ما را نمیخواستند یک نفر از هر سه نفر را در اطرافیان خود از دست میدادند. آنچه از آن به عنوان «شیطان» یاد شود، چیز ایدئولوژیکی است که بعدها خلق شد.
حمایتها از آمریکا و ایران پس از وقوع گروگانگیری به چه ترتیب بود؟
این امر بسیار بیسابقه بود. امریکا همدردیهای بسیاری حتی از سوی دشمنان خود دریافت کرد چرا که این گروگانگیری انحراف آشکاری از هنجارهای دیپلماتیک به حساب میآمد و ایران، تا قبل از حمله عراق در دهه ۸۰ میلادی، از هیچ همدلی بینالمللی بهرهمند نبود.
ولی آیا آمریکا نگران الگوبرداری دیگر دولتهای مخالف ایالات متحده از اقدام دانشجویان نبود؟
به عقیده من اکثر ملتها، منجمله ایالات متحده، این اتفاق را رویدادی بیسابقه میدیدند که امکان وقوع دوباره آن بسیار اندک بود چرا که باعث آسیبپذیری ایران در مقابل حملات دیگر دشمنانش شده بود.
تصور افکار عمومی پیرامون نقش شاه در این بحران چه بود؟ میدانیم که دانشجویان درخواست استرداد محمدرضا شاه را داشتند، آمریکا به این خواسته تن در نداد اما به نوعی شاه را از آمریکا خارج کرد. برژینسکی بحث «شرف ملی» را در این قضیه بسیار دخیل میداند و معتقد است نباید این اتفاق رخ میداد. ما بعدها مثلا در جنگ عراق هم با چنین وضعیتهای پیچیدهای مواجه شدیم. سر سربازان امریکایی قطع میشد اما آمریکا به گروگانگیرها باج نمیداد. اما در مورد بحران گروگانگیری سرانجام شاه را در دسامبر ۱۹۷۹ از آمریکا خارج کردند. در میان افکار عمومی، اخراج شاه از آمریکا چقدر با «شرف ملی» آمریکایی در تضاد بود؟
این پرسش در نظر من بسیار معماگونه است. محل استقرار شاه، حقیقتا به سوالی تاکتیکی در طول بحران بدل شده بود و من گمان نمیکنم توده مردم امریکا، برخلاف مقامات دولتی، چندان در این باره فکر کرده باشند.
مساله دیگر این است که حمله شوروی به افغانستان در زمستان ۱۹۸۰ تا چه اندازه ایالات متحده را از حمله نظامی به ایران برای آزادی گروگانها بازداشت؟ برژینسکی در خاطرات خود مینویسد پس از یورش ارتش سرخ به افغانستان، آمریکا از بسیج مقاومت اسلامی علیه شوروی بسیار استقبال کرده بود و مایل نبود با رویارویی نظامی بین ایران و آمریکا، بسیج اسلامگرایان علیه توسعهطلبی شوروی را مخدوش کند.
حمله شوروی به افغانستان تجاوز محسوب میشد. من متوجه ارجاعات شما به برژینسکی نمیشوم و فکر میکنم او اشتباه میکرده است. در آن زمان من در آناپولیس تدریس میکردم و هر هفته به وزارت امور خارجه سر میزدم، اما به خاطر نمیآورم که موضع شوروی به عنوان بحث جدی مورد گفتوگو قرار گرفته باشد. اگر هم چیزی بود، وزارت خارجه آمریکا احساس میکرد هجوم شوروی به افغانستان شدیداً گزینههای ایالات متحده را در بحران گروگانگیری ایران محدود میکند.
مواجهه افکار عمومی ایالات متحده با بحران گروگانگیری چگونه بود؟ آیا احساسات ملی در آمریکا به نفع انجام عملیات نظامی علیه تهران بود؟ حیثیت ملی جامعه امریکا چقدر در بحران گروگانگیری صدمه دیده بود؟
گروگانگیری دیپلماتها، پشتیبانی جامعه آمریکا را گرد دولت ایالات متحده آورد و همانگونه که حمله آزادسازی گروگانها در آوریل ۱۹۸۰ به خوبی نشان میدهد آنها طرفدار حمله نظامی علیه ایران بودند. درون ارتش و دولت آمریکا انتقادهای بیشتری مطرح میشد، علیه بیکفایتی در اجرای حمله ۱۹۸۰، همچنین تصمیم پیشین پرزیدنت کارتر در دسامبر ۱۹۷۹ مبنی بر عقب نگه داشتن ناوگان هفتم، او جلوی پیشروی ناوگانهای آمریکایی را گرفت که خودش در پاسخ به رفتار دانشجویان نسبت به گروگانگیری دستور عزیمتشان را داده بود.
آن موقع ما که پیشتر در ایران بودیم به شدت از فشار نظامی بر ایران حمایت میکردیم و بعدها وقتی گروگانها بازگشتند، فهمیدند که اگر کارتر کوتاه نیامده بود گروگانها چند روز - اگر نگوییم چند ساعت- با آزادی فاصله داشتند. تصور کنید یورش نظامی چه نتیجهای میداد اگر در دسامبر ۱۹۷۹ کار را تمام میکرد. به نظر من، از کنترل خارج شدن اوضاع ریاستجمهوری کارتر را نابود کرد، نه حمله نظامی در آوریل ۱۹۸۰.
چه دلایلی باعث شد تا جامعه آمریکا از جیمی کارتر سرخورده شود. او تقریبا تمامی راهها برای آزادی گروگانها را رفت، حتی عملیات نظامی نافرجامی را نیز انجام داد. در نهایت نیز بدون هیچ تلفاتی گروگانها را به خانه بازگرداند. در نهایت او چرا در انتخابات سال ۱۹۸۰ رای نیاورد؟
بهتر است شما پرسشهایتان را درباره علل اقدامات رییسجمهور کارتر از خود ایشان بپرسید. مسائل بسیاری در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۸۰ پیش آمد.(۱)
به باور شما آیا گروگانگیری آمریکاییها توسط دانشجویان حامی انقلاب اسلامی تاثیر منفی ویژهای بر روی دیدگاه آمریکاییها و غرب بر روی اسلام گذاشت؟
نوعی احساسات ضد اسلامی به وجود آمده بود. اما فراموش نکنید بیشتر کشورهای مسلمان مخالف این گروگانگیری بودند. گروگانگیرهای ایرانی افراط گرایانی تلقی میشدند که از مسیر رفتار مسوولانه بینالمللی منحرف شدهاند. در این گروگانگیری، ایران تقریبا هیچ حمایتی چه در همان زمان و چه پس از آن دریافت نکرد.
کمی راجع به میراث این گروگانگیری بر روابط مخدوش جمهوری اسلامی و ایالات متحده بگویید. چقدر سایه گروگانگیری هنوز بر سر دیپلماسی تهران - واشنگتن قرار دارد؟ جمهوری اسلامی با عربستان، بریتانیا، فرانسه و مصر در طی این سی سال روابط تیرهای داشت اما در نهایت توانست ارتباط دیپلماتیکی برقرار کند. چرا این اتفاق در رابطه با ایالات متحده نیفتاد؟
از عداوتی که با گروگانگیری به وجود آمد هیچ نزدیکی میان ایران و دیگر کشورها حاصل نشد. برای من واضح است کسانی که دولت ایران را در نوامبر ۱۹۷۹ تصاحب کردند تمام موجودیت خود را بر «ضد آمریکاییسیم» بنا کردند و حقیقتا بدون نابودی شالودههای قدرت خود نمیتوانند به سازش با ایالات متحده دست یابند. امروز به نظر هنوز این امر واقعیت دارد.
در داخل ایران برقراری رابطه با آمریکا همیشه به عنوان «ابزاری» در دست نیروهای سیاسی قرار گرفته است تا یکدیگر را تحت فشار قرار دهند. تحلیلگران داخلی میگویند این نزاعهای داخلی خود باعث شد تا جمهوری اسلامی تا امروز نتواند سیاست مشخصی در ارتباط با آمریکا تبیین کند. آیا در آمریکا نیز چنین اتفاقی افتاد؟ جمهوریخواهان و دموکرات آیا ایران را به مسالهای برای فشار به یکدیگر بدل کردند یا اینکه آمریکاییها سیاست مشخصی برای برقراری رابطه با ایران تبیین کنند؟
نزاعی که شما به آن اشاره میکنید، نموداری واضح از سیاست ایران در قبال دشمنی با ایالات متحده است. به یاد بیاورید، دولت کلینتون تلاش کرد به راهکاری با ایران دست یابد، در مراحل کلیدی با اعمال فشار شدید بر خاتمی از آن جلوگیری به عمل آمد. با وجود اینکه جمهوریخواهان عموما کمتر نگاه مثبتی به روابط با ایران داشتهاند، حتی آنها نیز در فرصتهای مناسب تلاششان را کردند، اما متوقف شدند. آخرین مورد، در جریان انتخابات ۲۰۰۸، هر دو حزب منتظر بودند ببینند شاید آسمان صافتر شود، اما نزاع داخلی در جریان انتخابات در ایران هر تلاشی برای پیشنهاد مجدد را به فنا داد، دست کم تا زمانی که اوضاع در ایران تغییر کند.
یکی از موارد قابل ملاحظه در بعد حقوقی روابط ایالات متحده و ایران در سی سال اخیر، نقش قرارداد مودت در موضع گیری آنها است. به ویژه در سال ۱۹۷۹ به اتکا به این قرارداد که در سال ۱۹۵۵ بین شاه و کندی امضا شد، دیوان بینالمللی دادگستری به اتفاق آرا ایران را در جریان گروگانگیری متهم دانست. تا جایی که من میدانم تا سال ۲۰۰۰ قرارداد «مودت» میان دو کشور کاملا متخاصم هنوز کارکرد حقوقی داشت. چرا تهران و واشنگتن در این سی و دو سال به ویژه پس از بحران گروگانگیری این قرار داد پارادوکسیکال را لغو نکردند؟
من کسی را در دولت آمریکا یا دانشگاه نمیشناسم که به این موضوع اهمیتی قائل باشد. ادامه خصومت دولت ایران نسبت به ایالات متحده خود توضیح بخشی از دلایلی است که چرا کسی اهمیتی برای این بحث قائل نیست. بحث کاملا بیاهمیتی است. شما هم وقت خودتان را بیش از این روی آن تلف نکنید.
یکی دیگر از موارد حقوقی مربوط به تصمیم ایالات متحده برای اخراج دانشجویان ایرانی و مهاجرین غیر قانونی بود. در واقع ایالات متحده داشت شهروندان ایرانی مقیم این کشور را تنبیه میکرد. گرچه دادگستری آمریکا نخست با این اقدام مخالفت کرد اما سرانجام با آن موافقت کرد. نخست میخواهم بدانم استقلال دستگاه قضایی ایالات متحده در این موضوع آیا خدشهدار شد؟ دوم اینکه آیا آن اخراج با ارزشهای دموکراسی در ایالات متحده منطبق بود؟
باید از کسی که پیرامون مسائل حقوقی از من آگاهتر است سوال کنید. گرچه من به خوبی میدانم که هیچ دخلی به استقلال دادگاهها ندارد و خیلی کم به ارزشهای دموکراتیک مربوط است. یک ملت با اقتدار میتواند هر کاری دوست داشته باشد انجام دهد و شهروندان ما هرگز با کشوری که به شدت مهاجرت را محدود میکند همذاتپنداری نمیکنند.
پینوشت:
(۱) گفتنی است «تاریخ ایرانی» پیشتر تلاش کرده بود تا پرسشهای خود را پرزیدنت جیمی کارتر – رییسجمهور آمریکا در زمان گروگانگیری – در میان بگذارد، اما با وی با ارسال ایمیلی اعلام کرد به دلیل مشغلههای فراوان بینالمللی در «مرکز کارتر» در حال حاضر فرصت اضافه کردن یک مصاحبه به برنامههای خود را نخواهد داشت.
نظر شما :