نسل جنگ در عراق(۳ و پایانی)/ شکاف بین ناسیونالیسم دولتی و میهن‌پرستی مردمی

فالح عبدالجبار
۰۷ مهر ۱۳۹۰ | ۲۳:۰۵ کد : ۷۳۳۳ گفتگو با تاریخ
در ۲۰ آگوست ۱۹۸۸، روزی که آتش‌بس اعلام شد، عراق وارد دوران بی‌ثباتی خود شد...نسل جنگ، که تشنه آسایش و امنیت اجتماعی بودند، انتظار داشتند هر چه سریع‌تر بسیج عمومی نیروهای ارتش لغو شود تا بتوانند سهم بیشتری از ثروت ملی به دست بیاورند...در طول ۸ سال جنگ بین ایران و عراق، به طور میانگین روزانه حدود ۳۰۰ نفر کشته می‌شدند اما در طول جنگ دوم خلیج‌فارس روزانه حدود ۴۰۰۰ نفر انسان جان خود را از دست می‌دادند.
نسل جنگ در عراق(۳ و پایانی)/ شکاف بین ناسیونالیسم دولتی و میهن‌پرستی مردمی
ترجمه: مهسا حامد

 

تاریخ ایرانی: ماهیت ظریف و شکننده میهن‌پرستی مردم عراق تضادی عمیق با ناسیونالیسم دولتی رژیم توتالیتر این کشور دارد. ناسیونالیسم تنها یک ساختار منطقی، یک ایدئولوژی یا یک حرکت اجتماعی نیست بلکه فضایی است فرهنگی که تاریخ، مذهب، فرهنگ، اقتصاد و جامعه نقش‌های اساسی در آن بازی می‌کنند و بسیار قبل‌تر از اینکه بخواهد اصلاح شود، باید بر این امر واقف بود که این مفهوم فضایی است پیچیده و سیال که ثباتی ندارد.[۲۶]

 

اگر اتحادی محکم بین ناسیونالیسم دولتی و میهن‌پرستی مردمی در دوران جنگ ایران و عراق پدید آمد، در طول جنگ خلیج‌فارس دوم و پس از آن برخورد عمیقی بین این دو رخ داد. چرا و چگونه این دو از هم جدا شدند و در مقابل هم ایستادند؟ با شکل گرفتن ایده ناسیونالیسم ـ سوسیالیسم و ترسیم چشم‌انداز پیشرفت سریع تحرکات اجتماعی، نسل جوان جنگ همه آرزوهای خود را با شکوفایی قیمت نفت در اواسط دهه ۷۰ تحقق یافته دید و به دنبال آینده‌ای مطمئن به همراه امکانات شغلی و خدمات اجتماعی رایگان بود. درصد زیادی از افراد این نسل به حزب بعث پیوستند، به طوری که تعداد اعضای این حزب به سرعت از چندصد نفر در سال ۱۹۶۸ به ۸/۱ میلیون نفر در دهه ۸۰ رسید.‌[۲۷] تجربه دردناک خطوط مقدم جبهه زخمی عمیق بر روح و ذهن افراد این نسل بر جای گذاشته بود. در سال پایانی جنگ، فشار منفی موجود از طولانی شدن آن، نشانگر این بود که خطری جدی انگیزه نسل جوان را تهدید می‌کند (به نقل از مصاحبه‌ها). اگر جنگ بیش از این طول می‌کشید، اثر بسیار وحشتناکی بر انگیزه و روحیه سربازان می‌گذاشت(به نقل از مصاحبه‌ها). به محض اینکه ایران تصمیم گرفت قطعنامه شماره ۵۹۸ سازمان بین‌الملل را بپذیرد، شادمانی بی‌حد و حصری عراق را فرا گرفت که نشان از عمق تمایل ملت عراق برای صلح بود. این عدم علاقه به جنگ تنها مختص سربازان جوان نبود، بلکه حتی شامل همه عراقی‌های دنیا می‌شد. با وجود اینکه دولت تایید کرده بود نظم و آرامش را حفظ کنید، سربازان و شهروندان مسلح با تیراندازی هوایی شادی خود را از این صلح به نمایش درآوردند.

 

در ۲۰ آگوست ۱۹۸۸، روزی که آتش‌بس اعلام شد، عراق وارد دوران بی‌ثباتی خود شد. ۸ سال محاصره و کشمکش تضادهای فراوانی به جا گذاشته بود، تضادهایی بس مزمن و کشنده. عراق توانسته بود قدرت نظامی خود را بسیار قوی کند و به چهارمین قدرت نظامی بزرگ دنیا تبدیل شود (از نظر میزان تجهیزات نظامی و نیروی انسانی)، اما در وضعیت اقتصادی نابسامانی به سر می‌برد و جامعه عراق نیز به دلیل جنگ طولانی بحران‌زده بود. هزینه جنگ که چیزی حدود ۱۳۰ میلیون دلار برآورد شده بود، بسیار بیشتر از میزان تولیدات داخلی عراق در طول این ۸ سال بود. آسیب اقتصادی جنگ بیش از توان دولت عراق بود، نه تنها از ۴۰-۳۰ میلیون دلار ذخایر ارزی قبل از جنگ بیشتر شده بود، بلکه بدهی سنگینی را نیز به همراه داشت، حدود ۵۰ تا ۸۰ میلیون دلار که بیشتر آن به دولت‌های عربی حوزه خلیج‌فارس بود.[۲۸] علاوه بر اینها، حدود ۶۳ میلیون دلار هزینه بازسازی مناطق جنگ‌زده بود. کاهش چشم‌گیر محصولات صنعتی و کشاورزی نیز تورم را بالا برده بود. علاوه بر اینها نزول قیمت نفت به قیمت پیش از جنگ، مشکلات اقتصادی را چند برابر کرد.‌[۲۹]

 

در سال ۱۹۸۰، سربازان چیزی حدود ۵ دینارِ عراقی برای بازگشت به بغداد می‌پرداختند تا بتوانند تعطیلات کوتاه خود را در آنجا سپری کنند (هر ۱۰ هفته، ۳ روز). در سال ۱۹۸۱ این قیمت به ۱۰ دینار عراقی رسید و در سال ۱۹۸۲ به چیزی حدود ۱۵ دینار رسید(به نقل از مصاحبه‌ها). قیمت سیگار، گوشت و سایر مواد اولیه مورد نیاز فرا‌تر از توان اقتصادی سربازان بود. خسارت فراوانی که دولت به سربازان در صورت مجروح شدن یا شهید شدن پرداخت می‌کرد، در سال ۱۹۸۲ قطع شد. در گذشته، یک سرباز مجروح تقریبا ۳۰۰ دینار دریافت می‌کرد و افسران مجروح ۵۰۰ دینار عراقی. خانواده کسانی که در جنگ کشته شدند، هدایای بزرگ‌تری دریافت می‌کردند: یک قطعه زمین و یک ماشین تویوتا (برای سربازان معمولی) و یک ماشین شورلت کانادایی به همراه قطعه زمینی بزرگ‌تر برای افسران(به نقل از مصاحبه‌ها).

 

موضوع دیگری که موجب نارضایتی شده بود، میزان بی‌اهمیت شدن اتفاق‌های فجیع بود: بیش از ۰۰۰‌۳۰۰ سرباز جان خود را در میدان جنگ از دست دادند و تعداد بسیار بیشتری زخمی شدند. تقریبا حدود ۰۰۰‌۱۵ نفر اسیر شدند و مجبور گشتند ۱۶ یا ۱۸ سال از عمر خود را در اردوگاه‌های دشمن بگذرانند به خصوص آنانی که در سال ۱۹۸۰ اسیر شدند و بین سال‌های ۹۸ – ۱۹۹۶ آزاد گشتند.[۳۰] در طول جنگ، اسیران «خوش شانس» یا «برنده بلیط بخت‌آزمایی» محسوب می‌شدند (به نقل از مصاحبه‌ها) البته که برخی از اسیران عراقی با عذرخواهی آزاد شدند تا بتوانند به عنوان شهروند عادی به زندگی خود ادامه دهند. اگر این اسیران، شیعه یا فرماندهان غیرمهمی بودند که در ایران اقوام شیعه یا آشنایان نزدیک داشتند، یا عضوی از خانواده‌شان به تهران تبعید شده بود، به خوبی ازشان پذیرایی می‌شد. گروهی از این اسیران دربند «توابین» نام گرفتند، اینها از گناه خود، که‌‌‌ همان مبارزه علیه امام خمینی بود، توبه کردند. به جز افراد این گروه، سایر اسرا زمانی بین ۲ تا ۱۸ سال را در اردوگاه به سر بردند. با اتمام جنگ، تصویر این اسرای بداقبال عوض شد؛ هم‌سنگرانشان به آنها القابی چون «فراموش‌شدگان تاریخ»، «زندگان مرده» یا «اسرای ابدی» داده بودند(به نقل از مصاحبه‌ها). سربازانی که محاصره شده بودند، سطح تلفات را بیش از آنکه نیاز باشد اعلام کردند و آن را ناشی از «بی‌کفایتی رهبری» و «تحقیر زندگی مردم» می‌دانستند. (به نقل از مصاحبه‌ها)

 

دسته دیگری نیز باید اضافه شود: سربازانی که برای عقب‌نشینی، ترک خدمت، نافرمانی از دستورات، یا بی‌وفایی به نظام اعدام شدند. تعداد دقیق این افراد مشخص نیست؛ اما سربازان کهنه‌کاری که خود مدتی را زیر سایه این اتهام‌ها گذرانده‌اند، آن را وحشتناک‌ترین تجربه زندگی خود توصیف کرده‌اند. این اتهام حتی ممکن بود به خاطر خراب شدن موتور ماشین یا قطعه‌ای از تانک به سربازان زده شود(به نقل از مصاحبه‌ها). مرگ به تنهایی مجازات خیانتکاران نبود، بلکه بر روی تابوت چوبی این افراد القابی چون «خائن» یا «بزدل» نوشته می‌شد و در مقابل چشم همرزمان و آشنایانشان گردانده می‌شد تا درس عبرتی باشد برای سایرین. برای خانواده این خائنین دیگر حقوق و مزایایی در نظر گرفته نمی‌شد.(به نقل از مصاحبه‌ها)

 

علاوه بر اینها، اقلیت‌های جامعه نیز از سوی پلیس زیر فشار قرار می‌گرفتند، برای نمونه بین ۵ تا ۱۰ هزار شیعه به ایران تبعید شدند[۳۱] و حداقل نیم میلیون کرد از خانه‌هایشان رانده شدند، و با گازهای شیمیایی مختلفی مورد حمله قرار گرفتند. برای مثال، ساکنین حلبچه که در سال ۱۹۸۸ مورد حمله شیمیایی قرار گرفتند یا قربانیان کمپ انفال که حدود ۰۰۰‌۱۸۰ – ۰۰۰‌۱۵۰ نفر بودند و در بیابان جنوب عراق قتل‌عام شدند.‌[۳۲] همه اینها واقعیت‌هایی بودند که بر جامعه عراق و بالطبع بر نسل جنگ اثرات انکارناپذیری گذاشتند. هرچند اطلاعات جاری به شدت کنترل می‌شد و همه روابط تحت نظر بود، با این حال این اقدامات فجیع به نحوی به گوش سربازان می‌رسید و بر نحوه عملکرد و نگاه آنها تأثیر می‌گذاشت. (به نقل از مصاحبه‌ها)

 

برخی از این اتفاقات ناراحت‌کننده نه تنها احساس می‌شد بلکه توسط خانواده سربازان، اقوام و دوستانشان خبررسانی می‌شد. تجربیاتی از این دست، هرچند محدود، طبیعت دوگانه ترس ملت را آشکار می‌ساخت، ترس از دشمن خارجی و ترس از دشمن داخلی. (به نقل از مصاحبه‌ها)

 

آتش‌بس، هرچند که پیشرفت محسوب می‌شد، خود مشکل‌زا بود که شامل انتظارات زیاد سربازان و نگرانی شدید نسبت به رژیم بود. بزرگ‌ترین دغدغه سیستم امنیتی رژیم در این دوره که دیگر نه جنگی در کار بود و نه هنوز صلح کاملا برقرار شده بود، ارتش یک میلیون نفری بود که باید هم مشغول نگه داشته می‌شدند و هم از نظر رفاهی تامین می‌گشتند.[۳۳] شواهد مستند نشان از وجود دو بحث به یک اندازه معتبر میان افراد رده‌های بالا و نخبگان نظامی می‌دهند: گروهی بر خطرات ناشی از ادامه بسیج عمومی تاکید می‌کنند و گروه دیگر از مضرات منحل کردن بسیج عمومی می‌گویند.

 

در مورد اول، ترس از بالا گرفتن بحران میان ارتش بود. تلقین و آموزش‌های حزبی در دهه هفتاد به خوبی توانسته بود ارتش را تحت کنترل حزب حاکم درآورد و اکنون برای اولین بار در تاریخ مدرن عراق، ارتش به سربازخانه‌هایی بازگشته بود که تحت کنترل شهروندان بود.[۳۴] حال با بسیج عمومی نیرو‌ها، ماهیت ارتش تغییر می‌کرد و به وسیله‌ای برای کنترل شدید توسط حزب تبدیل می‌شد. حضور نیروهای جدید، تناسب نیروهای حزب بعث در ارتش را برهم زده و از نفوذ رژیم در داخل ارتش کاسته بود. جنگ بسیاری از فرماندهان نظامی را به قهرمانان ملی تبدیل کرده بود، اما در مقابل رهبران مردمی وجهه محبوبی در میان ملت داشتند. با توجه به این شرایط، ارتش به راحتی می‌توانست از کنترل رژیم خارج شود.

 

در مورد دوم، ترس از بالا گرفتن بحران در جامعه بود، آنهایی که در جنگ شرکت کرده بودند، این حق را داشتند که اگر از نظر فیزیکی در شرایط مساعدی به سر می‌برند، از مزایای اجتماعی مناسبی برخوردار باشند و اگر در طول جنگ مجروح شده‌اند، خدمات پزشکی و درمانی مناسبی در اختیار داشته باشند. با این حال، منابع مالی موجود برای پاسخگویی به چنین نیازهایی کافی نبود. این معضلی دو وجهی بود که به مشکلات موجود دامن می‌زد.

 

نسل جنگ، که تشنه آسایش و امنیت اجتماعی بودند، انتظار داشتند هر چه سریع‌تر بسیج عمومی نیروهای ارتش لغو شود تا بتوانند سهم بیشتری از ثروت ملی به دست بیاورند. (به نقل از مصاحبه‌ها) به مدت ۸ سال شنیده بودند که قهرمانان صدام و ناجیان ملت هستند. آنهایی که جان خود را از دست دادند، به مقام والای شهادت رسیدند و شهیدان «بر‌تر از همه ما» معرفی شدند.

 

هرچند که با اتمام جنگ حس آرامشی از پایان یافتن همه آن ضرب و شتم‌ها و ترس‌ها در مردم ایجاد شده بود، اما با تأخیر رژیم در لغو بسیج عمومی، خستگی و سردرگمی مردم تشدید شده بود و با افزایش افراد تازه به دوران رسیده که در قِبال جنگ پولدار شده و همه سرمایه خود را از کشور خارج کرده بودند، نارضایتی مردم از رژیم روز به روز بیشتر می‌شد. (به نقل از مصاحبه‌ها) با ترس از شدت گرفتن نارضایتی در بین سربازان، خصوصی‌سازی نسبی و برچیدن اقتصاد دستوری، که روز به روز بر ثروت طبقه پولدار جامعه می‌افزود، اتفاق افتاد. (به نقل از مصاحبه‌ها) به طور آزمایشی، ۵۰۰۰۰ نفر (چیزی حدود ۵ درصد کل نیروهای ارتش) از بسیج عمومی بیرون آورده شدند، اما فرصت‌های کمی برای آنها در زندگی غیرنظامی وجود داشت زیرا رفتارهای اغلب سربازان خشونت‌آمیز، عصبی و غیرقابل کنترل بود. (به نقل از مصاحبه‌ها)

 

مردم رفتار این سرباز‌ها را وحشی، خشونت‌آمیز و غیرقابل تحمل توصیف کردند. بیشتر آنها نسبت به خود متعصب شده بودند. اگر یکی از این سربازان حتی در لباس عادی (که از موی کوتاه یا زخم‌های صورتشان قابل شناسایی بودند) رفتاری «بد» یا «نامناسب» از مردم، پلیس یا ماموران دولت می‌دید، سریعا دعوای خیابانی به پا می‌شد. هرچند که این رفتار‌ها از جانب حزب تحمل و بخشیده می‌شد. (به نقل از مصاحبه‌ها) سربازان جوان نه تنها در خواسته‌هایشان سرسخت بودند، بلکه در روش‌هایی که پیش می‌گرفتند هم بسیار خشن عمل می‌کردند. در نتیجه فرماندهانی که خواستار لغو بسیج عمومی بودند، به شدت محکوم شدند.‌[۳۶] در بازه زمانی بین دو جنگ، کم کم حس بی‌تفاوتی و بیگانگی بر سربازان بی‌طاقت مستولی شده بود؛ سربازانی که به معنای واقعی نسبت به هر چیزی گرسنه بودند، و حالا از آرزوهای بزرگشان وامانده بودند و کسی حتی به خواسته‌های ابتدایی‌شان توجهی نمی‌کرد. (به نقل از مصاحبه‌ها) در این زمان بود که شکاف بین ناسیونالیسم دولتی و حس میهن‌پرستی مردم عمیق‌تر شد، این اختلاف به سطح جامعه کشیده شد و ناگهان منفجر گردید.

 

 

ضربه نهایی

 

در سال‌های بین ۹۰ ـ ۱۹۸۸، برای خروج از بحران دو راه به نظر می‌رسید: اصلاحات و اعاده حیثیت، یا یک ماجراجویی نظامی دیگر. تحولات بین‌المللی و منطقه‌ای ایجاب می‌کرد که سریع‌تر راهی برای خروج از این بحران در نظر گرفته شود. تحولاتِ سریع اروپای شرقی حاکمان را شگفت‌زده کرد و باعث نگرانی عمیق آنان شد. مدل توتالیتری شوروی، که رژیم دگماتیسم بعثی از دل آن بیرون آمده بود، فرو ریخت و ضربه نهایی را بر ساختار ایدئولوژیک نظام بعثی وارد ساخت: اقتصاد دستوری، سیستم تک‌حزبی و مشروعیت خودساخته. خیابان‌های خونین در کشورهای همسایه، اردن و الجزیره، در ۱۹۸۹ اصلاحات دموکراتیک را در دو کشور عربی مشابه خواستار بودند. رییس‌جمهور عراق بسته اصلاحی مشابهی را پیشنهاد داد: اقتصاد آزاد، اساسنامه جدید (برای شکل‌گیری احزاب مختلف سیاسی)، مطبوعات آزاد و سایر آزادی‌های دموکراتیک. پیشنهاد صلحی حقیقی به رییس‌جمهور وقت ایران، علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی، نیز داده شد. بسته اصلاحات و پیشنهاد صلح به ایران تلاشی بود در جهت کاهش بحران‌های داخلی و منطقه‌ای و پیش زمینه‌ای برای گسترش و بهره‌برداری بیشتر از مناطق نفت‌خیز مجنون محسوب می‌شد (در جنوب منطقه عماره، مرز ایران). راه دوم اتکا به روش‌های آسان‌تر و سریع‌تری بود. بسته پیشنهادی هیچ وقت اجرا نشد و به جای آن حمله به کویت رخ داد. حمله به کویت، به همراه خیلی چیزهای دیگر، توانست به اندازه کافی پول نفت با خود بیاورد که از بار فشار اقتصادی کاسته شود، آتش میهن‌پرستی را دوباره در میان مردم روشن کند تا بتواند بار دیگر به ناسیونالیسم دولتی بپیوندد، و بالاخره توانست دوباره نسل جنگ را با خود همراه سازد. اما نتیجه، همان‌طور که همه می‌دانند، نقطه مقابل این ماجراجویی بی‌حساب رقم خورد.

 

بالا و پایین شدن مداوم جنگ و اتفاقات مربوط به آن، خشم گروه زیادی از سربازان را برانگیخت و جریان اصلیِ حرکت، اعتقاداتِ ناسیونالیستی و سیاسی را چند تکه کرد. اولین جنبه ناامیدکننده آن، شروع جنگی دیگر بود در حالی که هنوز اثرات ناشی از جنگ قبلی پاک نشده بود. وعده نخست‌وزیر وقت، سعدون حمادی، در مورد افزایش ذخیره نفتی عراق به ۴۰ میلیارد دلار، با احساسات مختلطی مانند امید و ترس همراه بود. این اظهارات چندین بار از شبکه تلویزیونی عراق در نوامبر ۱۹۹۰ پخش شد که با تصویری از حضور نیروهای آمریکایی در عربستان سعودی و خلیج‌فارس پایان می‌یافت. (به نقل از مصاحبه‌ها) با اعلام دوباره بسیج عمومی نیرو‌ها، رویای درآوردن یونیفرم نظامی از بین رفت. (به نقل از مصاحبه‌ها) نگرانی دیگر مربوط به ماهیت دشمن جدید بود. این بار دشمن کشور جهان سومی ایران با تجهیزات عقب‌مانده نبود، بلکه عراق باید رو به روی پیشرفته‌ترین کشور دنیا قرار می‌گرفت. (به نقل از مصاحبه‌ها) تغییر موضع سیاسی آمریکا بر سردرگمی‌ها افزود. بر اساس محاسبات پراگماتیک، دولت عراق عذرخواهی خود از ایران را بسط داد و جنگ بین دو کشور را دسیسه آمریکا اعلام کرد، اما نه تنها نتوانست حمایت ایران را جلب کند، بلکه حمایت سربازان ارتش خود را نیز از دست داد. این اقدام مصالحه‌آمیز در قبال ایران، برای بسیاری از سربازان بدین معنی بود که تمام فداکاری‌ها، خون‌های ریخته شده و رنج‌های آنان پوچ و بیهوده بوده. (به نقل از مصاحبه‌ها) این در حالی بود که منطق اصلی جنگ ایران و عراق، موضع ناسیونالیستی رژیم در مقابل تجاوز ایران بود. با شروع جنگ دوم، وحشتی عمیق بر اکثریت نسل جنگ غلبه کرد، اکنون آنها خود را جانبازانی می‌دیدند که از سرنوشت هیچ راه فراری ندارند. تلاش حاکمیت برای انتقال موج حامیان صدام که در کشورهای عربی و جهان سوم راه افتاده بود، به این نسل بی‌فایده بود. این حس عمیق اضطراب که در داخل ارتش به آن «روحیه پایین» می‌گفتند، به راحتی می‌تواند به رخوت منجر شود و می‌تواند به انفعال محض برسد. اما اگر ناسیونالیسم دولتی بیش از این افراطی شود رخوت و انفعال به راحتی می‌توانند به عملی ضد دولت تبدیل شوند.

 

شکست نهایی نتیجه‌ای بود از عقب‌نشینی‌های آشفته، عدم برنامه‌ریزی و تخریب‌های وسیع در ژانویه و فوریه ۱۹۹۱. بر اثر حملات گسترده هوایی و زمینی نیروهای آمریکا، برآورد اولیه از میزان تلفات انسانی بسیار وحشتناک بود: بین ۰۰۰‌۱۲۰ تا ۰۰۰‌۱۵۰ نفر نیروی نظامی و حدود ۱۵-۱۰ هزار نفر شهروند عادی جان باختند. (بررسی‌های بعدی آمار بسیار کمتری را نشان دادند) در شورش‌های داخلی، بیش از ۰۰۰‌۲۰ نفر کشته شدند و بین ۲۵ تا ۳۰ هزار کرد در جریان قیام و پس از آن جان خود را از دست دادند.[۳۷] عمق این فاجعه زمانی مشخص می‌شود که شدت آن اندازه‌گیری شود. در طول ۸ سال جنگ بین ایران و عراق، به طور میانگین روزانه حدود ۳۰۰ نفر کشته می‌شدند اما در طول جنگ دوم خلیج‌فارس روزانه حدود ۴۰۰۰ نفر انسان جان خود را از دست می‌دادند. ماهیت همه جانبه جنگ اول بسیار بهتر از ماهیت متمرکز جنگ دوم بود. سه روند خطی این نسل در طول جنگ اول، پشتیبانی، انفعال و چالش، اکنون با هم تحقق یافته بودند. نیروی مسلح عراق شکافی در این روند به شمار می‌آمد. ارتش اما روند دیگری را به نمایش گذاشت: در ابتدا شورشی در جنوب (برای مثال تئا‌تر کویتی)، سپس ریزش نیرو‌ها در شمال (کردستان) و در آخر مبارزه منسجم و منظم با طرفداران رژیم (در مرکز). [۳۸]

 

این تفاوت نگرش در قسمت‌های مختلف ارتش عراق نتیجه عوامل متعددی است، میزان تخریب جامعه پس از هر تصمیم رژیم، وجود و اختلال در زنجیره دستورات، و در ‌‌‌نهایت تراکم (چه زیاد و چه کم) افراد حزب و خویشاوندان آنها در رژیم حاکم. در بخش جنوبی همه این عوامل وجود داشتند، در بخش شمالی برخی از آنها و در بخش مرکزی هیچ یک.

 

 

مشخصات کلی

 

جنگ اتحاد مردم را می‌طلبد، شورش نشانه عدم سازگاری مردم با اتفاقات در جریان است. منطق جنگ، اگر شایع باشد، مدفون ساختن همه اختلافات زیر لایه‌ای ضخیم از یکپارچگی مردمی است که هدفی مشابه دارند. منطق شورش بالا بردن سطح مخالفت و مقاومت و هدایت خشم عمومی است. نسل جنگ در وفاداری به کشور غرق شده بودند، حسی که حزب حاکم آن را تعریف کرده بود. آنها منتظر صلح بودند، اما در ‌‌‌نهایت در کوچه‌ای بن بست محاصره شدند.

 

در طول جنگ دوم خلیج‌فارس، ماهیت دشمن به همراه نمادهایی همچون بسیج عمومی و اتحاد عمومی معنای خود را از دست دادند. ایدئولوژی رسمی عربیسم به عراقیسم تغییر یافت، استانداردهای فرهنگی از سکولاریسم به نشانه‌های مذهبی تغییر کرد، ایدئولوژی‌های سیاسی به دور از هرگونه پیشرفتی از حزب پیشرو و سوسیالیسم به سنت‌گرایی و قبیله‌مداری تبدیل گردید. سوسیالیسم ناسیونالیستی از اقتصاد دستوری، اشتغال‌زایی دولتی و خدمات رایگان اجتماعی به خصوصی‌سازی، تبلیغات و گداپروری رسید. طبقه متوسط، که بسیاری از نسل جنگ از آن آمده‌اند و سایرین نیز تمایل به پیوستن به آن را داشتند، و استخوان‌بندی اصلی رژیم بعث را شکل داده بودند، اکنون در پوچی و بیهودگی فرو رفته بودند.[۴۱]

 

از صفات برجسته این نسل این بود که خشونت و بی‌تفاوتی اجتماعی را از هم جدا ساخته بودند. پیش از سرنگونی صدام حسین، آمار جرم و جنایت در یک فصل سال دو برابر تمام سال‌های گذشته شده بود. ماهیت خشونت‌آمیز گروه‌های ضد دولتی نیز مزید بر علت شده بود. هیچ کجای دنیا نه آمار شهروندان مسلح و نه میزان آموزش‌های نظامی به این حد رسیده بود. به همه اینها، شیوه انتقام‌گیری و اجرای عدالت قبیله‌ای هم اضافه شده بود. بدین ترتیب چنین گرایشی به خشونت سرشت عمومی تلقی می‌شد. بد‌تر از آن، نابودی کامل قوه مجریه و قضاییه بود. در پرتو واقعیت این نسل خشن، تغییری صلح‌آمیز تقریبا بعید به نظر می‌رسید.

 

جنبه دیگر، فروپاشی کامل ایدئولوژی حاکم بود. اتحاد مدرن و جامعی که قبلا میان این نسل دیده شده بود، همانند اتحاد طبقه‌ها یا اقوام، تغییر ماهیت داده و به وفاداری به گروه، قوم، خانواده یا تشکل‌های محلی تبدیل گردید. در نتیجه، از عراق کشوری با تقسیم‌بندی‌های متعدد بین مناطق، احزاب، طبقات اجتماعی و گروه‌ها باقی ماند. به همین دلیل ساخت دوباره «ملتِ» عراق کاری بسیار دشوار محسوب می‌شود. شاید فرم‌های محلی از سنت‌گرایی، سبب افزایش احتمال ایجاد گروه‌های متعصب و متمرکز اسلام‌گرا شده‌اند، چه شیعه و چه سنی. گرایش به وهابیت، مذهب طالبان، از سال ۱۹۹۲ میان جوانان سنی رو به افزایش است؛ ‌‌‌همان طور که در میان شیعیان گرایشات متعصبانه و ابتدایی روز به روز بیشتر می‌شود. اگر این گرایشات به وجود آمده ادامه پیدا کند، ممکن است ایدئولوژی اسلامی خود تبدیل به فرآیندی ایدئولوژی‌زده شود.

 

اخلاق کار، که زمانی میان جوانان بسیار مورد علاقه بود، به اخلاق ارباب - مشتری تغییر هویت داده است. اقتصاد اجاره‌ای و سیاست «وجود سرپرست و قیم»، این اخلاق را پرورش داده شده است. با از بین رفتن رانت نفت، درآمد طبقه متوسط جامعه از حد خود نزول کرد. به همین علت، آنها که اکنون هم طعم فقر را چشیده بودند و هم طعم تحقیر، ترکیبی شورشی و تحصیلکرده از «پرولتاریای دست دوم» شکل داده بودند که در آن خشونت بیش از اصلاحات به چشم می‌خورد. فقدان ثبات اجتماعی، می‌تواند هرگونه تجارت خصوصی را با مشکل روبه‌رو سازد. عدم وجود موسساتی برای ثبت و نظارت بر قرارداد‌ها، تجارت را به سطح اولیه خود تنزل می‌دهد و بستر را برای فروپاشی جامعه و گسترش سنت‌گرایی تقویت می‌کند.

 

تمام اینها نشان می‌دهد خشونت، تعصب ایدئولوژیک و چندپارگی این نسل همه و همه ریشه در اعتقادات متافیزیکی دارد: مذهب یا بنیادگرایی دینی، عرفان منفرد، جادو و افسونگری. تمامی اینها مظهر بروز حس عدم تعلق به کشور خود و نابودی گزاره‌ای به نام «ملت» می‌گردد. ترک این فضای ملی و ملی‌گرایی تبدیل به بزرگ‌ترین آرزوی آنها شد: البته که هدف ایده‌آل پناهندگی به کشوری غربی بود. جامعه‌شناسان می‌گویند مهاجرت نشانه‌ای از اعتراض است. درست همانند نسل جنگ عراق.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

 ۲۶ـ در باب ناسیونالیسم دو دیدگاه معاصر وجود دارد: بندیکت اندرسون بر همگونی فرهنگ در ناسیونالیسم تاکید می‌کند، در حالی که اریک هابسبام بر پیچیدگی‌های سیاسی و فرهنگی نظر دارد. در هر دو دیدگاه، ناسیونالیسم خود به عنوان مفهومی پیچیده در نظر گرفته می‌شود که در آن تاریخ، مذهب، زبان و نژاد با هم تداخل دارند.

نگاه کنید به:

بندیکت اندرسون، جوامع خیالی: منشأ و توسعه ناسیونالیسم (لندن: ورسو، ۱۹۸۳)

Benedict Anderson, Imagined Communities: Reflections on the Origin and Spread of Nationalism ( London: Verso, 1983).

ای. جی. هابسبام، ملت و ملی‌گرایی از ۱۷۸۰: برنامه‌ها، افسانه‌ها، واقعیت‌ها (کمبریج: انتشارات دانشگاه کمبریج، ۱۹۹۲)

E.J. Hobsbawm, Nations and Nationalism Since 1780: Programme, Myth, Reality (Cambridge: Cambridge University Press, 1992).

۲۷ـ به جدول شماره ۴ـ۵ مراجعه شود.

۲۸ـ برآورد‌ها به میزان قابل توجهی با یکدیگر متفاوتند. به کتاب جامعه متمدن عراق، فصل ۶، خودم، مراجعه شود.

۲۹ـ عباس النصاری، اقتصاد عراق: نفت، جنگ، سرکوب توسعه و پیشرفت، ۲۰۱۰ – ۱۹۵۰ (وست پورت، کان: انتشارات گرینوود، ۱۹۹۴)، ص ۹۲.

Abbas Alnasrawi, The Economy of Iraq: Oil, Wars, Destruction of Development and Prospects, 1950–2010 (Westport, Conn.: Greenwood Press, 1994), p. 92.

۳۰ـ جامعه متمدن عراق، فصل ۷.

۳۱ـ علی باباخان، «تبعید شیعیان در طول جنگ ایران و عراق: عوامل و پیامدهای آن» (لندن: کتاب ساقی، ۲۰۰۲)، صص ۲۱۰ – ۱۸۳

Ali Babakhan, “The Deportation of Shi‘is During the Iran-Iraq War: Causes and Consequences,” (London: Saqi Books, 2002), pp. 183–210.

۳۲ـ در مورد کمپین انفال مراجعه کنید به:

کنان ماکیا، سکوت و قساوت: ظلم جنگ، شورش در دنیای عرب (لندن: جاناتان کیپ، ۱۹۹۳)، صص ۲۴، ۱۵۲، و ۹۹ – ۱۷۷

Kanan Makiya, Cruelty and Silence: War, Tyranny, Uprising and the Arab World (London: Jonathan Cape, 1993), pp. 24, 152, and 177–99.

۳۳ـ حرب طالیدواخرا: التاریخ السری لحرب الخلیج (جنگی زاییده جنگی دیگر: تاریخ سری جنگ خلیج‌فارس) (عمان: الاهلیه للنشر التعزی، ۱۹۹۳.)

Harb talidu ’ukhra: al-tarikh al-sirri li-harb al-Khalij (A War is Born from Another: The Secret History of the Gulf War) (Amman: al-Ahliyah li-l Nashr wa al-Tawzi‘, 1993) .

 ۳۴ـ مجید خدوری، عراق سوسیالیستی: مطالعه سیاست در عراق از ۱۹۶۸ (واشنگتن: مؤسسه مطالعات خاورمیانه، ۱۹۷۸)؛

Majid Khadduri, Socialist Iraq: A Study in Iraqi Politics since 1968 (Washington, D.C.: Middle East Institute, 1978);

می‌ چارتونی-دوبری، «بررسی توسعه سیاست داخلی در عراق از ۱۹۵۸ تا به امروز»، در عراق: قدرت و جامعه. (بریتانیا: انتشارات اتاکا وابسته به کالج سنت آنتونی، آکسفورد، ۱۹۹۳)، صص ۳۳ – ۳۰

May Chartouni-Dubarry, “The Development of Internal Politics in Iraq from 1958 to the Present Day,” in Iraq: Power and Society, ed. Derek Hopwood et al. (Reading, U.K.: Ithaca Press for St Anthony’s College, Oxford, 1993),pp. 30–33.

۳۵ـ بسیاری از دانشجویان نخبه و سرهنگ‌هایی که در دهه ۹۰ به غرب مهاجرت کردند چنین عقیده‌ای داشتند.

۳۶ـ برای این اطلاعات به سعد بزاز مدیون هستم.

۳۷ـ در اینجا هم برآورد‌ها با یکدیگر بسیار متفاوتند. برای مثال آکسفورد انلاتیکا اعداد مشابهی را اعلام کرده اما مرکز دیده‌بانی خاورمیانه برآوردهای متفاوتی ارایه داده است. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:

اریک گلدستین و اندرو وایتلی، عذاب بی‌پایان: شورش‌های ۱۹۹۱ در عراق. پیامدهای آن (نیویورک: دیدبانی خاورمیانه، ۱۹۹۲.)

Eric Goldstein and Andrew Whitley, Endless Torment: The 1991 Uprising in Iraq And Its Aftermath (New York: Middle East Watch, 1992).

فالح عبدالجبار، «چرا شورش‌ها با شکست مواجه شدند؟» در گزارش خاورمیانه (MFRIP)، شماره ۱۷۶ (می‌- ژوئن ۱۹۹۲)، صص ۱۴ – ۲

Faleh Abd al-Jabbar, “Why the Uprisings Failed,” in Middle East Report (MERIP), no. 176 (May–June 1992), pp. 2–14.

۳۸ـ در زمینه واکنش‌های ارتش عراقی در فوریه تا مارس ۱۹۹۱، مراجعه کنید به:

لوموند دیپلماتیک، مارس ۱۹۹۸، صص ۱۵ – ۱۴

Le Monde Diplomatique, Mars 1998, pp. 14–15.

۳۹ـ تقریبا همگان بر این باورند که جرقه‌های اولیه شورش اجتماعی عراق توسط سربازان ناراضی ساکن بصره زده شد. شهری که بیشترین تلفات و ویرانی دوره جنگ نصیب آن شد. افسران بلندمرتبه نیز این موضوع را تایید کردند. حتی رسانه‌های جهان نیز در مارس ۱۹۹۱ شورش‌های بصره را پوشش دادند. برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به:

ژنرال نجیب الصالح، الزلزال: مدحات فی العراق بعد النسیهاب من الکویت؟ خفایا الای، الدمیه!! (زلزله: پس از پایان جنگ با کویت چه اتفاقی افتاد؟) (لندن: الرفید، ۱۹۹۸.)

۴۰ـ عبدالجبار، «چرا شورش‌ها با شکست مواجه شدند؟» در گزارش خاورمیانه.

۴۱ـ ژنرال جابر محسن، از افراد کهنه‌کار و شیعه حزب بعث که اصالتی روستایی داشت، برای «طبقه متوسطی که از دست دادیم‌شان» در بصره امروزی که زمانی بابل بوده است. ۲۰ دسامبر ۱۹۹۴. محسن مسوول نیروهای بسیج در وزارت دفاع بود، نظریات وی نشانگر دولت از منظر ذهنی حاکم، نظامی، غیرنظامی و نخبه است.

 

جداول:

جدول ۴ـ۵:

روند افزایش اعضای حزب بعث بین سال‌های ۸۰ – ۱۹۶۸

 

                                سال

                           اعضای ثابت

                  کاندیداهای مردمی*

۱۹۶۸

۲۰۰۱۰۰ **

؟

۱۹۷۶

۱۰۰۰۰

۵۰۰۰۰۰

۱۹۸۱

۲۵۰۰۰

۱۵۰۰۰۰۰

۱۹۸۸

؟

۱۸۰۰۰۰۰ ***

 

پی نوشت:

 * این گروه به سه زیرگروه تقسیم شده است: عضو درجه ۲، عضو درجه ۱، و کسانی که کاندیدای عضو ثابت محسوب می‌شدند. البته این سه گروه می‌توانند با عنوان «اعضای جدید» نامیده شوند.

**برخی آمار ۵۰۰ – ۴۰۰ را به عنوان هم اعضای ثابت و هم کاندیداهای مردمی اعلام کردند.

*** این عددی است که طه یاسین رمضان در ۱۹۸۸ برای هر دو گروه اعلام کرده است.

کلید واژه ها: نسل جنگ در عراق


نظر شما :