نسل جنگ در عراق(۲)/ گذر از عربیسم به ناسیونالیسم عراقی
فالح عبدالجبار*/ ترجمه: مهسا حامد
این سؤال که چرا این جنگها آغاز شدند، جای بحث و تحقیق بیشتری دارد، اما نظر عمومی این است که به دلیل جاهطلبیهای منطقهای رژیم بعثی رخ دادهاند. در جنگ اول، هدف جلوگیری از تهدید منطقهای نظام تازه شکل گرفته جمهوری اسلامی بود و پیروزی جهان عرب و اتمام کار نیمه تمامی که جمال عبدالناصر در مصر انجام داده بود.[۱۱] در جنگ دوم، هدف ترمیم تأثیرات مخرب جنگ اول بود. جنگ ایران و عراق نیروی نظامی این کشور را بسیار قدرتمند کرد به طوری که ارتش عراق را از نظر تجهیزات نظامی به چهارمین ارتش بزرگ دنیا تبدیل کرده بود. کویت ــ گنج سلیمان منطقه ــ به دنبال ایجاد قدرت اقتصادی بود که بتواند با قدرت نظامی عراق مقابله کند.
تصور میکنیم دو جنگی را که عراق آغاز کرد نتیجهای مرکب از پدیدههای داخلی، بینالمللی و منطقهای و از همه مهمتر جریانات داخلی خود عراق بوده است.[۱۲] علیرغم عوامل منطقهای، جریانات حزبی داخل عراق سرچشمه ظهور چنین جاهطلبیهای بزرگی در منطقه بود: جنگ نه تنها بهانهای برای گسترش خاک عراق بود، بلکه یک ابزار انسجامدهنده داخلی و افزایش امنیت رژیم نیز به شمار میآمد.[۱۳] هیچ پدیدهای به اندازه جنگ نمیتواند به یک حکومت اعتبار ببخشد یا آن را از اعتبار ساقط نماید، زیرا نظام حاکم میتواند از ظرفیت آن برای پرورش یا برهم زدن شور ناسیونالیستی هم به عنوان یک ایدئولوژی و هم به عنوان یک جنبش اجتماعی استفاده کند.
حزب حاکم بعث مدلی منحصر به فرد از دولت اقتدارگرا را انتخاب کرده بود که شاید بتوان به آن توتالیتر گفت. در حقیقت نوعی از دولت پوپولیستی در قالب سوسیالیسم ناسیونالیستی بود با سیستم اقتصادی شخصی و سیستم تک حزبی که از نظر مالی توسط درآمدهای نفتی پشتیبانی میشد. چنین سیستم هژمونوتیکی میتواند از یک سو با ارائه خدمات رایگان (ازجمله خدمات آموزشی و درمانی) طیف وسیعی از مردم را راضی نگه دارد و با خود همراه سازد و از سوی دیگر با توزیع مجدد درآمد ملی، از حرکت روبه جلوی گروه عظیمی از یک طبقه اجتماعی (طبقه متوسط و متوسط رو به پایین) حمایت کند. همچنین میتواند از طریق دستگاههای نیرومند امنیتی اوضاع را کنترل کند. حکومت «جدید» توتالیتری و تک حزبی عراق توانست صنعت ملی را رونق ببخشد، خدمات اجتماعی را رونق دهد، از میزان بیکاری بکاهد و شرایط بهتری برای رشد طبقه متوسط جامعه فراهم سازد. بهطوری که جمعیت شهرها از ۳۴ درصد در سال ۱۹۶۸ به بیش از ۵۰ درصد در سال ۱۹۸۰ رسید.[۱۴] البته که این پیشرفت و موفقیت در زمینههای اجتماعی و اقتصادی کاملاً مشهود بود.
رژیم توتالیتر در ماهیت خود، تمایل به انحصار سیاست و تحمیل یک ایدئولوژی واحد دارد که این با جامعهای چند قومیتی و چند فرهنگی ناسازگار است. این انحصارطلبی منجر به افزایش محرومیت سیاسی و فردی شد و میزان مشارکت اقتصادی مناطق و بخشهای مختلف اجتماعی، همگونی قومیتها و تبادل فرهنگی را نامتعادل ساخت تا جایی که سایه این تسلط اجباری بر همه جنبههای فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آشکار شد. این اجبار، روند یکپارچهسازی ملی را متوقف ساخت و سبب شروع روندی در خلاف جهت آن گردید.[۱۵]
قبل از شروع رسمی جنگ ایران و عراق در سال ۱۹۸۰، عراق از نظر قدرت نظامی و اقتصادی کاملاً نیرومند به نظر میرسید. هرچند که از نظر سیاسی چندان با ثبات نبود. در بین سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ دستگاههای امنیتی عراق سعی بر حذف کردهای ملیگرا و شبکههای کمونیستی کردند، اما اکنون با چالش جدیدی روبهرو شده بودند: اسلام سیاسی شیعی که از سال ۱۹۷۰، حتی قبل از اینکه نام خمینی بر سر زبانها بیفتد، بسیار فعال بوده است. با پیروزی انقلاب ایران در فوریه ۱۹۷۹، حجم گستردهای از مخالفتهای این گروه متوجه رژیم بعثی گردید. در این برهه، خشم شدیدی نسبت به این گروه، رهبر حزب بعث را به ستوه آورده بود. در ادامه، در بدنه دولت تغییراتی به وجود آمد و صدام حسین جایگزین رییسجمهور بیمار احمد حسن البکر گردید. وی همان کسی بود که با سرکوب ۲۱ گروه سرکش و خودمختار در عراق، به حکومت درازمدت حزب بعث کمک بسیاری کرده بود. بدین ترتیب عراق از تلاش برای برقراری روابط دوستانه با سوریه به جنگ با ایران کشیده شد.[۱۶] حمله گسترده به فعالیت شیعیان، شبکه شیعه «دعوه» و سایر گروههای شیعه را متلاشی کرد. با اعدام آیتاللهالعظمی محمدباقر صدر، جنگ با ایران حتمی شد. به دلیل آشفتگی و سردرگمی موجود در ایران، این کشور طعمه آسانی به نظر میرسید و قول داده شده بود که این جنگ هم تنها یک نمونهای از حملات کلاسیک هوایی موفق خواهد بود.
عراق جنگ را با هدفی که ترکیبی از ادعاهای ارضی و سیاسی عراق و عرب بود، آغاز کرد: کنترل دوباره راه آبی شطالعرب و تسخیر جزایر خلیج فارس، تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی.[۱۷] این جنگ که قرار بود فقط یک حمله هوایی ساده باشد، ۸ سال به طول انجامید. در فاز اول جنگ، عراق توانست بخشهایی از خاک ایران را تصرف کند و قدرت نظامی خود را به رخ ایران بکشد. طولانی شدن جنگ، سبب شد نیروهای جوانتر نیز مسلح شوند و به خط مقدم جنگ اعزام گردند. خیل عظیم وفاداران رژیم بعث و بخش وسیعی از کشورهای عربی در تمام طول جنگ از ارتش عراق حمایت بیدریغ کردند (به نقل از مصاحبهها).
با ادامه جنگ در خاک ایران، شور و اشتیاق در میان نسل جنگ در عراق که در میدانها در حال مبارزه بودند، کاهش یافت و کم کم جای خود را به خستگی مفرط داد. از آن طرف، بر تعداد نیروهای داوطلب ایران روز به روز افزوده میشد. مصاحبه اسیران عراقی در ۱۹۸۲ این نکته را تائید میکند که در سال دوم جنگ، داوطلبان پیوستن به جنگ در ایران روزانه افزایش مییافتند و فرماندهان نظامی نیز از این گرایش جوانان به صفوف جنگ، به عنوان «نقشههای خائنین عراق» نام میبردند، صفتی که دولت عراق برای تحقیر شیعیان اسلامگرا و کمونیستها به کار میبرد (به نقل از مصاحبهها). انفعال نیروهای عراقی حاضر در خاک ایران، با بازگشت دوباره جنگ به مرز دو کشور و تصرف دوباره خرمشهر در ماه می ۱۹۸۲ توسط نیروهای ایرانی، به اوج خود رسید. به طوری که در ژوئن ۱۹۸۲ عراق رسماً اعلام کرد که همه نیروهایش را از خاک ایران بیرون آورده است.[۱۸]
در فاز دوم جنگ که تقریباً ۶ سال به طول انجامید، از می ۱۹۸۲ تا جولای ۱۹۸۸، عراق بیشتر در موضع دفاعی قرار داشت. چه در دوران جنگ زمینی در بصره و چه در خطوط مقدم جنگ و جنگ میان تانکها. با کشیده شدن جنگ به شهرها، ماهیت جنگ عوض شد و بالاخره واکنشهای بینالمللی و منطقهای بر ضد عراق به همراه داشت. تا آن زمان هم آمریکا و هم شوروی از عراق حمایت میکردند. اروپای غربی، کشورهای حاشیه خلیج فارس و حتی کشورهای عربی تندرو، به جز سوریه، نیز حامی عراق بودند.
با عقبنشینی عراق از خاک ایران، مشروعیت جنگ در چشم سربازان عراقی افزایش یافت و سرانجام توانستند کورسوی امیدی به صلح و آرامش داشته باشند، هرچند که به نظرشان هیچ چیز حتمی نبود. (به نقل از مصاحبهها). کم کم جنگ در چشم سربازان عراقی رنگ عوض کرد و تبدیل شد به تهدیدی از جانب ایرانیان که میخواهند با تعصبات مذهبی خود، حکومتی شبیه حکومت روحانیون خود در عراق ایجاد کنند (به نقل از مصاحبهها). سر و صدایی که ایرانیان بعد از انقلاب خود در مورد «صادر کردن» اسلام واقعی و شیعه به راه انداخته بودند و تمایلی که در داخل ایران به حکومت روحانیون شکل گرفته بود، سبب شد که همدلی مردمی نسبت به انقلاب ضداستبدادی ـ ضد غربی ایران کم کم از بین برود. هر چقدر این تهدید جدیتر میشد، حس میهنپرستی مردم عراق به ناسیونالیسم دولتی موجود نزدیکتر و نزدیکتر میگشت. تمایلی که قبلاً به تسلیم و اتمام جنگ در بین سربازان عراقی وجود داشت، کم کم رنگ باخت و شکاف بین گروههای مخالف دولت افزایش یافت (به نقل از مصاحبهها). حضور این تهدید ملی، آشکارا گروههای مخالف را پراکنده ساخت و هرکدام را به جایی تبعید نمود.[۱۹]
هرچند که اینگونه ترسیم احساسات نسل جنگ بسیار سادهانگارانه است که بگویم جنگ را با یک شوری آغاز کردند، گرفتار خستگی و سردرگمی شدند و سپس با یک حس میهنپرستی و اتحاد آن را ادامه دادند. در همه این مراحل، همیشه یک جریان ضدجنگ نیز فعال بوده است. همیشه تعدادی بودند که از میدان جنگ فرار کردند، به طور مثال در همه مراحل، گروههای ضد رژیم بعث بر ضدجنگ فعالیت میکردند. حتی در میان سرسختترین طرفداران، این احساسات مختلف موجب سردرگمی ذهن و روح آن گشته بود. (به نقل از مصاحبهها)
برای مثال: تعداد سربازان فراری که در میان مناطق روستایی و باتلاقها مخفی شده بودند، هیچگاه کمتر از ۴۰ یا ۵۰ هزار نفر تخمین زده نشد؛ همچنین هزاران نفر توانستند به گونهای کشور را ترک کنند (که بیشتر آنها مسیحیان، کردها، شیعیان و چپها بودند)؛ تعداد شیعیان مخالفی که برای تیپ بدر در ایران جنگیدند بیش از ۰۰۰،۱۰ تخمین زده شده است و تعداد چریکهایی که در کوهها مبارزه میکردند کمتر از ۴۰۰۰ نفر نبود. این در حالیست که تعداد مبارزان کرد بسیار بیشتر از اینها بوده، تقریباً حدود ۲۰ تا ۳۰ هزار نفر.[۲۰] و اکثر این افراد از همان نسلی بودند که در خطوط مقدم جنگ مبارزه میکردند. همین حالت در ایران نیز وجود داشت: مجاهدین خلق در آن طرف خط جبهه بر ضد ایرانیان میجنگیدند و هزاران هزار جوان ایرانی از هر عقیده و طبقه اجتماعی در طول جنگ به دنبال پناهگاهی در غرب میگشتند.
با نگاهی به گذشته، متوجه میشویم در همه مراحل جنگ، جداسازی خودی و غیرخودی در دستور کار روزانه قرار داشته است، اما خط ظریفی که این دو را از هم متمایز میساخت، مدام در حال تغییر بود. تنها نکته باقی مانده این است که این احساس میهنپرستانه همان اندازه که در ماههای آغازین بر نسل جنگ مسلط بود، در مراحل بعدی جنگ بین ایران و عراق نیز وجود داشت؛ اگرچه با ترکیبی از انتظارات بزرگی برای صلح، پیروزی و شکها و ترس از شکست و مجروح شدن آمیخته بود.
هنر، ادبیات، و جنگ
در طول جنگ، تلاش بسیاری صورت گرفت تا فضای فرهنگی عراق با وجود قومیتهای گوناگون، مذاهب متفاوت و گروههای فرهنگی مختلف یکپارچه گردد. یک فرم از ناسیونالیسم در اواسط دهه هفتاد در عراق طراحی شده بود تا با فرهنگ انتزاعی ملل عرب بتواند با واقعیتهای موجود در فرهنگ آن کشور تطابق یابد. این ناسیونالیسم جدید عراقی بر مبنای تنوع المانهای فرهنگی قبل و بعد اسلام و دوران مدرن ساخته شده بود. همچنین نمادهای تاریخی و افسانههای دوران باستان سامری، اکادی و بابلی نیز در نظر گرفته شده بود.[۲۱] نمادهای اسلامی همچون امامان شیعیان و یا رهبران مسلمان کرد، برای مثال صلاحالدین، در تار و پود این ناسیونالیسم عراقی جای داده شده بود. همه اینها برای ساختن یک ملت یکپارچه با تکیه بر گذشته پربار عراق صورت گرفت تا بتواند در جامعه مدرن عراق، حس تاریخی و میهنپرستی را جایگزین تعصبات مذهبی و قومی کند. با توجه به نیاز برای به خدمت گرفتن قوم کرد در خطوط مقدم جنگ و جلوگیری از اتحاد جداگانه آنها، و تلاش برای ممانعت از اتحاد شیعیان عراقی و ایرانی، این ناسیونالیسم جدید به شدت گسترش مییافت.
جنگ خودبهخود لقب «قادسیه» به خود گرفت، که همنام جنگی است که بین دولت ساسانی و اعراب در قرن هفتم میلادی رخ داد. این جنگ در قسمتی از خاک پادشاهی پارسیان اتفاق افتاد که عراق کنونی است.[۲۲] نمایشها، رمانها، نقاشیها و مجسمههای این دوران تمام تلاش خود را میکردند که این ایدهها را به مردم تعلیم دهند. گذر از عربیسم محض (القومیه) به میهنپرستی عراقی (الوطنیه) با استفاده از هنر و ادبیات در این دوره اتفاق افتاد. گام رو به جلو اکنون به شعار عراقیها تبدیل شده بود.[۲۳]
سرودها و اشعار عامیانه عربی که زمانی تنها به روستاها و کشاورزان محدود میشد، کسانی که بیسوادی و عدم آشنایی با فرهنگ مدرن، آنها را با فرم جدید هنر شهری غریبه ساخته بود، اکنون با فرمی جدید برای بیان هنر ملی به خدمت ارتش درآمده بودند و برای کشور خود میجنگیدند. جوایز سالیانه متعددی به شاعران و نویسندگان جنگ تعلق میگرفت و فستیوالهای بیشماری با موضوع محوری جنگ برگزار گردید. شاعران فولکلور که زمانی به دلیل استفاده از لهجههای محلی به جای اصطلاحات کلاسیک عربی تحقیر شده بودند، اکنون در جشنوارهها تقدیر میشدند، کارهایشان را چاپ میکردند یا به اجرا درمی آوردند. رییسجمهور شخصاً به بسیاری از آنها مدال شجاعت اهدا کرد. علاوه بر جوایز نقدی، به شاعران فولکلور برگزیده این جشنوارهها تفنگهای دستی هم اهدا میشد که به نوعی هم نماد سنتهای ایلی و قبیلهای بود و هم نماد مردانگی و افتخار نظامی.[۲۴]
در طول سالیان دراز، شیعیسم جزئی از فرهنگ ملی ایرانیان گشته و در نتیجه تبلیغات جنگی ایران بر مبنای تعالیم شیعه شکل گرفت. هرچند که سعی بر این بود از المانهای ملی و مذهبی در کنار هم استفاده شود. آنها رژیم بعث را با زبان مذهب به تصویر میکشیدند: صدام همان یزید است، غاصب سنی و قاتل امام حسین و ملحد سکولار که به دین اسلام تعرض کرده است. تصویر امام حسین در جنگ معادلِ حقیقت محض بود، شهید راه آزادی و رهبر به حق شیعیان. در مقابل تبلیغات جنگی عراق بر پایه جنبههای گوناگون قبل و بعد اسلام و مدرنیسم شکل گرفته بود و تلاش میکرد از آنها برای توهین به مردم ایران در زمینههای مذهبی-قومی استفاده کند، به عنوان مثال آنها را موبدان فارسی میخواند که بیانگر تأکید بر مسلمان نبودن فارسیان است. در حالی که تبلیغات ایرانیان برای همراه کردن شیعیان عراق با خود بود، رسانهها در ادامه تلاش میکردند احتمال هر گونه همدردی و رابطه بین شیعیان ایرانی-عراقی را از بین ببرند و فضای فرهنگی متحدی با وجود گوناگونی مذاهب و اقوام ترسیم کنند. البته که یک شکاف قومی بین شیعیان ایرانی و عراقی وجود داشت؛[۲۵] شکافی که اکنون در ناحیه جنوبی شیعهنشین برجسته شده بود، چیزی فراتر از قبیلهگرایی عربی بود.
پینوشتها:
۱۱ـ چگونگی ادبیاتِ زمان جنگ ایران و عراق دلایل متعددی دارد. ادبیات رسمی تنها از تهدید امنیت ملی عراق توسط ایران سخن میگوید، در حالی که ادبیات منتقد آن روزها درباره تعاملات و تواناییهای داخلی و منطقهای حرف میزند. برای مثال به کتابهای زیر مراجعه شود:
هانس مول و اوتو پیک، جنگ خلیج فارس: جنبههای مختلف منطقهای و بینالمللی (لندن: چاپ اول، ۱۹۸۹)؛
Hanns Maull and Otto Pick, eds., The Gulf War: Regional and International Dimensions (London: Pinter , 1989);
ادگار اُبالنس، جنگ خلیج فارس (لندن: براسی، ۱۹۸۸)؛
Edgar O’Balance, The Gulf War (London: Brassey’s, 1988);
آنتونی اچ. کُردزمن و آبراهام آر. واگنر، آموزههایی از جنگهای مدرن، جلد ۲، جنگ ایران و عراق (لندن: منسل، ۱۹۹۰)؛
Anthony H. Cordesman and Abraham R. Wagner, The Lessons of Modern War, vol. 2, The Iran-Iraq War (London: Mansell, 1990);
طارق عزیز، جنگ ایران و عراق: مقالات و مقولات. ناجی الحدیثی (لندن: مرکز جهان سوم، ۱۹۸۱)؛
Tareq Aziz, Iran-Iraq Conflict: Questions and Discussions, trans. Naji Al-Hadithi (London: Third World Centre, 1981);
حزب بعث، گزارش نهمین کنفرانس منطقهای حزب- ژوئن ۱۹۸۲ (بغداد: الدرالعربیة، ژانویه ۱۹۸۳)؛
Baath Party, The Central Report for the Ninth Regional Party Congress-June 1982 (Baghdad: Al-Dar al-‘Arabiya,
January 1983);
مرکز ضدسرکوب و حقوق دموکراتیک عراق (CARDRI)، عراقِ صدام: انقلاب یا واکنش؟ (لندن: زد، ۱۹۸۹(
Committee Against Repression and for Democratic Rights in Iraq (CARDRI), Saddam’s Iraq: Revolution or Reaction? (London: Zed, 1989).
۱۲ـ در مورد جریانات داخلی عراق مراجعه کنید به:
جابر موشین، «عراق در جنگ خلیج فارس»، در CARDRI، عراقِ صدام، صص ۴۰ – ۲۲۹.
On the internal dynamics see Jabar Muhsin, “Iraq in the Gulf War,” in CARDRI,Saddam’s Iraq, pp. 229–40.
خودم، «ریشههای یک ماجراجویی» در خلیج: جنگ خلیج فارس و دورتر از آن، ویرایش: ویکتوریا بریتین (لندن: ورگو، ۱۹۹۱)، صص ۴۲ ـ ۲۷
See also my contribution, “Roots of an Adventure,” in The Gulf Between Us: The Gulf War and Beyond, ed. Victoria Brittain (London: Verago, 1991),
۱۳ـ شاید بتوان گفت بهترین تحلیلی که میتوان در مورد مشکلات ساختار دولت و دستگاه امنیتی رژیم در طول جنگ پیدا کرد در کتاب زیر آمده است:
محمد-محمود محمدو، عراق و جنگ دوم خلیج فارس: ساختار دولت و سیستم امنیتی رژیم (سان فرانسیسکو: آستین و وینفیلد، ۱۹۹۸)
Mohammad-Mahmoud Mohamedou, Iraq and the Second Gulf War: State Building and Regime Security (San Fransisco: Austin and Winfield, 1998).
۱۴ـ برای بررسی میزان افزایش درآمد و رشد اراضی طبقه متوسط عراق مراجعه کنید به:
هانا باتاتو، طبقههای اجتماعی در گذشته و تحولات انقلابی در عراق (پرینستون، انتشارات دانشگاه پرینستون، ۱۹۷۸). ص ۱۱۲۶.
Hanna Batatu, The Old Social Classes and the Revolutionary Movements of Iraq (Princeton:
اعداد باتاتو مربوط به سالهای ۶۸ – ۱۹۵۰ است. محاسبات سالهای بعد، دهههای هشتاد و نود، در فصل ۵ کتاب خودم آورده شده است:
مطالعه تشکیلات اقتصادی-اجتماعی در عراق، جامعه شهری در عراق ۱۹۹۲ – ۱۹۸۰ (الدعل المجتمع المدنی والتطور الدموکراتی فی العراق) (کایرو: Ibn مرکز خلدون، ۱۹۹۵)، جدول ۱۲، ص ۲۳۳ و جدول ۱۴، ص ۲۳۴.
Princeton University Press, 1978), p. 1126.
Batatu’s figures cover the period 1950–68.
Further calculations of these classes in the eighties and nineties are provided in chapter 5 of my study of socioeconomic formations in Iraq, State and Civil Society in Iraq1980–1992 (Al-Dawla wa’l mujtama‘ al-madani wa’l tatawur al-demoqrati fi-l ‘Iraq) (Cairo: Ibn Khaldoun Centre, 1995), table 12, p. 233 and table 14, p.234.
۱۵ـ جبار، جامعه شهری در عراق، فصل ۷
۱۶ـ درباره دعوای بین سوریه و عراق مراجعه کنید به:
اِبرهارد کینل، بعث در مقابل بعث: دعوای بین عراق و سوریه، ۱۹۸۹ – ۱۹۶۸ (لندن: کیگان پاول اینترنشنال، ۱۹۸۷؛ چاپ مجدد: تی. بیتائورس، ۱۹۹۰)، ص ۱۳۵ و جاهای دیگر؛
Eberhard Kienle, Ba‘th Versus Ba‘th: The Conflict Between Syria and Iraq, 1968–1989 (London: Kegan Paul International, 1987; republished by I.B. Taurus, 1990), p. 135 and passim;
ماریون فاروک اسلاگلت و پیتر اسلاگلت، عراق از سال ۱۹۵۸: از انقلاب تا دیکتاتوری (لندن: آی. بی. تاریس، ۱۹۹۰)، ص ۰۵ – ۲۰۰.
Marion Farouk-Sluglett and Peter Sluglett, Iraq Since 1958: From Revolution to Dictatorship (London: I.B.Tauris, 1990), pp. 200–05.
۱۷ـ CARDRI، عراقِ صدام، ص ۲۲۹ و جاهای دیگر.
۱۸ـ دیلیپ هیرو، طولانیترین جنگ: اختلاف نظامی ایران و عراق (نیویورک: روتلج، ۱۹۹۱) ص ۶۴.
Dilip Hiro, The Longest War: The Iran-Iraq Military Conflict (New York: Routledge, 1991), p. 64.
۱۹ـ هیزلتن، عراق بعد از جنگ خلیج فارس، ص ۹۹ و جاهای دیگر
Hazelton, Iraq Since the Gulf War, p. 99 and passim.
۲۰ـ فالح عبدالله، جنبش شیعه در عراق (لندن: ساقی بوکز، ۲۰۰۳)
Faleh A. Jabar, The Shi‘ite Movement in Iraq (London: Saqi Books, 2003).
۲۱ـ در مورد ساختار ناسیونالیسم بعثی رجوع کنید به:
آماتزیا بارام، فرهنگ، تاریخ و ایدئولوژی در نظام بعثی، ۸۹ – ۱۹۶۸ (نیویورک: انتشارات سنت مارتین، ۱۹۹۱)
Amatzia Baram, Culture,History, and Ideology in the Formation of of Ba‘thist Iraq, 1968–89 (New York: St. Martin’s Press, 1991);
«هویت بینالنهرینی در عراق بعثی»، مطالعات خاورمیانه، جلد ۱۹، شماره ۴ (اکتبر ۱۹۸۳)، صص ۵۵ – ۲۴۶
“Mesopotamian Identity in Ba‘thi Iraq,” in Middle Eastern Studies, vol. 19, no. 4 (October 1983), pp. 246–55.
۲۲ـ درباره نقش اسلام در جنگ اول و دوم خلیج فارس رجوع کنید به:
مقاله خودم: «شمشیر دولبهای به نام اسلام»، جنگ خلیج فارس و قوانین دنیای جدید، ویراستار: حییم برشیث و نیرا یووال دیویس (لندن: زد، ۱۹۹۱)، صص ۱۸ – ۲۱۱.
“The Double Edged Sword of Islam,” in The Gulf War and the New World Order, ed. Haim Bresheeth and Nira Yuval-Davis (London: ZED, 1991), pp. 211–18.
۲۳ـ نقش فرهنگهای خرد و کلان در شکلگیری تبلیغات جنگی و نحوه استفاده از تجهیزات جنگی کمتر موضوع تحقیقی بوده است. با این حال دو نویسنده عراقی جسورانه مقالاتی نوشتهاند:
دکتر فاطیما المحسن، منتقد ادبی و زهیر الجزیره، نویسنده.
در بسیاری مواقع، این دو به نقد و تحلیل آنچه که «ادبیات جنگ» در عراق خوانده میشود، پرداختند. من در تحقیقات خود بسیار بر دیدگاهها و مشاهدات آنها تکیه کردهام.
۲۴ـ با وجود شاعران فولکلوریک و نقشی که آنها ایفا کردند و تمام جوایزی که گرفتند، من کاملاً مدیون دکتر هاشم عِقابیام که خود شاعر برجستهای است و اطلاعات دست اولی در اختیار من قرار داد.
۲۵ـ درک کامل تفاوت فرهنگی مابین شیعیان ایرانی و شیعیان عراقی را مدیون تحقیقات و نوشتههای جامعهشناس عراقی «علی الوردی» هستم. جلد هفتم کتاب «لمحات اجتماعیة من تاریخ العراق الحدیث» (زوایای اجتماعی تاریخ مدرن عراق) (بغداد: مطبعات المعرف، ۷۸ – ۱۹۶۶). طبیعت «بادیه نشین» شیعیان عراقی که الوردی به آن تأکید میکند، مکرراً توسط تاریخدان برجسته، یتژاک ناکاش در شیعیان عراق آورده شده است.
* استاد عراقی انستیتو مطالعات استراتژیک در بیروت
نظر شما :